فقر؛ تشدیدکننده آسیب های اجتماعی/ آیا با بهبود وضعیت اقتصادی، مشکلات مردم خود به خود حل می شوند؟

یک جامعه شناس، فقر و نابرابری را سر منشا بسیاری از مشکلات کنونی جامعه ما می داند و معتقد است که از هم گسستگی دستگاه های اقتصادی از اجتماعی، این مشکلات را پدید آورده است.

به گزارش ایسکانیوز و به نقل از خبر آنلاین ، در سال های اخیر مکررا هشدار مبنی بر افزایش آسیب های اجتماعی از سوی پژوهشگران و مطالعه کنندگان مسائل اجتماعی به گوش رسیده. این کارشناسان هشدار داده اند که نه تنها آسیب های اجتماعی تعدادشان رو به افزایش است که شاهد شکل گیری مشکلات جدیدی در جامعه نیز هستیم. از سوی دیگر چندی پیش هم خبر رسید در چند جلسه، گزارشی از آسیب های اجتماعی به رهبر معظم انقلاب ارائه شده و ایشان دستوراتی برای رسیدگی به این موضوعات داده اند.

این آسیب ها علت های مختلفی دارند که شاید بتوان در سه دسته کلی عوامل فردی، اجتماعی و شخصیتی تقسیم بندیشان کرد. جامعه شناسان معتقدند که برای هر کدام از این ها می توان برنامه ریزی داشت و با حل مشکلات، از بروز آسیب های بیشتر اجتماعی جلوگیری کرد. اما این که چه شد که وضعیت جامعه ایرانی روز به روز وخیم تر شد، سوالی است که پاسخ دادن به آن می تواند به ما در رفع معضلات کمک کند. دکتر حسین ایمانی جاجرمی، استاد دانشگاه تهران فقر و نابرابری را سر منشا بسیاری از مشکلات کنونی جامعه ما می داند و معتقد است که از هم گسستگی دستگاه های اقتصادی از اجتماعی، این مشکلات را پدید آورده است.

مشروح گفتگو با این استاد جامعه شناسی را در ادامه می خوانید؛

متاسفانه هر سال که به پایان می رسد و آمارهای تجمیعی از وضعیت اجتماعی که منتشر می شوند، شاهد افزایش آسیب های اجتماعی در کلانشهرها نسبت به گذشته و یا به وجود آمدن یک معضل جدید در جامعه هستیم. این را قبول دارید که در سال های گذشته آسیب های اجتماعی روند افزایشی داشته اند؟

روندهایی که قبلا دیده شده از آمار و اطلاعات نشان می دهد که آسیب های اجتماعی رو به افزایش است. اگر برخی اطلاعات دیگر را هم کنار هم بگذاریم این امر تایید می شود. مثلا در گزارش طرح جامع مسکن، که وزارت راه و شهرسازی مطرح کرده، صراحتا گفته شده که سالانه 64 هزار خانوار به خانوارهای فقیر کشور اضافه می شود. فقر هم را اگر به نوعی آسیب اجتماعی بدانیم، بنابراین به خاطر شرایطی که جامعه در آن قرار دارد که یک نوع شرایط گذار است و درگیر بحران های اقتصادی اجتماعی هستیم، به احتمال خیلی زیاد روندها متاسفانه طوری است که آسیب ها را افزایش می دهد.

دلایل این افزایش چیست؟ چرا در سال های اخیر با این آمار ناامید کننده مواجه شده ایم؟

هیچ جامعه ای را نمی توانیم پیدا کنیم که اسیب اجتماعی نداشته باشد. این را باید بپذیریم که جامعه ایده آل در دنیای امروز نداریم و تقریبا تمامی جوامع با این مسائل مواجه هستند و آن هم به این خاطر است که نظام اقتصادی که پذیرفتیم، نظام اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد است. و این نظام نابرابری را خودبه خود ایجاد می کند. چرا که در شرایط ساز و کارهای بازاری عده ای بالاخره برنده و عده ای بازنده اند. اینجا نقش دولت اهمیت پیدا می کند. دولت باید بازیگری باشد که این شرایط را تعدیل کند. یعنی از محل منابع عمومی، بیاید جبران حوزه هایی را بکند که بازار واردش نمی شود.

مثلا وقتی آموزش پولی می شود، مثل مدارس خصوصی یا دانشگاه های خصوصی، اگر همه درآمدهای مناسب داشته باشند هیچ مسئله ای به وجود نمی آید. اما اگر تعداد آدم هایی که در جامعه شما نتوانند هزینه ها را پرداخت کنند چندین میلیون نفر باشند، این ها از جریان اموزش حذف می شوند و فرزندان این خانواده ها انسان هایی بی سواد می شود. افراد بی سوادی که در جامعه مدرنی که شغل یابی بستگی به تحصیلات و مهارت دارد، جزو فقرا قرار می گیرند و شاید پایین ترین رده فقرا را تشکیل بدهند. و این ها مجبورند برای این که بتوانند زندگیشان را بگردانند دست به هر کاری بزنند. نتیجه چنین وضعیتی افزایش طبقه تهیدست جامعه و گسترش نابرابری است بنابراین لازم است دولت وارد شود و در این مورد مثلا با تاسیس مدارس عمومی و دانشگاه های دولتی یا پرداخت یارانه برای آموزش به خانوارهای نیامزند این کاستی های نظام بازار را جبران کند. من فکر می کنم که خواسته یا ناخواسته در سال های گذشته این روند را طی کرده ایم. تقریبا هر چه عرصه های بیشتری را واگذار کردیم به ساز و کارهای آزاد یا رهایش کردیم، اوضاع بدتر شده است.

مثلا نهاد خانواده که مهمترین نهاد اجتماعی است برای اجتماعی کردن افراد و انتقال ارزش ها و هنجارها و اخلاق آموزی، در جامعه ما به شدت تضعیف شده است. شما اگر فضاهای شهری را نگاه کنید، فضای مناسب برای خانواده را خیلی کم مشاهده می کنید. مثلا پارکهای محله ای تعدادشان کم شده، مدارس محله که در همه جای دنیا روی آن ها سرمایه گذاری می شود و بهترین ساختمان ها، ساختمان های مدارس است که نسل بعدی را تربیت می کند وجود ندارد.

ما تقریبا نهاد خانواده را فراموش کرده ایم و حذف شده. فکر کرده ایم می توانیم با ساختن سازمان های بروکراتیک می توانیم مسائل اجتماعی را حل کنیم. مثلا مسئله جوانان داشتیم ، برای آن سازمان جوانان درست کردیم در حالی که این ها واقعا پاسخ به این مسائل نبوده و نخواهد بود. مسائل اجتماعی را باید از طرق اجتماعی حل کرد. یعنی باید فضا در اختیار خانواده گذاشته شود و سیاست هایی اعمال کنید که خانواده تربیت شود.

مثلا در نیوزیلند اگر شما با خانواده سوار وسیله حمل و نقل بشوید، تخفیف دارید. اگر می خواهید از موزه یا گردشگاهی دیدن کنید، برای آن ها تخفیف هایی قائل می شوند. یا در آلمان و سوئد مرخصی های زایمان برای هر دو والدین به مدت یکسال و بیشتر وجود دارد. ما کی این شرایط را برای نهاد خانواده فراهم کردیم؟ از آن طرف به خاطر شرایط اقتصادی معمولا خیلی از ازدواج ها به طلاق انجامیده و بنابراین بحران خانواده را داریم که این بحران یکی از مسائلی است که به آسیب های اجتماعی دامن می زند. وقتی خانواده از هم پاشیده داریم، این خانواده ها تبدیل به خانواده های تک سرپرست می شوند. یعنی یک والد با بچه ها که عموما مادر است و این در حالی است که ما می بینیم زنان سهم زیادی از بازار اجتماع و درآمد ندارند. بنابراین فروپاشی خانواده ها یعنی افزایش آسیب پذیری افراد خانواده. این مساله خیلی مهم است که معمولا مورد غفلت واقع می شود.

از فرمایشات شما این طور برمی آمد که فقر هم خودش یک آسیب اجتماعی است و هم تشدیدکننده آسیب های اجتماعی دیگردر جامعه ما. در این باره توضیح بیشتری می دهید؟ این که چرا و چطور فقر می تواند سرمنشا بسیاری از مشکلاتی که امروز می بینیم باشد...

اخیرا کتابی منتشر شده به نام جامعه شناسی سلامت، ثروت و عدالت که همین مساله آسیب های اجتماعی مثل اعتیاد، خودکشی، کاهش اعتماد اجتماعی و ... را آمده با متغیر نابرابری سنجیده است. جالب این است که بر اساس مطالعات طولانی مدت در جوامع پیشرفته در اروپا و آمریکا، بین آسیب های اجتماعی از هر نوعش، از سلامتی گرفته تا اعتماد، به نوعی ارتباط مستقیمی با مسئله نابرابری دارد. یعنی کشورهای نابرابرتر و آن هایی که ضریب جینی شان بالاست، عموما کشورهای پرمشکلی هستند.

هر چه کشور برابرتر بوده، این مشکلات کم تر شده است. ما هم که به نوعی افزایش ضریب جینی را در سال های گذشته تجربه کردیم، باید منتظر همین مسائل باشیم. وقتی جامعه به سمت قطبی شدن رفته و یک گروه اقلیت روز به روز پولدارتر شدند و اکثریت جامعه فقیرتر شدند، وقتی رشد اقتصادی صفر شده یا منفی، این یعنی شروع بحران های اجتماعی برخاسته از مسائل اقتصادی و نابرابری درآمدی.

این مسئله نابرابری متغیر بسیار مهمی است که باید روی آن تمرکز کرد. چون وقتی جامعه نابرابر می شود افراد از یکدیگر فاصله می گیرند. این فاصله گرفتن افراد اجتماع از یکدیگر موجب می شود که شبکه های تعامل و همکاری شکل نگیرد. وقتی آن ها نباشند، اعتماد اجتماعی سقوط می کند. وقتی اعتماد اجتماعی سقوط کند، کلا جامعه دچار فرسایش و زوال اجتماعی می شود.
در همین کتابی که عرض کردم مثال قابل توجهی از شهر لوئیزیانا وجود دارد که بعد از طوفان کاترینا به دلیل این که آن جا شهری بسیار نابرابر بوده و جمعیت فقیر زیادی داشته و فضا، فضای بی اعتمادی بوده، افراد اصلا به یکدیگر کمک نمی کردند و همدیگر را بعد از طوفان غارت کردند. انتظار داریم افراد بعد از این اتفاق و حادثه به هم کمک کنند اما به جای آن در شرایط بی اعتمادی آدم ها به غارت همدیگر پرداختند.

یا مثلا مثال دیگری زده از مسئله موج گرما در شیکاگو در دهه هشتاد میلادی، خیلی جالب است دولت برای این که مردم را از گرمای وحشتناک نجات بدهد، مراکزی درست کرده بوده که دستگاه های خنک کننده در آن قرار داشتند. دو نوع محله فقیرنشین بوده، یکی محله سیاه پوست ها که اعتماد اجتماعی در آن پایین بوده و یک محله لاتینی ها که اعتماد اجتماعی بالایی داشتند. این ها که در محله لاتین تبار بودند خیلی راحت خانه هایشان را ترک کردند و به مراکز خنک کننده رفتند و این ها که در محلات سیاه پوست بودند به خاطر این که جو بی اعتمادی بوده، نتوانستند از خانه هایشان خارج شوند و تعداد خیلی زیادی از آن ها مرده اند! یعنی مسئله اعتماد اجتماعی گاهی مسئله مرگ و زندگی می شود. باید روی بحث نابرابری حساس بود و باید بحث شاخص های نابرابری خصوصا ضریب جینی را باید مرتبا رصد کرد چون پیامدهای جدی اجتماعی فرهنگی دارد.

اشاره ای به وضعیت کشورهای دیگر داشتید. آیا مطالعات و تجربه کشورهای دیگر نشان داده که وقتی وضعیت اقتصادی بهبود پیدا کرده، مشکلات اجتماعی هم خودبه خود حل شده باشد؟ یا این وضعیت اجتماعی راهکاری غیر از بهبود وضعیت اقتصادی دارد؟

راه دارد اما خودبه خود نیست. اولا رشد اقتصادی الزاما به مسئله توزیع برابر منجر نمی شود. این تصوری بوده که اولین نسل کسانی که در توسعه کار می کردند داشتند و فکر می کردند که اگر رشد اقتصادی در کشوری پیشرفت کند، مزایای رشد اقتصادی رخنه به پایین می کند و همه جامعه از آن بهره مند می شود. در حالی که همیشه این طور نیست و توزیع رشد بستگی زیادی به ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه دارد. در ساختارهای نابرابر منافع رشد اقتصادی عمدتا گیر گروه های ثروتمند می آید. بنابراین جامعه باید سیاست ها و ساز و کارهایی داشته باشد که توزیع درآمد را بهینه کند. دولت ها می توانند با سیاست های مالیاتی ساختارهای اقتصادی را تعدیل کرده و به سمت برابری سوق دهند. برای مثال خیلی ها در بحث مستغلات و بورس بازی زمین و مسکن در سال های گذشته ثروتمند شد. چند سال پیش در تهران اگر صد میلیون تومان روی مسکن سرمایه گذاری می کردید، حداقل دویست میلیون سود می کردید. یک عده از شرایط اقتصادی بهره برده و پولدار شدند اما از آن جایی که سود آن ها از جیب سایرین پرداخت شده، بقیه فقیر شده اند.

وقتی قیمت مسکن بالا می رود، تعداد افرادی که می توانستند متقاضی مسکن باشند پایین می آید و این ها کسانی هستند که هزینه ثروت سود برندگان از مسکن را می ده اند. جامعه می توانست از این افراد که ثروتمندتر شدند مالیات بگیرد. عموما کشورهای برابر مالیات های زیادی می گیرند. یک استاد سوئدی به دانشکده ما آمده بود و می گفت که من بیشتر از پنجاه درصد درآمدم را مالیات می دهم اما در عوض خدمات اجتماعی می گیرم. مثلا خودش و همسرش می توانستند دو سال مرخصی زایمان داشته باشند و بالای سر فرزندانشان باشند یا خدمات پزشکی تقریبا برای آن ها مجانی بود. ما متاسفانه در کشورمان این ساز و کار ها را ندیدیم. وقتی که افراد ثروتمند می شوند باید بخشی از این ثروت را باید به جامعه پرداخت کنند اما این اصلا در جامعه ما اهمیت ندارد. یعنی اگر دقت کنید ما هیچ وقت نیامدیم اعتبار افراد را بر اساس میزان مالیاتی که پرداخت می کنند بسنجیم. در حالی که این در دنیای امروز شاخص مهمی است و اصلا آبروی شما بسته به میزان مالیاتی است که می پردازید. در خیلی از همین کشورها اگر فردی مالیاتش را نپردازد رسوا می شود در حالی که در کشور ما هر کسی که از مالیات فرار کند زرنگ تلقی می شود!

این یعنی یک عمل ضداجتماعی. این یعنی فقر و نابرابری بیشتر. البته این را هم نباید فراموش کرد که باید بین مالیات و خدمات رابطه برقرار شود. این را هم روشن نکردیم. خیلی ها شاید دوست داشته باشندمالیات بدهند اما نمی دانند این مالیات کجا هزینه می شود. این وظیفه دولت است که روشن کند مالیات های پرداختی صرف چه کارهایی شده.

مثلا ما اگر بدانیم هر چه بیشتر مالیات بدهیم بیمارستان های دولتی بهتر خدمات ارائه می دهند، مدارس دولتی کیفیت بهتری پیدا می کنند، دانشگاه های دولتی مراکز بهتری خواهند شد، آدم ها با میل و رغبت بیشتری پرداخت مالیات می کنند. این رابطه در کشور ما مشخص نیست. به همین دلیل است که افراد فرار می کنند. ما نمی توانیم بگوییم فرارکننده ها از مالیات همگی افراد حقه باز و بدجنسی هستند. ممکن است 5 درصد آن ها این طور باشند و 95 درصدکسانی هستند که می توانند با میل و رغبت پرداخت مالیات داشته باشند. ولی چون این ابهام وجود دارد این کار را نمی کنند. یک پیوند ناگسستنی بین دستگاه های اقتصادی دولت و دستگاه های اجتماعی و خدماتی و آموزشی نیست که این مسئله را روشن کند.

در حال حاضر خطر کدام دسته از آسیب های اجتماعی بیشتر حس می شود؟ هم از این نظر که روند افزایشی بیشتری داشته و هم از این نظر که خطرناک تر به نظر برسد.

همچنان معتقدم مسئله اصلی همان نابرابری است. آسیب ها معلولند. تمرکز روی معلول ها به تنهایی کافی نیست. باید شرایطی که این آسیب ها را به وجود می آورند دیده شود. بنابراین مهمترین مسئله ما مسئله شکاف های طبقاتی و افزایش نابرابری است. اگر بتوانیم این ها را با سیاست های درست اقتصادی مثل مالیات گرفتن و دادن خدمات و جبران کاستی های بازار، بسیاری از این آسیب ها حل می شود. خیلی اوقات لازم نیست اصلا دخالتی صورت بگیرد. وقتی شما جامعه ای با اعتماد بالای اجتماعی داشته باشی، خود افراد مراقب یکدیگر خواهند بود. اما اگر اعتماد را از دست بدهی، آن وقت کلی مسئله پیدا خواهی کرد.

در هر حال فکر می کنم مهمترین مسائلی که با آن ها در جامعه درگیر هستیم، بیکاری است. این بیکاری می تواند علت بسیاری از خیلی مسائل باشد. کیفیت پایین آموزش در دستگاه های عمومی آموزشی به ویژه مدارس دولتی، وضعیت اعتماد در جامعه... از دیگر آسیب هایی هستند که نگران کننده به نظر می رسند. اخیرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت کشور گزارش سرمایه اجتماعی را چاپ کردند و اگر به داده ها نگاه کنید می بینید وضعیت ما خیلی خوب نیست. این نشان می دهد که ما در مسئله سرمایه اجتماعی و اعتماد بحران داریم. بنابراین این ها چالش هایی است که کشور با آن ها درگیر است و باید برای آن ها یک سیاست های روشن و دقیقی داشته باشیم.

ما این مشکلات اجتماعی را داریم و در چنین شرایطی زندگی می کنیم و باید برای آن چاره بیندیشیم. چه راهکارهایی برای کمتر شدن آسیب ها در شرایط اقتصادی و اجتماعی فعلی عملی است؟ و اگر این راهکارها اتخاذ نشود و آسیب ها کنترل نشوند، باید منتظر چه پیامدهای بد دیگری بود؟

وقتی صحبت از راهکار می شود، ناخودآگاه ذهن ها به سمت ایجاد بروکراسی های جدید می رود. این اصلا درست نیست. نیاییم تصمیم بگیریم وزارت مبارزه با آسیب های اجتماعی تاسیس کنیم!! با بخشنامه و درست کردن تشکیلات عظیم نمی توان مسائل اجتماعی را حل کرد. خیلی وقت ها کافی است سیاست ها را تغییر دهیم. مثلا اگر سیاست های ساخت و ساز در شهر تغییر کند، به جای این که فضاهای شهری به تجارت و بروکراسی بفروشید، در اختیار اجتماع قرار بدهید، یعنی خانه ای بزرگی داشته باشیم که خانواده بتواند در آن زندگی کند نه سلول های آپارتمانی، این می تواند به تقویت خانواده کمک کند.

اگر بتوانیم اشتغال را بیشتر کنیم و بیکاری را حل کنیم، مردم خودشان می دانند چطور برای زندگیشان تصمیم بگیرند. وقتی درآمد کافی داشته باشند مشکلاتشان کمتر می شود. اگر اجازه ندهیم ثروت نزد یک عده تلنبار شود و درآمدهای وحشتناک داشته باشند و از مالیات هم فرار کننده، خودبه خود مشکلات کمتر می شود. باید کسانی که درآمد بالا دارند بدانند که هر چه بیشتر در می آورند، سهمشان از اجتماع هم بیشتر می شود. نگاه مسئولانه به امور داشته باشند و نباید گلیم خودش را به تنهایی از آب بکشد بیرون و در قبال دیگران مسئولیت نداشته باشد. این هشدار داده شده که ما ممکن است مانند شهرهای برزیلی شویم. مکان هایی که وحشتناک است و پولدارها کاملا به مناطق خاصی رفته اند و دیوار کشیده اند و بادیگارد گذاشته اند و با هلی کوپتر رفت و امد می کنند و بقیه مردم هم در فقر و بدبختی دست و پا می زنند. این تجربه کشورهای دیگر زنگ خطر برای ماست. تقریبا این اتفاق دارد برای جامعه ما هم می افتد و پولدارها پولدارتر می شوند و خانواده هایشان خارج از کشور زندگی می کنند و خودشان در این جا درآمد کسب می کنند یا محلاتشان را جدا می کنند...
این آینده خوبی را برای جامعه ایران نوید نمی دهد و باید به آن توجه بسیاری بشود.

20106

کد خبر: 605729

وب گردی

وب گردی