به گزارش ایسکانیوز اگرچه بخشی از این وعدهها عملی شد و مشکل مسکن این خانواده حل شده، با توجه به هزینههای سرسامآور نگهداری بچهها، این خانواده همچنان چشم امید به حمایت مسئولان دارند. مشکلات حل نشده خانواده عسگری باعث شد تا ساعاتی مهمان آنها باشیم و به درددلشان گوش بسپاریم.
چهار قلوهایی که شبیه نیستند
برای پیدا کردن خانهشان همراه با عکاس نشریه طول و عرض کوچه را طی میکنیم. دوباره با دقت نشانی را نگاه میکنم. درست آمدهایم، بعد از میدان الغدیر، خیابان مصطفی هاشم و کوچه بهزاد. همچنان که مردد هستم زنگ پلاک یک را بزنم یا نه، علیاکبر عسگری، پدر چهارقلوها از راه میرسد. با او وارد خانه میشویم. آسانسور در طبقه چهارم میایستد. آقای عسگری در خانه را باز و به داخل خانه دعوتمان میکند. بچهها با شنیدن صدای پدر یکی یکی پیدایشان میشود.
«پرستش» پاهای پدر را میگیرد. عسگری هم او را بغل میکند. نیکان هم سرو صدا میکند تا برای خود جایی در آغوش پدر باز کند. بچهها با دیدنمان به طرفمان میآیند. از دیدنمان ذوقزده هستند. نگاهشان میکنیم، برخلاف همه چند قلوها هیچ یک شبیه به هم نیستند. «نرگس ارس» مادر بچهها همچنان که مشغول جمع کردن ریخت و پاشهای بچههاست، به ما خوشآمد میگوید. نیکان درشتتر از بقیه است. به همین دلیل تصور میکنیم باید نخستین قل باشد. این را از مادرشان میپرسیم، در حالیکه با دست بچهها را نشانمان میدهد، میگوید: «نیما نخستین قل است، پس از او به ترتیب ستایش، پرستش و نیکان آخری است.»
بچهها بازیگوشتر از آن هستند که تصورش را میکردم. خانم عسگری همچنان که به دنبال آنها میدود تا مراقبشان باشد میگوید: «از وقتی راه افتادهاند نگهداریشان هم سختتر شده، حالا باید همهاش حواسمان به آنها باشد تا اتفاقی برایشان نیفتد.»
این روزها هیچ کمک دستی ندارم
از همان ماههای اول بارداریاش متوجه میشود فرزندانی که در راه دارد چهارقلو هستند. با شنیدن این خبر برخلاف بسیاری از افراد که خوشحال میشوند، نگرانی و ترس از نگهداری بچهها به سراغش میآید. پرستش بیتابی میکند.
مادر در حالیکه او را در آغوش میگیرد تا آرامش کند میگوید: «چون لباسش را عوض کردهام فکر میکند میخواهم او را بیرون ببرم.» سپس در حالیکه کودکش را نوازش میکند تا آرام بگیرد، حرفهایش را ادامه میدهد: «وقتی دکتر گفت فرزندانم چهارقلو هستند خیلی ناراحت شدم. ترس از نگهداری و هزینه بزرگ کردن و آیندهشان فکرم را مشغول کرد. از همان ابتدا هیچ کمکی نداشتیم و بچهها را به تنهایی بزرگ میکنیم.» نرگس خانم در حالی که نیما را از پشت میز تلویزیون کنار میکشد میگوید: «همه همان چند روز اول برای دیدن بچهها میآمدند. از همان ابتدا نگهداری از بچهها را به تنهایی برعهده داریم. کار سختی است اما چارهای نداریم. البته فاطمه خانم، عمه بچهها گاهی اوقات برای کمک میآید، اما چون شاغل است نمیتواند زیاد بماند.»
بچهها همچنان مشغول شیطنت هستند و از سر وکول هم بالا میروند. مادر بچهها که با حضور ما و همسرش خیالش بابت چهارقلوها جمع است سری به آشپزخانه میزند و در حالیکه مشغول جمع و جور کردن آن جاست میگوید: «از صبح فقط توانستهام پذیرایی را تمیز کنم. بچهها فرصتی برایم نگذاشتهاند. از صبح که بیدار میشوم مجبورم به کارهای آنها برسم. دیگر کمتر فرصت مرتب کردن خانه را میکنم.»
درآمدی تنها برای پوشک و شیر خشک
پدر بچهها کارگر کارخانه لبنیات پاک است. او از زمانیکه صاحب چهارقلوها شده برای چرخاندن چرخ زندگی هفت نفرهشان ناچار است 2 شیفت کار کند. عسگری به دلیل حضور ما ساعاتی را از محل کارش مرخصی گرفته تا درگفتوگو شرکت کند. او از همان چند دقیقه هم استفاده میکند تا فرزندانش را به نوبت در آغوش بگیرد.
عسگری میگوید: «مشغله کار و نگهداری از بچهها دیگر فرصت استراحت برایمان نگذاشته است.» هزینه نگهداری و پوشک و شیر خشک بچهها آنقدر زیاد است که با همه دوندگیهای عسگری، با پولی که با کسر شدن اقساطشان برایشان میماند، آنها تنها میتوانند هزینه پوشک و شیر خشک بچهها را تأمین کنند. عسگری در حالیکه به این موضوع اشاره میکند، میگوید: «با کم کردن قسطهایمان یک میلیون و 500 هزار تومان برایمان میماند که با آن هم باید هزینه خوراک و پوشک بچهها را تأمین کنیم.»
مادر بچهها در ادامه سخنان همسرش میافزاید: «نیکان التهاب روده دارد و شیر مادر میخورد، اما به بقیه به ناچار شیر خشک میدهیم. روزی یک قوطی شیر خشک مصرف میکنند که هزینه هر قوطی شیر ۲۲ هزار تومان است.»
هزینه پوشک و شیر خشک بچهها را با یک حساب سر انگشتی حساب میکنیم؛ روزی ۲۲ هزار تومان شیر خشک و هر ۳ روز یکبار ۲۴ هزار تومان هزینه پوشکشان رقم زیادی در ماه میشود. با توجه به درآمد عسگری، این از مهمترین مشکلاتی است که آنها با آن دست به گریبانند.
مادر بچهها وقتی تعجب ما را میبیند اضافه میکند: «علاوه بر این هزینهها، هزینه دکتر و لباس و دیگر مخارجشان را هم باید به این مبلغ اضافه کرد. در طول زمستان تقریباً هر هفته یکی از آنها مریض میشد. این اواخر دیگر ناچار شدم خودم برایشان دارو درمانی کنم تا هزینه کمتری برای دکترشان بدهم.»
همسایگان مهربان چهارقلوها
وقتی بچهها دنیا آمدند خانواده عسگری ساکن محله یافتآباد بودند. همسایگان قبلی این خانواده از اینکه چهارقلوها در محلهشان به دنیا آمدهاند خوشحال بودند.
مادر بچهها میگوید: «وقتی آنجا بودیم همه همسایهها برای کمک به ما میآمدند. ۲ و۳ نفرشان از صبح تا شب در نگهداری بچهها به ما کمک میکردند. حضور آنها در آن روزها نه تنها باعث دلگرمیام بود، بلکه کمک بزرگی در نگهداری بچهها به شمار میرفت.» ۶ ماهی میشود که خانواده عسگری به محله میدان الغدیر نقلمکان کرده و ساکن این خیابان شدهاند. در اینجا دیگر از همسایههای قدیمی خبری نیست.
نرگس خانم میگوید: «در اینجا همسایههاکاری به یکدیگر ندارند. البته گاهی اوقات شبها از سر و صدا و گریه بچهها گله میکنند، اما چارهای نداریم، بچه هستند و نمیتوان کاری کرد.» اگرچه همه توجه مادر و پدر به بچههاست، اما آنها دیگر خسته شده و صدای گریهشان بلند میشود.
مادر، در حالیکه پستانک بچهها را در دهانشان میگذارد تا ساکت شوند، حرفهایش را ادامه میدهد: «البته ما تازه به این خانه آمدهایم و همسایهها شناخت کاملی از ما ندارند. شاید آنها هم مانند همسایههای قبلیمان باشند.» از خانواده عسگری درباره نحوه بیرون بردن بچهها و نگاه و کنجکاوی مردم میپرسیم.
نرگس خانم همانطور که مشغول آرام کردن بچههاست میگوید: «بیرون بردن بچهها نیاز به نیروی کمکی دارد. به همین دلیل تنها جایی که آنها را میبرم بالکن و پارکینگ خانه است. بردن آنها به پارک و نگهداری آنها در فضای آزاد به تنهایی مشکل و خطرساز است. پس نمیتوانم آنها را برای تفریح بیرون ببرم.» عسگری در ادامه حرفهای همسرش میگوید: «برای رفتن به دکتر یا خانه مادرمان با ماشین میرویم تا اتفاقی پیش نیاید.»
دوست داریم با خندههایشان بخندیم
فاطمه عسگری، عمه بچهها هم در جمعمان حضور دارد. او تنها فرد از اقوام است که برای کمک به خانواده برادرش گاهی اوقات سری به آنها میزند. او اغلب رسیدگی به وضعیت درسی نیایش را برعهده دارد. میگوید: «وقتی اینجا هستم بیشتر به مشکلات خانواده برادرم پی میبرم. نگهداری یک بچه سخت است، چه برسد به ۴ بچه.»
فاطمه خانم معمولاً هر وقت به خانه برادر میآید ۲ و۳ روزی میماند. وقتی از او میپرسیم چند روز در خانه برادر میمانی میگوید: «چون شاغل هستم نمیتوانم ۲ و۳ روز بیشتر بمانم.» سپس با خنده میافزاید: «البته گاهی اوقات وقتی خسته میشوم زودتر هم میروم.»
عسگری عذرخواهی میکند و میرود تا سر کارش بازگردد. با رفتن پدر، صدای گریه بچهها بلند میشود. نرگس خانم اگرچه کلافه است، اما سعی میکند آنها را آرام کند. در حالیکه لبخند میزند میگوید: «با همه سختیهایی که در نگهداری بچهها داریم وجودشان برایمان نعمت است و از اینکه سلامت هستند خوشحالم.»
او در حالیکه به بچهها اشاره میکند میگوید: «اگرچه پرستش مشکل کمکاری تیروئید دارد یا نیکان به دلیل التهاب روده باید دارو مصرف کند، اما باز خدا را شاکرم که مشکل فرزندانم جدی نیست و با شربت یا قرص خوب میشوند.»
او حرفهایش را ادامه میدهد و میافزاید: «ستایش شیطانترینشان است و نیما زورگوترین، نیکان هم با اداهایی که در میآورد خنده را بر لب ما میآورد. پرستش هم همهاش دغدغه بیرون رفتن را دارد و دوست دارد او را بیرون ببریم. کاش حمایت بیشتری از ما شود تا دیگر دغدغهای در نگهداری بچهها نداشته باشیم و بتوانیم با خندههایشان بخندیم.»
وعدههایی که عملی نشده است
از میان حرفهای خانواده عسگری، به مشکلاتی که با آنها دست به گریبانند پی میبریم. مادر بچهها دست تنهاییاش را بزرگترین مشکل خود میداند. پرستاری که چندی پیش برای کمک در نگهداری بچهها استخدام کرده بود به دلیل حقوق کمی که میگرفت تنها ۴ ماه دوام آورد. حالا او ناچار است تا دوباره به تنهایی بچهها را نگه دارد.
نرگس خانم با اشاره به این موضوع میگوید: «در ماه ۴۰۰ هزار تومان به پرستار بچهها حقوق میدادیم. پرداخت این مبلغ برایمان سخت بود و من به ناچار صبحها که پرستار میآمد تا ظهر سر کار میرفتم. پرستار بچهها به دلیل پایین بودن حقوقش ما را ترک کرد، به همین دلیل برای نگهداری از بچهها کارم را هم رها کردم.»
علاوه بر نگهداری بچهها، هزینه خوراک و پوشک و درمان و... از دیگر مشکلات خانواده چهار قلوهاست. عسگری در حالیکه برای بازگشت به محل کارش عجله دارد میگوید: «وقتی بچهها به دنیا آمدند وعدههای بسیاری از سوی مسئولان به ما داده شد. اوایل از اینکه همه قصد حمایت ما را داشتند، خوشحال بودیم. حالا اما با گذشت حدود ۱۸ ماه تنها مشکل مسکنمان حل شده است. با وام و کمکهایی که شد توانستیم خانهای ۶۰ متری بخریم. بچهها بزرگ شدهاند و فضای آن خانه برایمان کوچک بود، به ناچار آنجا را فروخته و این خانه را که ۹۵مترمربع است، اجاره کردیم تا بچهها بتوانند بدوند و بازی کنند.»
همسر عسگری در ادامه حرفهایش میگوید: «آن زمان به ما قول داده بودند در هزینه شیر خشک و پوشک و لباس بچهها کمک کنند. حتی وعده داده بودند کمک میکنند تا پرستار بگیریم. در طول این مدت تنها ۴ ماه مبلغ ۱۲۰ هزار تومان به حساب بچهها واریز شد و دیگر خبری از کمک نیست. حالا ما ماندهایم با هزینه بالای نگهداری بچهها.»
نیایش، مادر دوم بچهها
خانواده عسگری پیش از به دنیا آمدن چهارقلوها، تنها یک دختر داشتند. نیایش، فرزند اولشان امسال کلاس سوم ابتدایی درس میخواند. تولد چهار خواهر و برادر بهطور همزمان باعث شده است تا نیایش کوچولو خیلی زود بزرگ شود. در حالیکه همسن و سالان او کارهایشان را با کمک دیگران و بزرگترها انجام میدهند، اما نیایش این روزها نه تنها خود کارهایش را انجام میدهد، بلکه با نگهداری بچهها سعی میکند تا باری از روی دوش مادر بردارد. او در حالیکه به دنبال خواهر و برادرانش است تا از روی گهوارهشان نیفتند. ستایش را به سختی در بغل میگیرد. وقتی از او میپرسیم کدام یک را بیشتر دوست داری؟ میخندد و میگوید: «همهشان را به یک اندازه دوست دارم.
مادر در حالیکه یکی از بچهها را در بغل دارد نزدمان میآید. اگرچه چهرهاش نشان از خستگی دارد، اما همچنان پر تلاش دستی به موهای نیایش میکشد و میگوید: «بچهها آرامش نیایش را هم گرفتهاند. هر بار وقتی او میخواهد تکالیفش را انجام دهد بچهها نمیگذارند. گاهی اوقات گریههای شبانهشان باعث میشود تا نیایش شب تا دیر وقت بیدار باشد.»
به گفته مادر نگهداری از چهارقلوها باعث شده تا او فرصتی برای رسیدگی به وضعیت درسی نیایش را نداشته باشد، به همین دلیل امسال درسش کمی ضعیف شده است. نرگس خانم میگوید: «نیایش اغلب در نگهداری بچهها به من کمک میکند. هنگام حمام بردن آنها، او ۲ تا از بچهها را نگه میدارد تا من ۲ تای دیگر را بشویم. دخترم مادر دوم بچهها شده است.»
معصومه ماهپیکر- سرویس اجتماعی
105105