تهران-ایسکانیوز: «خواب زمستانی» فیلمی درام به کارگردانی نوری بیلگه جیلان محصول کشورهای ترکیه، آلمان و فرانسه است. سال ۲۰۱۴ این فیلم در شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن توانست نخل طلای کن را از آن خود کند.
داوران بخش مسابقه اصلی جشنواره کن به ریاست جین کمپیون، فیلمساز نیوزلندی، فیلم 3 ساعت و 16 دقیقه ای جیلان را به عنوان برنده نخل طلای کن انتخاب کردند.داستان "خواب زمستانی" در دهکده ای دورافتاده در آناتولی روی می دهد و تا حد زیادی به بحث های طولانی اهالی ده درباره مسائلی مانند گناه و وجدان مربوط می شود.
یادداشت زیر نگاهی دارد به آخرین ساخته نوری بیلگه جیلان کارگردان ترک که در سال 2014 نخل طلای کن را از آن خود کرد.
«خواب زمستانی» آقای جیلان اثری پرگو، وراج و بسیار بسیار طولانی است. غیر از طرفداران پروپاقرصی که عهدی ابدی با جیلان بسته اند و همواره سوار قطار اویند، نمی تواند طرفداران جدیدی برای او دست و پا کند و بلکه بسیاری از افرادی را که از اثر قبلیاش «روزی روزگاری در آناتولی» به شعف آمده بودند، نیز دلزده میکند- من جمله نگارنده این یادداشت-. اما این فیلم برنده نخل کن مشحون از گفتگوهای طویل بالای ده دقیقه ای است که معمولا بین آیدن و نجلا و یا آیدین و نهال می گذرد؛ گفتگوهایی که به هنرفیلمبرداری گوخان تیریاکی و اجراهای قوی بازیگران ممزوج است. (در ترکیب بندی های که با فرمت او(مرد) میگوید سپس او (زن) می گوید (نما-معکوس)
اجتناب آگاهانه جیلان از هرگونه ساختار روایی متداول، دیدن فیلم را برای مخاطبی که بیش از سه ساعت و ربع مشغول خواندن زیرنویس است، شبیه به خواندن رمان می کند؛ با این تفاوت که این رمان را شخص دیگری با سرعتی که در اختیار شما نیست برایتان ورق میزند و شما نمی توانید از قسمت های خسته کنندهاش بپرید. ایده ها و رویکردهای فیلم شاید منتج به آفرینش رمان خوبی شود اما ماحصل این ایده ها در فیلم دیالوگهایی طولانی است که بیشتر به خطابه های روشنفکری میمانند. استفاده ی آقای جیلان از جملهی "باتشکر از چخوف" در تیتراژ پایانی خود، بیشتر به مستمسکی برای طرفدارنش بدل شده تا سرگردانی شان در انتهای فیلم را با صفت "چخوفی" توجیه کند و همچنین بار تئاتری بودن فیلم را به دوش بکشد.
با تمام اینها نمی توان جیلان را به عدم توانایی در مقام کارگردان یا کمبود هوش به عنوان نویسنده متهم کرد چرا به طور واضح در شخصیت آیدین شناخت صحیح روانشناسانه وجود دارد. بازیگری بازنشسته که هتل پخش پلای اش را می گرداند، از مستاجران اطراف به شکل اربابی فئودال اجاره می گیرد، و پادویی کارآمد دارد که او را اینطرف و آنطرف می برد و چمدان هایش را حمل می کند. اما پرسپکتیو و عمق شخصیت های زن جیلان کمرنگ تر است، آنگونه که بنظر می رسد تنها دهان هایی جداگانهاند برای خطابه های شبه روشنفکرانهی متناقض و دراز. به این روش دوربین میتواند به کسی غیر از بیلینجر(بازیگر آیدین) هم اشاره کند. نقطه ضعف آزاردهنده جیلان این است که در دوئل های کلامی شخصیت هایش به مخاطب و تماشاگرش اعتماد ندارد ، چرا که بارها و بارها به تکرار آن گفتگوها می پردازد، تا جاییکه تماشاگر دیگر حوصلهی شنیدن ندارد.
اولین درسی که بعنوان یک سینما دوست آموختیم و بسیار تکرار کردهاند این جمله است که "سینما دیالوگی است بین مخاطب و فیلم "؛ اما فیلم جیلان مونولوگی بی پایان است. مونولوگی که در مقابل صرف چنین زمان و تلاشی ماحصلی اندک به شما بازمی گرداند و شما می بایست تماشاگر وفاداری باشید که فریفته نشوید،«خواب زمستانی» فیلمی است که در بهترین حالت می توان آن را بی اعتنا به مخاطب و در بدترین حالت موهن به مخاطب دانست.
یاداشت:جسیکا کیانگ
ترجمه:حسام نصیری