زهره حاجیان: برداشت یک: مادر خجالت می کشد
نه هنوز زود است چشمانتان را باز نکنید می توانید خانواده ای را تصور کنید که ۴ پسر معلول ذهنی دارد و تنها دختر خانه می تواند تنها بخش کوچکی از هزینه های خانواده را تامین کند و مادر از این همه فداکاری خجالت می کشد و نمی تواند کمک حال دختر باشد.
برداشت ۲ : مردانی که در سطل های زباله دنبال یک لقمه نان اند
چشمانتان را باز کنید و در ذهن تان تصویر تکراری مردان و جوانان و حتی کودکانی که در سطل های مکانیزه زباله خم شده اند را مرور کنید که برای امرار معاش خود و خانواده هایشان زباله را زیر و رو می کنند تا شب با دست پر به خانه بروند و شرمنده خانواده نشوند.
۴ پسر خانواده هم روزها در سطل های زباله خم می شوند تا بلکه تکه پلاستکی ، نان خشکی ، شیشه ای ، شاید هم لباسی پیدا کنند و بفروشند و لبخند بر لبهایشان بنشیند و مادر دعایشان کند .
برداشت ۳ : از مسئولان دلگیرند
خانواده نیازمندی که در همسایگی من و شما زندگی می کنند این روزها دلگیرند نه از من و تو و کسانی که همیشه با مهربانی با آنها رفتار کرده اند آنها از نشریات و رسانه ها و نهادهای حمایتی و مسئولانی دلگیر و ناراحت اند که با چند اتومبیل به در خانه شان آمده اند و با سر و صدای زیاد وارد شده اند و با دیدن خانواده ای به شدت نیازمند تنها چند سی دی به آنها داده اند و دوربین هایشان مرتب از آنها عکس گرفته تا تبلیغ کارشان شود و لابد به بالا دستی هایشان بگویند که ما به این خانواده سر زدیم و دلجویی کردیم و مبلغی به عنوان کمک تقدیمشان کردیم که مادر خانواده و حتی همسایگان شاهد بوده اند که تنها هدیه مردانی که سوار بر اتومبیل هایی با آرم کمیته امداد شدند همان چند حلقه سی دی بود که دردی از مادر و ۴ پسر معلولش دوا نمی کند و...
برداشت ۴: همسایه ها خوبند و مهربان
همسایه های محله مان خوبند و مهربان و میدانند در این تورم و گرانی و فشار اقتصادی تهیه غذا برای یک خانواده ۶ نفری چقدر سخت است و شاید همین حس آنها را به فکر کمک کردن می اندازد .
مسجد محله هم دست کمی از همسایگانی که در سکوت کامل و بدون سر و صدا ماهیانه به خانواده کمک می کنند ندارد و همین کمک های اندک است که روزگار آنها را می گذراند .
خانواده بابایی یک خانه گلنگی دارند که در و دیوارش در حال ریختن بود و هیچ کس حاضر نبود با خانه ای با متراژ ۶۰ متر خانه را بکوبد و چند واحد در بیاورد تا اینکه مردی برای رضای خدا این کار را کرد و از بد رورگار و تنگ بودن دست و بالش نمی تواند سریعتر خانه را آماده کند شهرداری هم که کمک نمی کند و هر از گاهی هم سنگی میاندازد تا خانه ساخته نشود.
حالا گیریم که خانه ساخته شد مگر از ۶۰ متر کل زیر بنا چند مترش میشود آپارتمانی که ۶ نفر در آن زندگی کنند؟۳۵ متر؟ ۴۰ متر؟ شاید کمی کمتر یا بیشتر؟ تازه اگر پسران بیمار و معلول نبودند و هر از گاهی با هم درگیر نمیشدند شاید مشکل کمتر میشد و ....
برداشت ۵ :خبرنگاران بیایند که چکار کنند؟
انگارهمین یک سال پیش بود که تصمیم به ساخت خانه گرفتند و به کمک همان خیر در خانه ای قدیمی با دو اتاق ساکن شدند و با روندی که پیش می رود معلوم نیست ساخت خانه تا چه زمانی طول بکشد ؟
برای خانواده بابایی که این روزها را به سختی روزگار می گذرانند سخت است که باز خبرنگاری یا عکاسی را به خانه محقرشان راه بدهند تا گزارش بگیرند ؟ مگر همین برنامه در شهر که مخاطب زیادی هم دارد دو بار نیامد و تصویرگرفت ؟ مگر خبرنگاران روزنامه ها نیامدند ؟ چیزی که خانواده بابایی را سر پا نگهداشته مهربانی اهالی محله و مسئولان مسجد سید الشهداست که مخفیانه و در سکوت کامل برایشان آذوقه میبرند و مانند نهادهای حمایتی جنجال نمی کنند و برای خودشان تبلیغ نمی کنند ....
105105