حسین علیزاده: یک شبه به دموکراسی نمی رسیم/ روشنفکری با مهاجرت مغایرت دارد

مراسم بزرگداشت علی اکبر شکارچی هنرمند کمانچه نواز کشورمان شب گذشته به همت مجله بخارا در بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.

به گزارش ایسکانیوز، در ابتدای جلسه علی دهباشی ضمن خیر مقدم به حاضران گفت: خوشوقتیم که دویست و پنجاهمین شب از شب های بخارا به استاد علی اکبر شکارچی اختصاص دارد. در ابتدای جلسه باید یاد استاد عباس کیارستمی و جمشید ارجمند که از میان ما رفتند را گرامی بداریم.
وی سپس زندگی نامه مختصری از علی اکبر شکارچی قرائت کرد سپس از حسین علیزاده دعوت کرد برای سخنرانی پشت تریبون حاضر شود.
حسین علیزاده گفت: تشکر می کنم از آقای دهباشی که درواقع وزیر فرهنگ و ارشاد ما هستند. به نظر من همیشه ما نباید بنشینیم و بگوییم نمی شود هرکس بخواهد می تواند کاری انجام دهد و آقای دهباشی این را ثابت کرده است. برای من امروز صحبت کردن خیلی راحت است چون قرار است درباره یک دوست قدیمی صحبت کنم. اگر درباره شکارچی بخواهم چیزی بگویم دوستان درمورد او صحبت کرده اند و خود شما هم می توانید آن را بخوانید اما من می خواهم راجع به جایگاه شکارچی در موسیقی صحبت کنم.
وی ادامه داد: شکارچی را از همان زمان دانشگاه شناختم زمانی که در مرکزحفظ و اشاعه موسیقی بودیم. زنده یاد صفوت که مسئول اشاعه بود و استعدادهای جوان را شناسایی می کرد و البته شکارچی خوبی بود که شکارچی را شکار کرد. ما در آن سال ها دانشجو بودیم و برای ما که در تهران زندگی می کردیم کار راحت تر بود اما شکارچی در عنفوان جوانی مجبور بود از خانواده اش و نامزدش دور باشد و در تهران باشد. قبل از آنکه به خود شکارچی بپردازم باید به ماهرخ همسر او بپردازم که طی این 50سال شاهد این خانواده بودم و اینکه ماهرخ در این سال های سخت در کنار شکارچی بود و با اعتقاد حضور داشت.


علیزاده اظهار داشت: وقتی موسیقی ایرانی را بررسی می کنیم می دانیم از چند زاویه فراز و نشیب های زیادی داشته است. در جامعه ای که در تمام یادگاری های تاریخی آن رد پایی از موسیقی وجود دارد و در تمام فرهنگ ایران سایه انداخته است. اگر مثلا به طاق بستان نگاه کنید می بینید چطور مکان هایی به شکل بناهاها ثبت شده اند که در آنجا موسیقی وجود دارد. تا زمان صفویه که بحث های مذهبی مطرح می شود و مشکلاتی برای موسیقی پیش می آید که تا الان هم ادامه دارد و اینکه گفته می شود موسیقی حرام است از همین موضوع نشات می گیرد. ولی قرار نیست اگر بخشی نسبت به موسیقی نگاه بدی دارند، ما به فکر مهاجرت بیوفتیم و اینکه به جایی برویم که به موسیقی توجه می شود. این تجربه در ادبیات و دیگر هنرها هم شده و مهاجرت کمتر جواب داده است. همینطور که هنرمند از سرچشمه اصلی جدا شده اند دیگر آن بار هنری که باید داشته باشد را ندارد و این بخش از روشنفکری را قبول ندارم. کسانی مثل صادق هدایت و غلامحسین ساعدی با مهاجرت نتوانستد ادامه دهند و روشنفکرانه فکر کردن این این نیست وقتی آدم با محیطی سازگاری ندارد مهاجرت کند.
این نوازنده ادامه داد: ما در دوره ای زندگی می کنیم که میتوانیم به روشنفکری فکر کنیم، منی که در ایران زندگی می کنم نمی توانم هرروز از خبری شوکه شوم ما باید از مردم عادی بیشتر درک کنیم با این حال من می بینم مردم عادی اکثر مواقع بهتر درک می کنند و بیشتر خودشان را وفق می دهند تا روشنفکرهای ما که سرخورده می شوند. فرهنگ ما طوری است که همیشه معترضیم و آنقدر این اعتراض جزو اخلاق ما شده که دیگر در جای خود تاثیر ندارد. وضعیت موسیقی از کجا رنج می برد؟ از موسیقیدان روشنفکری و از شرایطی که بر موسیقی وارد می شود. به نظرم هردو هست. هرچقدر موسیقیدان ما ضربه پذیرتر باشد بیشتر می توان به او ضربه وارد کرد. در موسیقی می گویند هیچ کس هیچ کس را قبول ندارد! باید دید وجوه فکری موسیقی ما کجاست؟ در کشور ما اتفاقاتی افتاده که از آن آگاهی های زیادی پیش آمده است. آنچیزی که اسمش دموکراسی است خیلی زمان بر است و یک شبه با عوض شدن ماشین دولتی به دموکراسی نمی رسیم و این فرهنگ است که نیاز به تاریخ دارد و وقتی ما در ایران نگاه می کنیم موسیقیدان باید روشنفکر و آگاه باشد موسیقی ما پس از مدت طولانی در دوره قاجار بهش توجه شده و هنوز موسیقی شخصیت خودش را به دست نیاورده است. موسیقیدان در آن وقت نقش اجتماعی نداشته است و هرچه جلوتر می آییم جامعه موسیقی ما از چیزی رنج می برد اینکه چقدر جنبه روشنفکری آن حفظ شده است و چیزی که باید نتیجه بگیریم این است که هرچقدر موسیقیدان آگاه نسبت به مسائل جامعه داشته باشیم موفقیت بیشتری خواهیم داشت. اگر موسیقیدان جزو عوام باشد نمی توانند با هم متحد شوند و نمی توانند در برابر موضع گیری های اشتباه با هم باشند. اگر موسیقیدانان اختلافاتی دارند شخصی نیست و این اختلافات از اعتقاداتشان نشات می گیرد.

علیزاده با اشاره به شخصیت مقاوم شکارچی گفت: حال اگر درباره شکارچی صحبت کنم او شخصیت بسیار قوی ای داشت و این تصاویری که دیدید مربوط به حضور او در سپاه بهداشت بود وبعدها در دوره انقلاب هم او از این دانش پزشکی استفاده کرد و به مصدومان زیادی کمک کرد. جالب است او کسی بود که از جایی غیر از تهران می آمد و با تمام اصالت های خود روشنفکر بود، نوری در ذهنش داشت که گرچه من آن نور را نداشتم اما ما رفاقت نزدیکی پیدا کردیم چه جاهایی که ممکن بود از غصه دق کنیم اما این رفاقت به هردوی ما پشت گرمی می داد.
وی افزود: ساز شکارچی حکم تفنگش را داشت. جامعه موسیقی اگر تعداد شکارچی هایش بیشتر باشد جامعه خوشبختی خواهد بود و هرکس به طور ظالمانه با آنها برخورد نمی کند. گاهی مسئولان موسیقی ما از هیچ اطلاعی از موسیقی ندارند و تنها حکم اداری دارند اگر امثال شکارچی در کنار مسئولان موسیقی بودند مسئولان آگاه تر می شدند.
سپس داود گنجه ای پشت تریبون آمد و به بیان خاطراتی از ایام گذشته پرداخت. در ادامه علی دهباشی پیام محمود دولت آبادی که به دلیل کسللت نتوانسته بود در مراسم شرکت کند قرائت کرد. متن پیام دولت آبادی به این شرح است:
علی اکبر شکارچی دوست عزیزم بی گمان دانسته ای که تا چه پایه برایم گرامی و محترl هستی. من بیش از هنرمندی ات به انسانیت، صداقت، و شرافت مندی ات احترام گزارده ام و احترام می گزارم، و این مغایرت ندارد با احترام من به هنر و هنرمندی تو که با خصال عمیقا انسانی ات به خلاقیتی صمیمانه می انجامد. نباید از یاد ببریم که از برکت زحمات پیگیر و بی دریغ شما در پیوستگی با پیشینه ای بومی هنر کمانچه نوازی را به یک ساز موثر ملی ارتقاء بخشیده اید. این گرامیداشت بر شما مبارک باد و حضور صمیمانه شما در جمع هنرمندان موسیقی ایران بر ما مبارک باد.آرزومند توفیق شما محمود دولت آبادی
در ادامه مراسم علی اکبر شکارچی به پشت تریبون آمد و گفت: من چقدر خوشوقتم که در این دوران و روزگار کسانی مثل آقای دهباش زندگی می کنم. واقعا حضور شما دستمزد معنوی من است. استاد علیزاده که دایم مثل برادر و هم زندگی و هم نفس و همکار من بود و هم نوازی را باهم شروع کردیم. وقتی به دانشگاه آمد برای اولین بار ردیف ها را شنیدم شما امروز مرا کالبدشکافی کردید و ممنونم که سیاهی های مرا ندیدید و فقط سفیدی ها ار دیدید.
من از کودکی با ایلات زندگی کردم و شوق و امید را از آنها آموختم وقتی با آنها زندگی کنید میبینید که سرشار از طنز و هجو و شعر و هستند اینها با امید و شوق زندگی می کنند و این بخشندگی و پایداری را به شمما منتقل می کنند. من نگهبان بی مزد و مواجبی بودم که یک پا در خطر و یک پا در شوق برای هنر این کشور کار کردم.
در پایان این مراسم علی اکبر شکارچی به همرا دخترش موسیقی دونوازی اجرا کردند.

502502

کد خبر: 661778

وب گردی

وب گردی