خواهر شهید جهان آرا:  به داد خرمشهر برسید

شاید کمتر کسی می داند که خانواده جهان آرا 3 شهید و 1 جانباز تقدیم انقلاب و کشور کرده اند اما محمد از همه شناخته تر شده است .

زهره حاجیان- ایسکانیوز :سیدعلی و محمد از اعضای مهم گروه مبارز منصورون بودند که علی قبل از انقلاب به دست ساواک به شهادت می رسد و محسن هم ازمفقودالاثرهای دفاع مقدس است.

این نوشتار حاصل گفتگوی ما با "بی بی فاطمه جهان آرا" یکی از 5 خواهر شهید محمد جهان آرا و همسر شهید منصور مفید است.

بی بی فاطمه جهان آرا متولد 43 و دبیر یکی از مدارس تهران ، خواهر شهیدان سید محمدعلی، سید محسن و سید علی جهان آرا هستم .

نام خرمشهرچه کلماتی را در دهن شما تداعی می کند ؟

تداعی ایثار ، مقاومت ، جنگ ، سختی، مجروحیت ، کارون ، و صبور و... خیلی چیزهای دیگر البته عشق اول و آخر همه خرمشهری ها شهرشان است .

از تاثیرات مثبت ومنفی جنگ در زندگی خودتان بگویید.

مهمترین تاثیرجنگ درخرمشهرمهاجرت بود مهاجرت های اجباری همیشه در طول تاریخ وجود داشته مانند مهاجرت به خاطر بلایا ، جنگ ها ، مصلحت ها و... که این مهاجرت ممکن است منفی یا مثبت تلقی شود .

هنگام آزادی خرمشهر ، شما کجا بودید و چه احساسی داشتید ؟

قبل از آزاد سازی خرمشهر درجریان شهادت دوستان خود بودیم جریان شهادت رضا موسوی را شنیده بودیم همچنین شهادت شهید یگانه و چندین تن از بچه های خرمشهر را به همین خاطر از طرفی خوشحال بودیم برای آزادی خرمشهر و از طرف دیگر ناراحت عزیزانی که رفتند و آزادی آن را ندیدند.

محمد جهان آرا و نقش او در مقاومت 45 روزه خرمشهر بگویید

محمد به دلیلی اینکه فرمانده سپاه خرمشهر بود یکی از تاثیرگذارترین افراد جریان مقاومت بود محور بودن او و داشتن یارانی مانند شهید موسوی ، گرگ پور، خسروی و...که اصلی ترین پایه های مقاومت را تشکیل می دادند باعث شد نامشان ماندگار شود.

گویاشما پایان نامه تحصیلی خود را به محمد اختصاص داده بودید پررنگ ترین ویژگی محمد را در چه دیدید؟

من با هرکسی مصاحبه کردم مهمترین مشخصه محمد را مردمی بودنش بود می دانستند و احترام گذاشتن و ارزش قائل بودن برای افراد از ویژگی ها او عنوان می کردند محمد درکار خود جدیت داشت وهمه جوانب را می سنجید که این ناشی ازخودسازی او بود.

از شروع جنگ خاطره ای دارید؟

بعد از ظهر روز31 شهریور سال 59 با صدای خمپاره ها ا ز جا پریدیم، فکر می کردیم بمب گذاری کرده اند ، تلویزیون را روشن کردیم اخبار اعلام کرد عراق به ایران حمله کرده است، بعد بمباران ها شدید شد مادرم وخواهرم مرضیه مجروح شدند همه شیشه های خانه هایمان شکسته شده بود، من به طرف بیمارستان رفتم صحنه های دلخراشی دیدم ،جنازه بر روی جنازه از کوچک تا بزرگ ، هرکس به دنبال گمشده ای بود این جنگ تن به تن نبود جنگ تن به تانک بود! ما یک هفته در خرمشهر ماندیم بعد با محمد به آبادان و سپس اهواز رفتیم، سه ماه در دزفول بودیم و بعد از آن به خاطر شدت جراحت مرضیه شبانه به تهران حرکت کردیم.

تصورمی کردید که دیگر در خرمشهر زندگی نکنید؟

اصلا ما حتی شناسنامه هایمان را نیاوردیم ، مادرم می گفت جایشان در کمد امن است ! ما واقعا فکر می کردیم جنگ به زودی تمام می شود تصور نمی کردیم که دیگر آن خانه را نبینیم.

چه چیزهایی را بیشتر از همه دوست داشتید و جا گذاشتید؟

خانه مان! شهرمان! دوستان مان! و همه کودکی مان...

از زمان جنگ خاطره ی ناگفته ای دارید؟

یک ماه بعد از آزاد سازی از طرف سپاه از ما و دیگر خانواده شهدا برای تجدید یاد شهدا دعوت شد تا به خرمشهر برویم پیش از ورود به شهر همه ازماشین پیاده شدیم و بر زمین مقدس خرمشهر سجده کرده وگریه کردیم ، بعد به مسجد جامع رفتیم تقریبا تنها اسکلتی از مسجد باقی مانده بود در مسجد مراسم بود با اشاره یکی از خانم ها به اتاق کوچکی از مسجد رفتم و نمازخواندم فکر می کنم اولین و آخرین نمازی بود که واقعا حضور خدا را حس کردم با تمام نمازهای که خوانده بودم فرق داشت یه حس بسیار زیبا انگار در این دنیا نبودم .

به نظر شما برای حل مشکلات خرمشهر چه باید کرد ؟

مردم یک مدیر خوب می خواهند تا الان یک مدیر بومی راس کار نبوده رئیس شورای شهر ، فرماندار ، شهردار هم از بچه های جنگ نبودند و متاسفانه درد خرمشهر را نداشتند.

105105

کد خبر: 646709

وب گردی

وب گردی