ایسکانیوز - گروه فرهنگی - پیمان نعیمی: اولین فیلم سعید ملکان در مقام کارگردان نشان از تجربه گرانبهای او در همکاری با بهترینهای سینمای ایران در این سالها دارد. هوشمندی او در پیشبرد قصه و تقطیع نماها توانایی یک کارگردان باتجربه سینما را نشان میدهد. هرچند فیلم دارای ضعفهایی نیز میباشد اما به خوبی توانسته از پس ارائه قصهای با جزئیات فراوان بربیاید.
اول از شخصیتها شروع میکنیم، شخصیت مامور اطلاعاتی به خوبی پرداخت شده است. تلاشهای مستمر او برای به دام انداختن عبدالمالک در صحنهای که با تمام قوا به سمت فردی که فکر میکند عبدالمالک است میدود و او را به زمین میزند به اوج میرسد. همچنین هنگامی که عبدالمالک به او زنگ میزند و تهدیدش میکند و میفهمد نقشهاش شکست خورده است استیصال او را به خوبی میتوان دریافت. ولی در همین حین نقشه جدیدی میکشد و با تهدید دلال آلمانی سعی میکند مجددا راهی برای به دام انداختن این شاه ماهی پیدا کند. همه اینها زمانی که در هواپیما در حالت نیمهخواب در کنار عبدالمالک نشسته است به اوج میرسد همذات پنداری آسودگی مخاطب را نیز باعث میشود. امیر جدیدی «اضافه بازی نکردن» را خوب بلد است و این مهارت به او در ارائه درست نقش کمک زیادی کرده است.
اما از سوی دیگر بازی ضعیف ساعد سهیلی نقش مالک را کمرنگ کرده است. اگر «هیث لجر» به دلیل فشارهای روانی ناشی از بازی در نقش جوکر خودکشی کرد بازیگری که عبدالمالک ریگی را بازی میکند نباید تا پایان همان فیلم نیز دوام بیاورد. عبدالمالک ظهور مجموع تمام جنایات بشری ممکن در یک فرد است و ورود به لایههای پیچیده شخصیتی او به هیچ عنوان کار سادهای نیست. سهیلی اما نه توانسته زبان بلوچی را درست ادا کند (من متولد و بزرگ شده زاهدانم و کاملا با ظرافتهای این زبان آشنا)، نه شخصیت مخوف و در عین حال آرام عبدالمالک را به درستی بازی کند. نه کشتنهایش «عبدالمالکی» است، نه آرامشش هنگام خطابه گفتن برای یارانش. شاید به همین دلیل است که سکانس دستگیر شدن وی چندان به مخاطب نمیچسبد. چرا که شخصیت منفی قصه به اندازه شخصیت مثبت قوی نیست و این اولین اصل برای جذابیت قصههای اینچنینی است.
نکته مهم دیگر در مورد فیلمهای جنایی_امنیتی حجم بالای اطلاعاتی است که باید در کمترین زمان ممکن در اختیار مخاطب قرار گیرد و نقش دوربین در اینگونه فیلمها به همین دلیل بسیار مهم میشود. دوربین باید بیانگر باشد و با انتخاب دقیقترین نماها وظیفه انتقال این حجم از اطلاعات را به دوش بکشد. دوربین «روز صفر» به خوبی از پس این مهم برمیآید. به یاد بیاورید صحنه درگیری و کشته شدن «فاروغ» و همچنین صحنه از بین بردن کاروان مالک در افغانستان. ویژگی مهم دیگر دوربین دیده نشدن آن است و تماشاگر را با اینکه فیلم مملو از صحنههای اکشن است اذیت نمیکند. البته گویا دوربین فیلم اینقدر خوب بوده که حتی توسط داوران جشنواره هم دیده نشده است!
فیلم گرههای درستی دارد و توانسته تاحدودی تعلیق لازم را برای تماشاگر به وجود آورد. اما نکته مهم در ساخت فیلمهایی که قصه آن برای تماشاگر لو رفته است، «چگونگی» است. این چگونگی ارائه اطلاعات و پرداخت صحنهها است که تماشاگر را تا انتها به دنبال خود میکشد. فیلم توانسته با ارائه صحنههای هیجانانگیز و به وجود آوردن گرهها و داستانکهای سینمایی، به این چگونگی غنا بخشد. هرچند این فیلم که ناخودآگاه به دلیل مضمونش با فیلم «شبی که ماه کامل شد» مقایسه میشود، از آن فیلم ضعیفتر است. تقریبا همه شخصیتها در «شبی که ماه کامل شد» به بهترین شکل پرداخته شدهاند و صحنه پایانی فیلم که به نظر من از ماندگارترین صحنههای سینمای ایران است به درستی چگونگی پرداخت قصهای که مخاطب از پایانش خبر دارد را معنی میکند.
در پایان باید گفت سینمای ایران در سالی که کیفیت فیلمهای جشنواره تاحد زیادی مورد رضایت مخاطب و منتقدان نبود توانسته فیلمی شایسته به مخاطب عرضه کند. ممنون از آقای «چهره پرداز» که به چهره جشنواره امسال اندکی جلا بخشید.
انتهای پیام/