بیماران رها شده، بیماران معطل/ یک شب تا صبح در اورژانس بزرگترین بیمارستان ایران

تا خودت بیمار نباشی یا همراه بیمار در یکی از بیمارستان های دولتی نشوی نمی توانی درد بیماران را حس کنی و حرف ها و گله گذاری آنها را در مورد رسیدگی های بیمارستانی جدی بگیری و گله و شکایت شان را می گذاری به حساب ناخوش احوال بودن و انتظار داشتن شان ...اما واقعیت چیز دیگری است.

زهره حاجیان- خوابیدن روی یکی از تخت های بخش بزرگ بیمارستان میلاد به مدت 24 ساعت کافی بود تا در کنار کشیدن درد منعکس کننده تصاویری باشم که در یک شب شهریورماهی اتفاق می افتد.

عصر دوشنبه 8 شهریور/ازدحام بیش از حد بیماران

با آمبولانس اورژانس 115 به بیمارستان منتقل شده ام و با سرعت با تخت چرخ دار به سمت درمانگاه و اتاق های تشخیص هدایت می شوم چیزی جز لامپ های مهتابی مخفی که در سقف کار شده نمی بینم و فقط صدای بیماران است که در راهروهای بیمارستان در هم می آمیزد...

اینجا بزرگترین بیمارستان کشور است و مراجعه تعداد زیاد بیماران به بخش های مختلف بیمارستان باعث سر درگمی آنها شده است.

سردر گمی بیماران را پایانی نیست

غیرمنتظره نیست؛ حتی یک تخت در بخش اورژانس بیمارستان خالی نیست و دور تا دور ایستگاه پرستاری را بیمارانی پر کرده اند که هر کدام با زبان و یا لهجه ای زیبا حرف می زنند و ناله می کنند و این نشان می دهد که میلاد ملجا و مامن بیمارانی است که برای درمان و تسکین دردشان خود را از سراسر ایران به بزرگترین بیمارستان کشور رسانده اند اما انگار قرار نیست به زودی پاسخی بگیرند و سر در گمی شان تمام شود اینجا کسی پاسخگوی آنها نیست....

این بلاتکلیفی و جواب های سر بالا و نامربوط پرستاران هم برای امروز و دیروز نیست و انگار مسبوق به سابقه است که در 26 خرداد سال 94 مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی درباره سردرگمی بیماران در اورژانس بیمارستان میلاد گفته بود: بنده به هیچ عنوان مدعی این نیستم که وضعیت بیماران در بیمارستان میلاد مطلوب است.

آن روز خبرگزاری تسنیم نوشته بود : یکی از مهمترین گلایه‌های بیماران در زمان مراجعه به اورژانس بیمارستانهای دولتی رسیدگی‌های دیرهنگام و کم توجهی به بیماران است که باعث شکوائیه‌های زیادی می‌شود، حال مدیران این حوزه‌ها دلایل فنی خاصی را مطرح می‌کنند از جمله اینکه به دلیل مراجعه بسیار بیماران به اورژانس‌های بیمارستان‌های دولتی و به دلیل کمتر پرداختن هزینه‌های درمانی؛ مسلماً کاهش خدمات نیز اجتناب ناپذیر است.

آن روز مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی گفته بود: در بیمارستان میلاد روزانه 7 هزار نفر مراجعه می‌کنند، دلیل آن نیز این است که مرکز مرجع اصلی سازمان تامین اجتماعی است و از کل کشور به بیمارستان میلاد ارجاع می‌شود.

نوربخش با اشاره به محدودیت‌های فضای بیمارستان میلاد که به صورت 100 درصد هم رایگان خدمات ارائه می‌دهد، ادامه داده بود: بنابراین فشاری که در این بیمارستان وجود دارد قابل تصور نیست.

شاید همین صحبت های اقای نوربخش باعث شده تا پرستاران بخش اورژانس رفتارشان را توجیه کنند و با بیمار که خود از درد رنج می برد با هر کلامی که می خواهند گفتگو کنند...

ساعت 9 شب/ پارتی نداشته باشی کسی به فریادت نمی رسد...

تخت های بخش اورژانس با پرده های تمیز شیری رنگی از هم جدا شده اند و هر کسی مایل است پرده های سه طرف تختش را کیپ تا کیپ کشیده است و جز چند بیمار کسی لباس مخصوص بیمارستانی به تن ندارد و بیشتر آنها با شلوار بیرون و لباس های خانه روی تخت به انتطار ویزیت و انجام کارهای درمانی شان دراز کشیده اند.

بیماری از دیر رسیدن فرزندانش غمگین است و ناراحتی اش را با فشار دادن گوشی همراهش و غرولند های آرامش نشان می دهد و به زبان شیرین آذری از همه آنهایی که شماره اش در گوشی همراه کوچکش ثبت شده گله مند است .

" جاوید .م "راننده ماشین های سنگین است و می گوید: از دیروز دراورژانس بستری شده ام و هنوز مرا به بخش نفرستاده اند و وقتی از پرستاران سوال می کنم یا جواب نمی دهند و اگر جواب دهند می گویند که در بخش تخت خالی نداریم و یک روز و دو روز که سهل است شاید چند روز اینجا بمانی ...

او می گوید:من اینجا فهمیده ام که رابطه حرف اول را می زند و اگر آشنا و پارتی نداشته باشی هیچکس به داد آدم نمی رسد.

او که هنوز با لباس بیرون و جوراب در تخت خوابیده می گوید: صبح یک لیوان چای داده اند و شب تا صبح هم اگر کسی دلش چای بخواهد باید به یکی از همراهان پول بدهد تا از بوفه برایش تهیه کند ...قیمت یک لیوان کاغذی چای نبات هزار تومان است چون بوفه قند ندارد!

ساعت 1 نیمه شب/ من راننده تریلی ام ....

جاوید درد دارد با دستمال دور گردنش عرقش را پاک می کند ، اکسیژن روی بینی اش را مرتب می کند و می گوید: پسرم در راه است او بیاید حال و روزم بهتر می شود اینجا که کسی جوابم را نمی دهد.

صدای پرستاران در بخش پیچیده همه با هم و بدون نگاه کردن به ساعت دیواری بخش با صدای بلند حرف می زنند پرستاری می پرسد: بابا قرص فلاویکس ات را خریدند؟ مرد نمی داند کدام قرص را می گوید. سوال می کند و جواب می رسد قرص فلاویکس ...شنیدی ف...لا...ویکس... مرد عصبی می شود : خانم من راننده ام به من بگو لوازم یدکی تریلی چیه؟ من چه میدانم قرص فلا... چیه همراهم بیاد می خرد دیگر ...

ساعت 3 نیمه شب/ یک مسلمان به داد من برسد...

زنی در تختی دورتر ناله می کند ناله اش بلند و بلند تر و تبدیل به فریاد می شود کسی اهمیت نمی دهد همراه بیمار خود را به ایستگاه پرستاری می رساند و می گوید : دکتر را خبر کنید لطفا... جواب می شنود دکتر معلوم نیست کی بیاید ... زن درخواست داروی مسکن می کند جواب می شنود: نمی توانیم بدهیم "تعیین تکلیف نشده" و صدای بلند پرستار و بیمار و همراه بیمار به هم می آمیزد و پرستار با صدایی بلندتر می گوید: شما در حد شعور من نیستید... بیماران ناراحت می شوند بعضی تحصیلات عالیه دارند یکی می گوید: خانم محترم شما دنیا نیامده بودید من از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم ... پرستار نمی شنود یا می شنود و خود را به نشنیدن می زند... ناله بیمار بلند تر می شود ...کسی اهمیت نمی دهد...

زرنگ نباشی بدون بالش و ملحفه می مانی !

"مریم ر" از کرج آمده و روی تخت نشسته و در سکوت به سرو صدای بلند بیماران و پرستاران گوش می کند می گوید: هر بار 60 هزار تومان به آژانس می دهم از کرج می آیم و 70 هزار تومان می دهم و برمی گردم و تازه الان فهمیدم که دکترم مطب دارد و یک نفر در این مدتی که به اینجا می آیم نگفته بود در خیابان طالقانی مطب دارد که این همه هزینه نکنم و زمانم صرف نشود .

مریم اکو مری دارد و از ساعت 6 صبح روی تخت 5 با لباس منزل خوابیده است.

ساعت 3و 15 دقیقه نیمه شب است و دکتر هنوز نیامده شاید هم نیاید ...اینجا تهران است اورژانس بزرگترین بیمارستان کشور...

تولدت مبارک...

"پیمان د "متولد 64 مشکل لخته شدن خون در پا ...از کرج آمده بیمارستان کرج قبول نکرده ازدیروز در اورژانس بستری است و مادرش به زحمت بالش و یک پیراهن سبز با آرم بیمارستان میلاد برایش پیدا کرده است .

امروز روز تولدش بوده و همسرش برایش کیکی گرفته و تولدش را در اورژانس تیریک می گوید و بیماران تخت های اطراف کامشان شیرین می شود .

شاید به یمن تولدش است که صدایش می کنند و می گویند : وسایلت را جمع کن به بخش منتقل می شوی ..

پیمان با خنده و شیطنت می گوید: جواب آزمایشم چهارشنبه آماده می شود همه دعا می کنند که با دستگاهی که به او وصل است و می گویند که خون را رقیق می کند لخته ها رفع شده باشد و پیمان در حالیکه می خندد با ویلچر دور می شود ...

ساعت 4 نیمه شب

همراهان روی صندلی ها به خواب رفته اند و آنهایی که بیدارند به جمله پرستاری که با صدای بلند در جواب اعتراض همراه بیمار می گفت سطح شعور ما با شما فرق دارد فکر می کنند...

ساعت 5 صبح

پرستاران با سرو صدا سر برخی تخت ها حاضر می شوند و پرونده ها را روی میز می گذارند و در پاسخ به پرسش من که بالاخره دکتر ما را می بیند؟ با یک نمی دانم غلیظ و محکم دور می شود.

ساعت 5 و 8 دقیقه صدای اذان صبح در اورژانس می پیچد دست ها برای شفای همه بیماران بالا می رود ... بیماران هنوز در انتظار پزشک هستند چند پسر جوان که همراه بیماران خود هستند فرصت را غنیمت می شمرند و با ترازوی کنار ایستگاه خودشان را وزن می کنند ...می خندند و این خنده در کنار این همه سردرگمی و درد و بی توجهی علامت خوبی است...

ساعت 7 و نیم صبح روز سه شنبه

شیفت عوض می شود و تعداد پرستاران چند برابر شیفت شب می شود صدا به صدا نمی رسد و آنچه در این میانه گم می شود صدای ناله بیمارانی است که از درد به خود می پیچند...

یاد جمله علیرضا خراسانی وبلاگ نویس می افتم : در اورژانس بیمارستان میلاد بیشتر از اینکه به چشم بیمار دیده شوی به چشم مجرم دیده می شوی و باید از پرسنل معذرت خواهی کنی که چرا مریض شده ای!


105105

کد خبر: 673783

وب گردی

وب گردی