تهران-ایسکانیوز: رمان شاگرد قصاب از مشهورترین آثار ادبیات ایرلند است و آن را جزو ده کتاب برتر در تاریخ ادبیات ایرلند، در کنار کسانی چون جیمز جویس، ساموئل بکت، فلن اوبراین و ... میدانند. از طرفی "شاگرد قصاب" در فهرست 1000 رمانی که پیش از مرگ باید بخوانید نیز هست. این داستان را بچه روان پریشی به صورت اول شخص و جریان سیال ذهن روایت میکند و طول داستان، روایت به سوی جنون پیش میرود. در ادامه نگاهی به این اثرداشته ایم.
در رمان شاگردقصاب ما با واقعیت بیرونی بیگانهایم و مانند بسیاری داستانهای مدرن ماجراها را فقط از ذهن راوي میخوانیم. از ویژگیهای فرمی در داستانهای مدرن میتوان به پیچیدگیهای زبان اشاره کرد، آثار مدرن معمولاً آثار متراکم، دارای حس مبهم و عمیق هستند که واقعیتهای متفاوتی را به صورت همزمان ارائه میکنند و به همین دلیل فهم آنها اغلب مشکل و با چالش مواجه است. در شاگرد قصاب نیز راوی، داستان را با این جمله آغاز میکند «وقتی جوان بودم، بیست یا سی یا چهل سال پیش» از همین ابتدای داستان راوی به خواننده گوشزد میکند که قرار نیست با امری محتوم مواجه شود.
در طول روایت نیز راوی داستانی غیرمستقیم را به رخ خواننده میکشد مانند کسی که بخشی از حافظهاش را از دست داده و چیزکی از دور به یاد میآورد اما نه بهطور منظم و متوالی. به همریختگی زمان و مکان و عدمانسجام داستان از دیگر ویژگیهای داستان شاگرد قصاب است. ماجراها پشت سرهم و به شکلی درهم روایت میشوند و راوی همیشه در زمان به جلو و عقب میرود. همچنين از ویژگیهای داستانهای مدرن نمادپردازی است. نویسندۀ مدرن همسو با پیچیدگیهای زندگی مدرن تمایلی مبنی بر رمزآمیزکردن اثر و به چالش کشیدن ادراک مخاطب در رمزگشایی و دریافت معانی مکنون در قالب جملاتی که شاید در نخستین نگاه بیمعنا جلوه نمایند، دارد. نویسندگان مدرن مانند كافكا راه سمبولیستها را درپیش گرفتند؛ با این تفاوت که سمبولیستها بر نمادهای به کار برده در آثارشان اصرار داشتند؛ اما مدرنیستها دراین امر اصراری نداشتند. در داستان شاگرد قصاب نویسنده در همهجا از نمادها استفاده میکند، خود فرنسی نماد انسان غمزده معاصر است که در اثر جنگ و حوادث جنگ سرد و همینطور تاثیراتي كه اینها بر زندگی افراد داشتهاند مولود شرایطی است اسفناک که کمکم از او مجنوني قاتل میسازد. کودکی که تبدیل به موجودی افسرده، روانرنجور، الکلی و قاتل میشود.
کسی که دیگر تفاوت وهم و واقعیت را تشخیص نمیدهد. درست است که مککیب روایت قتل جنونآمیز و دزدیها را به فرنسی نسبت میدهد، اما خواننده دقیق میداند که این جامعه است که چنین انسانی را آفريده. سیر تبدیل او به دیوانهای هذیانگو بهشدت موید این مطلب است. ساختمان صدپنجره (اسمی که فرنسی روی نوانخانه گذاشته)، الكلي، دلوی قصاب، گروهبان سوسیس،گاراژ(که درواقع آسایشگاه روانی است) همه نمادهايي هستند كه براي توضيح هريك بايد شرايط خاص جامعه را تفسير كرد. یکی از اسفناکترین شخصیتهای داستان نيز پدر سالیوان است که فرنسیس آن را تیدلی (به معنی پاتیل) مینامد. او کشیشی است که با نزدیک شدن به فرنسی او را مجبور به شنیعترین کارها میکند و کودک پناه آورده به نوانخانه را مورد سوء استفاده جنسی قرار میدهد.
به چالش كشيدن كليسا نيز از ديگر ويژگيهاي آثار مدرن است. او اجازه بازگشت به خانه پیدا میکند اما به شدت سیگار میکشد تلاش مذبوحانهای برای روبهراه کردن اوضاع خانه میکند اما همچنان در اوهامش غرق است و خودآگاه یا ناخودآگاه جنازه پدر مردهاش را در خانه نگه میدارد با او حرف میزند و برایش غذا درست میکند. فرنسی غمگین خانواده دوستانش را از پنجره ميبيند:« و ديگر هيچي نبود جز..آتشهايي كه در اتاقهاي نشيمن سوسو ميزدند و بوي پختوپز و نور خاكستري و لرزان تلويزيون پشت پردهها»(ص166) روشن بودن آتش نیز در داستان نمادی از گرما و حلاوت خانوادگی است. او همیشه در مواجهه با خانه راسلها و نوجنتها بوی کلوچه و غذا میشنود برعکس خانه آنها که هميشه سرد است:«چند ساعت مینشستیم و زل میزدیم به بخاری دیواری، فقط اینکه همیشه خاموش بود، مادرم حوصله نداشت روشنش کند »(ص15).
خانم نوجنت دشمن شماره يك فرنسي است او پسرش فيليپ را دوست دارد، با او به گردش ميرود،برايش آشپزي ميكند و در دعوايي كه در ابتداي داستان با مادر فرنسي داشته خانواده آنها را خوك ناميده، فرنسي هرگز اين حرف نوجنت را فراموش نكرده و از آنجايي كه او همان مادر ايدهآلي است كه فيليپ دارد و فرنسي از داشتنش بيبهره است، سرانجام با همين دشمني زن بيچاره را ميكشد و شكمش را ميدرد. هرچه به پايان داستان نزديك ميشويم توهمات فرنسي بيشتر با واقعيت درهم ميآميزد و مملو از عناصر تكراري است.
اين تكرار نيز يكي از ويژگيهاي داستانهاي مدرن است يعني داستان روايتي خودمعطوف دارد و به جاي خاصي نميرسد از نقطهاي آغاز ميشود و دوباره به همانجا بازميگردد، اينبار فرنسي پس از محكومشدن در دادگاه روانه آسايشگاه ميشود ومعلوم نيست بيست، سي يا چهل سال بعد داستان زندگياش را روايت ميكند.
مككيب، پاتريك (1393)، شاگرد قصاب، ترجمه پيمان خاكسار، نشر چشمه، چاپ اول.
یاداشت: ساجده سلیمی
کد خبر: 242350