تهران- ایسکانیوز/وحید خانه ساز: در سالهای اخیر تولید کنندگان تله تئاتر کمتر به این مقوله پرداخته اند. شبکه های تلویزیونی داخلی زمان کمتری را به پخش تله تئاتر اختصاص می دهند و کارگردانهای تئاتر مثل گذشته به این مقوله نمی پردازند. وضعیت موجود از چند منظر قابل بررسی است.


در سال 1928 در آمریکا اولین تله تئاتر به اصطلاح تلویزیونی به نام "فرستاده ملکه" نوشته "جان هارتلی مانر" به روی آنتن رفت. دو کارگردان هنری و تلویزیونی بر آماده سازی و پخش این نمایش نظارت داشتند. مدت زمانی کوتاه، تعداد کم شخصیت ها، تعداد بسیار اندک و طولانی بودن نماهای ثابت و کم بودن حرکات داخل قاب از ویژگی های این نمایش و بسیاری از نمایشهای تلویزیونی بعدی بود.


پس از آن سال و مدتی بعد در سال 1338 علی نصیریان، اولین تله تئاتر را برای تلویزیون ایران ساخت و پس از آن کارگردانهای زیادی به ساخت تله تئاتر روی آوردند. حال پس ازگذشت سالیان طولانی وضعیت به گونه ای است که می توان این سالها را دوران رکود تله تئاتر به حساب آورد؛ چراکه هیچکدام از شبکه های تلویزیونی داخلی ساعت خاصی را به پخش تله تئاتر اختصاص نمی دهند و اصلأ بعید نیست تله تئاتر از کنداکتور تلویزیون حذف شود.


هرچند که این تحلیل صرفأ به دنبال ارائه تعریف خاصی از تله تئاتر نیست .تله تئاتر هنوز تعریف خاص خود را نیافته است و منتقدان و اهالی تئاتر هنوز بر سر تعریف تله تئاتر اختلاف نظر دارند اما باید گفت یکی از دلایل به حاشیه رفتن تله تئاتر و کنارگذاشتنش از تلویزیون عدم تعریف قطعی برای این گونه از تئاتر است.


تله تئاتر چیست؟


در ابتدا باید گفت "تله تئاتر" تلفیقی است از دو رسانه تئاتر(در این تعریف می توان هنر تئاتر را، رسانه فرض کرد) و تلویزیون. لازم به یاد آوری است که تلفیق دو رسانه تنها در مواجهه تئاتر و تلویزیون رخ نمی دهد. نمونه های بارزی از این تلفیق را می توان در رسانه های دیگر دید. "رادیو تئاتر" یا همان نمایش رادیویی و تلفیق جدید دیگری از دو رسانه سینما و تلویزیون که "تله فیلم" نام گرفته است.


اما نکته ای که وجود دارد و تلفیق تلویزیون و تئاتر را با مشکل مواجه می کند اختلاف و تفاوت هایی است که در فرم و ساختار این دو رسانه وجود دارد. اگر از لحاظ ساختاری به این دو رسانه بنگریم متوجه خواهیم شد که تئاتر(با توجه به تعاریف و ویژگی های آن) و تلویزیون(با توجه به تعاریف و ویژگی های آن) به ظاهر هیچ شباهتی به هم ندارند و اگر قرار باشد دو رسانه تئاتر و تلویزیون را باهم مقایسه کنیم تنها می توانیم به تفاوت ها بپردازیم.شاید همین تفاوتهای فاحش است که باعث چندگانگی در تعریف تله تئاتر می شود.


برسی اجمالی ساختار این دو رسانه شاید ما را در رسیدن به تعریف درستی از تله تئاتر یاری کند.


بررسی ساختاری


 بی هیچ توضیحی باید گفت رسانه تلویزیون هیچ شباهتی به تئاتر ندارد.  اولین تفاوت تلویزیون با تئاتر در قدمت آن است. تلویزیون نسبت به تئاتر قدمت تاریخی بسیار کمی دارد. تئاتر از دیرباز به شکل های مختلف وجود داشته است. تئاتر یکی از هنرهای هفتگانه است و قدمت تاریخی اش از آن هنر کاملی ساخته است با تعاریف مشخص. میزانسن در تئاتر به تعریف کامل و مشخصی رسیده است. درام در تئاتر معنی واضح و مشخص دارد. همه سبک های موجود در تئاتر طبق روالی مشخص و معین به تعریف و تعالی رسیده است. خلاصه اینکه تعدد نظر در تئاتر کمتر به چشم می خورد.


با توجه به توضیحات موجود باید پذیرفت که تحت هیچ شرایطی نمی توان تئاتر را به دور از وجه هنری اش مورد بررسی قرار داد و در نتیجه نمی توان تئاتر را صرفأ یک رسانه ارتباطی دانست. تلویزیون اما تعریفی عکس تعریف تئاتر دارد. تلویزیون با توجه به قدمت کمش هنوز در تعاریف و مباحث مختلف دچار تعدد نظر است و در ابتدا تنها یک رسانه است. رسانه ای که حاصل پیشرفت بشر در عرصه تکنولوژی است. این تعریف و این مقایسه هنوز ناامید کننده نیست ،زیرا  می توان تلویزیون را با هنر آمیخت و بنا به دلایل ذکر شده بهتر است تلویزیون را در خدمت تئاتر به کار گیریم.


میزانسن و تعاریف آن در دو رسانه


میزانسن در هر دو رسانه مشترک است اما تعریف یکسانی ندارد. میزانسن در تئاتر مانند دیگر عناصر این هنر در راستای زندگی واقعی است . در تلویزیون میزانسن با همان تعریف اما با تفاوتهای بسیار، حرکت بازیگران را در بر می گیرد. برخلاف تئاتر که میزانسنش در راستای اتفاقات و حرکات آدمها در زندگی واقعی است تلویزیون بر اساس نوع قاب و نگاه کارگردان و ویژگی های لوکیشن شکل می گیرد. میزانسن در تلویزیون تحت تأثیر ابزار و دکوپاژ است. ابزار از قبیل تجهیزات و دوربین و دکوپاژ که بیانگر نگاه کارگردان است و بر عناصر مهم دراماتیک بسیاری تأثیر می گذارد. از جمله ریتم. می توان گفت میزانسن در تلویزیون تحت تأثیر دکوپاژ کارگردان است و در تئاتر تحت تأثیر نگاه کارگردان به زندگی واقعی است..


تفاوت دیگر انتخاب عمل مخاطب در گزینش صحنه ها است . شاید بتوان گفت نگاه مخاطب در تئاتر تفاوتی با دوربین تلویزیون ندارد. در تئاتر آزادی مخاطب واضح و بدیهی است. یعنی اینکه مخاطب می تواند صحنه دلخواهش را در لحظه انتخاب کند و بببیند. مخاطب می تواند به هرنقطه از صحنه نگاه کند و همچنین مخاطب می تواند اتفاق و ماجرای اصلی روی صحنه را نادیده بگیرد و توجه خود را به جزئیات دیگر معطوف کند. واضح تر اینکه مخاطب در تئاتر آزادی عمل دارد و حتی با بررسی بیشتر می توان گفت در میان مخاطبان همه رسانه ها ، مخاطب تئاتر (در انتخاب آنچه می خواهد بشنود، ببیند و بفهمد) آزادتر است.


در تلویزیون اما این کارگردان است که بر اساس موضوع، مضمون و محتوا و البته امکانات اجرایی موجود در لوکیشن، تعیین می کند مخاطب در جریان چه اتفاق و چه جزئیاتی باشد و به کجا بنگرد.


این تلفیق چگونه شکل می گیرد؟


با وجود همه تفاوتها، در این میان تکنیک و تخصص یا ترفندی لازم است تا این دو رسانه را به مثابه ملاتی محکم به هم چفت کند؛ و این عنصر چفت کننده تنظیم نمایشنامه برای تلویزیون است.


تنظیم نمایشنامه برای رسانه ای با ویژگی های دیگر


شاید در رسانه ای مثل رادیو تنظیم نمایشنامه کار خیلی سختی نباشد و نیست. دلیلش هم واضح است در رادیو مخاطب برای ارتباط برقرار کردن یکی از احساس پنج گانه خود را به کار می گیرد. فقط می شنود. یعنی اینکه در تنظیم نمایشنامه برای رادیو باید آن رابه گوش شنونده رساند.


در تلویزیون قضیه کمی متفاوت است.نمایشنامه برای اجرا روی صحنه نوشته می شود و نه برای خوانش یا برای دوربین تلویزیون! حال اگر قرار باشد نمایشنامه به جای روی صحنه رفتن جلوی دوربین برود باید در راستای ویژگی های رسانه ای چون تلویزیون بازنویسی شود. در تعریفی درست تر باید گفت: نمایشنامه باید برای تلویزیون تنظیم شود. هرچند بازنویسی نمایشنامه برای تلویزیون یکی از ابتدایی ترین تغییراتی است که اکثر کارگردانها و دیگر عوامل به آن اعتقاد دارند و ظاهرأ انجامش می دهند. اما بازنویسی یا همسان سازی معمولأ با موفقیت انجام نمی شود. عدم شناخت درام توسط کارگردان هنری، دراماتورژی های غلط، عدم شناخت کامل از رسانه ای چون تلویزیون عواملی هستند که تنظیم نمایشنامه برای تلویزیون را دچار نقص و ایراد می کنند.


عدم وجود اتفاقات بصری و یا کم بودن اتفاقات بصری در تله تئاترها


معمولأ در رسانه ای مثل تلویزیون (با توجه به امکانات و تجهیزات و امکان تغییر قاب و کاتهای ممتد) عناصر بصری بر عناصر شنیداری ارجحیت دارند و باید چنین باشد که مخاطب چیزی را بشنود که امکان نشان دادنش نیست اما این نکته مهم، کمتر مورد توجه کارگردانان و دیگر عوامل یک تله تئاتر قرار می گیرد و در تله تئاترهای پخش شده از تلویزیون کشمشکهای بصری کمتر و کشمش های گفتاری بازیگران جلوی دوربین بیشتر است. این مورد نیز یکی دیگر از مواردی است که مخاطب را ترغیب می کند که کانال تلویزیون را عوض کند!


طولانی بودن گفتار، مونولگها و دیالوگهای بازیگران ایرادهایی هستند که از این ندانم کاری نشأت می گیرند!


تفاوت بازی در دو عرصه تلویزیون و تئاتر


"بازیگری آن است. در تئاتر به آن عمل کنید، در تلویزیون کمتر به آن عمل کنید و در سینما فقط به آن فکر کنید". این مثل قدیمی گویای تفاوت بازی در سه عرصه تئاتر، تلویزیون و سینماست.


پس به این ترتیب نوع بازی روی صحنه تئاتر با نوع و روش بازی برای دوربین تلویزیون متفاوت است. بازیگر روی صحنه تئاتر بنا به اندازه سالن باید وسعت صدا داشته باشد. برای دیده شدن باید بر بدن خود تسلط ویژه ای داشته باشد و همه اعضاء و اجزائش باید در اختیار خود بازیگرش باشد. رعایت موارد ذکر شده اغراقی کم و بیش لازم دارد که این اغراق فقط روی صحنه تئاتر به کار می آید و در تلویزیون مضر و مخرب است. عمومأ بازیگران ما به این مسئله واقف هستند اما درعمل رعایتش نمی کنند. در اکثر تله تئاترهای پخش شده از تلویزیون های داخلی این اغراق در بازی بازیگران ما وجود دارد؛ و یکی از دلایل ریزش مخاطب همین است. مخاطبی که در همه برنامه های داستانی یا غیر داستانی تلویزیون نوعی بازی تلطیف شده از بازیگران برنامه مربوطه دیده است ناخودآگاه نمی تواند اغراق موجود در بازی بازیگران یک تله تئاتر را بپذیرد و اینگونه می شود که روز به روز از تعداد مخاطبان تله تئاتر کم می شود. بخشی از این ضعف به کارگردان هنری تله تئاتر و بخشی به بازیگر مربوط است اما بزرگترین دلیل این ضعف همان عدم وجود تعریفی درست از تله تئاتر است.


مخاطب شناسی و تقسیم بندی طیف مخاطبان


معضل دیگری که وجود دارد عدم شناخت مخاطب توسط تولیدکنندگان آثار این چنینی است.


اگر بپذیریم که مخاطبان تئاتر از مخاطبان تلویزیون کمترند و اگر بپذیریم که میان مخاطبان تلویزیون تعداد کمی مخاطب تئاتر وجود دارد پس باید بپذیریم که مخاطب شناسی در این عرصه از حساسیت بالایی برخوردار است. بی شک اگر کارگردان هنری، کارگردانان تلویزیونی ، بازیگران و عوامل شناخت درست و دقیقی از مخاطب نداشته باشند از همان ابتدا باید اثر خود را ناموفق قلمداد کنند. غیر از عوامل و دست اندرکاران ساخت، مدیران شبکه هستند که باید به شناخت دقیق تری از مخاطب برسند.


عدم مسئولیت پذیری مسئولان


به نظر می رسد این عدم شناخت مخاطب جدی ترین عامل شکست تله تئاترهایی است که از تلویزیون پخش می شود. اگر مدیران شبکه و مسئولان ذیربط به شناخت درستی از مخاطب برسند؛ در انتخاب و گزینش طرحهای پیشنهادی کارگردانان وسواس بیشتری به خرج خواهند داد. همچنین استفاده و به کارگیری کارشناسان و متخصصان تئاتر در بخش نظارتی و اداری مربوطه می تواند قدمی باشد در جهت ارتقاء تولیدات شبکه های مختلف صدا وسیما و از طرفی با این تدبیر می توان مخاطبان بیشتری را برای دیدن تله تئاتر پای تلویزیون نشاند.


کد خبر: 45219

وب گردی

وب گردی