دیگر تمام قافله ها کوچ کرده اند؛  برجای مانده است تن زخمدار ما

زهره حاجیان*

تعارف که نداریم آخرین روز شهریورکه می شود بیشتریادمان می افتند. برای یادآوری روزهای حماسه و خون به خودمان نمایشگاه برپامی کنیم، مزار شهدا را غبارروبی می کینم ،کنگره و یادواره برگزارمی کنیم تا یادمان بیافتد سی و اندی سال پیش مردان و زنانی بودند که با دست خالی وایمان قلبی روبروی دشمن ایستادند و نگذاشتند حتی یک وجب از خاک کشور به دست دشمن بیفتد.

این روزها بعد از گذشت 36 سال از شروع جنگ نام این جماعت بزرگ را گذاشته ایم بازماندگان 8 سال دفاع مقدس و هرسال به بهانه های مختلف -شاید- به آنها سر بزنیم و هدف مان این است که از یاد نروند.

این افراد کنار ما زندگی می کنند و ما به دیدنشان عادت کرده ایم می توانند از بستگان ما باشند، می توانند همسایه ما باشند و در کوچه و محله مان زندگی کنند، می توانند از کسبه باشند و هرروز با آنها در ارتباط باشیم اما آنچه مهم است اینکه به گردن همه ما حق دارند و باید یادمان باشد که شهدا ، جانبازان ، ایثارگران وخانواده های آنها از کسانی هستند که من و تو و همه ما مدیون شان هستیم .

نامشان که می آید ،8 سال دفاع مقدس در ذهن مان شکل می گیرد و صحنه های جانبازی و جانفشانی شان از پیش چشمانمان عبور می کند. عکس شان را که در ورودی کوچه ها و خیابان ها می بینیم یادمان می افتد که روزی روزگاری در گوشه هایی از مملکت مان صحنه هایی خلق شد و خالقان صحنه ها بچه ها و ساکنان همین کوچه و خیابان های اطراف مان بودند و خدا نکند چند قدم که دور شویم از خاطرمان بروند…

نکند روزی برسد که وقتی پلاکاردی مشکی بر سر در خانه جانبازی نصب شد آهی بکشیم و تاسف بخوریم که چرا در زمان زنده بودنشان حالی از آنها نپرسیدیم ؟

نکند روزی برسد که نقش زحمتی که شهدا وجانبازان عزیزمان کشیدند کمرنگ شود .نکند به روزمرگی دچار شویم و یادمان نیفتد که کی بودیم ؟کجا بودیم ؟و چه کردیم ؟و بدانیم اگر امروز در این هوا نفس می کشیم و کار می کنیم رد پای عده ای از جان گذشته نقش بسته است .کسانی که در همین حوالی زندگی می کردند و نفس می کشیدند و رفتند تا ما بمانیم و باعزت زندگی کنیم.

این یادداشت شاید فقط یک یاد آوری باشد به خودمان شاید هم یک تلنگر....

105105

کد خبر: 679778

وب گردی

وب گردی