سرگذشت پسری که از بهزیستی به سربازی رفت

«شماره‌اش را می‌گیرم. زنگ می‌خورد، زنگ نه، آهنگ پیشواز، یک پاپ ایرانی شاد. ۲۲ساله است. فکر می‌کنم لابد همانند سایر جوان‌های هم‌سن‌وسالش دل‌خوشی‌ دارد. گوشی را برمی‌دارد: «آقا عرفان؟» صدای غمزده‌ای می‌گوید: «خودمم». در پس‌زمینه هیچ صدایی نیست. انگار کسی در خلأ بگوید «من عرفانم» و کلماتش بلافاصله به سکوت تبدیل شود. از روان‌پزشک و مددکارش شنیده‌ام که در بخش اعصاب‌ و روان بیمارستان نیروی هوایی ارتش بستری است.

به گزارش ایسکانیوز، دوهفته‌نامه جامعه‌ پویا می نویسد: «شک می‌کنم آن خلأ بیمارستان باشد یا نه! می‌پرسم: «شما هنوز در بیمارستان بستری هستید؟» جواب مثبت می‌دهد: ۲۰ روز است. «کی مرخص می‌شوی؟» جواب می‌دهد: «گفته‌اند یا شوک بگیر یا برو سربازی!»عرفان متولد ۱۳۷۳ در یکی از شهرستان‌های استان لرستان است. این سومین‌ بار است که در بیمارستان اعصاب ‌و روان بستری می‌شود. هر سه بار یک اتفاق افتاده است: به سربازی رفته اما به‌ دلیل اختلالات خلق‌ و خو نتوانسته سربازی را تحمل کند و از پادگان فرار کرده، اندکی بعد همان اختلالات به شکل تصوراتی مانند این که پلیس همه‌ جا دنبالش است تا او را به خدمت برگرداند به سراغش آمده. بالاخره تصورات عرفان بر واقعیت پیروز شده و او خودش را به سازمان نظام‌ وظیفه معرفی کرده، بستری شده و بعد به خدمت فرستاده شده است. هر بار هم به‌ دلیل فرار از سربازی مجبور شده یک هفته انفرادی را تحمل کند.

اما این، همه آن روزها و شب‌های سختی نیست که عرفان از سر گذرانده است. عرفان جز اختلالات خلق‌ و خویش که افسردگی شدید و اختلال دوقطبی تشخیص داده شده و خود سازمان نظام‌ وظیفه هم آن را تأیید کرده و باعث شده از رزم معاف شود، بی‌سرپرست هم هست. کل زندگی او پس از دزدیده‌ شدن از سوی پدرش در دو سالگی در مراکز خیریه مخصوص کودکان بی‌سرپرست گذشته است.

یک زندگی دزدیده‌ شده

«گفته‌اند اگر برای درمان افسردگی‌ات شوک بگیری، معاف می‌شوی. من به شوک‌ گرفتن راضی شده‌ام. شش جلسه شوک برایم نوشته‌اند اما کسی نیست بیاید رضایت بدهد و امضا کند که به من شوک بدهند.» این را عرفان می‌گوید. برای گفتن جمله بعدی آن‌ قدر صدایش را پایین می‌آورد که به‌ زور می‌فهمم، چه می‌گوید: «من بچه‌سرراهی‌ام!»

عرفان دو ساله بود که پدر معتادش او را از مادرش ربود و به تهران آورد. در خانه‌ای کوچک و مخروبه در محدوده فرحزاد تهران ساکن شدند. پدر روزها از عرفان برای گدایی و توزیع مواد مخدر در پارک‌های فرحزاد استفاده می‌کرد و شب‌ها پیش چشم کودکش برای مشتریانش بساط می‌گسترد. یکی از همین شب‌ها نیروی انتظامی به محل سکونت پدر عرفان حمله و پدر را دستگیر می‌کند. در جریان حمله خانم «دهقان»، همسایه خانه عرفان و پدرش، پلیس را از وجود کودکی در این خانه مطلع می‌کند و اطمینان می‌دهد مسئولیت عرفان را بر عهده بگیرد. خانم دهقان طبق قولی که داده بود، عرفان را به «شیرخوارگاه آمنه» می‌فرستد و برای آن که بچه احساس غریبی و تنهایی نکند، هر از چندگاهی او را به خانه خودش می‌آورد و از او مراقبت می‌کرد. پدر عرفان که از زندان آزاد می‌شود، سراغ خانم دهقان می‌رود و همین حضورهای گاه‌وبیگاه عرفان در خانه خانم دهقان را بهانه‌ای می‌کند برای اخاذی از خانواده او. به همین علت خانواده دهقان ارتباط‌شان را با عرفان قطع می‌کنند. عرفان هم که حالا بزرگ‌تر شده است و دیگر کودک زیر شش سال و شیرخوار نیست، به مرکز فرزندخواندگی «حاج‌باقری» فرستاده می‌شود. داستان زندگی عرفان را «زهرا یاوری»، مدیرعامل مؤسسه خیریه «روشنای امید ایرانیان» برای «جامعه پویا» تعریف می‌کند. «روشنای امید ایرانیان» خیریه‌ای است برای کمک به آنها که از بهزیستی ترخیص می‌شوند و عرفان یکی از مددجوهای این مؤسسه است.

«یاوری» قصه زندگی عرفان را از سر می‌گیرد: «در ۱۷سالگی مادر عرفان پیدا می‌شود. در یک برنامه تلویزیونی عرفان و مادرش را با هم روبه‌رو می‌کنند. عرفان از این اتفاق خیلی خوشحال می‌شود اما کمی بعد مادر عرفان می‌گوید می‌خواهم ازدواج کنم و ارتباطش را با عرفان قطع می‌کند. این یکی از بزرگ‌ترین ضربه‌هایی بود که به عرفان وارد شد. عرفان همیشه می‌گوید: انگار تازه یک تکیه‌گاه پیدا کرده بودم که آن را هم از دست دادم.»

مدیرعامل مؤسسه روشنای امید ایرانیان در پاسخ به این که اختلالات خلق‌ و خوی عرفان هم از همین‌جا شروع شد، می‌گوید: «خیر، وقتی به پرونده‌های عرفان مراجعه کردیم متوجه شدیم درمانگران مرکزی که عرفان در آن بوده هم افسردگی شدید و اختلال دو قطبی را برای عرفان تشخیص داده بودند. او قبل از این ماجراها هم دست به خودکشی زده بود.»

عرفان معتقد است مادرش نقش اصلی را در مشکلات امروزش دارد. وقتی از عرفان می‌پرسم: «نمی‌خوای به مادرت بگی بیاد برای شوک‌گرفتنت امضا بده؟» افسردگی جای خودش را به پرخاشگری می‌دهد، لحنش تند می‌شود و صدایش بالا می‌رود: «خودشم بخواد بیاد من نمی‌ذارم. فهمیدی؟ من نمی‌ذارم!» لجوجانه ادامه می‌دهم: «آخه چرا؟ مادرت رو ببینی بدتره یا مجبور بشی بری سربازی؟» حالا دیگر فریاد می‌کشد: «مادرم منو بدبخت کرد. مادرم پولی رو که بهزیستی به من داده بود که سروسامون بگیرم، بالا کشید. مادرم فقط جلوی دوربین تلویزیون برای من مادری کرد.»

افسردگی، شیدایی و دوباره افسردگی

سازمان بهداشت جهانی (WHO) می‌گوید در سراسر جهان ۶۰ میلیون نفر به اختلال دو قطبی مبتلا هستند. بر اساس تعریف این سازمان، «کسی که دچار نوسانات خلقی شدید است، به بیماری اختلال دو قطبی مبتلا شده. این نوسانات معمولا هفته‌ها یا ماه‌ها طول می‌کشد و به شکل خُلق افسرده، یعنی احساس شدید افسردگی و ناامیدی و خُلق شیدا، یعنی احساس توانمندی و شادمانی بسیار بروز می‌کند.» اختلال دو قطبی دو نوع دارد؛ در نوع اول دوره‌های افسردگی و شیدایی به‌ شدت و متناوب تکرار می‌شوند اما در نوع دوم شیدایی کم و محدود و افسردگی شدیدتر است.

آیین‌نامه معاینه و معافیت پزشکی مشمولان خدمت وظیفه عمومی مصوب ۱۳۹۳ هیأت وزیران در بخش پنجم خود با عنوان «بیماری‌های اعصاب و روان» در ذیل بند دوم مربوط به «اختلالات خلقی» می‌نویسد:«

الف) ابتلا به بیماری دو قطبی نوع یک در هر مرحله و فاز معاف دائم است.

ب) اختلال افسردگی اساسی معاف دائم است.

ج) انواع اختلال خلقی افسردگی خفیف (دیس‌تایمی و سایکلوتایمی)، اختلال خلقی دو قطبی نوع دوم (هایپومانیا) در صورتی‌ که با دارو تحت کنترل بوده یا تهدید کننده خود و اطرافیان نباشد، معاف از خدمات رزمی است.»

تشخیص سازمان نظام‌ وظیفه برای عرفان مورد «ج» است. عرفان در حال‌ حاضر معاف از رزم است اما باید در پایگاه یکم نیروی هوایی ارتش دوره ۲۴ماهه خدمت شامل دو ماه آموزشی و به علاوه جریمه دوره فراری‌ بودنش را بگذراند. با این‌ حال دکتر «سیدابوالقاسم حسام»، روان‌پزشک عرفان و کارشناس سازمان پزشکی قانونی، معتقد است عرفان باید معاف دائم شود. او می‌گوید: «من پزشک عرفان هستم و هم از نظر حرفه‌ای و هم از نظر اخلاقی متعهدم که از پرونده پزشکی عرفان چیزی را فاش نکنم اما بر اساس تشخیص من به‌ عنوان یکی از کارشناسان پزشکی قانونی، بیماری عرفان به‌ گونه‌ای است که باید معاف دائم شود زیرا با زمینه‌ای که او دارد، اگر در شرایط نظامی قرار بگیرد، هم برای خودش و هم برای دیگران خطرناک خواهد بود.» دکتر حسام تشخیص دیگری هم درباره بیماری عرفان داده است که نمی‌گوید چیست اما تأکید می‌کند این تشخیص دوم حتما به معافیت دائم عرفان منجر خواهد شد.

«معصومه لطفی»، مددکار مؤسسه خیریه روشنای امید ایرانیان از دیگر کسانی است که از جزئیات پرونده عرفان باخبر است. او می‌گوید: «بر اساس آن چه در پرونده عرفان آمده، او در دورانی که در شیرخوارگاه آمنه بوده، کودک بسیار بی‌قراری بوده است، عرفان در این دوران اضطراب جدایی شدیدی را تجربه کرده است. در مرکز حاج‌باقری هم کودک بسیار گوشه‌گیر و ساکتی بوده و خودکشی هم داشته است. پس از این که از مراکز بهزیستی ترخیص می‌شود، به‌ همراه چند نفر دیگر از بچه‌های بهزیستی یک خانه اجاره می‌کنند و در آن ساکن می‌شوند. این بچه‌ها پول‌هایشان را روی هم می‌گذارند و یک کارگاه کفش درست می‌کنند اما عرفان در این دوران هم به‌ دلیل افسردگی نمی‌توانسته سر کار برود. بعد از این اتفاق‌ها به سربازی می‌رود و تمام این مشکلات آنجا بروز پیدا می‌کنند.»

برای بیماران مبتلا به افسردگی شدید که اقدام به خودکشی کرده‌اند، درمان به‌ وسیله شوک الکتریکی توصیه می‌شود. بیمارستان روانی «روزبه» که از این روش برای درمان بیماران خود استفاده می‌کند، در توضیح این روش نوشته است: «ECT یا تشنج‌درمانی یا الکتریسیته‌درمانی یکی از مؤثرترین، مطمئن‌ترین و بی‌خطرترین متدهای درمانی در روان‌پزشکی مدرن است. بیماران افسرده‌ای که تمایل به خودکشی در آنها به‌ قدری شدید است که به مراقبت دائمی نیاز دارند، بیماری که غذا نخوردن و سوءتغذیه حاصل از آن، جان او را به خطر انداخته است و شکست در درمان دارویی در شرایطی که داروی مناسب با مقدار و مدت کافی به بیمار داده شده، از مثال‌هایی است که در آنها از ECT استفاده می‌شود.»

بر اساس توضیحات بیمارستان «روزبه» شوک‌درمانی یک عمل جراحی کوتاه‌مدت نیست اما آماده‌ کردن بیمار، مشابه یک عمل جراحی کوتاه‌مدت است، زیرا بیهوشی عمومی در این روش مورد نیاز است. به همین دلیل تغذیه بیمار ۸ تا ۱۰ ساعت قبل باید قطع شود. روش کار هم این‌ گونه است که مقدار معینی از جریان الکتریسیته را به‌ مدت کمتر از یک دقیقه از طریق دو الکترودی که روی سر بیمار نصب شده است، از سر عبور می‌دهند. این روش درمان قطعی افسردگی نیست اما در کاهش نشانه‌های آن بسیار مؤثر خوانده می‌شود.

یاوری می‌گوید: «عرفان از شوک می‌ترسد. نمی‌دانیم از چه کسی شنیده آنهایی که شوک گرفته‌اند، دندان‌هایشان خرد شده است اما دکتر حسام که سال‌ها تجربه درمان دارد، می‌گوید در تمام این سال‌ها هرگز شاهد چنین اتفاقی نبوده است.»

او تأکید می‌کند: «با این‌ حال ما دنبال این هستیم که عرفان بدون شوک‌درمانی معافیت بگیرد زیرا می‌دانید معافیت روانی یعنی کارت معافیت قرمزرنگ و این یعنی آسیب‌دیدن آینده عرفان. گویا قبلا قانونی وجود داشته که بر اساس آن همه بچه‌های بهزیستی از خدمت معاف یا امریه می‌شدند اما این قانون در حال‌ حاضر اجرا نمی‌شود.»

از پادگان تا پادگان

عرفان پس از جملات تندی که نثار مادرش می‌کند، دوباره آرام می‌گیرد. ارتباط تلفنی با عرفان با چند ثانیه سکوت ادامه می‌یابد اما خودش دوباره سر صحبت را باز می‌کند و این‌ بار با لحنی که خبری از عصبانیت در آن نیست، می‌گوید: «من اصلا نباید برم سربازی.»

دوباره سکوت، انگار سیاه‌چالی عمیق دهان باز کرده و عرفان درون آن فرو رفته باشد. «الو! الو! آقا عرفان! صدای منو می‌شنوید؟» صدایی از ته سیاه‌چال بیرون می‌آید: «بله».

«چرا دوست نداری بری سربازی؟» سؤالم را نمی‌شنود یا می‌شنود و نمی‌خواهد جواب دهد. دوباره می‌پرسم. شمرده‌ شمرده پاسخ می‌دهد: «همه زندگیم رو تو پادگان بودم. بهزیستی عین پادگانه. ساعت پنج صبح از خواب بیدارت می‌کنن. به‌ زور باید تختت رو مرتب کنی. به‌ زور غذا بخوری. به‌ زور بری مدرسه. به‌ زور حمام بری و لباس بشویی.» صدایش دوباره اوج می‌گیرد: «همه‌اش چشم، چشم، چشم! دیگه نمی‌تونم. هر لحظه از سربازی منو یاد بهزیستی می‌اندازه. اعصابم خرد می‌شه. من مریضم خانم! خود تو بیا وضع منو ببین از نزدیک.» پاسخ می‌دهم: «آخه تو ممنوع‌الملاقاتی.» انگار بارقه‌ای از امید با این جمله در دلش نشسته باشد، می‌گوید: «من یه دادوبیداد کردم، ممنوع‌الملاقاتم کردن. شما توی ساعت ملاقات بیاید بیمارستان، من بهتون می‌گم چطوری بیاید دیدن من.» پیگیرانه می‌گویم: «چطور؟» مانند کودکی که از شنیدن وعده ملاقات خوشحال شده باشد، با شوق و ذوق می‌گوید: «کاری نداره. من اسم هم‌اتاقیم رو بهتون می‌دم، بگید برای ملاقات اون اومدید و بعدش بیاید ملاقات من.» جواب می‌دهم: «ولی این کار غیرقانونیه!» توی ذوقش می‌خورد و دوباره در تاریکی و سکوت گم می‌شود. «داشتی درباره بهزیستی می‌گفتی.» با این جمله قصد دارم به ادامه گفت‌وگو ترغیبش کنم اما عرفان بهانه می‌آورد که حالش خوب نیست و باید برود.

سازمان نظام‌ وظیفه نسبت به معافیت سختگیر است. شهریور ۱۳۸۹ بود که «هادی مقدسی»، نایب‌ رئیس کمیسیون اجتماعی هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی گفت: «پسران بی‌سرپرست یا دارای مادر زیر پوشش سازمان بهزیستی، از معافیت سربازی برخوردار می‌شوند.» او وعده معافیت پسران بی‌سرپرست را داده بود تا شرایط برای پذیرش کودکان بی‌سرپرست آسان‌تر شود. مقدسی با اعلام این که لایحه حمایت از کودکان بی‌سرپرست در مجلس در دست بررسی است، گفت: «بسیاری از خانواده‌ها تمایل زیادی برای نگهداری کودکان بی‌سرپرست دارند که برخی از قوانین فعلی باعث انصراف و عقب‌ افتادن این روند می‌شود که امیدواریم با توافق مجلس و شورای نگهبان، هر چه سریع‌تر این قوانین اصلاح شود تا این کودکان بتوانند صاحب خانواده شوند.»

اما چند ساعتی بیشتر نگذشته بود که سردار «موسی کمالی»، مدیر مشمولان ستاد کل نیروهای مسلح کشور، این گفته را تکذیب کرد و گفت: «ستاد کل نیروهای مسلح برنامه‌ای برای معافیت پسران بی‌سرپرست ندارد و این طرح فقط در حد یک پیشنهاد و نظریه بود.» او ادامه داد: «بنا نیست معافیت‌ها گسترش پیدا کند و در حال‌ حاضر آن چه قانون است، این است که مادران فاقد شوهر اگر یک فرزند پسر بالای ۱۸ سال داشته باشند، آن فرزند معاف می‌شود اما اگر مادران فاقد شوهر تحت پوشش کمیته امداد دو پسر بالای ۱۸ سال داشته باشند، یکی از این پسران از خدمت سربازی معاف می‌شود. همچنین تبصره‌ای نیز برای افراد زیر پوشش کمیته امداد قائل شده‌ایم و آن این که تنها یک پسر این خانواده معاف می‌شود و این معافیت به سازمان بهزیستی تعلق نمی‌گیرد.»

پیگیری در مجلس

قانون خدمت وظیفه عمومی ایران مصوب ۲۹ مهر ۱۳۶۳ مجلس شورای اسلامی است. این قانون یک ‌بار در سال ۱۳۹۱ دستخوش تغییرات جدی شد. در این سال‌ها موارد اصلاحی چندی نیز به این قانون اضافه شده است و آن‌ طور که «سهیلا جلودارزاده»، نماینده تهران در مجلس، به «جامعه پویا» می‌گوید، می‌توان از نظر قانونی کاری برای کودکان بی‌سرپرست کرد. جلودارزاده که با اعضای مؤسسه خیریه روشنای امید جلساتی داشته و از جزئیات پرونده ترخیصی‌های بهزیستی آگاه است، می‌گوید: «قصد ما این است که با استفاده از قانون امریه، طرحی در ارتباط با بچه‌های بهزیستی تصویب کنیم. این کودکان هنگامی که در بهزیستی به سر می‌برند، هیچ مهارتی یاد نمی‌گیرند، به همین دلیل بهترین راه برای آنها این است که دوران سربازی‌شان را در جایی بگذرانند که بتوانند در آنجا مهارتی یاد بگیرند تا بعد از اتمام این دو سال از عهده خرج و مخارج زندگی خودشان بربیایند.»

جلودارزاده می‌گوید، در حال‌ حاضر تعداد ترخیصی‌های ذکور بهزیستی در تهران که باید سربازی بروند، ۱۲۰ نفر است. او ادامه می‌دهد: «تعداد پسران بی‌سرپرست کل کشور هم زیاد نباید باشد اما باید بتوانیم با سازمان نظام‌ وظیفه و دولت و مراکز خیریه به‌ صورت هم‌زمان چانه‌زنی کنیم تا شاید بتوانند برای این پسران کاری انجام دهند. البته در خود مجلس هم به آماده‌ کردن فضا نیاز است زیرا بسیاری شرایط این کودکان را نمی‌دانند.»

جلودارزاده قول می‌دهد پس از اتمام تعطیلات مجلس تغییر شرایط سربازی پسران بی‌سرپرست بهزیستی جزء اولین طرح‌هایی باشد که پیگیری می‌کند. شاید تا آن زمان کارت قرمز عرفان در جیبش جا خوش کرده باشد.»

703

کد خبر: 680013

وب گردی

وب گردی