میزان افسردگی در جامعه خیلی بالاست و خشونت در اوج قرار دارد/جنون آنی؛ عاملی مهم در خودکشی علنی

رئیس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران می‌گوید: میزان افسردگی در جامعه خیلی بالاست و خشونت در اوج قرار دارد. این موارد در مسائل روانی افراد تأثیرات منفی گذاشته و باعث می شود زمینه‌ ها برای فرآیند خودکشی فراهم شود.

به گزارش ایسکانیوز و به نقل از خبرآنلاین، خودکشی یکی از مهمترین مسائل کشور است که سالانه هزینه های روحی و روانی زیادی را تحمیل می کند. اما موضوع خودکشی ۳ نفر طی یک هفته، بحثی است که این روزها در شبکه‌های اجتماعی داغ شده است. برخی این اقدام خشونت‌آمیز را به تمسخر می گیرند و به فراموشی می سپارند و عده‌ دیگر می‌گویند نباید صورت‌مسئله را پاک کرد و به آسیب‌های اجتماعی اشاره می کنند. اما از این آمار خودکشی، چقدر باید نگران بود؟ بهترین راهکارهای مقابله برای جلوگیری از این اتفاقات ناگوار چیست؟ مهم ترین عواملی که منجر به این گونه خودکشی های علنی و در ملا عام می شوند، چیست؟

برای تحلیل موضوع خودکشی و ارتباط آن با شرایط اجتماعی حاکم بر هر جامعه و مهمتر از آن، افزایش خودکشی های علنی، با کوروش محمدی رئیس انجمن آسیب شناسی ایران گفت و گو کردیم.

محمدی معتقد است؛ افسردگی و خشونت ها، بخش بزرگی از تمایلات افراد به خودکشی است و جامعه امروز، به سمت هیجان مداری پیش رفته است.
مشروح گفت‌وگو با رئیس انجمن آسیب شناسی ایران را در ادامه می‌خوانید:

آقای دکتر اگر بخواهیم به «خودکشی» یک نگاه کلی داشته باشیم، لطفا بفرمایید میزان خودکشی طی سال های اخیر در کشور ما چه تغییری کرده است؟

میزان خودکشی در جامعه یک سیر افقی دارد. یعنی یک میزان و درصدی از خودکشی در برخی مناطق، استان ها و کلانشهرها همواره وجود داشته است. این میزان به نظر نمی رسد که اضافه یا کم شده باشد. بلکه اگر تعداد آنها زیاد شده به جهت افزایش نفوس جمعیت متغیر است. با توجه به آمارها طی 10 یا 20 سال گذشته حدود 20 میلیون به جمعیت کشور اضافه شده است. آمارها نشان می دهد همراه با افزایش جمعیت آمار خودکشی هم در همان سطح بوده است.

اگر چه آمار روش های خودکشی کاملا تغییر کرده است. در سال های گذشته روش های خودکشی عمدتا با روش های خشن انجام می شد، اما امروزه با روش های غیر خشن تر روبه رو هستیم. مثلا در گذشته خودسوزی بیشتر دیده می شد، اما اکنون خودسوزی بیشتر در غرب کشور و برخی شهرهایی که بافت سنتی و عشیره ای در آنجا حاکمیت دارد اتفاق می افتد. حتی در گوشه و کنار کلانشهرها این گونه خودکشی ها هم هنوز دیده می شود اما به مراتب به میزان قابل توجهی از آن روش خودکشی کاسته شده و به سمت روش های غیرخشن مانند روش های دارویی، طناب دار و... پیش رفته است.

البته اخیرا در تهران مواردی اتفاق افتاده است که نشان می دهد از روش های خشن مانند پرتاب از ارتفاع را برگزیده اند که این روش ها به نسبت دارو و طناب خشن تر است. اما آمارها همچنان نوساناتی دارد که نه می توان گفت اضافه شده است نه می توان گفت کاهش داشته است. البته مطمئنن آمار خودکشی نسبت به سال های گذشته کم نشده است ولی اگر هم اضافه شده باشد با توجه به نفوس جمعیت قابل تبیین است.

چه تفاوتی میان خودکشی و تظاهر به خودکشی وجود دارد؟

در تمام موارد خودکشی، آن چیزی که اهمیت دارد «اقدام به خودکشی» است. اقدام به خودکشی در پاره ای از موارد می تواند جنبه نمایشی و حرکتی برای جلب توجه باشد یا اینکه افراد قصد خودکشی را ندارند بلکه می خواهند امتیازی را بدست بیاورند. در اینجا بسته به نوع و روشی که برای خودکشی انتخاب می کنند، دارد. این گونه افراد معمولا فرصت ها یا پل هایی را پشت سرشان می گذارند تا دیگران بتوانند در زمان مشخص به آنها برسند و دسترسی پیدا کنند تا مانع از اقدام به خودکشی آنها شود. در خیلی از موارد افراد مورد بی توجهی اطرافیان قرار می گیرند و ابتدا به صورت هشدارهای اولیه برای خودکشی اقدام می کنند که به «مرحله اعلام» می رسند.

این گونه افراد قصد جلب توجه یا کسب امتیاز را دارند. در اینجا بعضی از خانواده ها و اطرافیان قضیه را جدی نمی گیرند و متاسفانه بر اساس همان هیجان و غروری که در افراد وجود دارد اقدام به خودکشی صورت می گیرد و در پاره ای از موارد روش های خودکشی به گونه ای است که دیگر قابل برگشت نیست. مثلا افرادی که با شلیک گلوله، دار زدن، خودسوزی و ... اقدام به خودکشی می کنند قابل برگشت نیست. اما به طورکلی آن چیزی که اهمیت دارد اقدام به خودکشی افراد است که هردو موارد ( کسی که واقعا خودکشی می کند و کسی که فقط تظاهر به خودکشی می کند) یک نقطه مشخص و مشترک دارند و آن «نیتی» است که برای قصد به خودکشی پیدا کرده اند. حالا بحث اقدام گام بعدی است که بستگی به افراد، شرایط پیرامونی و محیطی دارد که با آن زندگی می کنند.

آیا اصولا بررسی جداگانه هریک از آنها امکان پذیر است؟ یعنی اگر بخواهیم بحث و بررسی روی پدیده خودکشی داشته باشیم، می توانیم این دو را در یک گروه بررسی کنیم یا حتما باید به طور جداگانه تحلیل شوند؟

حتما باید در یک گروه بررسی شوند. اصلا بین این دو مورد نباید تفکیک قائل شد. هیچ عالم و محققی نمی تواند تشخیص دهد که قصد و نیتی که فرد برای خودکشی دارد از کدام نوع است. متاسفانه قابل تشخیص نیست و تحقیقات نشان می دهد افرادی که خودکشی کرده اند بعد از خودکشی و قبل از اینکه جانشان را از دست بدهند(افرادی که عمدتا خودسوزی کرده اند) از اینکه نفت ریخته اند و خودشان را آتش زدند، ابراز پشیمانی کرده اند. افرادی هم که با گلوله و اسلحه اقدام به خودکشی کرده اند جز دسته ای بودند که امکان تشخیص وجود نداشت.

افرادی که خودکشی کردند و به صورت تدریجی از بین رفته اند و بحث خودسوزی اتفاق افتاده لحظات یا چند روزی که زنده بودند در همان لحظات اولیه اقدام به خودکشی ابراز پشیمانی کردند. اما هیچ مکانیزمی وجود ندارد که متوجه شد این افراد از کدام نوع خودکشی هستند یا اینکه فقط می خواهند تظاهر کنند. بنابراین تمام افراد خودکش چه خودکش موفق و چه ناموفق (کسی که اقدام و کسی که نیت خودکشی می کند) قبل از اقدام باید تمام اینها را در یک مقوله ترسیم کرد.

خودکشی بیشتر در کدام گروه های سنی و کدام اقشار جامعه دیده می شود؟

خودکشی عمدتا در گروه سنی ۱۵ تا ۳۵ سال اتفاق می افتد. البته اخیرا در سنین پایین‌تر و حتی بالاتر از این هم خودکشی اتفاق افتاده است، مانند همین اتفاق اخیری که در پل نیایش افتاد و دختر بچه ۱۳ ساله خودش را به پایین پرتاب کرد. ولی عمدتا در جامعه آمار خودکشی گروه سنی بالای ۱۵ تا ۳۵ سال دربر می گیرد.

درباره انگیزه ها و عللی که منجر به سوق دادن فرد به خودکشی می شود، توضیح دهید.

اگر بخواهیم انگیزه‌ها را بررسی و تحلیل کنیم به ناچار باید ابعاد مختلف این پدیده را بررسی کرد. یعنی نباید صرفا به تک بعد یا بخشی از عواملی که منجر به این عمل ناخوشایند می شود، بسنده کرد. اگر بخواهیم به تک بعد بودن این مسئله توجه کرد، ساده اندیشی است. در مورد خودکشی یک ایده و نظریه‌ای وجود دارد و آن هم این است که عللی را که در مورد خودکشی می توان شناسایی و لمس کرد، ۱۰ درصد عامل اصلی محسوب می شود. خودکشی در واقع به داستان کوه یخی تشبیه می شود. در کوه یخی ۱۰ درصد کوه بیرون از اقیانوس و ۹۰ درصد آن زیر سطح اقیانوس قرار دارد که آن را نمی توان دید. و اینجاست که آن ۱۰ درصد می تواند عامل تعامه یا تمام کننده باشد. مثل مواردی مانند برخوردهای تشنج آمیز در خانواده، تبعیض و احیانا برخوردهای تند و تحقیر کننده یا شکست در زندگی، در عشق و رفتارهایی که امروزه جوانان با آنها روبه رو هستند.

احساس ناکامی ها می تواند در این عوامل سطحی منجر به خودکشی باشد. اما در موارد سلسله عوامل اصلی که روی خودکشی اثر گذار هستند که افراد را به آن سطح ۱۰درصد نزدیک می کند و آن ظرفیت ۹۰ درصدی را پر می‌کند، باید به عوامل اجتماعی فراوان،‌ اقتصادی و حتی عوامل سیاسی موجود در جامعه رجوع کرد.

یعنی باید در تاریخچه زندگی افراد رجوع و نوع نگاه و نگرش والدین نسبت به فرزندان، روش‌ها و اصلوب تربیتی که در خانواده‌ها انتخاب می‌شوند را تحلیل و بررسی کرد. آیا رفتارها برای کودکان رضایت بخش و تغییر کننده است؟ همینطور آسیب‌هایی که در حوزه اقتصادی خانواده ها دیده می شود و فشارهای اقتصادی، کمبودها و نقص هایی که تجربه می کنند، مشکلات روانی که افراد در مواجه با افراد خانواده و پیرامون جامعه و ناکامی هایی که تجریه می کنند، تمامی این موارد وقتی دست به دست هم می ‌دهند در کنار فضای اجتماعی که جامعه دارد می تواند تعیین کننده باشد. سوال اینجاست، این فضای اجتماعی چقدر آرامش بخش است؟ چقدر فرهنگ استفاده از فضای سبز یا تخلیه هیجانات منفی در خانواده های ایرانی حاکم است؟ تمامی اینها را که در کنار یکدیگر قرار دهیم متوجه خواهیم شد که اصالتا یک جامعه ای با گرایشی به سمت افسردگی و التهاب‌های مبتنی برآن است. یک جور در خود فرورفتگی و یک اوتیسم اجتماعی در جامعه وجود دارد که افراد بیشتر درگیر خودشان و مسائل اجتماعی هستند. یک سلسله مراتبی در جامعه پیش آمده که بین روابط و عواطف در میان خانواده‌ها به شدت فاصله افتاده است.

از طرفی حجم وسیع رسانه‌ها که امروز جایگزین روابط انسانی و رو در رو بین اعضای خانواده به عنوان اعضای یک جامعه اتفاق افتاده است که همه و همه توانسته بر اینکه افراد از خود و به تکیه گاه های عاطفی در خانواده فاصله بگیرند، تأثیر گذار باشد. روابط به شدت آسیب دیده و بسیار ناسالم است.

این افزایش به چه دلایلی اتفاق افتاده؟

افسردگی در سطح جامعه خیلی بالاست و خشونت و پرخاشگری درجامعه در اوج قرار دارد. تمام اینها در مسائل روانی افراد تأثیرات منفی می گذارد و این شخصیت و ظرفیت های فردی هر شخص و عضوی از جامعه را تکمیل می کند که آماده پذیرش یک فرآیند خودکشی به صورت بالقوه با یک عامل سطحی و یک جرقه در فرد باشد. اصطلاح پارچه آغشته به بنزین هم مصداق عینی همین مسئله است. پارچه وقتی به بنزین آغشته می شود برای اینکه مشتعل شود نیازمند یک جرقه کبریت است. حالا اگر بگوییم عامل آتش‌سوزی «کبریت» بوده، یک مقدار ساده اندیشی را ثابت می کند. ریشه اصلی آن آغشتگی به بنزین و مواد اشتعال‌زاست که در پارچه وجود داشت. در مورد انسان و بحث خودکشی هم همین روایت است. افراد تحت تأثیر استرس ها و فشارهای روانی خیلی شدیدی در جامعه قرار می گیرند که بعد از مدتی تلنبار می شود. فرصت تخلیه هیجان در جامعه بسیار اندک یا فرهنگ تخلیه هیجان ها بسیار ضعیف است.

نکته دیگر این است که خانواده ها اکثرا اهل تفریح نیستند و فقط بخشی از آنها از فرصت‌های تعطیلات استفاده می کنند. تعداد زیادی از خانواده سال به سال هم حتی تا پارک محله هم نمی‌روند و از این فرصت‌ها استفاد نمی کنند. در این میان روابط کاملا پرخاشگرانه خواهد شد و پرخاشگری در بین اعضای خانواده تداوم پیدا می کند که در نهایت خشونت بر روابطشان حاکم می شود. اینجاست که بیشتر روحیه خشونت طلبی، افسردگی، پرخاشگری و... در افراد تقویت می شود و بعد از مدتی فشارهای روانی آنقدر زیاد می شود که فرد قدرت و یارای مقابله با این پدید به نام «مشکلات زندگی» و «استرس» را ندارد و تبدیل می شود به یک «بمب ساعتی»، «پارچه آغشته به بنزین»، «۹۰ درصد ظرفیت پر شده کوه یخی» که منتظر آن ۱۰ درصد و جرقه نهایی می شود که بخواهد به خود آسیب بزند.

چطور می شود که این خودکشی ها انقدر علنی باشد؟

با توجه به 3 مورد خودکشی که طی یک هفته اتفاق افتاد، این کم شدن فاصله خودکشی ها در ملا عام، نشان از آسیب های جدی در جامعه است که سلامت روان مردم را مورد توجه قرار می دهد، چرا که مشکلات زیادی در این زمینه وجود دارد و گاهی اوقات مسئولان، آن را انکار می کنند... افسردگی، مصرف مواد مخدر، خشونت های خانوادگی بخشی از عوامل خودکشی ها است. در واقع افراد به مرحله ای می رسند که از وجود خودشان احساس بی‌زاری می کنند و گاهی سر مسائل سطحی و فشارهای اجتماعی که برایشان اتفاق می افتد ناتوان می شوند و به مرز جنون می رسند. جنون آنی همان لحظه‌ای است که کبریت را روشن و خودسوزی می کند یا شلیک می کند و یا خودش را به طناب دار آویزان می کند. در جنون آنی ممکن است فرد در لحظه خودکشی پشیمان شود اما کار از کار گذشته و دیگر کاری از دست کسی برنمی آید.

بر اساس اصلوبی که در جامعه وجود دارد، می توان این موضوع را به موضوع دیگری تشبیه کرد، مثلا فردی را در نظر بگیرید که به طرفش یک سیب پرتاب شده است او قطعا می تواند از خودش دفاع کند و یا ممکن است با پرتاب چندین سیب باز هم از خودش دفاع کند، اما اگر همزمان ۱۰۰ نفر با ۲ دست به طرفش سیب پرتاب کنند و مورد حمله چند نفر از چند جهت قرار گیرد، فرد چه دفاعی می تواند از خود داشته باشد؟ اینجاست که دیگر امکان دفاع وجود ندارد. در جامعه هم همین موضوع صدق می کند، فرد در مقابل حجم عظیمی از فشارها و تهاجمات روحی و روانی قرار می گیرد و قدرت دفاع را از دست می دهد. در نهایت سست خواهد شد و نسبت به خودش و توانایی هایش بی اعتماد می شود.

البته در کنار تمام اینها و با توجه به شرایطی که جامعه دارد، به عنوان یک جامعه دینی و مذهبی و مسلمان، گاهی این دین گریزی در افراد هم می تواند عامل تأثیر گذار در این قضیه باشد. یعنی اگر افراد به دین گرایش پیدا کنند و به ائمه و خداوند متوسل شوند، مطمئنا مشکلات را راحت‌تر پشت سر می گذارند و تحمل و قدرت پذیرش مشکلات را خواهند داشت.

عامل دیگری که در کنار این قضایا می توان به آن اشاره کرد این است که اصولا افراد و فرزندان ماهری را پرورش نمی دهیم. تربیت فرزندان بر اساس روش های سنتی و اصلوب های دیکتاتور گونه است که می خواهیم فرزند هرچه می گوییم، بله قربان‌گو و چشم‌گو باشد. خارج از این به دنبال آن نیستیم که به فرد استقلال یا قدرت اعتماد به نفس بالا دهیم.

یعنی در تربیت کودکان به مرحله نگران‌کننده‌ای رسیده‌ایم؟

قطعا. شاید دلیل این است که خود والدین هم در همین باب و شرایط بزرگ شده اند. استفاده از این روش ها کودکان را با مهارت کافی بار نمی آورد و معمولا وقتی افراد فاقد مهارت باشند، ناچارند تن به معدودیت دهند، به عنوان مثال دختری که فاقد روابط لازم با جامعه و افرادجامعه است. آن دختر ناچار است از جنس مخالف فرار کند و خانواده برایش محدودیت ایجاد می کند و نباید با جنس مخالف روبه رو شود. در حالیکه می‌شد به آن دختر مهارت ارتباطی یاد داد نه اینکه فرار از جنس مخالف. بلکه باید فرهنگ ارتباطات را آموزش داد تا ارتباط سالم در جامعه برقرار کند و از خود مراقبت کند تا آسیب نبیند. اما عمدتا برای کودکان محدودیت ایجاد می شود، همین محدودیت به بافت تحت فشار و آسیب های روانی که در جامعه حاکم است، کمک می کند.

تبعیض هایی که برای بچه ها قائل هستند خودش عامل جدی است، برای احساس حقارت و پرورش عقده های روانی و منفی که در وجود افراد تقویت می شود. بخصوص ناکامی هایی که در نسل جدید در تعاملات و ارتباطات خارج از خانواده( روابط بین دختر و پسر) که اتفاق می افتد، ‌بسیاری از این روابط مرتباْ به شکست منجر می شود و این شکست و ناکامی‌ها روی روان و توان مقاومت افراد در برابر مشکلات تأثیر منفی می گذارد.

از طرفی کودکان با روحیه پذیرش شکست بار نمی آیند و آنها را با روحیاتشان آزادانه رها نمی کنند. کودکان تحت کنترل‌های شدید بار می آیند، با این وجود می‌خواهیم آنها احساس استقلال، آزادی و هویت مستقل خودشان را نیز به دست بیاورند ‌که این تصورات کاملا اشتباه است. کودکان در این شرایط هیچ وقت در فضای مستقل بزرگ نخواهند شد و همیشه تحت فشار و استرس های خانواده قرار می گیرند به طوریکه حتی برای بازی هم خودشان حق انتخاب ندارند. به همین دلیل در تعاملات اجتماعی هیچ وقت تجربه شکست را ندارند و اگر هم با شکست مواجه شوند چون مهارت پذیرش شکست را از طرف خانواده دریافت نکرده اند برایشان خیلی سخت تمام می شود. ناکامی‌ برایشان یک امر گرانقیمتی است و بهای گزافی برای ناکامی‌ها می خواهند بپردازند.

از طرفی مشکلاتی از قبیل سن ازدواج، بیکاری،‌ آهنگ یأسی که برای جوانان تحصیل کرده وجود دارد. آنهایی که در حال تحصیل هستند و در عین حال نمی توانند آینده ای برقرار کنند چون از آینده خود مطمئن نیستند در حالیکه خانواده می تواند بذر «امید» را در دل کودکان بکارند.

علاوه بر این، دنیای ماشینی نیز می تواند بر مشکلات اضافه شود. امروزه هر کدام از والدین به یک جهت و تا پاسی از شب سر کار می روند، هیچ ارتباطی با فرزند برقرار نمی شود و فرزند ممکن است در آن مدت تنها و یا با پرستاری که قطعا بیگانه است وقت بگذارند و تحت کنترل و محدودیت باشد. نهایتا با کامپیوتر و بازی های اکشن و خشونت آمیز خودش را سرگرم می کند که تمام اینها به افسردگی و انزوا کمک می کند.

ابراز نگرانی می‌شود که چنین فضاهای ارتباطی باعث فاصله میان اعضای خانواده‌ها شده است.

بله، در این میان افراد از هویت مستقلی که از اجتماع باید بگیرند فاصله می گیرند و امروزه شبکه های مجازی به فردیت افراد کمک کرده است. شبکه های مجازی افراد را در خودشان فرو برده و جامعه را به یک سمت غیرعاطفی حرکت داده و والدین روابطشان با فرزندان کمرنگ شده است. هرکدام جداگانه سرشان در شبکه مجازی است و روابط را در یک فضای کاملا ناشناخته غرق کرده‌اند. معلوم نیست در آن طرف امواج چه کسی قرار دارد، اصلا کسی هست یا وجود خارجی دارد، اگر هست آیا می تواند مبتنی بر درک دو طرف باشد؟ با این وجود طبیعتا عواطف انسانی هم آسیب زیادی دیده است. باز هم باید به جایی رسید که به اضطراب و عامل استرس درونی افراد کمک می کند. این عوامل را که در کنار همدیگر قرار دهیم مجموعه ای از عوامل گسترده ای وجود دارد که می تواند ظرفیت ۹۰ درصد کوه یخی را پر کند.

همچنین فضای زندگی فضای دلنشینی نیست، مثلا آلودگی هوا یکی از همین عوامل است. وقتی مسائل زنجیره وار و سلسله مراتب را در کنار هم بگذارید و عواملی مانند فضاهای شهری، زندگی، محیط زیست و آلودگی هوا، فضای پر زرق و برق بازار که به جای زیبایی بار استرس دارد، را به آن اضافه کرد مشکلات دو چندان خواهد شد. مثلا برای خانم ها فضایی که بتوانند در آن تخلیه هیجانی کنند وجود ندارد، ورزشگاه‌ها عمدتا فضای مناسبی برای حضور بانوان نیست، حتی فضای مردانه ورزشگاه‌ها هم برای مردان به جای تخلیه هیجان عمدتا آسیب ایجاد می کند. رفتارهای نابه هنجار و پرخاشگری در آنها تقویت می شود و در ادامه آسیب ها را به خود و اطرافیانشان منتقل می کنند.

در این راستا اقدامات فرهنگی در جامعه انجام نشده است. زیباسازی مناسبی در شهر انجام نشده است، در کلانشهرها شاید چندتا میدان یا پارک زیبا وجود داشته باشد اما آیا این زیباسازی به تمام مناطق شهری و روستایی تسلی پیدا کرده است؟ همه می توانند صبح که از منزل خارج می شوند با یک آهنگ دلنواز و یک میدان و فضای دلنشین و یک زیبایی روبه رو شوند؟ خیر، قطعا اینطور نیست و این تبعیض‌ها وجود دارد.

چرا برخی با وجود راه های مناسب تری برای حل مشکلاتشان، این راه غیرعقلانی را انتخاب می کنند؟ آیا این از عدم آگاهی آنها نشأت می گیرد؟ یا این که خود را در آخر خط می بینند؟


این بحث اشاره به این دارد که جامعه یک جامعه هیجان مدار است و جامعه مسئله مداری نیست. یعنی راهکار کارآمدی در مهارت حل مسئله وجود ندارد. برای رفع مشکلات تلاش بر راه‌حل‌های هیجانی است. برنامه ریزی و ریختن یک اصلوب منطقی برای رفع مشکل وجود ندارد. تلاش بر این است که راهکار احساسی پیدا کرد تا به هرشکل ممکن ختم بر حل مشکل و رفع بحران در آن لحظه شود. ممکن است در کوتاه مدت مشکلات را حل کند، اما در دراز مدت مشکلات عدیده ای را به وجود می آورد و آسیب می زند. مثلا رفتن به سمت اعتیاد به مواد مخدر یک راهکار ناکارآمد است که توسط راه حل هیجان مدار انتخاب می شود.

افراد مسئله مدار در جامعه بسیار اندک است که راهکارهای کارآمد را انتخاب کنند. این در بافت مذهبی و فرهنگی خانواده‌ها نشأت گرفته است. مثلا افراد و فرزندان به جای اینکه برای قبولی در کنکور تلاش کنند ترجیح می دهند دعا کنند. در این میان یک رفتار هیجانی صورت می گیرد. در حالیکه داستان دعا به این شکل نیست، خداوند فرموده است: «از شما حرکت از من برکت.» دعا ارتباط معنوی بین بشر و خداست. افراد همه چیز مادی را در غالب دعا و توسل تعریف کرده اند که اگر خواسته ای هم دارند از طریق دعا و توسل به آن برسند. خارج از شیوه‌های دینی، در حوزه اجتماع اگر اتفاقی می افتد راهکارهای ناکارآمد و هیجانی برای افراد تعریف می شود. اعتیاد و خودکشی جز مواردی است که در غالب هیجان تعریف می شوند. این هیجان افراد را به سمت جنون می کشد. وقتی مهارت کافی برای کنترل و برون ریزی فشارهای روانی ندارند، بنابراین راهکار ناکارآمد را انتخاب می کنند.

فکر می کنید خودکشی در کشور ما در حال حاضر به حدی است که به عنوان یک معضل مطرح شود؟

خودکشی در هر حدی باشد یک معضل است. یعنی نباید منتظر شد که این موضوع نهادینه شود. اینکه طی ۱۰ روز ۳ نفر خودکشی کرده اند یک معضل بزرگ برای جامعه محسوب می شود. نباید گذاشت یک مسئله باب شود بعد برای آن تصمیم گرفت. به اعتقاد من خودکشی برای جامعه ما در همین حد هم یک معضل شناخته شده و لازم است در این رابطه هرچه سریع‌تر دست به کار شد و برنامه‌های پیشگیری و حل مسئله را عملی کرد.

عوامل را باید شناسایی و کمیته‌های اجرایی برای آنها تعریف کرد. به جدیت باید وارد عمل شد نه با شعار. باید در تمامی حوزه ها اجتماعی، خانواده، اقتصاد، سیاسی و ... وارد شد و آنها را کنترل کرد. ضمن اینکه جامعه ای که دوران جنگ ۸ ساله را پشت سرگذاشته، ۸ سال جنگ تحمیلی در دفاع مقدس، بمب باران و استرس های ناشی از جنگ هنوز در بخشی از جامعه وجود دارد. خیلی از خانواده های شهدا، ‌جانبازان و ایثارگران هنوز استرس جنگ را دارند. حتی مردم از حملات و بمب باران هوایی استرس هایی را به یاد دارند که در تمام اینها می توان نسبت به کمرنگ کردن علائم و عوارض دوران گذشته و همینطور در دوران کنونی و فشار اقتصادی که در جامعه وجود دارد جدیت نشان داد.

بالاخره دولت، ‌آموزش و پرورش باید بپذیرند که این مشکلات در سطح جامعه وجود دارد. اگر جوانان در نظام تعلیم و تربیت ایران بتوانند مهارت حل مسئله را فرابگیرند و اگر نظام مشاوره ای در جامعه داشته باشیم، نباید اکنون شاهد خودکشی دانش آموز ۱۳ ساله باشیم. حتی در بیرون از مدرسه. اینها نکاتی است که باید به آن توجه ویژه ای داشت و به آن رسیدگی کرد.

اقدامات درمانی در ایران برای نجات افرادی که خودکشی می کنند تا چه حد است؟ آیا نقایصی دارد؟

بستگی به روش خودکشی دارد. افرادی که خودسوزی کردند در بیمارستان های سوانح سوختگی با همت و تلاش پرسنل درمانی نجات پیدا کرده اند و به زندگی برگشتند، هرچند نقایصی در عضو و صورت ایجاد شده است. لذا افراد زیادی از طناب دار و خوردن دارو نجات پیدا کرده اند. بله اقدامات درمانی مؤثر بوده اما مشکلات اقدامات درمانی نیست، مشکل با اقدامات پیش از درمان و پیشگیری است. اقدامات درمانی خوشبختانه در این زمینه قوی عمل کرده است. بیمارستان های سوانح سوختگی و بیمارستان های مربوط به بررسی سوانح خودکشی و اتاق بحران‌ها درست عمل کرده اند. اما سیستم های مشاوره ای که در حوزه پیشگیری وجود دارد خیلی ضعیف است و سیستم مددکار در جامعه بسیار ضعیف عمل می کنند. به نحوی فضای مددکاری جامعه تخریب شده است. مددکاری در جامعه ایرانی که یکی از عوامل بسیار قوی در حوزه خدمات روانشناختی، درمانی و مددکاران است تا سطح تفویض در حد بیمارستان ها پایین آمده است. اینها فرآینده هایی است که باید در کشور ترمیم شوند. بنابراین به لحاظ درمانی مشکلی نداریم. افرادی که توسط مصرف دارو، الکل و بنزین و... خودکشی کردند و به موقع به آنها رسیدگی شد نجات پیدا کردند، اما به لحاظ پیشگیری مشکلات بسیار است و یک معضل شناخته می شود که باید حتما حل شود.

آقای دکتر آیا راه حلی برای این معضل می شناسید؟ مهمترین اقدام مسئولان در این زمینه چه باید باشد؟

۲ راهکار وجود دارد. راهکار اول برنامه های کوتاه مدت شامل رسیدگی به مسائل سطحی و برگزاری کلاس‌های آموزشی فوری برای خانواده‌ها، مربیان و تقویت کلاس های مشاوره ای در نظام تعلیم و تربیت در بخش آموزش و پروش است. عامل دیگر اقدامات سطحی مانند ایجاد پارک های شیک و مناسب در محلات مختلف و ایجاد فضاهای ورزشی و اوقات فراغت برای جوانان و نوجوان و آموزش استفاده از اوقات فراغت و تفریحات سالم در خانوادهاست.

در کنار اینها توجه ویژه به نسلی که مطالبات و انحرافات ناشی از فضای مجازی و تکنولوژی ها دارد می تواند تأثیر گذار باشد. همچنین نگاه والدین به مال اندوزی و تجمل گرایی باعث شده نگاه بیشتر به سوی فرعی ها پیش برود. مجموعه ای از مربیان قوی باید آموزش ببینند که بتوانند چنین فضاهایی را ایجاد کنند. باید از مرحله شعار خارج شد. افرادی هستند چه در بین زنان و چه در بین مردان که بیکارند و با حداقل حقوقی می توانند زندگی‌شان را بچرخانند، دولت می تواند برای آنها هم برنامه ریزی کند و به سرعت نیروی کار جذب کند.

راهکار دوم برنامه های بلند مدت و استراتژیک است که باید روی نسل پایه ای که امروز در مهد کودک ها هستند کار تربیتی درستی انجام شود. آنها را از تجمل گرایی و شبکه مجازی از کودکی دور کرده و سعی بر برنامه ریزی و جلب نیروی اشتغال در فضای اقتصادی و بنگاه‌های اقتصادی بزرگ و صنایع مادر در تمام شهرها شود.

علاوه بر آن یک فضای متناسب در فضای فرهنگی و علمی کشور ایجاد شود که این همه مدرک بی واسطه و نامتناسب با نیازهای جامعه تولید نشود. اکنون در دانشگاه های کشور در رشته های مختلف فقط مدرک تولید می شود که خروجی های دانشگاه هیچ تناسبی با نیازهای جامعه ندارند. تناسبی باید در اینها ایجاد شود و از حالت توده واری که وجود دارد، خارج و جلوگیری شود. جامعه باید به سمت کارآفرینی حرکت کند نه مدرک گرایی. اینها استرادژی بلند مدتی است که می تواند در دراز مدت جواب دهد. در عین حال ایجاد فرآیند مناسب مانند مشاوره در محلات، مدارس و مساجد فعال شود.

یک فرآیندی برای جذب نیروهای نوجوان و جوان از طریق مروجین مذهبی، حوزه های علمیه، علما و روحانیون با برنامه ریزی دقیق انجام شود که بتواند متناسب با این نسل باشد و آنها را به سمت دین جذب کند. اگر گام های مناسب و مثبت تری در این زمینه برداشته شود می توان در درازمدت کمک کننده باشد که در حوزه دینی تأکید بر سنین پایین تر است. اما همچنان تأکید بر اصلاح نظام تعلیم و تربیت است که باید اصلاح شود.

فرآیند مهارت آموزی باید در جامعه باب شود. به گونه ای که افراد بتوانند خشونت ها را کنترل کنند و فرصت هایی برای ایجاد نشاط و شادابی در جامعه ایجاد کرد. البته صدا و سیما هم در این زمینه نقش بسزایی خواهد داشت. قطعا با این برنامه ریزی ها و اجرای راهکارها می توان بخش عظیمی از افسردگی، استرس و خشونت افراد جامعه را کاهش داد.

20106

کد خبر: 642943

وب گردی

وب گردی