گفت و گوی اختصاصی ایسکانیوز با هنرمندی که هنوز ایده های زیادی برای کار دارد


تهران-ایسکانیوز: علی اکبر صادقی، هنرمند پیشکسوت نقاش و تصویرگر، می گوید: نمی خواهم خودم را هدر دهم. ایده های زیادی دارم ولی نمی دانم تا کی فرصت کار خواهم داشت.


مصاحبه با استاد صادقی


به گزارش خبرنگار تجسمی ایسکانیوز، برگزاری نمایشگاه «همسفر با علی‌ اکبر صادقی» در فرهنگسرای ارسباران بهانه ای بود برای مصاحبه با این هنرمند مهربان و خوشرو. به آتلیه علی اکبر صادقی، در قیطریه رفتم. این آتلیه دو سال پیش با رونمایی کتاب خاطرات این هنرمند و نمایش حدود 100 اثر افتتاح شد. با او نظاره گر تابلو و مجسمه ها شدم. دنیای رنگارنگ و متفاوت پر از هاشور. تابلوی بزرگی نظرم را جلب کرد که در آن هشت هزار هاشور به کار رفته بود.


مصاحبه با استاد صادقی


 این اثر دو سال پیش طی 6 ماه با روزی هشت ساعت کار کشیده شده. می گویم فقط 6 ماه؟ تاکید می کند: «در این سن و سال هنوز سریع هستم و همه تمرکزم روی کار است. این تابلو را به مناسبت 75 سالگی ام کشیدم». کارهای این مجموعه سبک جدید و خاصی دارد و بسیار ایرانی است ولی با مینیاتور و عناصر قهوه خانه ای فرق دارد. معماری که در این آثار نهفته با تفکر است. تکنیک آثار راپیدوگراف است و به شیوه هاشور زدن طرح‌ها پیاده شده. درباره تکنیک این آثار از او پرسیدم و پاسخ داد: «نوآوری این نیست که رنگی پاشیده و یا بوم خط خطی شود. نوآوری در این است که چیزی که تا حالا نبوده به وجود آید. یک هنرمند مدام باید در حال جوشش باشد. من هیچ وقت خودم را تکرار نمی کنم و فقط با یک سبک خاص جلو نمی روم . خیلی  ایده دارم که هنوز پیاده نشده». می گویم: خدا شما را خیلی دوست دارد. جواب می دهد: «خدا خیلی مرا دوست دارد. برای این که هر چه خواستم به من داده. البته هیچ وقت زیادی نخواستم. خیلی راضی ام. از مادر و پدرم محبت، مهربانی، دوست داشتن و راست بودن را یاد گرفتم و به بچه هایم انتقال دادم. هر وقت می خواهم در جایی سخنرانی کنم می گویم با نام خداوند هنرآفرین. که همه زیبایی ها از اوست».


مصاحبه با استاد صادقی


در بخش از این آتلیه تعدادی مجسمه که با گیوه به شکل پرنده درآمدند خودنمایی می کند. این هنرمند گیوه های کهنه و پاره خود را در به آثاری بسیار زیبا تبدیل کرده است. بخشی از کارهای آتلیه با میخ کار شده و بسیار سخت و ناامیدکننده است.


مصاحبه با استاد صادقی


این هنرمند درباره این مجموعه توضیح داد: «این کارها با تکنیک میخ استتار شده. موقع درست کردن آن ها احساس بدی نداشتم ولی این سختی پس از کار در من به وجود آمد و تا یک سال نتوانستم نقاشی بکشم و افسردگی گرفتم. در این مدت 150 صفحه شعر گفتم با عنوان «سرگیجه». امیدوارم بتوانم این دفتر را چاپ کنم. خیلی سورئال است و هر کی بخواند گیج می شود! همیشه بدون هیچ فکری از اول تا آخر صفحه می نوشتم. ولی بعد از گذشت یک سال دوباره کار نقاشی را شروع کردم و به خودم گفتم افسردگی بسه». پایان این افسردگی آثاری رنگین و با انرژی را پدید آورده است.


مصاحبه با استاد صادقی



علی اکبر صادقی به تمام چیزهای دور ریختنی کاربردی نگاه کرده است. گلدان هایی را تبدیل به مجموعه بسیار زیبا کرده که طرح های آن از سیلک الهام گرفته شده.


مصاحبه با استاد صادقی


مصاحبه با استاد صادقی


کتی که در یک مهمانی با شمع سوخته به یک اثر هنری سورئال بدل شده.


مصاحبه با استاد صادقی


قاشق و چنگال های که از بازار استانبول خریده در قالب سه تابلو با زمینه ای که اسم علی اکبر صادقی را نمایش می دهد به اثری خاص و دیدنی تبدیل شده. طرح این قاشق و چنگال ها با هم فرق دارد و به دلیل جنس استیل برش آن کار سختی بوده است. پس از دیدن آثار آتلیه با این پیشکسوت هنر نقاشی به گفت و گو نشستم.


مصاحبه با استاد صادقی


*در پرسش نخست می خواستم بدانم نقاشی کردن را از چه زمانی آغاز کرده اید و آیا مانند برخی از استادان هم نسل خود در این باره سرزنش شده اید؟


- در سن پنج سالگی. عمویم که در سفارت انگلیسی کار می کرد یک مداد برایم خرید. نوک مداد سه رنگه آبی، قرمز و سبز بود. هدیه این مداد نطفه نقاشی را در من شکل داد که تا امروز ادامه پیدا کرده است. زمانی که بچه ها تو کوچه بازی می کردند من نقاشی می کشیدم. پدرم خیلی مخالف نقاشی کردنم بود و مانند همه پدرها دوست داشت دکتر و یا مهندس شوم. حتی کلاس هفتم و نهم رد شدم. پدرم خیلی از این موضوع عصبانی بود ولی دیپلم را بدون تجدیدی گرفتم. همه معلم ها می دانستند من نقاش می شوم و دیگر خیلی سخت گیری نمی کردند. حتی نمره هم می دادند.


* پس از گرفتن دیپلم و قبولی در دانشکده هنرهای زیبا جدی تر به نقاشی پرداختید؟


- سال 1337 رفتم دانشکده هنرهای زیبا. محمدعلی حیدریان از شاگردان کمال‌ الملک از استادانم در دانشکده بود. روز نخست که برای امتحان رفته بودم مجسمه ای در وسط کلاس گذاشته بودند و باید از روی آن طرح می کشیدیم. سخت ترین جا به من افتاده بود درست جلو نور پنجره و این کار را مشکل کرده بود ولی با کامل شدن طرحم استاد حیدریان گفت: قبولی دیگر ادامه نده ولی تا پنج عصر چند کار دیگر کشیدم و شاگرد اول شدم. نقاشی به این صورتی که الان کار می‌کنم را از سال 1356 شروع کردم. پیش از آن بیشتر سرگرم کار ویترای و ساخت فیلم انیمیشن بودم، اما از سال 1356به بعد همه کارهایم از قبیل ویترای، فیلمسازی، پلاکارت‌سازی و قاب سازی را کنار گذاشتم. تحصیل ام در دانشگاه برای این که به سربازی نروم 12 سال طول کشید! در 29 سالگی ازدواج کردم. وقتی رفتم خواستگاری تنها پرسشی که از من نپرسیدن درباره سربازی بود. چون 29 ساله بودم همه فکر می کردند سربازی رفته ام. پسر اولم که به دنیا آمد رفتم سربازی. سه فرزند پسر و دو نوه 16 و 13 ساله دارم. مسئله مهم در زندگی ام همسرم است. او خیلی با من همراه است و به لحاظ روحی به من انرژی می دهد. هیچ وقت به من ایراد نمی گیرد که چقدر نقاشی می کشی. همه چیز را برایم فراهم کرده است. سه پسرم مهربانم نیز اصل زندگی ام هستند.


*شما در مقطعی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری داشتید و چندین فیلم انیمیشن ساختید. این جریان چگونه شکل گرفت؟


- نیمه های خدمت سربازی بود که از سوی کانون پیشنهاد کار شد. مدیر کانون از تصویرگری های که به سبک ایرانی انجام داده بودم خوشش آمده بود وقتی متوجه شد سربازم نامه‌ای به ستاد نوشت و خواستار حضور من در کانون شد. خواستند که فیلم انیمیشن به سبک کارم بسازم. بدون این که شناختی از سینما داشته باشم یک داستان مشکل را شروع کردم با عنوان داستان «هفت شهر». با هر سختی بود این فیلم را ساختم. به لحاظ نقاشی خیلی خوب شده بود ولی از نظر ساختار سینمایی دچار مشکل بود. ولی فیلم دوم «گلباران» با مطالعه سینمایی ساخته شد. موفق بود و جایزه های زیادی گرفت. در ادامه فیلم های «رخ»، «ملک خورشید» و «من آنم که» ساخته شد. آخرین فیلم «زال و سیمرغ» شاهنامه بود که حدود 13 سال پیش کار کردم. درست 7 فیلم ساختم که 6 فیلم آن قبل از انقلاب ساخته شد. این آثار حدود 40 جایزه بین المللی و داخلی گرفته است. فیلم «رخ» جایزه و تقدیر نامه های زیادی گرفته بین 2000 فیلم در آمریکا جایزه اول را گرفت و در لندن جزو بهترین اثر شناخته شد.


*درباره تاسیس نگارخانه «ویترا» و کار در این زمینه بگویید؟


- کار ویترا در سال 1338 شروع شد. آتلیه ای در خیابان ولی عصر راه انداز کردم. چون همه کارها با محوریت ویترا انجام می شد اسم آتلیه را «ویترا» گذاشتم. این جریان تا سال ها ادامه داشت و چون ویترای بازاری شد آن را به کلی کنار گذاشتم. بعد از کنار گذاشتن ویترای، گالری را به «نگارخانه سبز» تغییر نام دادم و آن را به نمایشگاهی برای برپایی و عرضه نقاشی‌های خودم و دیگران تبدیل کردم.


* تکلیف «نگارخانه سبز» چه شد؟ دو سالی می شود که در آتیله شخصی خودتان مشغول فعالیت هستید.


- فرد بیزنس منی نیستم. گالری دار مدام باید به کلکسیون دارها تماس بگیرد. این کار تمام وقت ات را می گیرد. این کار موجب می شد نتوانم به نقاشی برسم. روی این اصل نگارخانه را اجاره دادم. دو سال پیش طبقه دوم خانه ام با معماری پسر کوچکم بازسازی شد. در این مدت در این جا نقاشی می کشم و تا زمانی که چشمان و دستانم قدرت داشته باشد کارم را ادامه خواهم داد.


*استاد شما مدت کوتاهی در دانشگاه درس می دادید چه شد که این روند ادامه پیدا نکرد؟


- قبل از انقلاب در دانشکده هنر به مدت سه ماه سینما و انیمیشن درس می دادم. بعد از انقلاب نیز سه ماه تصویرگری درس دادم ولی در ادامه متوجه شدم معلم خوبی نیستم. یک نفر ممکن است معلم خوبی باشد ولی دلیل ندارد کار هنری او هم خوب باشد. از دانشگاه آمدم بیرون و احساس کردم نباید در بند باشم و هیچ وقت استخدام جایی شوم.


شما سفرهای خارجی زیادی داشتید ولی هیچ وقت ساکن کشور دیگری نبودید.


بله. البته بعد از انقلاب همسر و دو فرزندم رفتن آلمان و دو سالی آنجا زندگی کردند. من هم گاهی به آن ها سر می زدم. ولی خانواده ام دیدن هیچ کجا بهتر از ایران نیست. خوشبختانه بدون دخالت من به ایران برگشتند.


* آثار نمایشگاه «همسفر با علی‌اکبر صادقی» که این روزها در فرهنگسرای ارسباران به‌ نمایش درآمده حاوی کارهای شما از سفرهایی به دبی، لس‌ آنجلس، کانادا، انگلستان، تایلند و مالزی است. درباره این فعالیت چند ساله در سفر توضیح دهید.


- وقتی سفر می روم یک کیف دارم که در آن دفترچه و راپیت است. در سفر که بیکار می شوم چه توریستی و چه دعوتی همیشه نقاشی می کشم. حدود سیزده سال است که این کار را انجام می دهم. برای همین اسم نمایشگاه «همسفر با علی‌اکبر صادقی» است. با این کار حوصله ام سر نمی رود هزینه سفرام نیز در می آید. سفرهای زیادی رفتم. ولی یکی از سفرها موجب شد چند ماه به مسافرت نروم. در سفر به داکا در بنگلادش که 10 روزی آنجا بودیم. شرایط بسیار سختی که شاید زندان انفرادی از آن بهتر بود برایم پیش آمد. این سفر هیچ چیز برایم نداشت. فقط یک نمایشگاه در هوای بسیار گرم در مکانی بدون تهویه گذاشته بودند. وقتی آمدم تهران گفتم دیگر سفر نمی روم. حتی در همان زمان به عنوان داور کتاب کودکان از لهستان دعوت داشتم ولی گفتم نمی آیم و انصراف دادم. این احساس یواش یواش از بین رفت. به غیر از این سفر که خاطرات بدی داشت همه خوب بوده اند.


* در آثار شما عناصر ایرانی و سنت حرف نخست را می زند و طنزهای کوچکی در کارها وجود دارد. این طنز از کجا می آید؟


- این طنز را دوست دارم چون خیلی خیلی ایرانی است. کتاب های فولکلور ایرانی را هم که می خوانید متوجه این فضای سورئال می شوید. سنت های ایرانی را می شناسم و به آن ها احترام می گذارم. یادم می آید 65 سال پیش، شبی که کرسی می گذاشتیم در آن شب پدرم نان خامه ای می خرید و مادرم خانه تکانی می کرد.


*با توجه به علاقه به ادبیات کهن باید اهل مطالعه باشید.


- تا قبل از این که کتاب «صد سال تنهایی» مارکز را بخوانم خیلی کتاب می خواندم . این کتاب تاثیر زیادی بر من گذاشت. پیش خودم فکر کردم نکند پیرو سبک او شوم. پس از آن به سراغ کتاب های معمولی تر رفتم. دوست ندارم خودم را تکرار کنم. برخی افراد با زیاد شدن سن، وقت خود را در پارک می گذرانند و منتظر مرگ هستند.  نمی خواهم خودم را هدر دهم روی این اصل همیشه به کار جدید می پردازم. ایده های زیادی دارم ولی نمی دانم تا کی فرصت کار خواهم داشت. کارهایم برنامه ریزی شده است. سر ساعت زندگی می کنم.نمی توانم بیکار بنشینم. اگر بیکار شوم خواب آلود می شوم.


*تابلوهای شما عنوان ندارد و این موضوع درباره تمام آثار صدق می کند چرا؟


- هیچ وقت کارهایم را نام گذاری نکرده ام. نمی خواهم به ببیننده دیدگاه بدهم. معتقدم مخاطب باید با اسب خود بتازد تا بداند پشت آن تپه چی هست و من چه می خواستم بگویم. یک ورزش مغزی هم برای مخاطب است. تازه گاهی آرزوم می کنم کاش من جای تماشاگران بودم آن ها نکته های را می بیینند که من ندیدم. تماشاگر باید آزاد باشد.


*انتشار پوستر و کارت پستال های آبرنگ شما در یک زمانی به اوج رسید و تا چند سال برای هدیه سال نو استفاده می شد.


- بله تحول عظیمی بود. از کارت پستال آبرنگ خاطره خوبی دارم. محمدرضا لطفی هنرمند بسیار بزرگی بود. برایم تعریف می کرد در زمانی که آمریکا زندگی می کرده یک بار سال نو در اتاقش تنها نشسته بوده و متوجه می شود هفت سین اش جور نیست و  یک مرتبه یاد کارت پستال هفت سین من می افتد و با آن کارت سال جدید را آغاز می کند. او دوست بسیار عزیزی برایم بود.


*استاد برنامه دیگری برای نمایشگاه و یا چاپ اثر دارید؟


- به زودی موزه هنرهای معاصر برنامه بزرگداشتی همراه با رونمایی تندیسم برگزار می کند. همچنین اردیبهشت سال آینده نمایشگاه مفصلی در موزه برپا می شود و هم زمان دو جلد کتاب از آثارم رونمایی خواهد شد. این نمایشگاه مروری بر آثارم در دوره های مختلف خواهد بود و آثار سال های 1355 تا امروز را دربرمی گیرد.


*صحبت پایانی...


- پدرم فنی کار بود ولی سواد چندانی نداشت. به او «مهندس چکشی» می گفتند و بی نهایت با استعداد بود. من نیز به کارهای فنی علاقه مندم. نجار خوبی هستم. دوتا ویلا ساختم، گچ کاری و کاشی کاری بلدم. خودم موهای همسرم را کوتاه می کنم. اوایل ازدواج حتی او را آرایش می کردم. زمان تحصیل هم به عنوان گریمور در چند نمایش حضور داشتم و البته در دو تئاتر دانش آموزی بازی کردم. کار دکور نمایش را نیز انجام می دادم.


مصاحبه با استاد صادقی


علی اکبر صادقی متولد دوم آذر سال 1316 در پامنار تهران است. وی به همراه خانواده از چهار سالگی به قلهک نقل مکان می کند. تا 30 سال پیش در این محل زندگی می کرد. در دبیرستان جم درس خوانده. وی دانش آموخته دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. در سال 1338 سبک ویژه ای را در هنر ویترای یا شیشه بند منقوش با حال و هوای سبک ایرانی ابداع کرد و سال‌ها به شیوه های گوناگون در زمینه های مختلف نقاشی از جمله نقاشی متحرک، گرافیک تبلیغاتی و جعبه سازی، تصویرگری جلد کتاب و غیره پرداخت.


صادقی چند فیلم براساس شیوه خاص نقاشی خود برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت که  15 جایزه را از جشنواره های جهانی از آن خود کرد و در زمینه تصویرگری کتاب نیز به چهار جایزه بین المللی دست یافت که جایزه اول تصویرگران کتاب آسیا در سال 1978 برای کتاب «عبادتی چون تفکر نیست»، جایزه اول جشنواره لایپزیک در سال 1980 به عنوان زیباترین کتاب پیروزی و جایزه اول گرافیک برای بهترین تصویرگری کتاب سال تهران در سال 1368 از جمله جوایز اوست.


وی نمایشگاه های متعددی از آثارش را در داخل و خارج از ایران برپا کرده است. شیوه کار او نوعی سورئالیسم ایرانی است که بر پایه شیوه نقاشی سنتی بنا شده است. او در نقاشی هایش از اساطیر و فرهنگ ایرانی بهره گرفته و در بسیاری از آثار اولیه صادقی حضور یک یا چندین سلحشور با پوشش های جنگاوران ایران باستان چشمگیر است و برخی از این جنگاوران چهره خود صادقی است.


«الف با» نیز عنوان کتابی است که نادر ابراهیمی با عنوان فرعی تحلیل فلسفی پنجاه طرح از علی اکبر صادقی نوشته است.


وی در سال 1387 به عنوان چهره ماندگار هنرهای تجسمی شناخته شد.

کد خبر: 180833

وب گردی

وب گردی