زندگی مشترک دو نفر زیر یک سقف، آن هم بدون اینکه راهی دفترخانه شده و ازدواجشان را قانونی و شرعی ثبت کرده باشند، چند وقتی است در کشورمان مطرح شده و نگرانی مسئولان و کارشناسان حوزه خانواده را به همراه داشته است. مساله اینجاست که این موضوع در حالی در فرهنگ‌ کشورهای شرقی در حال رسوخ است که در همان جوامع غربی نیز تجربه مثبتی محسوب نمی‌شود به طوری که آمارها از مشکلات این سبک زندگی حکایت دارند.
به گزارش  ایسکانیوز و به نقل از آنا، تحقیقی که در آمریکا درباره زندگی زنان و مردان بدون ازدواج و تبعات آن انجام شده، نتایج قابل توجهی داشته است، از جمله این که نشان می‌دهد: تنها درصد کمی از روابط هم‌خانگی به ازدواج منتهی می‌شود، مردان بیشتر از زنان از هم‌خانگی سود می‌برند، زنان بیشتر از مسئولیت‌های یک ازدواج سنتی را به عهده می‌گیرند در عین حال که برای حفظ رابطه مجبور به تلاش بیشتری هستند، از حمایت‌های قانونی ازدواج بهره نمی‌برند، زنان همخانه نسبت به زنان ازدواج کرده بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی هستند، زنان همخانه احتمال ازدواج کمتری نسبت به زنان دیگر دارند و در نهایت اینکه به نظر نمی‌رسد همخانگی، ازدواج بهتری را در پی داشته باشد.
برای بهتر شناختن ابعاد این مساله در کشورمان، این که چرا چنین زندگی با تمام تبعاتش ممکن است انتخاب شود و چه هزینه‌‌های فردی و اجتماعی به همراه خواهد داشت، با احمد بخارایی، عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران گفتگو کردیم. این جامعه‌شناس، تاکید می‌کند بهتر است از واژه درست برای نشان دادن این نوع زندگی استفاده کنیم و به جای به کار بردن ترکیب «ازدواج سفید»، گفته شود «زندگی همپایی» تا مفهوم ازدواج و خانواده از آن برداشت نشود. احمد بخارایی، عضو هیات علمی دانشگاه و نویسنده کتاب‌هایی چون «جامعه‌شناسی زندگی‌های خاموش در ایران» و «جامعه‌شناسی انحرافات اجتماعی در ایران» است.


IMG08334817
آقای دکتر، شما با انتخاب عنوان «ازدواج سفید» موافقید؟
- من اصلا با ترکیبی به نام "ازدواج سفید" موافق نیستم. با انتخاب نام غلط، مباحث به بیراهه می‌رود و چالش‌هایی به وجود می‌آید که ناشی از همان انتخاب نادرست واژه است. عناوین می‌توانند به ذهن جهت بدهند و بار معنایی مثبت یا منفی داشته باشند، عنوان نادرست یک موضوع می‌تواند به عملکرد و رفتار غلط منجر شود. ترکیب دو کلمه ازدواج و سفید، ترکیب اشتباهی است که برای زندگی مشترک بدون طی مراحل خاص به کار گرفته شده است.
من اصلا با ترکیبی به نام "ازدواج سفید" موافق نیستم. با انتخاب نام غلط، مباحث به بیراهه می‌رود و چالش‌هایی به وجود می‌آید که ناشی از همان انتخاب نادرست واژه است.
 چرا این ترکیب را اشتباه می‌دانید؟
- از این جهت که ازدواج در همه جای دنیا تعریف شده است. ازدواج، ماهیتا امر رسمی است و با صفتی به نام "سفید" که منظور از آن نانوشته بودن و غیر رسمی بودن است جمع نمی‌شود، مثل این است که بگوییم «بیدارِ خواب» یا «تاریکِ روشن»، این واژه‌ها با هم جمع نمی‌شود. من حتی معادل‌های دیگری هم برای این سبک زندگی شنیده‌ام به عنوان مثال "خانواده سفید". این در حالی است که خانواده، تعریف خودش را دارد و شامل ترکیب، نوع روابط، کارکردها، حقوق و وظایفی است و نوعی رابطه خویشاوندی را شامل می‌شود، فرزندآوری را در پی دارد و بسیاری از موارد دیگر که در خانواده سفید لزوما محقق نمی‌شود. عباراتی مانند «همخانگی» هم برای این نوع زندگی اشتباه است چون می‌تواند شامل دو زن یا مرد شود که صرفا بنا به اقتضائات معمولا اقتصادی، با هم در یک خانه زندگی می‌کنند و رابطه‌ای با یکدیگر ندارند.
* پس باید از چه واژه‌ای استفاده کرد؟
- آنچه من انتخاب کرده‌ام این است که می‌شود از کلمه «زندگی همپایی» معادل «پارتنرشیپ لایف» در انگلیسی، استفاده کرد. در این عبارت، همراهی عاطفی، اقتصادی و جنسی وجود دارد. به نظرم بهتر است به جای استفاده از ترکیباتی مانند ازدواج یا خانواده در این سبک زندگی، از کلمه زندگی همپایانه استفاده شود تا معنی خاص خودش را برساند و با ازدواجی که در عرف و فرهنگ شناخته می‌شود اشتباه گرفته نشود چون همان‌طور که اشاره کردم، واژه‌ها تبعات خاص خودشان را دارند و باید در استفاده از آنها بسیار دقیق بود.


 «زندگی همپایی» در کشورهای دیگر پذیرفته شده و مقبول است؟
- از تفاوت‌های عمیق فرهنگی که بین کشورهایی مانند ما و کشورهای اروپایی با یکدیگر دارند نمی‌شود غافل شد. آنچه امروز در جامعه ما نگرانی به وجود آورده، در برخی کشورها پذیرفته شده است. تفاوت مهمی که می‌توان بین این نوع زندگی در جامعه ما و جوامع اروپایی به آن اشاره کرد، این است که زندگی همپایانه در غرب، جنبه ایجابی دارد، یعنی افراد بر مبنای اختیار و آزادی و بدون فشارهای بیرونی، بدون اجبارهای مختلف یا تحت تاثیر قرار گرفتن و تقلید یک سبک زندگی که به فرهنگ و باور آنها تعلق ندارد، تصمیم می‌گیرند مدتی را با هم به صورت مشترک زندگی کنند و بعد یا به این نتیجه می‌رسند که این زندگی را ثبت کرده و ادامه دهند یا تصمیم می‌گیرند از رابطه خارج شوند. اما در کشور ما، آن چیزی که دیده می‌شود این است که زندگی همپایی بیشتر جنبه سلبی دارد چرا که مشکلات مختلفی بر سر راه ازدواج وجود دارد، یا به دلیل این که افراد به یکدیگر اعتماد ندارند که زندگی دائم را تشکیل دهند، به تداوم زندگی امیدوار نیستند و نگران طلاق‌های عاطفی یا رسمی هستند یا به دلیل اینکه می‌خواهند متفاوت از دیگران و آنچه عرف و رسوم است عمل کنند، وارد این نوع زندگی می‌شوند نه با اختیار و آگاهی از تمام تبعات و پیامدهایی که زندگی همپایی می‌تواند بر آنها تحمیل کند.
در کشور ما، آن چیزی که دیده می‌شود این است که زندگی همپایی بیشتر جنبه سلبی دارد چرا که مشکلات مختلفی بر سر راه ازدواج وجود دارد، یا به دلیل این که افراد به یکدیگر اعتماد ندارند که زندگی دائم را تشکیل دهند، به تداوم زندگی امیدوار نیستند و نگران طلاق‌های عاطفی یا رسمی هستند یا به دلیل اینکه می‌خواهند متفاوت از دیگران و آنچه عرف و رسوم است عمل کنند، وارد این نوع زندگی می‌شوند
 چه تبعاتی؟
- همانطور که اشاره کردم فرهنگ ما سنخیت زیادی با زندگی مرد و زنی کنار هم بدون اینکه ازدواج کرده باشند ندارد و اغلب افراد جامعه چنین مواردی را نمی‌پذیرند، بنابراین کسانی که در چنین رابطه‌ای قرار بگیرند باید زندگی‌شان را از دیگران پنهان کنند که می‌تواند تبعات فردی و اجتماعی به همراه داشته باشد. در جریان نبودن خانواده‌ها و بسیاری از دوستان، محروم شدن از حمایت‌های آشنایان در مواقع لزوم، احساس هویت نامشخص، پیامدهای خاص حقوقی، سلامت، اقتصادی و ... نیز در جای خودشان قابل تامل و بررسی هستند و جا دارد که متخصصان هر حوزه به این موارد پاسخ بدهند. اما آنچه من به عنوان یک جامعه‌شناس می‌توانم بگویم این است که اصولا برخی از کارکردهایی که از خانواده انتظار می‌رود، در«زندگی همپایی» محقق نمی‌شود و به ویژه در شرایط فرهنگی کشورهایی مانند ما که بخش زیادی از معنادار شدن خود و زندگی‌مان را از نگاه دیگران دریافت می‌کنیم، این شیوه، اگر مدیریت نشود نامطمئن است و اگر افراد به دنبال یک زندگی مشترک هستند نمی‌توانند کارکردهای خانواده را از این سبک زندگی دریافت کنند. البته هر پدیده‌ای دارای کارکردهای مثبت و منفی خاص خود است.
 کارکردهایی که در خانواده محقق می‌شوند کدامند؟
- خانواده همواره کارکردهای خاص و عام خودش را داشته است. برطرف شدن نیاز جنسی، آرامش گرفتن، تولید مثل، گسترده شدن خانواده، دریافت حمایت‌های مختلف و داشتن امنیت عاطفی، اقتصادی و اجتماعی بخشی از این کارکردهاست. امنیت اقتصادی و امنیت اجتماعی در این نوع زندگی یعنی «همپایی»، کمتر احتمال تحقق دارد اما به هر حال بخشی از کارکردهای مورد انتظار مانند امنیت عاطفی می‌تواند در این نوع زندگی، گاهی پدیدار شود.
عده‌ای به این دلیل از این نوع زندگی مشترک استقبال می‌کنند که به سادگی می‌توانند وارد رابطه شده و به سادگی از آن خارج شوند. نظر شما به عنوان یک جامعه‌شناس درباره این تحلیل چیست؟
- درست است که در ابتدا همین موضوع ممکن است یک عامل تشویق‌کننده به حساب بیاید و افراد گمان کنند بدون مراحل خاص و دردسر و تشریفات می‌توانند از همدیگر جدا شوند، اما باید دید واقعا در جامعه ما فرصتی برای پذیرش چنین مواردی هست؟ به خصوص خانم‌ها که با توجه به شرایط اجتماعی و فشارهای هنجاری، تفاوت‌های ذاتی و بیولوژیکی‌شان با مردان، معمولا وابستگی بیشتری دارند و از نظر سلامت جسمی و روانی در معرض تهدید بیشتری قرار می‌گیرند و از نظر امنیت عاطفی در روابط بدون ازدواج در معرض تهدید بیشتری هستند چراکه با هر اتفاقی ممکن است فروپاشی رابطه صورت بگیرد. افراد نیاز دارند در محیطی که زندگی می‌کنند ایفای نقش کنند، نقش مادری، پدری، همسری و ... از نقش‌هایی است که به فرد احساس هویت می‌دهد و سبب می‌شود افراد وجودشان را معنادار بدانند. همان‌طور که می‌بینیم دورکیم در تحقیقاتش درباره خودکشی می‌گوید کسانی که متاهل هستند احتمال کمتری برای خودکشی دارند. واضح است که چنین امنیت اجتماعی در زندگی همپایی، به نحو احسن محقق نمی‌شود.
 امنیت اقتصادی چطور؟ در ازدواج رسمی می‌توان دنبال این امنیت بود یا در روابط خارج از ازدواج؟
- درباره امنیت اقتصادی هم که یکی از کارکردهایی است که در خانواده تامین می‌شود، باید دید چقدر از این مسائل در زندگی مشترک از طریق ازدواج و زندگی همپایی تامین می‌شود یا دردسرساز است و باید برای حل آنها اقدام کرد. در ازدواج، می‌دانیم که زنان بیشتر از مردان امنیت اقتصادی‌شان تامین می‌شود چرا که بر اساس سنت ما تامین اقتصادی خانواده به عهده مرد است و نفقه و مهریه و حمایت‌های قانونی مالی که از زنان می‌شود ممکن است پسرها را از تن دادن به این مسئولیت بترساند و احساس کنند با زندگی که بدون ازدواج صورت گرفته باشد می‌توانند از این مسائل رهایی پیدا کنند، اما ورود به زندگی همپایی آسیب زیادی را برای زنان به همراه دارد چرا که بازار کار فرصت‌های شغلی کمتری برای آنها دارد و هنگامی که از چنین رابطه‌ای بدون هیچ پشتوانه مالی بیرون بیایند،‌ امکان دسترسی آنها به فرصت شغلی کمتر است، فشارهای اجتماعی روی آنها بیشتر است و این موضوعات کار را برای آنها سخت‌تر می‌کند. ما هنوز در شرایطی نیستیم که برابری فرصت‌های شغلی را برای زنان و مردان داشته باشیم بنابراین ممکن است این نوع زندگی در فرهنگ‌ها و کشورهای دیگر چندان به زنان آسیب‌زننده نباشد اما با شرایط فعلی اجتماعی ما تبعات بسیار زیادی دارد.
 با تمام این تبعات،‌ چه می‌شود که عده‌ای این سبک زندگی را انتخاب می‌کنند؟
- پدیده‌های اجتماعی را نمی‌توان تک‌علیتی بررسی کرد، مسلما عوامل زیادی در چنین موضوعی وجود دارد، نباید دچار تقلیل‌گرایی شویم و علت موضوع را تنها به یک عامل تقلیل دهیم بلکه باید از ابعاد مختلف به این قضیه توجه شود. باید پیدا کنیم چه عواملی در چنین مسائل اجتماعی دخیل هستند، وزن هر عامل چقدر است و برای آن چه کار می‌شود کرد. در کنار آنچه در مسائل اقتصادی و اجتماعی وجود دارد، بخشی از این قضیه می‌تواند ژست‌ها و تقلیدی باشد که از فرهنگ کشورهای غربی صورت می‌گیرد، متاسفانه افراد یا به صورت افراطی به الگوهای سنتی چنگ می‌زنند طوری که در ازدواج، نقش دیگران پر رنگ می‌شود و برخی به طلاق عاطفی در زندگی مشترک می‌رسند و در شرایط سخت به زندگی ادامه می‌دهند که متاسفانه آمار بالایی هم دارد یا به طلاق رسمی رو می‌آورند یا به طور کلی به فرهنگ و سنت و هویتشان پشت می‌کنند که هر دو این دسته‌ها افراد قدر و منزلت کمی دارند و نمی‌توانند موفق باشند. در اینجا نقش مسئولان فرهنگی و اجتماعی است که برای هدایت و ساماندهی چنین ماجراهایی باید پر رنگ ‌شود و می‌توانند نقش‌آفرینی به جا و مناسبی داشته باشند.
نباید از حرف زدن درباره آسیب‌های اجتماعی بترسیم. نباید از آگاهی دادن به جوانان بترسیم. دنیای ارتباطات به قدری گسترده است که نمی‌توان مرزهای دانش را بست؛ پس به جای کتمان بسیاری از مسائل، باید جوانان را به آگاهی مجهز کنیم
 چنین پدیده‌هایی با فرهنگ سنتی یک جامعه در تعارض است. چطور باید با آنها مواجه شد؟
- مهمترین کاری که باید کرد این است که دست از پاک کردن صورت‌مساله برداریم. همین که کارشناسان درباره این مسائل حرف بزنند و نکات مختلف را که درباره آن تحقیق و مطالعه کرده‌اند، برای دیگران روشن کنند، اتفاق خوبی است. تا زمانی که درباره ابعاد و زوایای مختلف یک موضوع بحث نشود، جامعه نسبت به آن آگاهی کافی نداشته باشد و احساس کند با او سلبی برخورد می‌شود و به زور چیزی را به او تلقین کرده یا از او مخفی می‌کنند، کاری از پیش نمی‌رود و مساله سر جای خودش باقی می‌ماند و چه بسا به بحران تبدیل شود. نباید از حرف زدن درباره آسیب‌های اجتماعی بترسیم. نباید از آگاهی دادن به جوانان بترسیم. دنیای ارتباطات به قدری گسترده است که نمی‌توان مرزهای دانش را بست؛ پس به جای کتمان بسیاری از مسائل، باید جوانان را به آگاهی مجهز کنیم. جوانان باید بدانند از شرایطی الگوبرداری می‌کنند که در جامعه ما دارای کارکردهای منفی خاص خودش است. در کشورهای دیگر زندگی همپایی حمایت قانونی و اجتماعی دارد، به عنوان مثال همین که همسایگان تصدیق کنند که این دو نفر با یکدیگر زندگی می‌کرده و رفت‌ و آمد داشته‌اند، درصورت جدایی از بسیاری مزایای قانونی مانند تنصیف اموال بهره‌مند می‌شوند در حالی که در شرایطی که ما در آن هستیم افراد در صورت خروج از چنین رابطه‌ای، از امنیت لازم برخوردار نیستند که این موضوع به ویژه برای خانم‌ها به مراتب سخت‌تر است. با توجه به تمام این تفاوت‌های ارزشی، فرهنگی و اجتماعی، سکوت درباره چنین مسائلی، راه‌حل نیست بلکه آسیب‌های خاص خودش را به همراه خواهد داشت و ممکن است ابعاد فاجعه‌بارتری به چنین مسائلی بدهد.


105105

کد خبر: 348284

وب گردی

وب گردی