به عشق امام خمینی(س) همه جوانان حتی پیران به دفاع از خاک وطن به پا خاستند

به عشق امام راحل و میهن اسلامی همه نوجوانان و جوانان حتی پیران این کشور برای دفاع از خاک وطن به پا برمی خاستند تا ذره ای از این آب و خاک به دست دشمنان نیفتد.

به گزارش ایسکانیوز به نقل از آستان، بسیاری از برگ های زرین 8 سال دفاع مقدس به نام زنانی به ثبت رسیده است که با پاسداری از این مرز و بوم افتخار واقعی را نصیب خود کرده اند. دکتر معصومه آباد در سال 1341 در شهر آبادان چشم به جهان گشود. او که فرزند هفتم خانواده است، روزهای پر از هیاهو و نشاط دوران نوجوانی را در کوچه پس کوچه های شهرش جا می گذارد و 4 سال در زندان های عراق به گونه ای زندگی می کند که دشمن او را همپای یک ژنرال معرفی می کرده است.

دکتر معصومه آباد که در زمان شروع جنگ تحمیلی دختری 17 ساله بود و فعالیت های فرهنگی و مذهبی بسیاری را از زمان انقلاب اسلامی در کارنامه زندگی اش داشت در گفت و گو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آستان ،داستان روزهای اسارت را این گونه به تصویر کشید،گفت: بعد از انقلاب اسلامی شرایط کشور دچار بحران های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شده بود. به عنوان نماینده فرماندار در شیرخوارگاه و پرورشگاه آبادان تابستان با بچه ها کار می کردم و در آموزش ها و برنامه های فرهنگی مشغول بودم. با شرایط جنگ در شهر آبادان آشنایی داشتم تا اینکه در یک شرایط سخت در آبادان شهر در حال تخلیه بود و خانواده ها به دلیل شرایط نظامی، شهر را ترک می کردند. شهر در حال تخلیه بود و گروهی هنوز در شهر مانده بودند و من به همراه عده ای از مسئولان پرورشگاه و امدادگران هلال احمر از طرف فرماندار ماموریت انتقال کودکان از پرورشگاه به بیرون از شهر آبادان و بردن آنها به محل امن را داشتیم. کودکان را به شیراز رساندیم. روز بیستم مردادماه سال 59 بود که آماده حرکت از شیراز به سمت آبادان شدیم، همراه عده ای از نیروهای هلال احمر سوار بر آمبولانس نیروی دریایی سپاه در 12 کیلومتری شهر آبادان به اسارت نیروهای بعث عراق درآمدیم.

آباد در ادامه افزود: هنگام اسارت بیشتر از آنکه ما بترسیم، نیروهای بعث عراق از دیدن ما چند زن ایرانی ترسیده بودند. یکی از سربازان عراقی قصد بازرسی بدنی داشت که به او اجازه این کار را ندادم، می دانستم با این حرکت به دلیل اینکه حکم فرماندار برای انتقال کودکان که در لباسم پنهان کرده بودم کشف می شد چند دقیقه ای با هم درگیر شدیم. در همین هنگام حکم از لباسم بیرون افتاد. هنگامی که حکم را دیدند بی سیم زدند و گفتند ژنرال زن ایرانی را دستگیر کرده ایم! سربازان هراسان و با ترس و وحشت دنبال وسیله ای می گشتند تا دست و پای من را با آن ببندند. یکی از نیروهای بعثی به زبان عربی به من می گفت: دستانت را پشت سرت ببر. به او گفتم این کار را انجام نمی دهم. آنها احساس می کردند زیر پوشش و لباس هایم نارنجک کار گذاشته ام و به لباس هایم مانند یک پوشش نظامی نگاه می کردند، بالاخره سرباز عراقی وسیله ای برای بستن دستان من پیدا کرد و مجبور شد بندهای پوتین هایش را باز کند تا دستانم را با آن ببندد.

آباد که به مدت 4 سال در زندان های مختلف عراق به اسارت دشمن درآمده بود، افزود: بلافاصله بعد از اسارت مرا به زندان الرشید بغداد بردند و تقریباً دو سال و نیم تا سه سال در زندان الرشید بودم. همراه سه زن دیگر آنجا اسیر بودیم. با یکدیگر در یک اتاق کوچک بدون نور و امکانات روزها را سپری می کردیم. در مدتی که در زندان بودیم هیچ خبری از اوضاع سیاسی، اجتماعی و نظامی کشور نداشتیم. فکر می کردیم جنگ تمام شده و اعتراض داشتیم که اگر اسیر هستیم باید در اردوگاه اسرا نگهداری شویم. روزی یک وعده غذا می خوردیم و در آن فضای کوچک 4 نفری زندگی می کردیم حتی اگر یکی از ما می خواست حرکت کند و برای سلامتی جسم قدمی بردارد تا بدنش دچار کرختی نشود، فضا به حدی کوچک بود که می توان گفت اندازه 4 قدم بیشتر نبود و سه نفر دیگر مجبور بودند بنشینند تا یکی از ما راه برود اما بعد از انتقال به اردوگاه شرایط بهتر شد چون حداقل امکان دیدن نور فراهم بود.

این زن اسیر که 4 سال از بهترین روزهای نوجوانی اش را در زندان های تاریک و سرد عراق به سر برده از زورگویی ها و تاب و تحمل در مقابل شکنجه های دشمن گفت: بازجویی ها کاملاً تخصصی و نظامی بود و برای این که اطلاعات مورد نیاز را به دست آورند باید شکنجه های سختی را متحمل می شدیم تا حرف نزنیم اما وقتی یک آرمان و اعتقادات ارزشمندی وجود دارد رنج ها و سختی ها را دلپذیر و قابل تحمل می کرد.بدترین و سخت ترین مسئله بی خبری از خانواده بود که نوعی شکنجه جسمی و روحی را به دنبال داشت. کاملاً بی خبر از همه جا بودیم. زیرا جزو افرادی بودیم که تمام وقایع روزنامه ها، مجلات را خط به خط پیگیری می کردیم اما در جایی اسیر بودیم که حتی نمی دانستم کجاست و پشت آن دیوارها چه کسانی هستند و روزشمار جنگ به کجا ختم شده است. در بی خبری مطلق به سر می بردم.

آباد که مانند هر شیرزن ایرانی راه و خط امام خمینی(س) را سرمشق زندگی قرار داده با اشاره به ایثارگری های شهدا،آزادگان و جانبازان تصریح کرد:به عشق امام راحل و میهن اسلامی همه نوجوانان و جوانان حتی پیران این کشور برای دفاع از خاک وطن به پا برمی خاستند تا ذره ای از این آب و خاک به دست دشمنان نیفتد. شهدا، آزادگان، جانبازان و تمام افرادی که برای پایداری و استیلای نظام تلاش کردند تا کشور به استقلال برسد همه سرمایه های معنوی برای رسیدن به ایثارگری هستند و آنها باید تلاش کنند تا این سرمایه را برای خود و دیگران نگه دارند و از این سرمایه برای پیشرفت کشور بهره بگیرند و فراموش نکنند که وارث چه ارزش های والا و بلند معنوی هستند.

202/201

کد خبر: 680068

وب گردی

وب گردی