به گزارش ایسکانیوز به نقل از اعتماد، حاصل دومین همکاری محمد معتمدی و حسین علیزاده کنسرتی بود که دیماه امسال همراه با گروه همآوایان در تهران برگزار شد. این کنسرت در قالب تور یکماههای در تعدادی از شهرستانها هم روی صحنه رفت. علیزاده در کنسرت جدیدش با هدف احیای فرمهای فراموششده موسیقی ایران به سراغ بحر طویل رفته بود که به گفته خودش قصد داشته در جامعهای که طنزش هم سیاسی است، اتفاقات فرهنگی و حتی عاشقانه را با زبان طنز بگوید. سابقه همکاری محمد معتمدی و حسین علیزاده به دو سال پیش و برگزاری کنسرت دیگری بر میگردد که دو آلبوم «باده تویی» و «عشقیم گل» (عشقم بیا) ماحصل آن بود. دومین آلبوم این مجموعه یعنی «عشقیم گل» آبانماه امسال منتشر شد و چند هفته متوالی در صدر پرفروشهای موسیقی قرار گرفت. در این آلبوم محمد معتمدی به عنوان تکخوان حضور داشت و پوریا اخواص، راحله برزگری و صبا حسینی به عنوان همخوان او را همراهی میکردند. انتشار این آلبوم و کنسرت بحر طویل بهانهای شد برای این گفتوگو که در بخشهایی از آن درباره دیگر فعالیتهای محمد معتمدی در طول این سالها هم صحبت شد.
اجرای شما با گروه همآوایان با آهنگسازی حسین علیزاده و همچنین انتشار آلبوم «عشقیم گل» دو همکاری اخیر شما با آقای علیزاده و گروه همآوایان بود که اخیرا شاهد آن بودیم. این پیشنهاد همکاری از کجا به شما داده شد و چه مراحلی طی شد تا به کنسرت اخیر شما در تهران و شهرستانها منجر شد؟
دو سال پیش با آقای علیزاده یک تور کنسرت در داخل و خارج از ایران در اروپا داشتیم و حاصل آن دو آلبومی بود که از دو بخش این کنسرت منتشر شد. یکی از این آلبومها با نام «باده تویی» از بخش فارسی موسیقی کلاسیک این کنسرت بود که قبلا منتشر شده بود. بخش دوم این کنسرت هم که شامل بخش آذری آن میشد در قالب آلبوم «عشقیم گل» منتشر شد. بعد از این کنسرت طبق طبیعت و روال معمول کاری، قراری مبنی بر اینکه در تور کنسرت بعدی استاد علیزاده با گروه همآوایان اجرایی داشته باشم، نبود. در این بین هم خود من برنامههایی از پیش تعیینشده داشتم، اما از آنجایی که احترام خاصی برای ایشان قایل هستم و به خاطر علاقهام کمی این برنامهها را جابهجا کردم و اینطور شد که در این تور که حدود یکماهی طول کشید در خدمت ایشان بودم...
پیشتر اعلام شده بود تور کنسرت حسین علیزاده و گروه همآوایان در ایران با خوانندگی علیرضا قربانی خواهد بود. اعلام خبر حضور شما در این کنسرت خواهناخواه این تصور را ایجاد میکرد که شما از میانه راه به این پروژه دعوت شدید؟
جابهجا شدن سولیستها و خوانندهها در گروهها یک امر طبیعی است و همین مورد خودش بهتازگی کارها و اجراها و در واقع متفاوت شدن رنگبندی کار کمک میکند. اما در مورد کنسرت اخیر یکی از دلایلش صلاحدید خود آقای علیزاده بوده که بنده را انتخاب کردند و من هم در جریان آنچه پیشتر اتفاق افتاده نیستم. از زمانی که ایشان به ایران برگشتند و قرار شد این کنسرت در ایران و با حضور من به عنوان خواننده برگزار شود بیست روز بیشتر برای تمرین فرصت نداشتیم. رپرتواری که برای این اجرا در نظر گرفته شده بود رپرتواری سخت و نفسگیر بود که حتی دو، سهشب از آن هم میتوانست یک خواننده را از پا در بیاورد، اما تقریبا یک ماهی به طور میانگین هر شب یک اجرا و گاهی هم دو اجرا داشتیم و خوشبختانه مخاطبان هم راضی بودند.
یکی از قطعات متفاوت این رپرتوار «بحر طویل» بود که در نوع خودش اتفاق ویژهای هم بود؛ ویژه از این نظر که در مورد بحر طویل سابقهای در ذهن مخاطب وجود داشت که اساسا با آنچه در کنسرت و اجرا دیده و شنیده میشد، متفاوت بود...
پیشنیاز آنالیز این رپرتوار که بحر طویل هم یکی از قطعات آن بود، آنالیز ذهنیت و شخصیت موسیقیایی حسین علیزاده است. من این آنالیز را در مورد ذهن موسیقیایی ایشان از قبل داشتم و فکر میکنم یکی از دلایل موفقیت این همکاری هم همین بود. حسین علیزاده ذهنیتی غیر روتین و غیر کلیشهای دارد که باید به آن شوریدگی و جنون را، البته به معنای مثبت کلمه، اضافه کرد. این مساله را در تمام کارهای ایشان میشود دید و هیچکدام از این کارها یک روند عادی و کلیشهای را دنبال نمیکنند. در مورد بحر طویل هم به همین صورت و قرار بود در آن به سراغ فرمهایی بروند که در موسیقی و ادبیات ایران از یاد رفتهاند. این برای من هم که بهشخصه اهل تجربه هستم و این جنون را دارم و از کارهای روتین و راحت خوشم نمیآید فرصت خوبی برای تجربه بیشتر بود. این رپرتوار یکی از دلایلی بود که باعث شد با آغوش باز پیشنهاد آقای علیزاده را بپذیرم و علاوه بر آنچه مورد نظر آقای علیزاده بود چیزهایی را هم به قول معروف از دیوانگیهای خودم که کمکهایی بود در لحن و بیان، به اجرا اضافه کردم. به هر حال آقای علیزاده یک ذهنیت در مورد این فرم موسیقی و رپرتواری که اجرا شد، داشتند و من بهشخصه فکر میکنم بخش عمدهای از این ذهنیت، عینیت پیدا کرد.
و طبیعتا خود شما هم در مورد اجرای این قطعه کار سختی در پیش داشتید. دستکم میتوان گفت نمونهای به این شکل که در کنسرت شاهد بودیم سابقه اجرایی نداشته است؟
ما شعرها و اجراهایی تحت عنوان بحرطویل داشتهایم، اما اینکه بحر طویل در قالب رپرتوار موسیقی کلاسیک ایرانی ارایه شود، تقریبا هیچ نمونهای نداشته است. در فرمها و مدیاهایی مثل تعزیه یا نمایشهای روحوضی و در اجراهای هنرمندان مقامی ما مثل حاجقربان سلیمانی خوانش شعر بحر طویل تجربه شده بود، اما این اتفاق بیشتر با بیان مخصوص همان فرمها و مدیاها صورت گرفته بود. حاجقربان بحر طویل را در فرم موسیقی خراسانی اجرا کرده و استفاده از آن در نمایشهای روحوضی یا خیمهشببازیها بیشتر در قالب طنز بوده است. به نتیجه رساندن و خوانش این قطعه که نمونه قبلی نداشت، آن هم به صورتی که مخاطب راضی شود و به اصطلاح پای آن مهر تایید بزند کار سختی بود که به گمان من تا حد زیادی توانستیم این کار را انجام دهیم و به نتیجه برسانیم. کلیت این قطعه در ذهن آقای علیزاده شکل گرفته بود که برای آن شعر و موسیقی هم ساخته شد. فکر میکنم درستترین نحوه شکلگیری یک اثر هنری هم همین پرداختن به ایده و ساختن همه جوانب آن در ذهن صاحب ایده است. رشته تحصیلی من کارگردانی بوده و همیشه استادان ما سعی میکردند ما را همین طور آموزش دهند. اینکه تصور روشنی از کاری که میخواهید انجام دهید نداشته باشید آن کار را به نتیجه نمیرساند. این رپرتوار و بحر طویلی که برای آن در نظر گرفته شده بود در ذهن آقای علیزاده ساخته شده بود و حتی ایشان برای ملودیای که برای این قطعه ساخته بودند به آقای سیروس جمالی که از شاگردانشان بودند سفارش شعر دادند. این قطعه با تنظیمهای خود آقای علیزاده و اضافه کردن هارمونیها و نوع سازبندی که در نظرشان بود کاملتر شد و در نهایت آواز آن را که قرار بود خوانشی از این بحر طویل را ارایه دهد هم بر عهده من گذاشته شد.
در مورد بخشهای دیگر کنسرت هم همین اتفاق افتاد؟
این بخشها را میتوان به عنوان جزیی از رپرتوار موسیقی اصیل ایرانی ارزیابی کرد که البته از فیلتر ذهنی آقای علیزاده گذشته و ناشی از تفاوت ذهنیت او با دیگران است. اما مشخصا فرم بحر طویل تفاوت ساختاری اساسی در فرم و باقی موارد نسبت به بقیه قطعات داشت.
انتخاب تکقطعه «سلام صبحگاهی» برای این رپرتوار دلیل خاصی داشت؟
این قطعه جزو قطعاتی است که همه آن را شنیدهاند، اما باز از فیلتر ذهنی آقای علیزاده گذشته بود و تنظیم جدیدی از آن را شاهد بودیم. وقتی قرار است یک آهنگساز رپرتواری را تنطیم کند در ذهن خودش میگردد و قطعاتی را انتخاب میکند که به صورت یک پازل در کنار هم جفتوجور شوند و رپرتوار منسجمی را تشکیل دهند. قطعا به عنوان آغاز بخش چهارگاه کنسرت ما قطعه «سلام صبحگاهی» کاملا بجا و مناسب بود و یک شروع بسیار دلنشین و کوبنده و حتی مهیج را برای کنسرت به همراه داشت. غیر از اینها، این قطعهای بود که آقای علیزاده قبلا روی آن کار کرده و این قطعه جزو دلبستگیهای ایشان بوده است.
همکاری شما با آقای علیزاده قرار است ادامه پیدا کند؟ پیشنهادی در مورد همکاریهای جدید یا اجرای این رپرتوار در خارج از کشور شده است؟
در حال حاضر در مورد این رپرتوار جز اینکه آن را ضبط و منتشر کنیم برنامه دیگری برای اجرا پیشبینی نشده است.
با توجه به آلبومهایی که با صدای شما به تازگی منتشر شده یا کنسرتهایی که داشتهاید میتوان لقب پرکارترین خواننده حوزه موسیقی سنتی را در این روزها در مورد شما به کار برد. تعادل لازم بین کمیت و کیفیت آثار در طول این پرکاری چطور برقرار میشود؟
اصولا اگر کاری کیفیت نداشته باشد و در حدی نباشد که در ابتدا خود من را راضی کند و بهاصطلاح از درون برای انجامش تشویق شوم، سمت انجام و خواندن آن نمیروم. اگر کارنامه هنری من را نگاه کنید کاری را پیدا نمیکنید که در موردش بگویید آن را بهخاطر پول انجام دادهام. هیچوقت در این سالها به خاطر درآمد کاری را انجام ندادهام و اگر قرار بر انجام این کار بود مطمئنا الان مثل خیلیها، یک تاجر حرفهای در جامعه موسیقی محسوب میشدم. ترجیحم همیشه این بوده تا اول از همه، وجدان فردی خودم را از انجام یک کار موسیقیایی راضی و فکر میکنم اگر این اتفاق در کار موسیقی بیفتد حتما در ادامه با رضایت و واکنش مثبت مخاطب هم روبهرو خواهد شد. هنرمندان مثل چشمهای هستند که تا زمانی که این جوشش موجود است، بزرگترین لطفی که میتوانند به خودشان بکنند این است که جلوی جوشش این چشمه گرفته نشود. البته خیلیها هم محدودیتهایی در این مورد برای خودشان قایل هستند که دلایل مختلفی میتواند داشته باشد. مثلا میگویند یک هنرمند در طول سال یک یا دو آلبوم بیشتر نباید منتشر کند. یادم است در فاصله کوتاهی از انتشار آلبومی از محمدرضا لطفی با صدای من منتشر شد، قرار بود آلبوم دیگری هم منتشر شود. ایشان همان زمان به من گفت این کارها هستند که مشخص میکنند چه زمانی منتشر شوند و هیچ برنامه دیگری نمیتواند در تعیین این انتشار نقش داشته باشد. اثر هنری مثل گیاه و رویش آن است و هر زمان شرایط این رشد موجود باشد خودش اتفاق خواهد افتاد. اگر جامعه پذیرش یک اثر را داشته باشد و با آغوش باز آن را بپذیرد اشکالی در انتشار آن نیست و باید این کار را انجام داد.
به نظر خودتان این اتفاق در مورد کارهای شما افتاده است؟
لازم است به این اشاره کنم که خیلی از کارها و انتشار آلبومها با هماهنگی منِ خواننده صورت نمیگیرد. بعضی از کارها در این بین هستند که حتی دزدی هستند...
منظورتان آلبومی است که چندی پیش منتشر شد و اعتراض شما به عنوان خواننده این اثر را در پی داشت؟
آن هم شامل همین موارد بود، اما خود من بهشخصه برنامههایی برای انتشار کارهایم دارم که تحت هر شرایطی باشم آن را انجام خواهم داد. ممکن است در این بین دیگران هم که کاری از من دارند برای انتشارش اقدام کنند. اما خودم بهشخصه دوست ندارم، جز کارهایی که برای آنها برنامهریزی میکنم کار زیادی از من منتشر شود. داستان آن آلبوم هم بحث در مورد حقوق معنوی این کار بود که من هم بخشی از آن بودم. بحثی در مورد صدور مجوز برای این آلبوم نبود که دوستان نسبت به آن واکنش نشان دادند و گفتند با آهنگساز طرف بودهاند. به نظرم حقوق کسانی که در این پروژه شرکت داشتند و یکی از آنها من بودم استیفا نشد. مارکت هر اثر موسیقایی باکلام، حضور خواننده آن اثر است. در این مورد تعارفی نداریم و بحث تعریف یا شکستهنفسی مطرح نیست.
این آلبوم در فاصله کمی از «عشقیم گل» منتشر شد و در بازار موسیقی با استقبال هم روبهرو شد. این را شاید بتوان یکی از دلایل تصمیم برای انتشار این آلبوم دانست...
من دشمنیای با خود موسیقی ندارم و حرفم این نیست که چرا این آلبوم منتشر شده تا به این برسم که همهچیز از اساس اشتباه بوده است. این کار هم قطعا ویژگیهایی داشته که باعث شده از آن خوشم بیاید و آن را بخوانم. اما هر کسی در زندگی خودش برنامهریزیها و سیاستگذاریهایی دارد. اینکه کاری از شما بدون اجازه و صحبت خودتان منتشر شود آدم را در کارهای بعدی دچار احساس عدم امنیت نسبت به حقوق مادی و معنوی خودش میکند. از این به بعد من این احساس را دارم و واقعا جرات نمیکنم آدمهای غریبه را به حریم هنری خودم راه بدهم.
نظرتان در مورد آلبومهایی مثل «عبور» یا «عشقیم گل» و...که با صدای شما منتشر شده چیست؟
یکی از وجوه تمایز من با دیگر همکاران این بوده که بسیاری از کارهایی که در طول این سالها با صدای من منتشر شده از همان اجراهای صحنهای بوده است. اگر به کارهای اکثر خوانندگان نگاه کنید، متوجه میشوید تفاوت فاحشی بین آنچه روی صحنه و کنسرتها اتفاق افتاده و آنچه در سیدیهای این اجراها شاهد آن هستیم، وجود دارد. شما در اثر منتشر شده صدای متفاوتی را نسبت به آنچه در کنسرت تجربه کردهاید، میشنوید. تصمیم ما برای انتشار کنسرتها به خاطر خوبی همان برنامهای بوده که اجرا شده است. اگر ما این کنسرتها را منتشر نکنیم، فردای اجرا در اینترنت منتشر خواهند شد و بنابراین چه بهتر که خود ما با کیفیت مطلوب آن را زودتر به دست مردم و مخاطبان برسانیم.
یکی از نقدهایی که به آلبوم «عشقیمگل» و حضور شما به عنوان خواننده در زمان انتشار آلبوم مطرح شد این بود که چه اصراری بر خواندن شما به زبان ترکی بوده است. در این نقدها گفته میشد شما با زبان ترکی آشنا نیستید و در خیلی جاها لهجه شما نادرست است...
این را همه میدانند که من فارس هستم و ترک نیستم، اما خواندن من در این آلبوم و کنسرتی که برگزار شد به زبان ترکی یک جنبه نمادین داشت و به خاطر این بود که آذربایجان یک بخش عزیز از خاک کشورم است. گستره جغرافیایی ایران شامل تمام اقوام آن میشود و ما این را حتی در گوشههای ردیف موسیقی ایرانی هم شاهد هستیم. بسیاری از این گوشهها مثل بختیاری، کرد بیات، شکستهقرهباغ یا حتی دیلمان به نام یک منطقه از ایران نامگذاری شده است. جدا از این فکر میکنم من این حق را داشته باشم تا عاشق این زبان و موسیقیاش باشم. من از بچگی به این نوع موسیقی علاقه داشتهام و کارهای خوانندگان آذری را گوش میکردم. اینکه گفته شود قطعه آذری را حتما باید با لهجه آذری خواند به نظرم بیشتر یکنوع بهانهگیری است. حدود ٤٠ سال پیش رشید بهبوداف خواننده سرشناس آذری در سفرش به ایران چند قطعه فارسی هم اجرا کرده است. فایلهای این اجراها در اینترنت موجود است و ایشان حتی تصنیف «بهار دلکش» را به فارسی اجرا کردهاند. وقتی این قطعات را گوش میکنید کاملا متوجه میشوید که یک آذریزبان شعر فارسی را با یک لهجه دیگر میخواند، اما خب، سراسر این کارها حس لذتبخشی را با خود به همراه میآورند. اینکه یک نفر از اقلیم دیگری بیاید و به زبان شما بخواند نه تنها احساس بدی در خود من بهشخصه ایجاد نمیکند بلکه از آن هم استقبال میکنم. چند سال پیش در جشنواره موسیقی هم خوانندهای از کشور هلند در قسمت بیزکنسرتش «الهه ناز» بنان را خواند و این اجرا با استقبال هم روبهرو شد. آن موقع هیچکس نیامد به او بگوید چرا تو این آهنگ را خواندی؟ چنین قضاوتهایی به نظرم نشانه خوبی نیست. اینکه شما را از آذری خواندن منع کنند به خاطر اینکه لهجهتان اشتباه است (که این مورد درباره من از بدیهیات است) خیلی کار زیبایی نیست. ماهیت این کار برای اجرا منظور دیگری داشته که هیچوقت به آن پرداخته نمیشود. من بهخاطر این اجرا از هموطنان آذریزبانم بازخوردهای مثبتی گرفتم و با افتخار میگویم یک خواننده فارس بودهام که به ترکی خواندهام، به این دلیل که عاشق آذربایجان و مردمش بودهام.
خود شما تا بهحال نظری از جانب همکارانتان در مورد این حجم از آثار منتشر شدهتان نشنیدهاید؟ از تصوری صحبت کردید که بین هنرمندان موسیقی در مورد انتشار یکی یا دو کار در طول سال هست...
نظری در این مورد نشنیدهام و البته یادم نمیآید کسی نسبت به این کاری که میکنم اعتراضی کرده باشد...
یعنی قبول کنم درگیر حاشیههایی به این شکل در موسیقی نمیشوید؟
سعی میکنم زیاد دنبال خواندن نظر این و آن نروم و یا وقتم را با سر زدن به وبسایتها و سایتهای خبری تلف نکنم. اینها تمامش از آدم انرژی میگیرد. مخاطبان واقعی موسیقی و کسانی که آثار هنرمندان را دنبال میکنند نه اهل ریویو خواندن هستند و نه اهل جنجال. اینکه عدهای در فضای مجازی و با قصد مشخص در مورد شما جوسازی و جریانسازی میکنند دستکم جزو این مخاطبان نیستند. به نفع همه ما است که اصلا به اینها توجه نکنیم. این مثل سمی است که منتشر میشود و نباید از آن استفاده کرد. خود من به عنوان یک هنرمند سعی کردهام از این سموم مبرا باشم، ضمن اینکه همانطور که اشاره کردم واقعا کسی نسبت به این تعداد کاری که کردهام تابهحال اعتراضی نداشته است. اگر کیفیت کاری خوب باشد اعتراضی در مورد آن هم وارد نیست.
شما یکسری رفتارهای موسیقایی خاص خودتان هم دارید؛ رفتارهایی که در بقیه خوانندههای موسیقی سنتی کمتر شاهد آن هستیم. یکی از آنها حضور در جشنوارههای مختلف موسیقی است که در کشورهای دیگر برگزار میشود؟ این حضور برای خود شما به شخصه دلیل خاصی دارد؟
بخش عمدهای از حضور در این فستیوالهای خارجی با دعوت مستقیم خود آنها صورت میگیرد، اما اجرا در این فستیوالها ربطی به اینکه شما در چه جایگاهی در داخل کشورتان هستید، یا چند برنامه اجرا کردهاید و چقدر در رسانههای کشورتان نشان داده شدهاید، ندارد. این چیزها برای چنین جشنوارههایی ملاک نیست. آنجا خود شما هستید و میکروفنی که روبهروی شماست. خیلی وقتها برنامههایی که در این فستیوالها برگزار میشود بداهه است و از قبل برنامهریزیای برای آن صورت نگرفته است. در واقع حس و حال چنین برنامههایی است که مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد و آن را با شما همراه میکند. شاید باور نکنید، اما قرار بر این بود تا تور کنسرت اخیرمان را با آقای علیزاده برای سال آینده تمدید کنیم که بهخاطر تراکم این برنامهها و دعوتهایشان هنوز فرصتی برای این کار فراهم نشده است.
جز تک برنامهای که با ارکستر ملی داشتید، به نظر میرسد چندان علاقهای برای همکاری ثابت با ارکستر ملی ندارید؟
تمرکز کاری من و فعالیت ثابتم که همیشه آن را دنبال میکنم کار ثابت با ارکستر ملی نیست. ارکستر موسیقی ملی، فرم، حالت و طرفداران مشخص خودش را دارد که ناشی از ضرورتهای وجودی آن است. برای من شاید چنین ضرورتی در حد اجرای یک برنامه با این ارکستر آن هم با فاصلههای چند ساله است و اینطور نیست که تماموقت روی آن متمرکز شوم. خود من بهشخصه جزو کسانی بودهام که همیشه به استاد فخرالدینی میگفتم ارکستر ملی باید تنوع خواننده داشته باشد. باید به خوانندههای جدید و جوان بها داد تا صداهایشان شنیده شود و تواناییهایشان را بروز دهند. اینکه صداهای جدیدی به این ارکستر اضافه شود، از آن دست اتفاقات خوب است که برای ارکستر و برنامههای آیندهاش هم مفید خواهد بود.
بخش عمدهای از پرکاریتان در حضور شما در اپراهای عروسکی خلاصه میشود. گویا قرار است در اپرای خیام هم حاضر باشید...
من قرار نیست در اپرای خیام بخوانم. در بین شخصیتهای ادبی - عرفانی ایران همه شخصیتها را خواندهام و فکر میکنم خیام را اگر عزیز دیگری بخواند بهتر است. در صحبتها با آقای غریبپور که پرچمدار ساخت اپراهای عروسکی از شخصیتهای ادبی در ایران هستند، به این نتیجه رسیدیم که یکی دیگر با صدا و حالت دیگری کار خیام را بخواند. تا الان مولوی را در اپرای مولوی، سعدی را در اپرای سعدی و حافظ را در اپرای حافظ خواندم که به نظر خودم کارهای خوبی شدند. مطمئن هستم کار خیام را هم هر عزیز دیگری بخواند با توجه به حساسیتهایی که آقای غریبپور دارد کار خوبی خواهد شد.
اتفاقا این تکرار صدا در اپرا جزو ایرادها محسوب نمیشود، ضمن اینکه به نظر میرسد جنس صدای شما برای اجراهایی از این دست مناسب است.
همیشه در ذهنم این ایده مطرح بود که بتوان با آواز ایرانی نمایشی هم اجرا کرد. وقتی استاد غریبپور به من پیشنهاد همکاری داد، من هم با آغوش باز پذیرفتم. در این راه از آقای غریبپور هم راهنمایی و ایدههای زیادی گرفتم. موقع اجرا همیشه موقعیت صحنه و میزانسنها را با ایشان بررسی میکردیم و بنا بر همین میزانسنها هم آواز را اجرا میکردم و سعی داشتم با صدایم همان نقش را بازی کنم. برای همین هم موقع اجراها صدا روی عروسکها مینشست و برای خودم با توجه به ذهنیتی که به آن اشاره کردم جذاب هم بود...
اینکه در اپرای خیام حاضر نشدید به دلیل اشباع شدن خود شما از این نقشها نبود؟
حتی در اپرای سعدی هم ترجیحم این بود که من آن را اجرا نکنم، اما با توجه به اینکه چندباری آقای غریبپور تماس گرفتند با توجه به دلایلی که برای این اجرا داشتند من هم متقاعد شدم آن را بخوانم. برای خود من بهشخصه حضور در اپراهای مولوی، حافظ و حتی عاشورا کافی بود. ضمن اینکه آهنگساز اپرای سعدی دوست عزیزم امیر بهزاد بود و این تنوع آهنگساز میتوانست رنگوبوی کار را عوض کند و در واقع از تکراری بودن صداها جلوگیری کند. هرچند اعتقادم بر این است که بهزاد عبدی در کارهایی مثل اپرای مولوی، حافظ و عاشورا موسیقیای را خلق کرد که بنا به قابلیتهایش باید سالها بگذرد تا در مورد کیفیت آنها قضاوت کنیم. این آثار در بین کارهایی که من هم توفیق داشتم سهم کوچکی در آن داشته باشم در دههای که در موسیقی پشت سر گذاشتیم جزو بهترین کارها بودند.
انتخاب خودتان از بین این نقشها که در اپراها خواندید کدام است؟
اجرایی که در اپرای عاشورا داشتم را خیلی دوست دارم و اپرای مولانا را هم همینطور. اپرای حافظ و سعدی را هم خیلی دوست دارم. همه را گفتم دیگر (میخندد)...
حضور شما در اپرای عاشورا را میتوان به نوعی عمدهترین کارتان در زمینه حضور در کارهای مناسبتی دانست. البته در طول فعالیتهای شما در این سالها شاهد انتشار مناجاتهایی همزمان با شروع ماه رمضان یا حتی خواندن تیتراژ سریال «در محاصره» هم از جانب شما بودهایم.
من هیچکدام از این کارها را بدون رضایت قلبی خودم انجام ندادهام. اگر من برای شروع ماه رمضان مناجات میخوانم نه سفارشی در کار هست و نه بعد از آن هم قرار است در این مورد از من تقدیر شود. من به خاطر علاقه شخصی خودم و تشخیص و اعتقادم این کارها را انجام دادهام. معنویت و توجه به آن در جامعه ما روزبهروز دارد کمتر میشود. از روی اعتقاد و علاقهام همزمان با ایام ماه رمضان که مردم از بعد مادی خودشان فاصله میگیرند و یک مقدار معنویت وارد زندگیشان میشود، من هم به سهم خودم کاری انجام میدهم. در مورد خواندن تیتراژ سریال «در محاصره» هم به همین صورت و بر اساس علاقه قلبیام تصمیم گرفتم. همیشه برایم شهدا و کسانی که برای دفاع از این کشور جانشان را از دست دادند مقدس بودهاند. به نظرم اگر قرار باشد با این موضوع برخورد سیاسی کنیم یا آن را به جناحی خاص ربط دهیم درست نیست. متاسفانه در آنالیزهای خودمان این مسائل را با هم مخلوط میکنیم. شما هر مرام سیاسیای هم که داشته باشید برایتان دفاع از کشور موضوعی مقدس خواهد بود و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. من برای خیلی از کارهایی که انجام دادهام در طول این سالها جواب هم پس دادهام. در این کارهایی که به آن اشاره کردید خود واقعیام هستم. من هم یک آدم خاکستری هستم که مثل بقیه آدمهای این جامعه نقاط قوت و ضعف فراوانی در شخصیتم دارم، اما خب، با خودم هم بیحساب هستم. در مورد آنچه به نظرم درست است، به خاطر منفعتها یا صلاحدید خودم را سانسور نمیکنم.
برخورد دوگانهای که در مورد این آثار میشود آزارتان نمیدهد؟ به عنوان مثال امسال شاهد بودیم که حاشیههای زیادی برای اجرای اپرای عاشورا ایجاد شد. یکی از خبرگزاریها با انتشار خبری اشتباه در مورد این اپرا و اشاره به حضور همخوان زن در آن باعث شد تا اجرای این اپرا درگیر حاشیهها شود...
این برخوردها ناشی از شرایط جامعه ما و تفاوت سلیقههاست که به واسطه وجود تعدد مراکز تصمیمگیری بیشتر هم میشود، اما قرار نیست اعتقاد شخصی خودمان را فدای مصلحتاندیشیهای اینچنینی کنیم. این واکنشها به نظر من اشتباه است و به نظرم چنین برخوردهایی قبل از آنکه به موسیقی لطمهای وارد کند به اعتقادات عمومی جامعه ما ضربه میزند.
در مورد برخورد دوگانه صداوسیما با آثاری که شما به عنوان خواننده در آن حضور داشتهاید، هم به همین شکل نگاه میکنید؟
هیچوقت وجود صداوسیما و استفاده از امکانات آن در زندگی هنریام تاثیری نداشته است. برخلاف خیلی از همکارانم اگر صفحههای مربوط به صداوسیما را از کتاب زندگیام جدا کنید، بهجرات میتوانم بگویم این کتاب همان قطر قبلیاش را خواهد داشت، در حالی که خیلیها هستند که اگر کارهایشان را با صداوسیما از کتاب زندگیشان حذف کنید، فقط یک جلد باقی خواهد ماند.
تا آنجا که یادم است هیچوقت به پخش کارهایتان از صداوسیما اعتراضی نداشتهاید؟
در حال حاضر هم رادیو کارهایی از من را پخش میکند، اما برخلاف خیلی از دوستان من هیچوقت اعتراضی به اینکه کارم پخش میشود، نداشتهام. رادیو و تلویزیون ممکن است ایرادهایی در شکل اداره یا تصمیماتش داشته باشد، اما به هر حال شنونده و بیننده برنامههایش عموم مردم هستند و اینکه بگوییم صدای من را فلان رسانه پخش نکند به خاطر احترامی که باید برای همین مردم قایل شد کار اشتباهی است. وقتی اثری تولید میشود صاحب آن دیگر خود شما نیستید و این مردم هستند که به عنوان صاحب آن شناخته میشوند. هرچند در نهایت همه این اتفاقها، صداوسیما هم موظف است به لحاظ اخلاقی و درست مثل مابقی رسانههای دنیا حقوق صاحب اثر را برای پخش آثارش پرداخت کند.
در طول این سالها همیشه مقایسهای بین شما و دیگر خوانندگان فعال در عرصه آواز موسیقی سنتی صورت گرفته است. آیا خود شما قایل به این شکل مقایسه هستید؟
این مقایسهها به نظرم قیاس معالفارق است. بحث در این موارد بر سر چیزی است که در بستر شکلگیری، زمینه رشد و شرایط جنبی هیچ شباهتی با هم ندارند. من نمیخواهم از هیچ هنرمندی اسم ببرم، اما خب، شرایط رشد و حرکت هنری من نسبت به بقیه خیلی متفاوت بوده است. قصدم از این حرف این نیست که بگویم من آدم خوب و زحمتکشی هستم، اما این تفاوتها در شرایط را هیچوقت نمیتوان منکر شد. به لحاظ در اختیار داشتن امکانات رسانهای من بهشخصه با هیچکدام از همکارانم قابل مقایسه نیستم. البته من اصراری ندارم این شرایط عوض شود و آن را در طول این سالها پذیرفتهام. اما این شرایطی است که موجود است و من دستکم نمیتوانم انکارش کنم.
همیشه در صحبتهایتان در مورد محمدرضا لطفی با علاقه و احترام خاصی در مورد ایشان حرف زدهاید؟ فکر میکنید اگر ایشان زنده بودند در حال حاضر در مورد کارهایتان چه نظری میدادند؟
خوشبختانه این شانس را داشتم که اولین اثر رسمی من انتشار آلبوم با نام «وطنم ایران» با آهنگسازی محمدرضا لطفی بوده است که البته در زندگی من نقطه پررنگی محسوب میشود. اما این علاقه و احترام من به محمدرضا لطفی جای خودش را دارد و نباید فراموش کرد که هر هنرمندی یک شخصیت مستقل است و میتواند سلیقه خودش را داشته باشد. استاد محمدرضا لطفی حتی در مورد سبک و شیوه آهنگسازی آقای علیزاده هم نقدهایی داشت و این مورد را حتی در نقدهای آقای علیزاده از آثار محمدرضا لطفی شاهد هستیم. همه اینها در نهایت به تفاوت سلیقههای آدمها برمیگردد. طبیعتا در آن زمان تا حدود زیادی سلیقهام با سلیقه استاد لطفی منطبق بود. این انطباق را در همکاری با آقای علیزاده هم شاهد بودم، اما قرار نیست ذهنیت و سلیقه من عینا شبیه ذهنیت و سلیقه این بزرگواران باشد. طبیعتا آدمها وقتی مسیر هنریشان را ادامه میدهند ایدههای متفاوتی به ذهنشان خطور میکند و در کل زیبایی هنر هم به همین موارد موجود در آن یعنی پروراندن ایدهها و اندیشههای مختلف و در نهایت ایجاد تنوع در جامعه است.
وقتی از بیرون به همکاریهایی بدینشکل که شما با آقای علیزاده یا قبلتر با محمدرضا لطفی داشتید نگاه میکنیم، به نظر میرسد کار کردن با این استادان موسیقی ایرانی کار سختی باشد. هر کدام از این استادان شیوه خاصی برای کارهای خودشان و اجراهایشان دارند که به نظر میرسد هر خوانندهای نتواند با تمام آنها کنار بیاید. نظر شما در این مورد چیست؟
واقعا دوست دارم مردم بدانند با وجود آن چیزی که تصور میشود کار کردن با کسانی مثل استاد لطفی یا استاد علیزاده و دیگر استادان موسیقی سخت نیست. من بعد از سالها کار با این استادان به یقین عرض میکنم که کار با کسانی که تجربه بالایی در موسیقی دارند و عمرشان را برای موسیقی گذاشتهاند نسبت به کسانی که خیلی تجربه کاری ندارند راحتتر است. همان مثل معروفی که گفته میشود درخت هر چه پربارتر، شاخهاش افتادهتر را میتوان در مورد این اساتید به کار برد. مشکلاتی که من در طول این سالها با آدمهای سیساله و... داشتم را نه با آقای لطفی داشتهام و نه در طول این دو، سه سال همکاری با آقای علیزاده حس کردهام. هر چه سطح حرفهای آدمها و جایگاهشان بالاتر میرود، برعکس تصوری که وجود دارد کار کردن با آنها هم سادهتر و حتی لذتبخشتر است. همکاری با کسانی مثل آقای لطفی و علیزاده واقعا جزو افتخارات من است، اما اگر بخواهم در مورد این همکاری توضیحات بیشتری بدهم، شاید حمل بر خودستایی شود. همانطور که استاد لطفی و استاد علیزاده کار خودشان را دوست دارند و در مورد کارشان با احدی حتی از نزدیکان خودشان شوخی ندارند، پس حتما دلیلی وجود داشته که خود آنها هم دوست داشتهاند با من کار کنند.
ذهنیت و سلیقه این اساتید بهشکلی نبوده که در این همکاریهایی که داشتهاید روی بخش خوانندگی شما تاثیر بگذارد و به عنوان مثال در خوانندگی اعمال نظر کنند؟
این دو بزرگوار که جایگاه خودشان را دارند، اما اگر شما با یک آهنگساز جوان هم کار کنید، طبیعتا باید با نظر و اندیشه آهنگساز آشنا شوید و بعد به این فکر کنید شما به عنوان خواننده چه کار میتوانید انجام دهید تا این ایده آهنگساز را بسط و رشد دهید. بعد از این نوبت میرسد به اینکه با سلیقه و بیان خودتان چیزهای جدیدی را به این اجرا اضافه کنید. من خودم بهشخصه فکر میکنم این اتفاق و اضافه شدن چیزهای جدید از جانب من در این همکاریها صورت گرفته است، ضمن اینکه در نهایت سلیقه آهنگساز هم تاثیر ابتدایی خودش را گذاشته و در چارچوب کلی این آثار، در قالب یک مجموعه کامل ارایه شده است.
504502