به گزارش ایسکانیوز و به نقل از شهروند ماجرا از وقتی آغاز شد که مرد جوانی سراسیمه به پلیس پایتخت مراجعه کرد و با شکایت از یک زن لواشکفروش، به مأموران گفت: «من یک مغازه مکانیکی در شرق تهران دارم. چند ماه پیش بود که یک روز زن جوانی برای تعمیر خودرواش به مغازه مکانیکی من مراجعه کرد. آن روز ما کلی با هم صحبت کردیم. این زن به نام شیوا گفت که تنها است، برای همین آشنایی ما شکل گرفت و بعد از آن روز، چند باری همدیگر را دیدیم. کمکم یک ارتباط دوستی میان ما شکل گرفت ولی بعد از گذشت چند ماه به صورت تصادفی متوجه شدم که شیوا نامزد دارد. خیلی شوکه شدم و اصلا باور نمیکردم که او مرا فریب داده باشد. برای همین بلافاصله پیامی در تلگرام برایش فرستادم و به این رابطه پایان دادم، ولی بعد از آن شیوا دستبردار نبود. مرتب با من تماس میگرفت و التماس میکرد برای یکبار هم که شده، به حرفهایش گوش دهم. درنهایت من هم راضی شدم که با او قرار ملاقات بگذارم. آن هم به دو دلیل؛ یکی اینکه به حرفهایش گوش دهم و دیگری اینکه بعضی از وسایلم که دستش امانت بود را از او بگیرم. برای همین درنهایت سر قرار رفتم. خیابانی در شرق تهران بود. من سوار خودروی شیوا شدم و او حرکت کرد. در راه بودیم که ناگهان مرد جوانی از میان صندلی عقب بیرون آمد و پیچگوشتی را روی گردنم گذاشت. خیلی شوکه شدم. آنجا بود که متوجه نقشه شوم شیوا و نامزدش شدم و فهمیدم که این زن چه قصد و نیتی در مورد من دارد.»
مرد جوان در ادامه صحبتهایش گفت: «نامزد شیوا با تهدید به قتلم، از من خواست که یک چک چهارمیلیون تومانی را امضا کنم و به او بدهم. اول مقاومت کردم، ولی نامزد شیوا گردنم را زخمی کرد، من هم از ترسم چکی را امضا کردم و به آنها دادم. شیوا میخواست مرا از خودرو پیاده کند ولی نامزدش دستبردار نبود. او یک برگه را پیشروی من قرار داد و تهدیدم کرد که اگر آن را امضا نکنم، مرا به قتل میرساند. در این برگه نوشته شده بود که هروقت شیوا و نامزدش به تعمیرگاه من آمدند، به خاطر طلبی که از من دارند، باید خودروهای آنها را رایگان تعمیرکنم، بدون آنکه از آنها پول بگیرم. اینبار وقتی مقاومت کردم، نامزد شیوا با پیچگوشتی دستانم را زخمی کرد و من باز هم مجبور شدم از ترس جانم پای آن برگه را امضا کنم. تقریبا ٢ساعتی داخل خودروی آنها بودم و آنها کتکم میزدند. مرتب هم تهدیدم میکردند که اگر به کسی حرفی بزنم یا شکایتی کنم، یا مرا به قتل میرسانند یا آبروی مرا پیش خانوادهام میبرند. من که به تازگی نامزد کرده بودم، آنها میگفتند هروقت شکایت کنم، همه چتهایی که در مدت دوستی بین من و شیوا ردوبدل شده بود را برای نامزدم و خانوادهاش می فرستند و آبرویم را میبرند، اما زمان آشناییام با شیوا هنوز نامزد نداشتم، تصمیم به شکایت گرفتم،. چون میدانم که آنها همچنان قصد اخاذی دارند.»
با اعلام این شکایت موضوع در دستورکار مأموران قرار گرفت و تلاش برای شناسایی و دستگیری زن جوان و نامزدش ازسوی پلیس پایتخت آغاز شد. از طرفی پرونده پیشروی قاضی آرش سیفی بازپرس شعبه چهارم دادسرای امورجنایی تهران قرار گرفت و او دستور پیگیری را صادر کرد. چند روز بعد از آغاز تجسسها درنهایت شیوا و نامزدش ازسوی پلیس بازداشت شدند و تحت بازجوییهای قضائی و پلیسی قرار گرفتند. اینبار شیوا ماجرای دیگری را پیشروی پلیس قرار داد و گفت: «یک روز خودروام را برای تعمیر به مکانیکی سعید بردم. ما از این طریق با هم آشنا شدیم، ولی هیچ رابطه دوستی و عشق و عاشقی بین ما نبود. سعید از همان روز اول میدانست که من نامزد دارم. اصلا حرفی از فریب و دروغ نیست، حتی نامزدم هم سعید را میشناخت و میدانست که تعمیرکار خودروی من است، تا اینکه چند وقت پیش من که لواشکفروش هستم و از طریق شبکههای اجتماعی لواشکهایم را میفروشم، مقدار زیادی لواشک به سعید فروختم. مبلغ همه این لواشکها درحدود ٣میلیون تومان شد و قرار شد پول را برایم واریز کند، ولی او هربار برای پرداخت پول بهانه میآورد. ٣میلیون تومان را به حسابم واریز نمیکرد و مرتب امروز و فردا میکرد، حتی در این میان به بهانه اینکه چک دارد، یکمیلیون تومان پول از من قرض گرفت، اما بدهیاش را هم پرداخت نکرد. برای همین با نامزدم تصمیم گرفتیم که با زور و تهدید این پول را از او پس بگیریم. اصلا قصد اخاذی یا دزدی نداشتیم و تنها میخواستیم بدهیمان را از سعید بگیریم.»
با این اظهارات این زن به همراه نامزدش با قرار قانونی روانه بازداشتگاه شدند و تحقیقات دراینباره ازسوی پلیس پایتخت ادامه یافت.
105105