به گزارش ایسکانیوز و به نقل از روزنامه آرمان درباره اعتیاد که آخر خط آن کارتنخوابی است بسیار گفته و نوشتهاند. این روزها برخی مسئولان فارغ از حوزه فعالیتشان انگار دغدغهای جز پرداختن به موضوع اعتیاد ندارند که جای بسی خوشحالی است. این پرداختنها با صرف بودجه و وقت در دستگاهها و مراکزی مانند کمپهای ترک اعتیاد در مجموع تلاشی را شکل میدهد تا انسان معتاد را از حاشیه اجتماع به متن آن برگرداند. اینکه این تلاشها چقدر ثمربخش است و تا کجا به بار مینشیند اصلا جای بررسی ندارد، زیرا نتایج آن مشخص است. آمار وحشتناک و بعضا عجیبی که هر چند وقت یک بار از سوی یکی از مسئولان اعلام میشود گواه این است که ترک اعتیاد در ایران نتوانسته روند خود را بپیماید و چندان ثمربخش باشد. اما دلیل این چیست؟ چرا رئیس سازمان بهزیستی پیشتر اعلام کرد 95 درصد کمپهای ترک اعتیاد غیراستاندارد بوده و با معیارهای جهانی فاصله دارند؟
فکر و ذکرش روزنامه و خواندن آن است. با دقتی بینظیر تمام صفحات روزنامه را میخواند و از هیچ مطلبی صرف نظر نمیکند. زندگی سختی دارد. روزهای خیابانپیمایی و شبهای دربهدری از او مردی خمیده با قامتی ناصاف ساخته است که تمام دستها و صورتش چروک است. غمی عمیق در ته چشمانش دیده میشود. چشمانی که سویی ندارد. وقتی از خودش میگوید بیشتر در خودش فرو میرود.
دغدغههای روزانه یک مرد
64 ساله است و حدود 15 سال است که در خیابان زندگی میکند. خرج زندگیاش را نمیدانم و نمیگوید از کجا تامین میکند، اما خودش میگوید از 20 سالگی مواد و خریدن آن دغدغه اصلی زندگیاش بوده است. اینکه صبح وقتی از خواب بیدار میشود اول از همه به این فکر کند که آیا چیزی برای کشیدن دارد یا نه و بر این اساس بقیه برنامهها و کارهای روزانهاش را انجام دهد تا اینکه شب با حالی خوب بخوابد. خیلی عمیق است و واقعا قشنگ صحبت میکند. اگر کمی ظاهرش تمیز بود و مواد نمیکشید بهطور حتم تصور میکردم با یک نویسنده بزرگ یا یک پژوهشگر مسائل اجتماعی در حال صحبت هستم. برایش سرما، طرد شدن و حتی ندیدن خانواده و دخترهایی که ادعا میکند 15 سال است از آنها بیخبر است شاید مهم باشد، اما چیزهای دیگری هم مهم هستند. از دوران جوانی و در سربازی گرفتار هروئین شده است، اما بعد ازدواج آن را ترک کرده و سالها سالم زندگی کرده است تا اینکه اتفاقی متوجه میشود به بیماری هپاتیت مبتلا شده است. وقتی این قضیه را میفهمد از خانه بیرون زده و برای همیشه تزریقی میشود. به قول خودش این سرنوشت تلخ مردی است که با دشمن خودش دست دوستی داد.
نیم قرن تلاش برای ترک
آنها را به کمپهای ترک اعتیاد میبرند تا ترک کنند، اما بعضا بدتر معتاد میشوند. داستان چیست؟ مدیرکلینیک ترک اعتیادی که اساس کارش با تمام کلینیکهای ترک اعتیاد دیگر ایران (طبق گفته خودش) متفاوت است با طرح این سوال درباره فعالیتهای مرکز ترک اعتیادش توضیح میدهد: این مرکز به تازگی افتتاح شده و من خودم یکی از افرادی بودم که در انجمن معتادان گمنام یا NA تحت درمان و ترک قرار گرفتم. مدیر که مایل نیست نامش فاش شود ادامه میدهد: سالیان سال افراد خانواده و اطرافیان من در تلاش بودند که مرا ترک بدهند و این اتفاق چند روز یا در نهایت یک یا دو ماه میافتاد و دوباره من به سمت مواد میرفتم. 20 سال این اتفاق تکرار شد و همه اعضای خانواده حتی فرزندانم مرا رها کرده و هیچ سراغی از من نمیگرفتند. تا اینکه با انجمن معتادان گمنام و فعالیت های آنها آشنا شده و توانستم برای همیشه کمر غول اعتیاد را شکسته و او را به زمین بزنم.4
معتاد در درجه اول یک انسان است
مدیر کلینیک درباره اینکه چرا توانست در این مرکز ترک کند در حالی که 20 سال تمام در مراکز دیگر درگیر روند ترک بوده و موفق نمیشده است، میگوید: در درجه اول همه افرادی که با معتاد جماعت سر و کار دارند، از آن مسئولی که برایش گرمخانه میسازد تا آن شهروندی که از سر مهربانی به او غذا میدهد، باید بدانند معتاد در درجه اول یک انسان است. با همه پیچ و خم ها و حساسیت هایی که درباره انسان وجود دارد باید درباره او حرف زد. نیازهایش را فهمید و به آن اهمیت داد. او ادامه میدهد: من که تا اینجا با بالای سه یا چهار هزار معتاد در شکلها و درجات مختلف سر و کار داشتهام درباره معتادان باید بگویم، اعتیاد در درجه اول در اثر اختلالات روانی و مشکلات اجتماعی رخ میدهد. خلأ بزرگی که در کار همه افرادی که برای معتادان کار میکنند دیده میشود ندیدن انسان بودن این افراد و خلأها و تنهاییهایی است که هر فردی را میتواند به اینجا بکشاند. مشکلات روانی و اجتماعی نظیر فقر، بیتوجهی والدین و کمبود محبت، مشکلات ظاهری و طرد شدن از اجتماع، تنهایی، بیکاری، شکست عاطفی و مجموعهای از این عوامل روانی و اجتماعی اعتیاد را ایجاد میکند. این را همه پژوهشگران و کارشناسان عرصه مسائل اجتماعی میدانند و سالیان سال در اینجا و کشورهای دیگر بر آن تاکید کردهاند، پس چرا باز هم در عمل زمانی که ما میخواهیم برای معتادان کار عملیاتی انجام دهیم به سراغ رفع این نیازها نمیرویم؟ مدیر کلینیک ترک اعتیاد با اشاره به اینکه تلاشهای انساندوستانه همه مراکز و افرادی که برای معتادان و رفع مشکلات آنها تلاش میکنند را باید قدر نهاد، میگوید: درست است که جای خواب گرم برای اینکه معتاد از سرما یخ نزند یا حمام یا غذا موضوع بسیار مهمی است و باید به آن توجه شود اما باید این را هم مدنظر قرار داد که هیچ معتادی به دلیل بیغذایی یا نداشتن خانواده به سمت اعتیاد نرفته که با دادن این امکانات به او بتوان او را به چرخه اجتماع برگرداند. تقریبا صددرصد معتادان در ابتدا اگر پولدار نبوده باشند خیلی فقیر هم نبودهاند.
اعتیاد برای فرار از تنهایی
من تنها بودم. همیشه نیاز داشتم کسی در مسائل مختلف زندگی کمکم کند، اما این اتفاق هیچوقت نمیافتاد. نجمه، زن کارتنخوابی که در پارک آب و آتش به قول خودش کار میکند اینها را میگوید و ادامه میدهد: تحمل تنهایی شاید برای مردها راحت باشد، اما برای خانمها خیلی سخت است. اینها را میگوید و ادامه میدهد: نه اینکه فکر کنی وقتی مواد میکشم دیگر تنها نیستم، چرا اتفاقا از وقتی معتاد شدم همان دو، سه تا آشنا و فامیلم را هم از دست دادم، اما این باعث میشود دیگر تنهایی را احساس نکنم. خودم را قوی حس میکنم، بدون نیاز به حمایت و مهمتر از همه اینکه این باعث میشود دیگر به آن گذشته ننگینم فکر نکنم. میگوید اتفاقات خیلی بدی در کودکی و نوجوانی در خانواده برایش افتاده و من هم مایل نیستم زیاد وارد جزئیات شوم برای همین از او چیزی نمیپرسم. نجمه پرستاری خوانده و هنوز هم با تزریق آمپول و سرم و البته چیزهای دیگر برای دوست و آشنا خرجش را درمیآورد. برای اینکه حرف او را باور کنم کارت پرستاریاش را نشانم میدهد که 12 سال پیش در یکی از بیمارستانهای معروف تهران کار میکرده است.
اما، کو کار؟
صدای داد و فریاد بچهها به هوا بلند میشود و پدر بیمحابا به آنها چک و لگد میزند. جوری میزند انگار دشمن خونیاش را میزند و عابران پیاده به زحمت دو تا بچه بیگناه را از زیر دستان پدری که بچههایش را به جرم اینکه آن روز کمکاری کرده و نتوانستهاند با گدایی و دستفروشی از سر چهارراه پول خوبی کسب کنند، بیرون میآورند. وقتی عصبانیت مرد فروکش میکند با او کمی صحبت کرده و او سر درد و دلش باز میشود. میگوید چارهای جز این ندارد که از بچهها کار بکشد چون خرج خورد و خوراکشان را باید خودشان بدهند. مرد میانسال که معتاد است میگوید خرج موادم را خودم درمیآورم اینها فقط باید خرج خودشان را بدهند تا گرسنه نمانند.
گریه میکند و میگوید خانم به خدا من هم عاطفه دارم. من هم بچههایم را دوست دارم. وقتی از محل کارم اخراج شدم به هردری زدم اما کاری پیدا نکردم و همسرم هم مرا با این دو بچه تنها گذاشت و دیگر سراغمان هم نیامد. من به خدا مثل آدم زندگی میکردم. الان دیگر همهچیزم را از دست دادم. خانه را فروختم خرج مواد کردم و بچهها را دیگر نگذاشتم مدرسه بروند تا برایم کار کنند. اما همین الان هم اگر کار مناسبی باشد حاضرم از الان پاکپاک فقط کار کنم اما، کو کار؟
105105