به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، گفتنیها کم نیست؛ همیشه از کمبودهای ابزار آموزشی، از وضعیت نابسامان سلامت روان، از وضعیت نامطلوب معیشتشان گفتهاند، از اینکه افزایش حقوق چند صد هزار تومانیشان را در بوق و کرنا میکنند؛ از خلف وعدهها گفتهاند، از قول افزایش یک میلیون و 200 هزار تومانی آقای بودجه تا تحقق نیمی از آن بر فیشهای حقوقیشان... .
گفتنیها کم نیست؛ با اینکه بیان دغدغهها و مشکلات و مطالبهگری از مسئولان وظیفه هر خبرنگاری محسوب میشود، برآن شدیم تا در این هفته به صورت ویژه با معلمان و کارشناسان حوزه آموزش و پرورش گفتوگو کنیم، پای درد و دلشان بنشینیم، به امید آنکه شاید بتوانیم بار مشکلاتشان را کمی هم که شده سبکتر کنیم. مصاحبه ایسکانیوز با محمدرضا نیکنژاد کارشناس آموزش و پرورش به شرح زیر است:
وضعیت دانشآموزان در کلاسهای درس چه تاثیری بر آموزشهای حضوری گذاشته است؟
آموزشهای کلاسیک مدارس، از گذشته تا کنون چه در ایران و چه در جهان با مشکل مواجه بوده است. به عنوان مثال در بسیاری از شهرها و کلانشهرها با مشکل تراکم بالای دانشآموزان مواجه بودیم، متاسفانه کلاسهای درس از لحاظ تعداد دانشآموزان استاندارد نیست. این در حالی است که بر اساس استانداردهای آموزشی، باید ۱۵ تا ۲۰ دانشآموز در کلاس درس حضور داشته باشند.
در مدارس تهران به ویژه در مقطع دبیرستان عموماً کمتر از ۳۰ و ۳۵ نفر در کلاسهای درس حضور نداشتند. این تعداد در مناطق حاشیه تهران مخصوصاً استان البرز به ۴۵ تا ۶۰ نفر نیز میرسید.
ارزیابی توصیفی چه چالشهایی را برای معلمان ایجاد کرده است؟
همانطور که میدانید آموزش در دبستان به صورت توصیفی شده است؛ یعنی باید ارتباط معلم با دانشآموز به گونهای قوی باشد که محتوای منتقل شده را در رفتار دانشآموز ببیند و آن را در تغییر نگرش کودک ارزیابی کند. انجام این اقدام برای چهار دانشآموز نیز دشوار به نظر میرسد، حال تصور کنید یک معلم بخواهد این ارزیابی را برای ۳۰ یا ۴۰ دانشآموز انجام دهد، ارزشیابی توصیفی دانش آموزان در این زمینه با مشکل مواجه است.
کوچککردن دغدغههای معلم منجر به برقراری تعادل میان تفاوتهای فرهنگی دانشآموزان میشود
طبیعتاً هر دانشآموز دارای فرهنگ تربیتی متفاوتی است، افزایش دانشآموزان در کلاس درس منجر به افزایش دیدگاهها خواهد شد. معلمان با این موضوع چگونه برخورد میکنند؟
تصور کنید دانشآموزان با فرهنگهای متفاوت در کلاس درس حضور پیدا میکنند. از طرفی کلاس درس نیز شلوغ باشد و معلم نتواند به خوبی با دانش آموزان ارتباط برقرار کند. در چنین شرایطی دانشآموزان قطعاً در زمینه فراگیری مفاهیم درسی خود با مشکل مواجه خواهند شد.
اگر ما بتوانیم دغدغه معلمان را در تمامی حوزهها کوچکتر کنیم و خواستههای این قشر به صورت نسبی پاسخ داده شود، این فرد میتواند در زمینه تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی دانشآموزان تعادل ایجاد کند. طبیعتاً معلم در چنین شرایطی میتواند دانش آموزان را بیشتر پیگیری کند و وقت بیشتری برای آنها بگذارد.
علاوه بر مشکلات منزلتی و معیشتی که معلمان با آن مواجه هستند، میتوان به کمبود ابزارهای آموزشی نیز اشاره کرد. معلمان برای آموزش بهینه دانشآموزان نیازمند ابزار مطلوب هستند، فارغ از فضای فیزیکی کلاس درس که شامل شاد بودن کلاس و توانمندسازی آموزگاران در راستای ارتباط با نسل جدید، معلم باید ابزار مناسبی در اختیار داشته باشد تا با کمک آن بتواند آموزش را پیش ببرد. امکانات در زمینه آموزش مطلوب تنها موجود نیست؛ بلکه تنها به یک ماژیک وایت بورد یا گچ و تخته محدود شده است. قطعاً چنین آموزشی دچار آسیب خواهد شد. مواردی که پیشتر به آن اشاره شد، در برقراری ارتباط سالم بین معلم و دانش آموز خلل ایجاد میکند، با این حال جامعه ما به این نوع آموزشها عادت کرده است.
روابط اجتماعی و انسانی در آموزش مجازی به حداقل ممکن میرسد
با وجود این چالشها آیا میتوان ادعا کرد آموزش مجازی نسبت به آموزش مجازی برتری دارد؟
با توجه به مواردی که پیشتر به آن اشاره شد میتوان ادعا کرد که آموزش کیفی چندان مطلوبی در مدارس شکل نمیگیرد. بعضی از این عوامل باعث میشود آموزشها به طور یکسان در اختیار دانشآموزان قرار نگیرد. با این حال آموزش حضوری دارای مزیتهایی است که آموزش مجازی از آن بیبهره مانده است، از جمله این مزایا میتوان به ارتباط چشمی ذهنی و عاطفی بین معلم و دانشآموز اشاره کرد.
متاسفانه فضای مجازی ارتباط عاطفی را به حداقل ممکن میرساند، شاید به وضوح در شبکههای مجازی مشاهده کرده باشید که کاربران بسیار رک و بیپروا با یکدیگر سخن میگویند، در آموزش نیز وضعیت حاکم است. در حال حاضر در دو سوی فرایند آموزش مجازی انسان قرار گرفته است، اما روابط اجتماعی و انسانی در این نوع آموزش به حداقل ممکن میرسد.
فاصله بین صف و ستاد در آموزش و پرورش ایران بسیار زیاد است
آیا ایدههایی معلمان از سوی مسئولان ستادی آموزش و پرورش مورد استقبال قرار میگیرد؟
یکی از نقدهای جدی تشکلهای معلمان و اعتراض های چند سال اخیر علاوه بر مسائل مالی و معیشتی فرهنگیان، مربوط به نادیده گرفتن معلمان در حوزههای مختلف است. در آموزش و پرورش کشورهای پیشرو مانند فنلاند معلم به عنوان رهبر آموزشی تلقی میشود. مسئولان این کشورها به معلم تا حدی آزادی عمل میدهند تا بتواند روش تدریس و آموزش را بر اساس سلیقه و متناسب با دانشآموزان کلاس خود انتخاب کند.
جالب آنجاست که در مدارس فنلاند امتحان برگزار نمیشود، تنها یک امتحان سراسری و به صورت هماهنگ در فنلاند وجود دارد که دانش آموزان در سال آخر تحصیلی خود باید در آن شرکت کنند. مدارک دانشآموزان از طریق این آزمون تعیین میشود، همچنین وضعیت ورود آنان به دانشگاه نیز از طریق همین آزمون ارزیابی خواهد شد. البته این امر بدان معنا نیست که مدارس فنلاند آزمون برگزار نمیکنند؛ اتفاقاً معلم هر زمانی که تمایل داشته باشد میتواند از دانشجویان امتحان بگیرد و بر نحوه یادگیری مفاهیم درسی توسط دانشآموزان نظارت داشته باشد، اما در انتها معلم تنها عامل تعیین کننده رفتن یا نرفتن دانش آموز از یک پایه به پایه دیگر تلقی میشود، پیادهسازی چنین روشهایی در نظام آموزشی ایران بسیار مطلوب است، البته انتظار ندارم چنین مواردی در ایران نیز اجرا شود زیرا فاقد زیرساختهای لازم در این زمینه هستیم و باید تلاش بسیاری کنیم تا به این مرحله برسیم.
فاصله بین صف و ستاد در آموزش و پرورش ایران بسیار زیاد است، صف همان پیاده نظام آموزشی هستند و شامل معلمان، مدیران و معاونان میشود، ستاد نیز شامل مسئولان وزارت آموزش و پرورش و ادارات این وزارتخانه است. در این زمینه هر چقدر افراد از منافع خود فاصله بگیرند، فاصله میان صف و ستاد نیز به همان اندازه بیشتر میشود.
حتما شنیده اید که میگویند وزیر فلان دوره پیشتر معلم بوده است، این وزرا به معنای واقعی معلم نبودهاند. این افراد نیروی آموزش و پرورش بودند. به عنوان مثال یکی از وزرای دوران پیشین از ابتدای زمان استخدام خود در آموزش و پرورش به عنوان مربی پرورشی مشغول به کار بوده است. مربی پرورشی معلم نیست، معلم باید چندین سال گچ به دست بگیرد، خاک تخته بخورد، با چم و خم کلاس درس، گرفتاریهای ریز و درشت تدریس و مشکلات ارتباطاتی بین معلمان، دانشآموزان و والدین آشنا شود.
بخشنامههای آموزش و پرورش بیانگر اختلاف میان نیازهای اصلی آموزش و ایدههای مسئولان است
ایدهای را نزد مسئولی مطرح کردهاید که با آن موافقت نشود؟
از بخشنامه هایی که از سوی آموزش و پرورش ابلاغ میشود به خوبی میتوان دریافت اختلاف بزرگی میان نیازهای اصلی آموزش در کشور و ایدههای مسئولان وجود دارد. به عنوان مثال ما در اعتراض به تعطیلی مدارس در پنجشنبهها و افزایش ساعات حضور دانشآموزان در مدارس از ساعت 12.30 به 14.30 خدمت یکی از مسئولان ستاد آموزش و پرورش رفتیم و خواهان کاهش حضور دانش آموزان در مدارس شدیم.
مسئول مربوطه در واکنش به این درخواست مدعی شد افزایش ساعات حضور دانشآموزان در مدارس بر اساس قانون شکل گرفته است. این در حالی است که اگر این فرد مسئول در گذشته معلم و مدرس بود، به خوبی در مییافت نگه داشتن دانشآموزان آن هم تا ساعت 14.30 در مدارس چه فشاری را برای آنان در پی دارد. معلمانی که کتابهای درسی مانند ریاضی، فیزیک و غیره را تدریس میکنند، به خوبی میدانند که تمرکز معلم و دانش آموز در این ساعات به شدت کاهش پیدا میکند و بخشنامه را وحی منزل نمیدانند. مثالی که پیشتر به آن اشاره شد، نشان دهنده شکاف ژرفی است که میان معلمان و نیروهای ستادی آموزش و پرورش وجود دارد.
نظرات مسئولان ستادی وزارت آموزش و پرورش به صورت بخشنامه به مدارس ابلاغ میشود، معلمان از این بخشنامهها تا چه اندازهای استقبال میکنند؟
بر اساس تجربیات من هیچگاه اتفاق نیافتاده بخشنامهای از سوی آموزش و پرورش صادر شود وکه بتوان ادعا کرد این بخشنامه درصد بالایی از موارد مرتبط با کلاس درس را شامل میشود. معمولاً بیشتر بخشنامه ها در تابلو اعلانات مدرسه نصب میشود و معلمان به آن توجه چندانی ندارند.
متاسفانه ستاد آموزش و پرورش معلمان و سایر نیروهای مدارس را نمیبیند، معلمان نیز توجه چندانی به آنها ندارند. به جرأت می توان گفت حرف مسئولان ستادی شنونده چندانی در مدارس ندارد و هر معلم بنا بر فکر و سلیقه خود به آموزش مفاهیم درسی میپردازد، تنها در برخی موارد مسئولان در این روند دخالت میکنند، البته من ادعا نمیکنم که تدریس آرمانی توسط معلمان در مدارس ارائه میشود، اما معلمان تمامی تلاش خود را در این زمینه انجام میدهند. هر معلم با تیکه بر علم و دانش، میزان آگاهی و بر اساس سلیقه خود روش تدریس در کلاسهای درس را انتخاب میکند، در زمینه روش تدریس نه دانشگاهها و نه آموزش و پرورش یاری دهنده معلمان هستند.
متاسفانه آموزش و پرورش نسبت به ایدههایی که از دل کلاس درس و توسط معلمان بیرون میآید، به شدت بیتوجه است. سالانه جشنهای بسیاری برای تقدیر از معلمان از سوی آموزش و پرورش برگزار شده و به صورت صوری جوایزی به معلمان نیز اهدا میشود، اما ایدهها فردی که بر اساس معیارهای مشخص شده به عنوان معلم نمونه انتخاب شده است، وارد چرخه آموزش نخواهد شد. مسئولان آموزش و پرورش نظرات خود را بر اساس منابعی مانند سازمان پژوهش، اسناد بالادستی و سایر مواردی که در اختیار دارند، بیان میکنند، در انتها روشی را برای تدریس انتخاب کرده و بر اساس آن پیش میروند. متاسفانه معلمان و ایدهها و نظرات آنان نیز در این مسیر نادیده گرفته میشود.
من در دوره جوانی خود ایدههایی را برای تدریس معلمان مطرح کردم اما متاسفانه با بازخورد مطلوبی از سوی مسئولان مواجه نشدم. متاسفانه لایههای بالای مدیریتی آموزش و پرورش به شدت به معلمان بیاعتماد هستند و ناکارآمدی های چند دهه ای آموزش و پرورش منجر شده است مدیران معلمان و معاونان نیست نسبت به مسئولان ستاد بی اعتماد باشند بر اساس نظریات خود پیش روند.
آموزش نیروهای ضمن خدمت توسط آموزش و پرورش تنها برای رفع مسئولیت است
روند دورههای توانمندسازی نیروهای ضمن خدمت نسبت به گذشته چه تغییراتی کرده است؟
آموزش و پرورش نیروهای ضمن خدمت را تنها برای رفع مسئولیت در نظر گرفته و با برگزاری یک امتحان تستی این اقدام را انجام می دهد. بیش از 2 دهه گذشته معلمان باید در کلاس درس یک معلم با سابقه حضور پیدا میکردند تا با فوت و فن تدریس به صورت عملی آشنا شوند. معلم با تجربه، جزئیات و تجربیات خود را در اختیار معلمان تازه قرار میداد، در چنین شرایطی تبادل نظر و بحث در زمینه آموزش حضوری در کلاسهای درس و با حضور دانش آموزان صورت می گرفت.
در حال حاضر روند آموزش نیروهای ضمن خدمت به یک آزمون تستی تبدیل شده است که از جمله ناکارآمدترین روش های توانمندسازی ضمن خدمت تلقی میشود.
متاسفانه اختلاف سن میان برخی معلمان و دانشآموزان به بیش از 40 سال میرسد، این اختلاف سن برای نظام آموزشی چه پیامدهایی را در پی دارد؟
طبیعتاً میان معلمان و دانش آموزان اختلاف نظر وجود دارد، طبیعی است که یک معلم پنجاه ساله باید بسیار تلاش کند تا بتواند با دانش آموزان نسل جدید ارتباط خوبی را برقرار کند. این ارتباط به تواناییهای فردی معلم، خلاقیتهای ارتباطی او و مواردی از این دست مرتبط است. به صورت طبیعی دانش آموزان و یک معلم ۵۰ ساله از یکدیگر درک متقابلی ندارند.
نیروهای بازنشسته 60 ساله نمیتوانند به خوبی با دانشآموز ارتباط برقرار کنند
با وجود نبود این درک مقابل، چرا آموزش و پرورش باز هم نیروهای بازنشسته را به کار میگیرد؟
حدود 20 درصد از کلاسهای آموزش و پرورش توسط نیروهای بازنشسته این وزارتخانه اداره می شود. این نیروهای 60 یا بعضا 70 ساله، معمولاً بر اساس علاقه و انگیزه بار دیگر به سراغ تدریس در مدارس نیامدهاند، تنها تامین معیشت آنها را بار دیگر به کلاسهای درس کشانده است. عموماً این افراد در فشار مالی قرار دارند و تامین مخارج زندگی آنها را به این امر وا داشته است. حال فرد بازنشسته که از لحاظ حرفهای خسته و فرسوده تلقی میشود با 60 سال سن چگونه میتواند با دانش آموز 10-12 ساله ارتباط برقرار کند؟ در چنین شرایطی 2 طرف از تجربیات و طرز فکر یکدیگر درک چندانی ندارند و برقراری این ارتباط برایشان کمی دشوار به نظر میرسد.
معلمان برای کاهش این فاصله باید چه اقدامی انجام دهند؟
معلمان برای جبران این فاصله باید در حد توان نسبت به تجربه دغدغهها نسل جدید اقدام کنند، البته این موضوع فراتر از حد انتظار همگی ما است، معلمی را تصور کنید که به نوع خاص از موسیقی علاقه نداشته باشد و به خاطر دانشآموزانش بخواهد نه تنها به این موسیقی گوش دهد، بلکه با آن نیز تا حدودی موافقت کند. از طرفی مشغله های معلمان در زمینه تدریس، معیشت و موارد این چنینی بسیار است، با این حال تلاش میکنند که تا حد توان با نسل جدید همراه شوند. متاسفانه آموزش و پرورش در این زمینه نیز کارشکنی میکند.
آموزش و پرورش باید نیروی جوان استخدام کند
از نظر شما آموزش و پرورش در این زمینه باید چگونه عمل کند؟
پیشنهاد میکنم آموزش و پرورش نسبت به استخدام نیروهای جوانتر اقدام کند. آموزش و پرورش باید در ابتدا تا حد ممکن نیازهای نیروهای بازنشسته را تامین کند، سپس نسبت به استخدام نیروهای جدید،جوان و تازه نفس اقدام کند.
به اعتقاد من تعداد معلمان باید حداقل 2 برابر شود، تجربیات کشورهای دیگر نشان داده است در کنار یک معلم با تجربه یک کمک معلم نیز حضور دارد؛ این افراد در کنار یکدیگر، یک کلاس را با ۱۰ تا ۱۵ دانشآموز اداره میکنند. یک معلم که معمولاً مسنتر و با تجربهتر است و تجربه بسیار بالایی در تدریس دارد، مباحث کتابهای درسی را به دانشآموزان انتقال میدهد، معلم دیگر نیز علاوه بر فراگیری مباحث مرتبط با تدریس، با دانشآموزان ارتباط بیشتری برقرار میکند. گاهی دانشآموزان بر اساس تفاوتهای فردیشان و ویژگیهای رفتاریشان به 2 دسته تقسیم شده و معلم به صورت جداگانه آموزش آنها را به عهده میگیرد.
افراط تعدیل معلمان در گذشته، آموزش و پرورش را در باتلاق کمبود نیرو گرفتار کرده است
استفاده از 2 معلم در شرایط کنونی که با کمبود نیرو مواجهایم، امکانپذیر است؟
متاسفانه وزارت آموزش و پرورش در زمینه تعدیل نیرو افراطی عمل کرده که امروز در باتلاق کمبود نیرو گرفتار شده است. مهر ماه امسال در برخی نقاط کشور طی فراخوانی از معلمان حق التدریس ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته دعوت شده بود که در کلاس درس حاضر شوند. بسیاری از این معلمان آموزش را رها کرده و به شغل های آزاد مانند مغازه داری و غیره روی آوردند، برخی از آنان نیز راننده تاکسی هستند. به این افراد در صورت حضور در کلاسهای درس قول استخدام نیز داده شده است. این اقدام آموزش و پرورش از سر دلسوزی نیست، بلکه تنها برای رفع مسئولیت و جبران کمبود نیروی معلمان صورت گرفته است.
یکی از راهکارهای این امر آن است که آموزش و پرورش به سمت استخدام نیروهای جوان حرکت کرده و برای معلمان تازه نفس دورههای آموزشی را برگزار کند، در چنین شرایطی میتوان انتظار داشت که درک متقابلی از دانش آموز و معلم در مدارس صورت گیرد تا اختلاف نسل میان معلمان و دانشآموزان کاهش پیدا کند.
من زمانی که معلم شدم ۲۳ ساله و دانشآموزان اولین کلاسی که داشتم در سال آخر مقطع دبیرستان بودند که میانگین سنی آنها از 17 یا 18 سال فراتر نمیرفت، تنها 5 تا 6 سال فاصله سنی میان من و با دانش آموزان وجود داشت. در آن زمان هم من از سوی دانشآموزان هم آنها از سوی من درک میشدند. زمانی که اختلاف سنی میان این 2 گروه افزایش پیدا میکند، برقراری ارتباط نیز دشوارتر میشود. چه در گذشته و چه امروز، بسیاری از معلمان تلاش میکنند تا به دانش آموزان خود نزدیکتر شوند، اما این اقدام ممکن است با توجه به شرایط فرهنگی، اجتماعی و سنی معلمان کمی دشوار باشد.
انتهای پیام/