بچه های خانه ایرانی شوش  در کودکی بزرگ  می شوند/اینجا همه چیز عادی است!/مهربانی زبان مشترک ماست

دفتر مربیان این خانه تابستان‌ها گرم است و زمستان‌ها سرد! کفش‌ها را در راهرو باریک خانه درمی‌آوریم و به دفتر این مدرسه که اتاقی محقر است، قدم می‌گذاریم. سرما تا مغز استخوانمان رخنه کرده است. اما رنج این سوز زمستانی بی‌امان برای مربیان این خانه بی‌معنی است.‌

به گزارش ایسکانیوز انگار خانه‌ ایرانی پرمهر شوش برای تک تک‌شان گرم‌تر از خانه‌های خودشان است. از آخرین باری که آمدیم به خانه ایرانی شوش یا به قول کودکان‌کار محله، خانه «لب خط» مدتی طولانی نمی‌گذرد. حالا دیگر مربیان و حتی بعضی بچه‌ها نیز ما را می‌شناسند. حساسیت و بی‌اعتمادی‌های گذشته نیز کمتر شده است. 2 سال است که این خانه در محله شوش برای آموزش و پرورش کودکان‌کار و دیگر کودکان آسیب دیده و بازمانده از تحصیل محله راه‌اندازی شده است. به همت مربیان این خانه، بسیاری از بچه‌های محله باسواد شده‌اند و تعداد زیادی از آنان به علمی مناسب برای ادامه تحصیل در مدارس عادی رسیده‌اند. حالا گروهی از کودکان‌کار محله در کنار دانش‌آموزان عادی در مدارس رسمی تحصیل می‌کنند. تلاش خالصانه مربیان مهربانی که بیشتر آنان دانشجو هستند برای کودکان آسیب دیده نتیجه‌بخش‌تر از همه ‌ترحم‌های آزاردهنده‌ای بوده که از شهروندان ‌بی‌مسئولیت‌ دیده‌اند. یک روز سرد زمستانی به دیدار مربیان این خانه رفتیم تا از آنان درباره انگیزه کارشان و دشواری‌های ارتباط با کودکان‌کار محله شوش بپرسیم.

همیشه احساس مسئولیت می‌کردم!

امتداد خیابان جهانیان را پشت سرمی‌گذاریم تا به خانه شوش برسیم. در راه با دیدن وضعیت این خیابان ذهنمان مشغول این پرسش می‌شود که چطور گروهی از جوانان حاضر می‌شوند از نقاط مختلف تهران با طی کردن مسافت‌های طولانی به این محله بیایند و زمان و انرژی خود را بدون چشمداشت برای کمک به کودکان آسیب دیده صرف کنند. نزدیک ظهر است که به خانه شوش می‌رسیم.

«عاطفه صحرایی» مسئولیت خانه ایرانی شوش را برعهده دارد که در واقع مدرسه بچه‌های این محله است. خاله عاطفه، محبوب بچه‌ها و بسیاری از والدین آنان است. هر روزی که بچه‌ها کلاس دارند یکی از خاله‌ها یا عموها عنوان «ناظم» را دارد. این پنجشنبه خاله ویدا ناظم مدرسه است. سرش شلوغ است و فرصتی برای صحبت کردن با ما ندارد اما هماهنگ می‌کند تا با دیگر مربیان صحبت کنیم.

«حبیب‌الله فاتح» از مددکاران این خانه، متولد 1368 است و یک سال و نیم می‌شود که با جمعیت امام علی(ع) و خانه شوش ایرانی همکاری دارد. اوایل مربی خانه شوش بود اما حالا یکی از مددکاران فعال این خانه محسوب می‌شود.

او کارشناس ارشد مکانیک است و توسط یکی از دوستانش با جمعیت امام علی(ع) آشنا شده و از ماه‌های ابتدایی فعالیت این خانه به جمع مربیان آن پیوسته است.

او درباره فعالیتش توضیح می‌دهد: «وقتی کودکان‌کار را در کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌دیدم از اینکه نمی‌توانستم‌کاری برایشان انجام دهم خیلی ناراحت می‌شدم. همیشه نسبت به آنان احساس مسئولیت می‌کردم تا اینکه با جمعیت امام علی(ع) آشنا و برای همکاری به این شعبه معرفی شدم.»

برخی مربیان نتوانستند ادامه دهند!

«حبیب‌الله» اهل شیراز است و برای تحصیل به تهران آمده. او درباره نحوه کار با بچه‌ها می‌گوید: «ارتباط برقرار کردن با این بچه‌ها مهم‌ترین رکن کار ماست. همه مربیان باید آموزش ببینند تا با شرایط کار به خوبی آشنا شوند. اما باز هم پیش می‌آید که با بچه‌ای مواجه می‌شویم که نمی‌دانیم چطور باید با او ارتباط بگیریم یا مشکلش را حل کنیم. این جور وقت‌هاست که سعی می‌کنیم با مشورت مشکل را حل کنیم. در این وضعیت باید مراقب باشیم احساساتمان را مدیریت کنیم و با حس‌ترحم با کودک برخورد نکنیم. واقعیت این است که با وجود اینکه بیشتر کودکان مشکلات مشترکی دارند اما نحوه برخورد با هر یک از آنان متفاوت از دیگری است. درباره هر دانش‌آموز این رصد انجام می‌شود تا مناسب‌ترین راه برای برقراری ارتباط با او را پیدا کنیم. پیش می‌آید که مربیان هم با وجود اینکه آموزش‌های علمی را پشت سرگذاشته‌اند در مواجهه با برخی از رفتارهای بچه‌ها مستأصل می‌شوند و نمی‌دانند باید صبر کنند یا عصبانی شوند یا حتی بخندند. اما همه ما یاد گرفتیم که تجربیاتمان را با هم به اشتراک بگذاریم. در واقع همه مربیان اینجا به نوعی همزمان با آموزش، مددکاری هم می‌کنند. مهربانی زبانی است که همه کودکان‌کار آن را می‌فهمند و در هر شرایطی بالاخره به رفتارهای محبت‌آمیز واکنش مثبت نشان می‌دهند.»

او در ادامه می‌افزاید: «مشکلات بچه‌های اینجا واقعاً زیاد و پیچیده است. مربیان هم درگیر این مشکلات می‌شوند و گاهی کار بسیار دشوار می‌شود. میان مربیان کسانی را داشتیم که طاقت نیاوردند و نتوانستند ادامه دهند.

آموزش رشته‌های هنری و ورزش از راه‌هایی است که می‌تواند به ما کمک کند تا با کودک ارتباط بگیریم. علاوه بر آن می‌تواند فرصت‌هایی برای افزایش اعتماد به نفس و شکوفایی استعدادهای کودکان در اختیارمان بگذارد. برای مثال کودکی داشتیم که اعتماد به نفس پایینی داشت. هر تلاشی می‌کردیم تا از طریق آشنا شدن با یک رشته هنری یا ورزشی اعتماد به نفس و توانایی کار گروهی‌اش افزایش یابد، ناموفق بودیم. تا اینکه بالاخره کلاس آواز جواب داد! حالا او یکی از فعال‌ترین و مستعدترین هنرجوهای خانه شوش است.»

آنها از کودکی بزرگ هستند

دانشجوی رشته معماری است و مدرک نجات غریق دارد. حتی ورزش هم که علاقه اصلی او در زندگی است نمی‌تواند بیش از حضورش در اینجا به او شادی و احساس رضایت ببخشد. در وبگردی‌هایش با پایگاه اینترنتی جمعیت امام علی(ع) آشنا و پایش به این خانه باز شده است. «شایسته» متولد 1373 و مربی شنای بچه‌هاست. هفته‌ای یکبار از آن سر شهر به خانه ایرانی شوش می‌آید و 5 نفر از دختران 14، 15 ساله را به استخر می‌برد تا به آنان شنا یاد بدهد. می‌گوید: «‌فکر می‌کنم همه ما بیشتر از آنکه به محبت احتیاج داشته باشیم به محبت کردن نیاز داریم. شوقی که از محبت کردن به انسان دست می‌دهد بسیار لذت‌بخش‌تر از محبت دیدن است. همیشه دوست داشتم به این بچه‌ها کمک کنم و چه‌کاری بهتر از آموزش شنا که من از کودکی آموخته بودم و در آن تجربه کافی داشتم. حضور در آب استرس و فشار روحی را کاهش می‌دهد و می‌تواند در آرامش فرد مؤثر باشد. دیدن اینکه بچه‌ها با وجود تمام مشکلاتی که در زندگی‌های شخصی‌شان درگیر آنها هستند هنگام شنا شادند و لبخند می‌زنند برایم درس بزرگی است. بسیاری از ما مشکلاتمان بسیار کمتر از این بچه‌هاست اما خیلی زود خود را می‌بازیم.» او درباره ارتباط با بچه‌ها می‌گوید: «شاید بسیاری از افراد تصور کنند که تحصیلات و آگاهی‌های اجتماعی بیشتری که نسبت به این بچه‌ها داریم مشکل ارتباط با آنان را حل می‌کند. در حالی که واقعاً این‌طور نیست. این بچه‌ها بزرگ‌تر از سن و سال خودشان هستند. شاید از نظر بهداشتی، اخلاقی و تربیتی آموزش کافی ندیده باشند اما واقعیت این است که نمی‌توان همان رفتاری که با کودک 8 ساله عادی داریم با کودک 8 ساله اینجا داشته باشیم. بسیاری از آنان در همین سن و سال مسئولیت‌های خواهر و برادرهای کوچک‌تر خود را بر دوش می‌کشند و مثل یک مادر و قیم از آنان حمایت می‌کنند. این بچه‌ها در کودکی هم بزرگ هستند.»

برخی مربیان بیماری پوستی گرفتند

«یک جور رجعت به کودکی است. خلوص و پاکی کودکان آنقدر عمیق است که جذبه‌ای ایجاد می‌کند تا تو را به سمت خود بکشاند. همین موضوع کار کردن با این کودکان را لذتبخش می‌کند.» اینها صحبت‌های «محمد منجم» است. محمد متولد1360 و کارشناس ارشد مخابرات است.

سرپرستی تیم فوتبال بچه‌های این خانه به عهده اوست. او را در هر بار مراجعه به خانه شوش دیده‌ایم. جوانی با انرژی که سابقه فعالیت‌های انساندوستانه‌اش به دوران دانشجویی او در اهواز برمی‌گردد. روزهایی که با جمعی از دیگر دانشجویان دانشگاه چمران به منطقه «کوت عبدالهو» اهواز می‌رفتند تا با مهربانی‌هایشان به وضعیت ساکنان این محله رسیدگی کنند. سال‌ها از آن دوران گذشته و او پاسخی بزرگ به حس نوعدوستی‌اش را در محله شوش یافته است.

به نظر می‌رسد یکی از مجرب‌ترین مربیان خانه شوش است. وقتی درباره مشکلات بهداشتی مربیان از او می‌پرسیم بلافاصله جواب می‌دهد: «چند وقت پیش چند نفر از مربیان از بچه‌ها شپش گرفته بودند اما خیلی مهم نیست. قبل از آن هم چند نفر دیگر از مربیان بیماری پوستی گرفتند اما مشکلی وجود ندارد. این مشکلات آنقدر کوچک است که دیده نمی‌شود. مربیان دارو مصرف کردند و مسئله حل شد. به بچه‌هایی که این مشکل را داشتند هم رسیدگی شد و بیماری و آلودگی پوستی آنان نیز از بین رفت. مشکلات وجود دارد و باید برایشان چاره کرد. نه اینکه از ترس گرفتاری به مشکلات از زیر بار مسئولیت‌ها شانه خالی کنیم. این بچه‌ها مشکلات بسیار بزرگی دارند که بیماری پوستی و چنین امراضی در برابرشان اصلاً مهم نیست.»
زنگ تفریح می‌شود و بچه‌ها از کلاس‌ها روانه حیاط می‌شوند. مربیان مشغول بازی با بچه‌ها می‌شوند. محمد هم به جمع آنان می‌پیوندد تا قهقهه‌های شاد و سرمستانه بچه‌ها حیاط خانه را پر کند و لبخند شادی را روی لب‌های او و دیگر مربیان بیاورد.


اینجا همه چیز عادی است!
«فاطمه» از دیگر مربیان این مدرسه است. فاصله خانه‌اش در کرج تا خانه ایرانی شوش، زیاد است اما نه آنقدر که بتواند جلو عشق و علاقه او را بگیرد و سد راهش شود. پیگیری مشکلات خانواده یکی از کودکان محله یکی از مسئولیت‌های اوست. می‌گوید: «برخلاف تصور بسیاری از مردم برخی بچه‌های این محله بسیار مؤدب و بافرهنگ هستند. برای مثال مرجان آنقدر مودب و خوش برخورد است که تصور می‌کردیم در محیطی فرهنگی تربیت شده است. اما بعد فهمیدیم پدرش زندگی را رها کرده و مادر معتادش با فروش موادمخدر زندگی‌شان را اداره می‌کند. حالا که مادرش را دستگیر کرده‌اند و به 6 سال حبس محکوم شده مسئولیت برادر 2 ساله بر دوش مرجان 13ساله افتاده است. به همین دلیل برای پرداخت یارانه نقدی به این خانواده پیگیری کردم.» بعد با ناراحتی می‌افزاید: «از وقتی که مادرش را گرفتند دیگر او هم به مدرسه نیامد.»
«مولود» هم یکی از مربیان خانه ایرانی شوش است و حرف جالبی می‌زند. او می‌گوید: «برخی بچه‌های اینجا رفتارهای متفاوتی دارند. البته از نظر من رفتار آنان کاملاً عادی است و اگر غیراز این باشد غیرعادی است. وقتی خانوده با آسیب‌های جدی و متعدد مواجه باشد چه انتظاری است که بچه‌ها رفتارهای صحیح و مناسبی داشته باشند. با وجود همه رفتارهای نامعمول بچه‌ها به نظرم اینجا همه چیز عادی است.»

زینب کریمی - سرویس اجتماعی

105105

کد خبر: 601866

وب گردی

وب گردی