به گزارش خبرنگار ایسکانیوز، فتح الله بینیاز جزو معدود نویسندگان و منتقدان با دانش ادبیات داستانی ما بود که با دقت تقریبا همه آثار را میخواند همین امر باعث می شد که اشراف کاملی بر ادبیات و جریان داست نویسی معاصر داشته باشد و لذا کار نقدش گاهی جنبه پژوهشی هم پیدا میکرد.
از ویژگی های این منتقد ادبی می توان به این نکته اشاره کرد که این که یک اثر ادبی چه اندازه از تکنیکهای ادبی بهره میگیرد و این بهرهگیری تا چه اندازه میتواند باعث ماندگاری یک اثر ادبی باشد نخستین چیزی بود که بینیاز به آن توجه داشت. او در نقد ادبی بسیار به فرم توجه داشت و لذا می توان او را یک منتقد فرمالیست دانست و از این نظر که به آثار ادبی به دور از محتوا توجه می کرد جزو پیشروان این نوع نقد بود. برای بینیاز محتوا اولویت نداشت و او بیشتر به این جنبه تاکید میکرد که اثر ادبی به ادبیت خودش نزدیک شده است یا نه؟ فارغ از این که چه میخواهد بگوید.
وی همیشه از اینکه کار نقد ادبی در ایران جدی گرفته نمی شود گلایه مند و معتقد بود منتقدان شاخص کشور همه کنار کشیدهاند و کسی مطلبی به جراید نمیدهد. کسانی که درحال حاضر تریبون نقد را در دست دارند برای دیده شدن، گاهی رمان یا مجموعه داستانی میانهمایه و حتی ضغیف را بدون توجه به نظریههای ادبی ستایش میکنند و زمانی کارهای دیگری را میکوبند.
او در گفتگویی که با ایلنا انجام داده بود اظهار می دارد که همانگونه که سیر داستان نویسی و جریان های ادبی در طول تاریخ تغییر می کنند، بر همین اساس هم جریان نقد ادبی باید تغییر کند و منتقد باید همزمان با این تحولات شیوه کار خود را تغییر دهد: «ابزار کار و روشهای هر منتقدی با دیگری فرق دارد. هر کسی به اصول خاصی – که مدام هم در حال تحول است - پایبندی نشان میدهد. نقدهای روانشاختی و جامعهشناختی ادوارد سعید، ایهاب حسن، فردریک جمیسون نه تنها با نقدهای مشابهی که از دیوید هربرت لارنس نویسنده برجسته انگلستان و هنری جیزم در ابتدای قرن بیستم دیدیم، بسیار متفاوت است، بلکه آنجایی که مولفههای مشترکی را به کار میگیرند، هر کدام به دلیل تاکید روی موضوع ویژهای مسیرش را به کلی از دیگران جدا میکند. از همین رو است که گفته میشود نقد، تابع هیچ اصل ثابتی نیست و منتقد حتی در جریان نقد میتواند به دستاورد جدید و مبتکرانهای دست یابد. نقد ادبی و مهمتر از آن نظریه ادبی جزو عرصه خردورزی یا همان علوم انسانیاند و به همان شیوه که داستانسرایی از حماسه افت میکند به رمانس، سپس اعتلا مییابد به رمان کلاسیک و رئالیستی و بعدها مدرنیستی و درونگرایانه و آنگاه پست مدرنیستی و سرانجام بیاعتنایی به ژانر و پلات، پس نمیتوان از اصل ثابت در نقد مقولهای حرف زد که خود مدام دستخوش تحول است.»
بی نیاز به نقد ادبی در رسانه ها اعتراض داشت و آنها را صرفا مرور کتاب ها و آثار ادبی می دانست:«آنچه امروزه نقد خوانده میشود، افتاده است دست کسانی که به اعتراف خودشان «هدفشان این است که نامشان به طور مکرر در جراید دیده شود.» آنها برای دیده شدن گاهی رمان یا مجموعه داستانی میانه مایه و حتی ضغیف را بدون توجه به نظریههای ادبی ستایش میکنند و زمانی کارهای دیگری را میکوبند. در این میان فقط و فقط نقش دوستی و رابطه مهم است و نه خود متن. کسانی که تریبون نقد را در اختیار دارند، معمولا به همین شکل عمل میکنند. اینها نقد نیستند، حتی مرور کتاب هم نیستند.»
بی نیاز معتقد بود نقد خوب آن نقدی است که متن داستانی را انکشاف دهد، به ما بگوید فلان دیالوگ یا کنش داستانی از نظر فرم و مضمون حاوی چه بار زیباشناختی و معنایی بوده است. از حاشیه روی و ارجاعهای مکرر روی گفتههای دیگران خودداری ورزد و اگر هم به عوامل فرامتنی میپردازد، در حد مکمل باشد و نه بستر اصلی.
بی نیاز همچنین از گسترش روزافزون شبکه های مجازی و نرم افزارهای پیام رسان گلایه مند بود وو گسترش آنها را مانع رشد کتابخوانی در میان مردم و می دانست و در گفتگو با آنا گفته بود: در اوایل دهه 40 که جمعیت ایران حدود 22 میلیون نفر بود، تیراژ متوسط کتابها از 10 هزار نسخه برای هر کتاب پایینتر نمیآمد. کتابهایی مانند «اتاق شماره 6» اثر آنتوان چخوف، «خاطرات خانه اموات» اثر داستایوفسکی، «بیگانه» آلبر کامو و بسیاری کتابهای دیگر بسیار مورد استقبال مردم قرار میگرفتند. ولی مشکل اینجاست که مردم ما استعداد زیادی برای سوق پیدا کردن به سمت سرگرمی و تفریح دارند. حالا چه این سرگرمیها سریالهای سطحی و بیارزش تلویزیونی باشد و چه شبکههای مجازی مانند لاین و وایبر و تلگرام و... که این روزها باب شدهاند. اگر سری به گروههای مجازی بزنید، میبینید که پر شدهاند از مطالب بیارزش و تکراری، جوکهای مسخره و نوشتههایی که هدفشان سرگرمی است، نه انتقال مفاهیم باارزش.»
همچنین بینیاز نویسنده و داستان نویس پرکاری نیز بود. اگرچه داستانها و رمانهای پرشماری از خود به جا نگذاشت، ولی بیشتر نقدهای ادبی او بود که در جامعه ادبی ایران مورد توجه قرار میگرفت. از جمله اثار بی نیاز می توان به ملاقات با مسیح (رمان)، کانی به وسعت هیچ، حلقه نفوذناپذیر گرگهای خاکستری، میروم که بمیرم (مجموعه داستان)، علیاحضرت فرنگیس (رمان)، عطش ماندگار (رمان) ، افعیها خودکشی نمیکنند (رمان) ، ستیزهجوی دلتنگ (رمان) ، دریاسالار بیدریا (رمان) و... اشاره کرد.
فتح الله بی نیاز در تیرماه ۱۳۲۷ در مسجدسلیمان به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۱ در رشته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر سابق) فارغالتحصیل شد و فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۸۰ با نامهای مستعار نشریات مختلف آغاز کرد و چندین داستان کوتاه، مقاله، نقد ادبی، سینمایی و نمایشنامه از وی به چاپ رسید. از شهریور ۱۳۸۰ تا شهریور ۱۳۹۰ با نام اصلیاش بیش از ۴۱۱ نقد، مقاله، مرور کتاب و ۶۹ داستان کوتاه و ۴۶ مصاحبه جامع از وی در نشریات گوناگون به چاپ رسید و ۴۷۷ مقاله، نقد، مرور کتاب و داستان کوتاه در فضای مجازی چاپ شده است. او هم چنین تا خردادماه ۱۳۸۸ در مجموع ۱۵۱ جلسه نقد و سخنرانی داشته است. بی نیاز به مدت ۱۲ سال عضو هیئت داوران جایزه مهرگان ادب (رمان و داستان کوتاه) بود. همچنین داوری نهایی شماری از جشنوارههای ادبی منطقهای و استانی کشور را نیز به عهده داشت. بینیاز عضو شورای سردبیری کتاب نقد نگره، دبیر بخش داستان و نقد ادبی مجله نافه بود.
501/502