ایسکانیوز - گروه فرهنگی - حسام آبنوس: همین اول کار بروم سراغ اصل موضوع، باورم نمیشد دارم رمان برگزیده یک جایزه ادبی پر سر و صدا و پر ادعا را میخوانم. «یک پرونده کهنه» اثر رضا جولایی برگزیده اولین دوره جایزه ادبی احمد محمود بود. جایزهای که البته خیلی دوام نیاورد و خبری از دورههای بعدی نشد هرچند شاید شیوع ویروس کرونا هم بیتاثیر نبود ولی خب فعلا که خبری از آن نیست. البته اگر این رمان برگزیده این جایزه نبود هم باز در لیست خواندن من قرار میگرفت چون تجربه خوبی از مطالعه اثری دیگر از همین نویسنده داشتم اما اینبار خبری از آن تجربه خوب نبود.
نویسنده رمانی تاریخی نوشته که اتفاقات آن در سرمای استخوانسوز زمستان ۱۳۲۶ روی میدهد. سوژه اصلی قتل یک روزنامهنگار است. روزنامهنگاری که شهرت دارد و از این حیث جولایی سراغ سوژه خوبی رفته است ولی در عمل نتوانسته موفق شود. «محمد مسعود» روزنامهنگاری است که اتفاقات رمان برای قتل او ترتیب داده شده است.
او مانند رمان «سوء قصد به ذات همایونی» از زوایای مختلف به سوژه حمله برده و با شخصیتهای مختلف روایتش را تکمیل کرده است. این تمهید خوبی است برای اینکه روایت تاریخی را بسازیم و خلاهای تاریخ را با روایت شخصیتهای متفاوت پر کنیم. در واقع جولایی تلاش میکند با این تمهید آنجا که تاریخ سکوت کرده روایت کند و قصه بنویسد.
اما تا بیش از نیمی از رمان خبری از اتفاق اصلی نیست و نویسنده که به نظر طرح گل و گشادی برای رمانش برگزیده برای جمع کردن و به نتیجه رساندن آن، دست به گزارشنویسی زده و شتابان اتفاقات را پیش میبرد تا به اتفاق اصلی و ورود شخصیت داستانش برسد.
این مهمترین نقطه ضعف رمان جولایی است. او بهجای اینکه قصه تعریف کند گزارش میدهد. هر شخصیتی که قرار است بار بخشی از روایت را به دوش بکشد پیشینهای لازم دارد و جولایی این پیشینه را روی دور تند میگوید و این اتفاق از لذت خوانش کم میکند. نویسنده بهجای اینکه به شخصیتهایش فرصت بدهد تا حرف بزنند و زندگی کنند روی دیگ مسی داغ قرارشان میدهد تا خیلی زود زندگیشان را روی دایره رمان بریزند. برای همین شخصیتپردازی در این اثر معنایی ندارد. خواننده نمیتواند گاهی فرق بین شخصیت نیکجو و الماسی و دیگران را تشخیص دهد. تعدد شخصیتهای داستان و تمهید نویسنده برای پیش بردن کتاب سبب میشود شخصیتهای کتاب ابتر و الکن بمانند.
رمان از جایی که محمد مسعود وارد داستان میشود و ماجرای قتل او جدی میشود جان میگیرد و اینجا بیش از دو سوم از کتاب رفته است. یعنی خواننده باید حدود 200 صفحه صبر کند تا موتور رمان برگزیده جایزه احمد محمود روشن شود. این اتفاقی است که در این روزگار رخ نمیدهد و معمولا خواننده برای چنین کتابی وقت نمیگذارد و خیلی زود خودش را از بند کلماتش خلاص میکند. شاید اگر جولایی زوایه دیگری برای ورود به داستان باز میکرد اثرش بهتر از آب در میآمد و میتوانست رضایت خواننده را نیز جلب کند.
نثر کتاب ویژگی خاصی ندارد و خواننده اگر اسم نویسنده را نبیند متوجه نمیشود چه کسی آن را نوشته است. در حالی که از نویسندهای مانند جولایی انتظار میرود امضایی برای کارش در نظر بگیرد تا خواننده با آن انس بگیرد و دنبالش بیاید.
در ابتدای هر فصل، نویسنده تاریخی را ذکر کرده ولی کارکرد آنها نیز روشن نیست و خواننده نمیتواند در این حجم تاریخها را به خاطر بسپارد تا توالی اتفاقات برایش روشن شود در واقع یک نمایش تاریخ است و کارکردی در قصه ندارد چون در این مورد روایت بهقدر کافی توانایی دارد برای اینکه خود را پیش ببرد.
این رمان را نمیتوان یک گونه موفق رمان تاریخی دانست چون اساسا شخصیت و قصه در آن وجهی ندارد. در واقع نویسنده ترجیح داده به جای اینکه مخاطب را سفیدخوانی شریک کند خودش گزارشی از اتفاقات بدهد و این تبدیب به یک نقطه ضعف اساسی برای شکست رمان شده است. این رمان را نشر آموت منتشر کرده است.
انتهای پیام/
نظر شما