اسلحه ای برای جنگ با خفاش زاده!

برای مبارزه با این خفاش‌زاده باید اسلحه داشته باشیم و داریم ولی اگر از این سلاح به درستی استفاده نکنیم وضعیت خوب نخواهد شد.

متین منتظمی* - گروه اجتماعی ایسکانیوز؛ مقرنطین! کلمه‌ای است که هر روز به آن فکر می کنم ولی این کلمه از کجا آمد و چطور به اینجا رسید؛ نمی دانم! حکایت این کلمه هم مثل حکایت قرنطینه شدن ماست شاید شما هم مثل من علاوه بر این کلمه سازی‌ها به تجزیه و تحلیل شبکه‌های گل های فرش نیز پرداخته باشید. بگذریم روزهای سختی است ولی لازم است و تاکید مسئولان امر نیز همین است که فعلا باید در خانه بمانیم تا آقا کووید مسیر خودش را تغییر دهد و دست از سر ما بردارد پس باید به این تاکیدات گوش دهیم و اگر اجباری نباشد از خانه بیرون نیاییم.

این خفاش زاده آن قدر عرصه را تنگ کرده که همگی از این قرنطینه خسته شده‌ایم و منتظریم خبر ریشه کن شدنش را بشنویم تا دوباره دور هم جمع شویم و در کف خیابان ها اصطلاحاً پَلاس شویم. فعلاً هم هیچ سلاحی جز قطع کردن زنجیره ابتلا و در خانه ماندن نداریم و اگر مجبور نشدیم قدمی از درب آن طرف تر نگذاریم.

با این تفاسیری که گفتم پس از چندین روز قرنطینه روز پیش کار بسیار مهمی پیش آمد و مجبور شدم تا کرج بروم بالاخره از غار بیرون آمدم! شاید این حس برای شما هم اتفاق افتاده باشد. دیدن درختان، آسمان، پرندگان و خیابان ها چقدر جذاب و جالب بود. آن روز فهمیدم حتی قدم زدن در خیابان هم یکی از لذت هایی است که همه ما به داشتن آن عادت کرده بودیم ولی وقتی برای مدتی از دستش داده‌ایم قدرش را می‌دانیم.

با توجه به ضوابط امنیت بهداشت و رعایت کامل اصول بهداشتی و با استفاده از ماسک و دستکش (بعد از کار در معدن، کارهای خانه و دورکاری سخت‌ترین کار نگهداشتن ماسک روی صورت برای مدت زمان طولانی است) از تاکسی های اینترنتی استفاده کردم و از درِ منزل تا درِ محل مقصد با ماشین رفتم هر چند هزینه ای داشت ولی خب فعلاً شرایط طوری نیست که بتوان از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کرد با این حال اتفاقی که توجهم را جلب کرد این است که چرا باید جاده ها و مسیر های خیابان آن قدر ترافیک باشد که حرکت کردن در آن‌ها تقریباً غیر ممکن شود. ناخودآگاه به این فکر می‌کردم که اگر در ایام جنگ تحمیلی و بمباران‌های صدام، کسی به صدای آزیر خطر گوش نمی‌داد چه اتفاقی می افتاد؟

در مسیر با راننده صحبت کردیم از این که چرا رعایت نمی کنند. راننده که مرد جوانی بود حرف‌های جالبی زد. او گفت: عده ای از این مردم مجبورند به خاطر نان همیشه در حال دویدن باشند. عده ای هم کلا حال می‌کنند همیشه بیرون باشند به آن‌ها هم که میگوییم نیایید میگویند رعایت می‌کنیم اما نمی‌کنند. اصلاً برای برخی‌‌ها مهم نیست که هم نوعش در چه حالی است.

در بین همین صحبت ها یادم آمد چند روز پیش هم خبرنگار تلویزیون در خیابان از مردم مصاحبه می‌کرد راجع به قرنطینه شدن و در خانه ماندن؛ آن‌ها هم که در مغازه آجیل فروشی مشغول خرید بودند می گفتند نباید از خانه بیرون بیایم مگر در مواقع کار ضروری و باید رعایت کنیم. هر چقدر فکر کردم نتوانستم بین بیرون بودن و تاکید بر درخانه ماندن و کار ضروری در آجیل فروشی ارتباطی پیدا کنم ولی خب شاید این مسئله از توان ذهن من خارج باشد.

راستی چه شد که این طور شد؟ چرا برای عده ای مهم نیست که چه اتفاقاتی ممکن است در آینده برای هم نوعش رخ دهد؟ این سوال ذهنم را مشغول کرده بود حتی زمان برگشت هم به این مسئله فکر می‌کردم. باید بگویم مسیر برگشت هم مثل رفت از تاکسی اینترنتی استفاده کردم. به خانه که رسیدم بنا به دستور همسر محترم دست و صورت را ضدعفونی کردم و حتی کلید و گوشی را هم اصطلاحاً استریل کردم پس از مدتی مطالعه، به شستن ظرف‌های شب مشغول شدم. آخر در این ایام تقسیم کار کرده‌ایم و در ایام قرنطیه شستن ظرف ها با من است. در حین شستن ظروف به این فکر می‌کردم که آیا تعطیلات عید نوروز باعث خواهد شد تا کمی مسافر‌ ها و تردد ها تقلیل پیدا کند؟ الله اعلم! امیدوارم که این طور باشد وگرنه ما باید از وجود کرونا همچنان استرس داشته باشیم.

راستی تا حالا دقت کرده اید گیاه پیچک چقدر سریع رشد می‌کند؟ تمام شب را به این گیاه نگاه می‌کردم تا صبح شود و من دوباره به روزمره های قرنطینه برسم. قرنطینه‌ای که موثرترین سلاح ما در برابر این خفاش زاده است!

رعایت کنیم تا ان شا الله سریع تر خلاص شویم.

*فعال دانشجویی

انتهای پیام/

کد خبر: 1064071

وب گردی

وب گردی