ایسکانیوز - دین و اندیشه: در جهان امروز تکثر فرهنگی بیش از آنکه یک بحث نظری باشد، یک واقعیت موجود است. جهان متکثر امروز عرصه ای از فرهنگ های گوناگون است که می کوشند در عین حفظ هویت و استقلال در گفتگوی جهانی بر سر مسائل مشترک شرکت کنند تا سهمی در بهبود وضعیت بشر داشته باشند. کشور ما ایران هم از این وضعیت مشترک جهانی برکنار نیست و به همین دلیل، واکاوی نسبت دو مقوله تکثر فرهنگی و هویت ایرانی، و تلاش برای مشارکت در آرمان جهانی، از جمله ی دغدغه ها و مسائل اندیشمندان معاصر بوده است.


پژوهشکده غرب شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نشستی را با عنوان «تکثر فرهنگی و هویت ایرانی» را برای بررسی همین مسئله برگزار کرد. در این نشست دکتر مزدک رجبی، از بنیان های هرمنوتیکی فهم و گفت و گو سخن گفت. او در گفتار خود این پرسش را طرح کرد که آیا پذیرش تکثر فرهنگی، خارج از زمینه و بستر عقلانیت مدرن ممکن است یا خیر. رجبی معتقد است بحث تکثر فرهنگی و گفت و گو، پیش از عقلانیت مدرن اساسا امکان مطرح شدن نداشت. مشروح این گفتار را در ادامه بخوانید:


 رجبی


مزدک رجبی: من سعی می کنم در ابتدا صورت مسئله را تبیین کنم. جامعه شناسان می گویند سرزمین هایی مانند ایران در مواجهه با عقلانیت مدرن، چند رویکرد را اتخاذ کردند. یکی از این رویکردها، نفی و طرد این عقلانیت است. در این جوامع برخی معتقدند ما می توانیم عقلانیت های متعددی داشته باشیم و تکثر فرهنگی بر این اساس استوار است.


اما آیا اساسا پیش از این عقلانیت مدرن، بحث تکثر فرهنگی و گفت و گو امکان مطرح شدن داشت؟ پاسخ قطعی من به این پرسش خیر است. تا پیش از عقلانیت مدرن اساسا بحث از تکثر بی معنی بود. تقابل های بربر و اروپایی، شرق و غرب، عرب و عجم و ...، از این زمینه بر می خیزد که اساس وحدتی عقلانی وجود ندارد که از تکثر فرهنگی بحث کنیم.


بحث من در اینجا، تقدم منطقی عقلانیت مدرن بر پذیرش تکثر فرهنگی است، نه تقدم زمانی یا تاریخی. تا قبل از وجود داشتن این زمینه ی منطقی، یک کنفوسیوسی نمی تواند بگوید من با یک مسلمان گفتگو می کنم و اگر تا پیش از این گفت و گویی وجود داشته، گفت و گویی حقیقی نبوده و صرفا «کلام» بوده است. یعنی هر طرف مجادله از پیش یقین دارد که حقانیت دارد و حالا می خواه به دیگران این حقانیت را اثبات نماید. اما فقط زمانی می توان از گفت و گو بدون از پیش پذیرفتن حقانیتِ خود سخن گفت که به عقلانیت مدرن رسیده باشیم.


مدعای من این است که مسیر فلسفه مدرن به قرن بیستم می رسد و تمام بحث های تکثر از این قرن بر می آید. اساس فلسفه مدرن بر سوژه دیدن انسان استوار بود. فلسفه مدرن معتقد بود انسان می تواند جهان با یک عقلانیت فارغ از فرهنگ و تاریخ بشناسد. اما در قرن بیستم این دیدگاه به چالش کشیده شد. اوج این چالش را می توان در هایدگر دید. او مبنای متافیزیکال تفکر غربی را زیر سوال می برد. زیرا سوژه بودن انسان را نقد می کند. هایدگر می گوید تمام تفکر مدرن از دکارت تا هگل بر این مبناست که گویی ذات و گوهر انسان حاضر است و می توان آن را بدست آورد؛ اما انسان جوهر نیست، بلکه در حالِ «شدن» است. پس نمی توان بر اساس این بنیان فهم را تبیین کرد. این «شدن»، در بستر خرد ناب شکل نمی گیرد، بلکه در بستر تاریخ و زبان تکون می یابد. با هایدگر، این انسانِ در حال شدن، خودآگاه می شود که فهمش همواره تاریخمند و در بستر زبان و تاریخ است و می فهمد تناهی دارد.


همه شکافی که در فلسفه پس از هایدگر ایجاد می شود و هرمنوتیک گادامر هم نتوانسته از آن عبور کند، از همینجا آغاز می شود. در اینجا این پرسش رخ می دهد که آیا عقلایت های متکثر ممکن است؟ گویی فهم و تفکر می تواند اشکال متفاوتی داشته باشد. پس دیگر ما با یک عقلانیت اروپامحور مواجه نیستیم. بلکه عقلانیت های گوناگون ایرانی، چینی، ژاپنی و ... داریم.


اما آیا ما حقیقتا با عقلانیت های متکثر مواجهیم و تفکر فلسفی باید بکوشد زمینه مشترکی برای آنان بیابد؟ یا اساسا ما با عقلانیت های متکثری روبرو نیستیم، بلکه با تکثر در اموری دیگر، از قبیل تکثر فرهنگی، تکثر زمانی و ... مواجهیم؟ آیا گذر از انسانِ در حال شدن به وجود عقلانیت های متکثر درست است؟ به نظر من این نگاهی فلسفی نیست. بلکه سوءفهمی است که در سرزمین هایی مثل ایران ایجاد شده است. اینکه چرا این سوءفهم ایجاد می شود  را می توان بررسی کرد. اما مدعای من این است که عقلانیت مدرن اساسا زمینه مشترکی ایجاد می کند که انسان ها بتوانند از انسانیت سخن بگویند و حتی شکاف رخ داده پس از هایدگر هم این زمینه را زیر سوال نمی برد.


برخی در ایران می پندارند بحرانی که در فلسفه غرب رخ داده، آن را دچار اضمحلال کرده و ما می توانیم آن فلسفه را فروبپاشیم. اما باید دانست که اتفاقا هر جا عقلانیت هست، بحران هم هست و جایی که عقلانیت نباشد همه چیز خوش و خرم است و همه عناصر کنار هم می نشیند و هیچ پرسش و تردیدی رخ نمی دهد.


این عقلانیت مدرن و زمینه مشترک باعث می شود که انسان جهان وطنی باشد و در این زمینه از تکثر سخن بگوید. هر آنچه که دچار بحران است (یعنی فلسفه، علم و هنر که سه جلوه عقلانیت مدرن است) به ما نشان می دهد که زمینه مشترک پابرجاست و باید پابرجا باشد تا بتوان از گفت و گو سخن گفت.


سوءفهم در سرزمین ما اشکال مختلفی پیدا کرده است. یکی از این اشکال سنت گرایی است. سنت گرایان معتقدند که عقلانیت های مختلف نه تنها ممکن اند، بلکه قابل بازسازی هم هستند. اما در این نگاه، این امر نادیده گرفته می شود که بدون زمینه ی مشترک عقلانیت، سخن از بازگشت به سنت بی معنی است. سنت به معنای هایدگری که بر اساس آن فهم رخ می دهد، بر اساس این عقلانیت مدرن است. پس کسانی که فکر کرده اند بر مبنای پایان فلسفه ی هایدگر می توان از عقلانیت های متکثر سخن گفت، دچار وهم تاریخی و سوء برداشتی از سیر تفکر مدرن هستند.

کد خبر: 221918

وب گردی

وب گردی