سفال های  دست‌ساز بانویی کهنسال /مریم، موزه زنده سفال

کافیست یک نگاه به ظرف‌های کوچک و بزرگ مریم بیندازی که تفاوتش با ظروف معمول سفالی آشکار شود. جنس، رنگ و پستی و بلندی‌هایش آدم را یاد ظروفی می‌اندازد که در موزه‌ها دیده می‌شود. این ظروف که در اتاق کوچک خانه پیرزن اهل شهرستان فنوج در استان سیستان و بلوچستان چیده شده‌اند، نه ساخته شده با چرخ سفال بلکه تنها حاصل چرخش دستان پیرزن هستند.

به گزارش ایسکانیوز و به نقل از اعتماد، کوزه‌های سفالی اینجا خاموش نیستند، داستان زندگی و هنر پیرزنی ٨٧ ساله فنوجی هستند. فنوج، شهری قدیمی در جنوب شرقی ایران و جنوب استان سیستان و بلوچستان است؛ جایی که نخل و کوه و خاک دست مایه‌های هنری شده است که حالا وارثش مریم ارباب، همان پیرزن ٨٧ ساله است.
دست می‌کشی روی تن کوزه‌ای که برآمدگی‌های میانی‌اش به صافی و همسانی کوزه‌های معمولی نیست. صدای دخترکی را می‌شنوی که با مادر و خواهرانش آواز می‌خواند و گل بازی می‌کند.
دوباره دست می‌کشی، مریم جوان را می‌بینی که کودکش را بر پشت گذاشته و راهی کوه شده تا خاک بیاورد و گل درست کند. خاک سرخ بیاورد و گِلُک بسازد و روی ظرف‌ها را رنگ کند. با هر خاکی نمی‌توان این ظرف‌ها را سرپا کرد. خاک باید اکسیری داشته باشد که با جادوی دست‌های مریم شکل بگیرد و جاودانه شود. روی خطوط نقاشی دست می‌کشی از مریم میانسال می‌گوید که پر پرنده‌ای را به رنگ می‌زند و اشک‌های دلتنگی و تنهایی‌اش را با رنگی قرمز می‌نشاند روی ظرف. روی دسته گرد کوزه دست می‌کشی و دستان چروک خورده مریم دیده می‌شود که صدف دریایی در دستانش است و سطح پر پیچ و خم سفال را صیقل می‌دهد. رد خاکسترها روی ظرف مانده است و حالا مریم هشتاد و هفت‌ساله، در چاله کوچک زمین پشت خانه‌اش، برگ‌های خشکیده و بلند نخل را آتش می‌زند و ظرف‌هایش را در زیر آتش می‌چینید و می‌پزد.
زنان بلوچ صاحبان بلامنازع سفال دست ساز هستند و مریم تنها بازمانده‌ از تاریخ سفال‌های دست‌ساز فنوج است. سفال فنوج یکی از چندین نوع سفال دست‌سازی است که زنان در بلوچستان وظیفه ساختن و انتقالش را به آینده بر عهده دارند. گرچه در سایر نقاطی از بلوچستان که این نوع سفال ساخته می‌شود، مانند کلپورگان تعداد زنان سفال‌گر بیشتر این است اما مریم ارباب و کارگاه کوچکش که همان گوشه حیاط خانه‌اش است تنها هنرمند سفال در فنوج است.

مریم، موزه زنده سفال
گِل‌ها را از روز قبل آماده کرده و در کیسه پیچیده است. گوشه حیاط خانه‌اش در پناه سایه دیوار، زیرانداز حصیری‌اش را پهن می‌کند و می‌نشیند. کارگاه کوچک مریم ارباب خلاصه می‌شود در چند ظرف که گل را روی‌شان شکل می‌دهد، یک پر آغشته با رنگی طبیعی و یک صدف که با آن کوزه‌هایش را صیقل می‌دهد و هسته‌ای خرما برای ریزه‌کاری‌های روی سفال. همه ابزارش برگرفته از طبیعت هستند.
«بسم‌الله الرحمن الرحیم» را می‌گوید و زیر لب به زبان مادری دعایی می‌خواند. بعد شروع می‌کند به ورز دادن توده گل. قدرت دست‌هایش به ظاهرِ لاغر و تکیده‌شان نمی‌آید. اما خطوط درهم دست‌های مریم سال‌هاست با گل آشناست. دستانش روایت زنده تاریخ سفال است پیش از ابداع چرخ سفالگری.
می‌گوید در کودکی در کنار مادر و خواهران بزرگ‌ترش سفالگری را در لابلای بازی‌های کودکانه آغاز کرده و یک روز از مادرش درخواست کرده تا کمی گل در اختیار او بگذارد و او از روی دست خواهران بزرگ‌ترش شروع به ساختن ظرف می‌کند. مادر کارش را می‌پسندد و مریم کوچک از آن پس به جمع چند نفره زنان خانواده‌اش پیوست و هنر اجدادی زنان خانواد‌ه‌ را ادامه داد. زمانی را به یاد دارد که با دست کوزه‌هایی برای ذخیره گندم می‌ساختند؛ کوزه‌هایی چنان بلند که مریم در کوزه می‌نشسته و قد و قامت سفال را بالا می‌آورده و دور تا دورش را با همان صدف‌های دریایی صیقل می‌داده است.
دست‌های مریم گرچه پیر شده‌اند اما هنوز هم کاری را می‌کنند که چرخ‌های سفالگری انجام می‌دهند. به فرزی گل را می‌گذارد روی ظرف کوچکی که با خاک پر کرده است و حصیری روی آن انداخته. گل را شکل می‌دهد و ظرف زیرین را می‌چرخاند، گل را بالا می‌آورد و با سر انگشتانش به ظرف‌ها حالت می‌دهد. نوع و شکل و شمایل ظرف‌هایی که مریم درست می‌کند محدود است به همان‌ها که از مادرش یاد گرفته. ساخت هر نوع ظرف شیوه‌ای دارد و می‌گوید از قدیم هر کدام از اینها برای کاری استفاده می‌شده، یکی دیگ غذاپزی و دیگری اسپندان و آن یکی ظرف آب و...
در ٨٧ سالگی روی چشم‌هایش را پرده‌ای از کهولت گرفته است و تیغ آفتاب، ردهای تیره‌ای را روی صورتش به جای گذاشته است که بیشترشان حاصل گوشه‌نشینی در کارگاه خاک و آفتاب است.
می‌گوید حافظه‌اش ضعیف شده و حتی یادش نمی‌آید شوهرش را چه زمانی و چطور از دست داده، چشمانش هم ضعیف شده و نوه‌های دخترش را از هم تشخیص نمی‌دهد، اما دست‌هایش هنوز گل را چنان می‌رقصانند که انگار مریم هنوز همان دخترک جوان و پر از شوق است. می‌گوید: «در کودکی مثل استادان کار می‌کردم. این حرف من نیست، مادرم می‌گفت.»
مریم ارباب یک دختر و دو پسر دارد و با فرزندان و نوه‌هایش در یک خانه زندگی می‌کند. دخترش که حالا سنین میانسالی را پشت سر گذاشته است، راه مادر را ادامه نداده. مریم می‌گوید که نه علاقه داشت و نه استعدادش را. از میان اعضای خانواده، تنها همسر نوه او به یادگیری سفال علاقه نشان داده است. دخترک روزهایی را در کنار دست مادربزرگ می‌نشیند و معجزه خاک و آب را یاد می‌گیرد تا هنر مریم بعد از خودش به خاک سپرده نشود. این سال‌ها که توان به کوه رفتن و آوردن خاک مخصوص سفال دست‌ساز را ندارد، یکی از پسرانش این کار را برای او انجام می‌دهد. نوه‌های دخترش دور مریم بازی می‌کنند و او قربان صدقه‌شان می‌رود. دخترش می‌گوید که همین سفالگری، مادرم را در این سن سر پا نگه داشته است. او در این سن و سال از راه ساخت این سفال‌ها و درآمد اندک فروش‌شان امرارمعاش می‌کند. می‌گوید: «کار بکن و منت حاتم‌طایی هم نکش. سال‌هاست روزی من از ساخت همین سفال‌هاست.»


خاک کوه‌های اطراف فنوج را تبدیل به هنری می‌کند که همدم این پیرزن است و مدام می‌گوید که سلامتی و زندگی‌ام را مدیون همین خاک هستم. به ساعتی هم نرسیده، مریم از تکه‌ای گِل که در میان مشت‌هایش ورز داده بود و روی بشقابی کوچک چرخانده و رقصانده بود، ظرفی درست می‌کند. هسته خرمای کوچک آخرین ابزار کار مریم است. ناهمواری‌های ‌ریزی که با صدف دریایی رفع نشده‌اند را با وسواس صاف می‌کند و کوزه را در آفتاب می‌گذارد. همین که ظرف خشک می‌شود نوبت رنگ است و نقوشی که روی آن ظرف‌ها می‌کشد را از مادرش یاد گرفته است. طرح‌هایی ساده و غریب که با طراحی‌های امروز روی سفال متفاوت است. نقش‌ها، خطوطی صاف و ساده هستند که پیرامون ظرف را احاطه می‌کنند. ابزار نقاشی مریم پر پرندگان است و قرمزی منحصر به فرد نقش‌ها از خاکی در همان منطقه است که با آب مخلوط می‌شود و رنگی به نام گِلُک را می‌سازد. کوره‌ای که مریم هنرش را در آن به آتش می‌سپارد تا جاودانه شود، چاله‌ای کوچک و کم‌عمق است که در آن برگ‌های خشکیده درخت خرما را آتش می‌زند، سفال‌ها را لابه‌لای برگ‌ها دفن می‌کند و می‌پزد.
استاد بی‌مانند ساخت سفال دست‌ساز می‌گوید: «هنر من گنج من است، گنجی که سال‌ها با من است.» این گنج که سال‌ها در خانه کوچک پیرزن نهفته بود، مدتی است پیدا شده و راه مسوولان استانی و کشوری و علاقه‌مندان صنایع دستی را گاهی به کارگاهش باز می‌کند. کارهایش در این چند ماه در چند نمایشگاه داخلی و یک نمایشگاه خارجی عرضه شده و یکی از آثارش در سال گذشته نشان مرغوبیت ملی دریافت کرده است.
در کنار شهرت سفال دست‌ساز کلپورگان که در روستای کلپورگان شهرستان سراوان ساخته می‌شود، مریم ارباب چندین کیلومتر آن‌سوتر در فنوج، تقریبا به همان شیوه اما مهجورتر به تنهایی سفال می‌سازد. سفال‌های دست‌ساز بلوچستان بدون لعاب هستند و با رنگ‌‌های طبیعی و نقوشی الهام گرفته از طبیعت که در طول تاریخ تقریبا دست‌نخورده مانده‌اند نقاشی می‌شوند. زنان سفالگر بلوچستان، موزه‌های زنده‌ای هستند که می‌توان ساعت‌ها آنها را به تماشا نشست و در آخر ظرفی را از آنها تحویل گرفت که انگار از اعماق خاک کاوش شده و مربوط به هزاران سال قبل است.
در گفت‌وگو با ابوبکر نرماشیری، معاون صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان قدمت هنر مریم ارباب و اقدامات صورت گرفته برای این هنرمند را جویا شد.
‌ سفالی که مریم ارباب در فنوج درست می‌کند چه قدمتی دارد و با نمونه‌های مشابه آن مانند سفال کلپورگان چه تفاوتی دارد؟
سفال مریم ارباب به لحاظ شیوه کار شباهت‌هایی با سفال کلپورگان دارد. هر دو به صورت بدوی بدون دخالت چرخ سفال تولید می‌شوند. در سفال کلپورگان برای پخت از یک کوره سنتی مرکزی استفاده می‌شود که این کوره در دهه پنجاه در منطقه ساخته شد، اما خانم ارباب به شیوه‌ای بسیار کهن از چاله کوره برای پخت سفالش استفاده می‌کند. قدمتی که ما برای این سفال‌های دستی پیش‌بینی می‌کنیم بر اساس شیوه کار سفالگران است و چون بدون چرخ سفال و ابزارهای بدوی کار می‌کنند، بنابراین قدمت‌شان بر می‌گردد به قبل از ابداع چرخ سفال، یعنی چند هزار سال قبل. در مورد سفال فنوج پژوهش‌های باستان‌شناسی صورت نگرفته است تا بتوان قدمت دقیقی برایش تعیین کرد. البته روی سفال کلپورگان پژوهش‌هایی انجام شده و قدمت چندهزارساله آن به اثبات رسیده اما مطالعات باستان‌شناسی دقیق‌تری می‌تواند به دریافت بهتری از این سبک سفال کمک کند.
‌ آیا در بلوچستان مشابه کار ایشان را کسی انجام می‌دهد؟
ما نمی‌توانیم در این مورد قضاوت کنیم. تا مدتی قبل هم کسی خانم ارباب را نمی‌شناخت، ممکن است در روستاهای دیگر نیز زنانی باشند که در خانه‌های خود سفال درست می‌کنند و هنوز شناخته نشده‌اند. مشابه این هنر را با اندکی تفاوت در نوع کار و نقوش در قصرقند هم داریم. اما با توجه به اطلاعات ما، درحال حاضر در منطقه فنوج تنها خانم ارباب است که به این سبک سفال تولید می‌کند.
‌ آیا در نقاط دیگری از ایران هم سفال دست‌ساز، ساخته می‌شود؟
خیر، جای دیگری از ایران به جز بلوچستان، سفال دست‌ساز تولید نمی‌شود. سفالگری بدوی تقریبا در همه جای دنیا منسوخ شده است ولی در برخی مناطق مانند جنوب شرقی آسیا هنوز به این شیوه سفال ساخته می‌شود که به این فرآیند در اصطلاح «موزه زنده» می‌گویند. به این معنی که در زمانی که این هنرمندان در حال کار هستند شما می‌توانید شکل‌گیری یک اثر باستانی را به صورت زنده ببینید.
‌ سال گذشته یکی از آثار مریم ارباب نشان مرغوبیت ملی گرفت. داشتن این نشان چه کمکی می‌تواند به او بکند؟
‌ نشان مرغوبیت ملی بعد از داوری آثار صنایع دستی در سطح ملی به هنرمندان و صنعتگران اعطا می‌شود و می‌تواند مقدمه‌ای برای دریافت نشان اصالت یونسکو باشد. آثاری که این نشان را می‌گیرند در نمایشگاه‌ها معرفی می‌شوند و داشتن این نشان مزیتی در بحث بازاریابی محصولات است. این آثار در سایت‌های معتبر ثبت شده و در معرض دید علاقه‌مندان قرار می‌گیرند، سال گذشته نیز پس از شناسایی کارگاه خانگی مریم ارباب، برای معرفی آثار وی تلاش شد که نتیجه‌اش اخذ این نشان برای او و معرفی آثارش در چند نمایشگاه بود.
‌ خانم ارباب تحت پوشش بیمه قرار ندارد برای این موضوع چه اقدامی صورت گرفته است؟
خانم ارباب حدود هشت ماه است که شناسایی شده و از آن زمان تاکنون اقدامات خوبی در زمینه معرفی هنر ایشان انجام گرفته است و برای سال آینده هم قرار است برنامه‌ریزی و تامین اعتبارات لازم برای احیا، استانداردسازی و بازاریابی سفال‌های بدوی بلوچستان شامل کلپورگان، کوهمیتگ، هلنچکان و سفال فنوج صورت بپذیرد. همین چند روز پیش مدیر کل سازمان آموزش و حمایت از تولید صنایع دستی کشور را مجاب کردیم به کارگاه خانم ارباب در فنوج سربزند. کار ایشان مورد توجه مسوولان کشوری و استانی قرار گرفته است. در این مدت کم، نمی‌توانستیم تمام شرایط مربوط به این هنرمند را مساعد کنیم. اما در خصوص بیمه، مطابق قانون، برای اینکه صنعتگری تحت پوشش بیمه بازنشستگی قرار بگیرد باید شرایط سنی داشته باشد و خانم ارباب این شرایط را ندارد. در مورد بیمه، اولویت با حوزه تولیدکنندگان است و این موضوع در قانون آمده. اما برای افرادی که در رشته خود خاص هستند و هنرشان در حال منسوخ شدن است، در تلاش هستیم کمک‌های بلاعوضی اختصاص دهیم و شرایط آموزش حرفه‌شان را فراهم کنیم. در نظر داریم از محل اعتبارات سال ٩٥ چنین کاری را برای ایشان و چند تن دیگر از هنرمندان استان انجام دهیم.
‌ درخصوص فراهم کردن شرایطی که بتوانند آموزش دهند چه اقدامی صورت گرفته است؟ به‌نظر می‌رسد شاگردی ندارند.
در سال ٩٤ با ایشان قرارداد آموزشی منعقد کردیم و حدود ١٠ نفر از اهالی فنوج که تمایل به یادگیری داشتند برای شرکت در دوره ثبت‌نام کرده‌اند، اما شرایط سنی ایشان را هم باید در نظر بگیریم. با توجه به کهولت سن نمی‌توانند در بخش آموزش فعالیت زیادی داشته باشند.

20103

کد خبر: 645971

وب گردی

وب گردی