زهره حاجیان –ایسکانیوز : اما قصه از جایی شروع می شود که تعداد زیادی از زنانی که در مراکز ترک اعتیاد بستری و نگهداری می شوند شهرستانی هستند و برای ترک به پایتخت آمده اند.
یک پک ، دو پک، 8 سال است معتادم
زهرا یکی از همان های است که به سفارش برادر یکی از دوستانش ازیکی از شهرهای استان کردستان به تهران آمده و در یکی از کمپ ها بستری شده است تا مگر از شر این بلایی که ناغافل به زندگیش زد خلاص شود.
زهرا تا به حال 3 بار ترک در کمپ های ترک اعتیاد شهر خود و مرکز استان بستری شده اما به قول خودش به دلیل نداشتن علم و دانش ترک دادن اعتیاد و در نتیجه رفتار بد با مددجویان و کتک خوردن و شکنجه شدن دوباره به اعتیاد برگشته است.
زهرا با بیان این مطلب میگوید: « 20 ساله بودم که از همسرم جدا شدم پدر و مادرم فوت کرده بودند و جایی را برای رفتن نداشتم بعد از خارج شدن از محضر طلاق نمی دانستم چکار کنم و به کجا بروم به منزل عمویم رفتم او و زن عمویم مصرف کننده بودند حالم خیلی خراب بود عمویم مهمان داشت به پیشنهاد آنها یک پک گرفتم و همین یک پک و دو پک ادامه پیدا کرد و نشون به این نشون که 8 سال معتاد بودم البته دو ماه بعد از جدایی همسرم برای نجات دادن من از دامی که در خانه عمه ام دچارش شده بودم دنبالم آمد و دوباره به زندگی برگشتم اما او هم معتاد شد و با اینکه 3 دختر داشتیم هر چه سعی کردیم نتوانستیم اعتیادمان را ترک کنیم.
اما این بار زهرا عزمش را جزم کرده که ترک کند و آمده تهران تا در یک کمپ خوب مواد را ببوسد و کنار بگذارد می گوید : همه می گفتند که کمپ های تهرانی به صورت علمی و استاندارد ترک می دهند خدا کند راست گفته باشند و بتوانم مواد را ترک کنم و بتوانم مادر خوبی برای دخترانم شوم اما به اینها هنوز نگفته ام که باردارم می ترسم بگویند برای حاملگی ام بد است باید ترک کنم و خودم را برای 6 ماه دیگر که بچه ام به دنیا می آید آماده کنم.
هنوز عاشق همسرم هستم اما او معتادم کرد
لیلا 39 سالش امروز تمام می شود و از فردا زنی 40 ساله است که به همراه همسرش مواد مصرف می کرده همسرش از 20 سال پیش درگیر اعتیاد بوده و لیلا چندین بار او را ترک داده اما خودش هم از 10 سال پیش معتاد شده است.
لیلا اهل کرمان است و زندگی خوبی داشته اما اعتیاد باعث شده کسی به او اهمیت ندهد و پشت سرش بد بگویند .
او میگوید: « همسرم کار خوبی دارد او مدیر عامل یکی از سازمان های دولتی است و در کنار کارش دفتر مهندسی دارد و نقشه های ساختمانی که معمارها می کشند را تایید یا رد می کند پسرم 8 ساله و دخترم 10 ساله هستند و من نمی توانستم به آنها رسیدگی کنم صبح تا شب در اتاق خواب بودم و مواد مصرف می کردم کارهای خانه را نمی توانستم انجام بدهم بچه ها معمولا گرسنه میماندند تا اینکه از بچه هایم خواستم که به خانه مادرم بروم و از او کمک بخواهند مادرم مرا به مطب دکتری برد و از آنجا به کلینیک ترک اعتیاد منتقل شدم و چند هفته بستری شدم و همزمان همسرم هم به مرکز ترک اعتیاد رفت.
لیلا ادامه می دهد : می گفتند خونم را عوض کردند اما فایده نداشت توصیف کمپ های ترک اعتیاد شهرم را هم شنیده بودم ئو حس می کردم فایده ای ندارد و به توصیه مسئول کلینیک ترک اعتیاد به تهران آمدم تا ترک کنم.
او می گوید: اما هم مسئول کلینیک هم روانشناس این کمپ و هم مدیر این کمپ توصیه اکید کرده اند که از همسرم جدا شوم یا اگر جدا نمی شویم به مدت طولانی او را نبینم چرا که دوباره وسوسه می شویم و مواد می زنیم.
روزی 90-100 عدد قرص می خوردم تا نشئه شوم
زمانی بود که می شنیدیم و می خواندیم که خوردن 10-15 عدد قرص آدم را مسموم می کند و حتی می کشد اما این روزها وقتی می شنویم که یک نفر در یک روز 6-7 یا حتی 10 برگ یعنی 100 عدد قرص می خورد تا نشئه شود باور نمی کنیم و و متعجب می مانیم که چطور مسموم نمی شوند؟ نمی میرند ؟
شیرین 38 ساله از 5 سال پیش معتاد شده اولش با قرص اکس شروع کرده و بعد مصرف دیازپام از روزی نصف قرص شروع و بعد از یک ماه به 50 قرص و پس از دو ماه به 100 قرص در روز رسید و وقتی آن هم کفایت نکرد شیشه مصرف کرد.
شیرین می گوید: یک دختر 17 ساله و یک پسر 15 ساله دارم و به دلیل مصرف مواد مرتب با آنها درگیرمیشدم و دخترم را به شدت کتک میزدم.
شیرین در کارگاه خیاطی کار میکرده و در یکی از روستاهای همدان خانه دارد و حالا که در کمپ مشغول به ترک مواد است دختر و پسرش نزد مادرش زندگی میکنند و خودش به تنهایی به تهران آمده و درکمپ به صورت خود معرف بستری شده تا بتواند این غول بی شاخ و دم را به زمین بزند و پاک پاک به همدان برگردد.
او میگوید: « 17 روز است پاکم و تا پایان دوره 11 روزمانده اگر حالم خوب باشد و نخواهم تجدید دوره شوم به روستایمان میروم و به زنانی که می شناسم و مواد مصرف می کنند توصیه کنم که برای ترک به تهران بیایند چرا که در روستای ما و روستاهای اطراف کمپی برای زنان وجود ندارد.
مرا به زور از قم تا اینجا آورده اند به لج برادرانم دوباره مواد می زنم
شراره از مددجویانی است که به اجبار خانواده در کمپ بستری شده و با اینکه ته دلش از ترک مواد راضی است دوست دارد در لجبازی با پدر و برادرش یک بار دیگر مواد بزند!
او می گوید: شهر قم به دلیل جمعیت شناوری که تردد می کنند آسیب های اجتماعی فراوانی دارد و اعتیاد یکی از مهمترین آسیب های آن شهر است و با اینکه همه وجود معتادان زن را انکار می کنند تعدادی از زنان قم معتادند و از آنجا که مرکز ترک اعتیاد زنان ندارد یا حداقل من با تجربه 10 سال اعتیاد نشنیده ام داشته باشد خانواده ام مرا به تهران آوردند.
شراره می گوید: الان 8 روز است پاکم و از این بابت خوشحالم و حس خوبی دارم اما انگار کسی در سرم می گوید چون به اجبار پدر و برادرانت به کمپ آمده ای باید یک بار دیگر مواد بزنی تا بفهمند کسی که دوست ندارد مواد را کنار بگذارد را نمی توان مجبور به ترک اعتیاد کرد.
مدیر یکی از مراکز کمپ ترک اعتیاد زنان در این باره میگوید:« همه مددجویانی که به کمپ ها مراجعه میکنند خودشان راضی به ترک هستند و میخواهند که مواد را کنار بگذارند و ما کسی را به اجبار از خانه اش به کمپ نمیآوریم اما برخی از خانواده ها که تعدادشان بسیار کم است فرزندشان را به بهانههای مختلف به کمپ میآورند و پس از ترک با کمک روانشناس و مددیار خانواده به این نتیجه میرسند که خانواده از راه دلسوزی این کار را کرده و از ترک مواد خوشحال میشوند.»
برای اینکه پسرم در آینده معتاد نشود آمده ام ترک کنم
مهسا 26 ساله هم توسط همسرش معتاد شده میگوید:« همسرم به خانه دوستانش می رفت و مواد می زد و من با سر وصدا می رفتم و او را به خانه می آوردم کم کم راضی شدم در خانه کنار خودمان بکشد و بیرون نرود و آبرو ریزی نکند اما زمانی به خودم آمدم و دیدم که مرا هم معتاد کرده است.
مهسا یک پسر دارد و همه آرزوی او سالم ماندن و آلوده نشدن فرزندش است و می گوید: خودم این درد را کشیده ام و راضی نیستم خدایی ناکرده پسرم معتاد شود و برای همین از اهواز به تهران آمدم تا ترک کنم.
16 ساله ها هم معتاد می شوند؟
فرقی نمی کند اسمش سارا باشد یا خاطره می گوید خاطره ام اما سارا صدایم می کنند. یک پسر و دختر دوقلو دارم و بهیار هستم همسرم مصرف کننده بود و وقتی مواد به او نمی رسید عصبانی می شد و به جان من و بچه ها می افتاد و می خواست که برایش مواد تهیه کنم و اگر نمی توانستم به شدت کتکم می زد .
سارا می گوید: همان قدر که سنگدل بود و به شدت مرا کتک می زد زود پشیمان می شد و برای اینکه درد ناشی از کتک ها را تحمل کنم مواد می داد و آرام می شدم و همین باعث شد که در 16 سالگی معتاد شوم.
سارا می گوید: به کمک دوستانم در بیمارستان ترک کردم و 3 سال پاک بودم دوقلوها به دنیا آمدند و دنیایم زیبا شد اما همسرم همچنان مواد می زد و مجبور به جدایی شدم اما رفتن به مهمانی در خانه دوستی منجر به لغزش و برگشتم به اعتیاد شد شیشه می زدم و نمی توانستم بچه ها را نگه دارم حالا بچه هایم را پیش مادرم گذاشته ام و به بهانه ماموریت به تهران آمده ام تا بدون اینکه همکاران و خانواده ام بفهمند ترک کنم.
یکی به پدرم بگوید تراماول بخورم یعنی معتادم؟!
17 ساله است و مدام غر می زند که بابا من معتاد نیستم یکی برود این را به پدرم بگوید که ترامادول اعتیاد اور نیست ....اما واقعیت این است که برای ترک قرص ترامادول در کمپ به سر میبرد. سارینا میگوید:« دوستم در مدرسه مصرف ترامادول را پیشنهاد کرد و گفت برای بهتر درس خواندن است من دو ماه روزی 4 عدد ترامادول خوردم و اما ضیعف شدم درس را یاد نمی گرفتم دستم می لرزید و گاهی بی حال می افتادم.
سارینا با تاکید بر اینکه معتاد نیست می گوید : من معتاد نیستم اما اگر بدانم که از این حالت ضعف در میایم و دستانم دیگر نمی لرزد خب مصرف نمی کنم.
105105