به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، مریم کریمی، از خبرنگاران شرکت کننده در دوره آموزشی «ترنج» یادداشتی بر فیلم «خورشید» اثر مجید مجیدی نوشته که در ادامه منتشر شده است:
«مجید مجیدی «خورشید» را به جشنواره فیلم فجر امسال رساند. این فیلم با موضوع کودکان کار و بازیگری جواد عزتی و طناز طباطبائی روی پرده رفت. نقش اصلی این فیلم چند کودک هستند که سابقه بازیگری ندارند.
آخرین اثر مجید مجیدی از نظر ساخت و کارگردانی فیلم خوبی است. اگر بخواهیم با شاخص ترین اثر کارگردان یعنی «بچههای آسمان» مقایسه کنیم، میتوان گفت نقاط قوت آن کار تقویت شده و نقاط ضعف برطرف شده است. روابط پیچیده آدم ها و تاثیرگذاریشان بر زندگی یکدیگر به تنهایی تعلیق کافی برای کشش مخاطب را دارد مثل تاثیر تلاش «آقای رفعتی» بر آینده کودکان مدرسه یا همکاری خدمتکار با علی.
بازیهای عالی تقریبا تمام بازیگران به خصوص 5 کودک نقش اصلی، فیلم را جذاب تر کرده است.
مجیدی حتی دانستههای تماشاگران فیلمش را هم به خوبی کنترل و هدایت کرده و با تزریق به موقع اطلاعات مخاطب را با نقش اول فیلم همراه کرده است. نمونهاش آنجا که مخاطب فقط کمی زودتر از «علی» میفهمد گنجی در کار نیست و وقتی تلاش های او در سکانس های پایانی را میبیند، آماده سرخوردگی او است.
از گذشته در آثار اجتماعی کارگردان نوعی خط فکری دیده میشد که المان های مختص ایران که از فهم مخاطب خارجی ممکن نباشد در فیلمهایش پررنگ نیست و اگر نیاز به استفاده از اصطلاحات و عناوین مشخص وطنی باشد از آن به حد اختصار بهره میبرد. مانند نشان دادن پوستر های تبلیغاتی مدیر مدرسه و قصد او برای ورود به شورای شهر. همین ویژگی مجیدی است که فیلم هایش را مناسب ارائه در سطح جهانی کرده و میتوان برای آن مخاطب خارجی هم در نظر گرفت چون زمان و مکان خاص ندارد و برای فهم نکات آن نیازی نیست تماشاگر حتما در ایران زندگی کرده باشد.
نکته دیگری قابل تحسین این فیلم، خط اصلی و فرعی داستان است که به درستی پیش رفته و داستان کودکانه و ساده خود را در کنار تمام حواشی و داستان های فرعی به خوبی حفظ کرده و به حضور یک مادر مجنون، کودک کار، حضور اتباع افغان، مدیر در سودای شورای شهر و ... دقیقا به اندازه نیاز و لازم پرداخته شده و نه بیشتر! اینکه اجازه داده نشده داستانهای فرعی به ظاهر جنجالیتر جایگزین خط اصلی ساده داستان شود، مهارتی است که با حضور کارگردان در گروه نویسندگی و اشراف کامل به آنچه باید داستان اصلی دیده شود، به وجود آمده است.
یکی از نقاط ضعف فیلم کم دیالوگ بودن آن است. البته این ایراد با تدوین حرفه ای، موسیقی مناسب و بازی های خوب قابل چشم پوشی برای مخاطب خاص است ولی نمیتوان انتظار داشت مخاطب عام سینما 130 دقیقه را با این ریتم دنبال کند. امید است برای اکران های اصلی فیلم با کمی حذفیات جذاب تر شود و مخاطبینی که احتمالا همه خاطره خوشی از فیلم «بچه های آسمان» دارند را راضی نگه دارد.
فیلم به خوبی توانسته توازن قابل قبول و مناسبی بین میزان رنجی که تماشاگر باید در آن سهیم شود با مقدار شادی و لذت بصری که از آن میبرد برقرار کند. ما همان اندازه که از سختی کار «زهرا» ناراحت میشویم، به آن گل سر آبی دل خوش میکنیم. با دیوانگی مادر علی غصه میخوریم و با آماده کردن آن اتاق برای آمدنش خوشحال میشویم. نگران آینده نامعلوم آن کودکان هستیم و همزمان با تلاشهای «آقای رفعتی» برای بیرون کشاندن کودکان با استعداد از آن شرایط امیدوار میشویم.
انتخاب جواد عزتی و طناز طباطبائی به عنوان دو نقش فرعی داستان، در حالی که نقش های اصلی را کودکان نابازیگر ایفا میکنند و اتفاقا به خوبی از پس آن برمیآیند، به نظر میرسد تنها به دلیل فروش گیشه و کشاندن مخاطب به سینما باشد. حئاقل در مورد جواد عزتی اینطور بوده چون در اینجا نقش او به بازی حرفه ای نیاز نداشت و استفاده از چهره های معروف در نقش های فرعی به این سبک حداقل در کشور ما متعارف نیست. این بکارگیری نه تنها به فیلم اعتبار نمیبخشد، بلکه حتی از ساده و دیدنی بودن روند داستان میکاهد.
شخصیت تاثیرگذار فیلم همان معلم مدرسه است و هیچ گذشته ای از او گفته نمیشود و تماشاگر را با آینده نامعلومش هم تنها میگذارد. شاید اگر در توصیفی کوتاه گذشتهای مانند کودکی علی برای او گفته میشد، تلاشهای «آقای رفعتی» برای آن کودکان باورپذیرتر دیده میشد. البته در سینمای ما پرداخت به شخصیت بازیگران فرعی معمول نیست و نمیتوان این مورد را نقطه ضعف فیلم دانست.
از نگاه برخی تماشاگران پایان فیلم که با شکست ظاهری «علی» همراه بود حس ناامیدی را القا میکرد. اما مجیدی با مهارت کامل این شکست را از قبل به تماشاگر نشان داده بود و همزمان با آخرین تکاپوهای علی برای رسیدن به گنج، مخاطب نگران زنده ماندن اوست. با سالم بیرون آمدن او از تونل گرچه خودش عصبانی بود ولی ما شکرگزاری و لطف خدا را میدیدیم. کارگردان از چند سکانس قبلتر پایان زیباتری را برای فیلم برنامهریزی کرده بود. به نظر نگارنده زنگ مدرسه که در آخر با دستان علی به صدا درآمد، یعنی ادامه راه همان معلمی که از آبرو و شغلش برای او و دوستانش خرج کرده بود، یعنی تحصیل همان گنجی است که باید دنبالش رفت و آیندهای که برای علی پس از آن میشود متصور بود به روشنی همان خورشید است.»
انتهای پیام/