ایسکانیوز - گروه فرهنگی - حسام آبنوس: افغانستان با وجود اینکه کشوری در همسایگی ما است؛ اما کمترین میزان شناخت از آن در عموم و حتی روشنفکران جامعه وجود دارد. یعنی شاید آنقدر که پاریس برای روشنفکران آشنا است اما کابل آشنا نباشد که این مسئله دلایل بسیاری دارد و اصلیترین عامل آن جنگ در سالهای متمادی در این کشور باشد. نه ادبیات افغانستان به خوبی شناخته شده و نه سینمای آن که این دو رهگذر اصلی برای معرفی یک جامعه به دیگر کشورها است هرچند باز از بین این دو ادبیات اوضاع بهتری دارد و صدای نویسندگان برای آنهایی که خواستند صدای افغانستان را بشنوند بهتر به گوش رسیده هرچند باز هم نگاهها در میان اهالی ادبیات جامعه بوده اما به هر روی ادبیات مهاجرت را نمایندگی کردهاند.
فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» ساخته صحرا کریمی که چندی پیش در جشنواره فیلم ونیز به نمایش در آمده بود، حالا این روزها در گروه هنر و تجربه در سینماهای ایران به اکران در آمده است. فیلمی که با وجود شرایط سخت در افغانستان و در کوچهها و خیابانهای کابل با حضور بازیگران افغانستانی فیلمبرداری شده است.
قصه این فیلم روایتی است از زندگی سه زن با نامهای «حوا»، «مریم» و «عایشه» که هرکدام درگیریهایی دارند ولی زن بودن اصلیترین مسئله آنها است.
«حوا» زنی است در آستانه مادر شدن، زنی است در چارچوب زندگی سنتی، زنی که مطیع است و عرف تحمیل شده از سوی جامعه مردسالار را پذیرفته و تمام آرزو و آرمانش را در طفلی که در شکم دارد جستوجو میکند. او نماد قشر سنتی زنان افغانستان است که در برابر مردان زندگیاش قدرتی ندارد و تسلیم محض است و شاید فیلم میخواهد اینطور نشان دهد که تسلیم بودن چاره نیست؛ زیرا او با نماز خواندن و تمسک جستن به قرآن نماد سرسپردگی در برابر قدرت است ولی مسیر را اشتباه رفته و در پایان تصمیم میگیرد یکجا در برابر این وضع شورش کند و خودش تصمیم بگیرد.
«مریم»دیگر زن فیلم برخاسته از طیف روشنفکر و تحصیلکرده افغانستان است که او نیز در شرف مادرشدن است ولی برای بریدن از گذشتهای که «انتخاب» خودش است میخواهد از دست بچه خلاص شود. او علیه عرف جامعه (ازدواج با پسرعمویش) شوریده اما حالا بابت شورش و انتخاب خود پشیمان است و بارها در طول فیلم آن را تکرار میکند و میخواهد آخرین اثر شورش خود را از هستی ساقط کند و هیچ منطقی را هم قبول نمیکند!
«عایشه» دختری است متعلق به نسل اخیر افغانستان که در سر سودای یک زندگی عاشقانه دارد اما پسر ماجرا دسته گل به آب داده و حالا ناپدید شده است. او به ازدواج با پسرعمهاش رضایت داده و حالا برای حفظ آبروی خانوادگی (باز هم عرف حاکم) میخواهد بقایای رابطه عاشقانه و البته ممنوع خود را از بین ببرد و دستنخوردگی خویش را احیا کند. در واقع باز هم شاهد تعیین سرنوشت افراد توسط عرف هستیم.
فیلمساز روشن نمیکند که عرف تحمیلی در جامعه چقدر محصول فرهنگ اجتماعی است و فرهنگ مردسالار در این جامعه چقدر ریشه در تاریخ و فرهنگ قبیلهای این کشور دارد؟ مسئلهای که فیلم دنبال میکند روشن نیست، شاید بتوان گفت زنان و وجوه زندگی زنان افغانستان مسئلهای است که فیلم حول آن ساخته شده، مادر عایشه یا مادرشوهر حوا هرکدام نماینده طیفی از زنان افغانستان هستند و شاید خوشبینانه بتوان گفت که نمایش زندگی زنان در افغانستان اصلیترین کارکرد فیلم است؛ ولی روشنفکران یا گروه جوانان جامعه در این فیلم طرحی برای خروج زنان از این وضعیت ندارند.
در غیر اینصورت فیلم دچار نوعی سرگیجه در بیان مسئلهاش است و ابهاماتی مانند نقش فرهنگ بومی در سرنوشت زنان این کشور مشهود است یا به عوامل خارجی مانند حمله شوروی، حمله آمریکا و یا تفکرات سلفی در شکلگیری فرهنگ این کشور در بیش از چهل سال اخیر اشارهای نمیکند و به آن پاسخ نمیدهد! علاوه بر این مردانی مانند پدر عایشه به انتخاب خودش توسط انتحاریها کشته نشدهاند که حالا سرنوشت عایشه را با نظم حاکم بر جامعه مردسالار گره بزنیم! هرچند فیلم میخواهد زنها را به عنوان قربانی این جامعه معرفی کند ولی گاهی مردان نیز در طرح بزرگتری قرار دارند که خودشان نیز در مقاطعی قربانی محسوب میشوند و از این حیث باید همچنان گفت «حوا، مریم، عایشه» فیلمی بدون مسئله است که فقط به حسب اینکه مشغول نمایش دادن زنان است مورد اقبال جشنوارهها قرار گرفته است و شاید این فیلم را بتوان درباره کودکان در افغانستان و ... نیز ساخت! فیلمی که جشنوارهها برای آن سوت و کف میزنند ولی گرهای از مسائل این کشور باز نمیکند.
انتهای پیام/