روایت  زندگی خانواده ای  که زیر خط فقر زندگی می کنند/خبرنگاران بیایند  که چکار کنند؟

ساکت اند و سر به زیر . انگار که زمانه یادشان داده باشد سکوت کنند و حرفی نزنند . یک لحظه چشمانتان را ببندید و خانواده ای را تصور کنید که که سرپرستش در زلزله بویین زهرا دچار آسیب نخاعی شده و لحظه لحظه سختی های معلولیت اش بیشتر می شود و نمی تواند مانند روزهای جوانیش کار کند و خرج زندگی را بدهد .

زهره حاجیان :زندگی عده ای از مردم که متاسفانه کم هم نیستند سخت می گذرد اما آنقدرمناعت طبع دارند که دوست ندارند مردم شریک غمشان شوند شاید هم به این فکر می کنند که مگرخبرنگار جماعت چه کار می توانند کنند.مادر خانه چادر گلدار رنگ و رو رفته اش را پایین می کشد و می گوید: گیرم که آمدید و نوشتید آخرش چه می شود؟جز آنکه ته مانده آبرویمان هم برود؟ومن قول می دهم که نامشان را مستعار بنویسم و عکسشان را نگیرم و تنها منعکس کننده درد خانواده اش باشم.

برداشت یک : مادر خجالت می کشد

نه هنوز زود است چشمانتان را باز نکنید می توانید خانواده ای را تصور کنید که ۴ پسر معلول ذهنی دارد و تنها دختر خانه می تواند تنها بخش کوچکی از هزینه های خانواده را تامین کند و مادر از این همه فداکاری خجالت می کشد و نمی تواند کمک حال دختر باشد.

برداشت ۲ : مردانی که در سطل های زباله دنبال یک لقمه نان اند

چشمانتان را باز کنید و در ذهن تان تصویر تکراری مردان و جوانان و حتی کودکانی که در سطل های مکانیزه زباله خم شده اند را مرور کنید که برای امرار معاش خود و خانواده هایشان زباله را زیر و رو می کنند تا شب با دست پر به خانه بروند و شرمنده خانواده نشوند.

۴ پسر خانواده هم روزها در سطل های زباله خم می شوند تا بلکه تکه پلاستکی ، نان خشکی ، شیشه ای ، شاید هم لباسی پیدا کنند و بفروشند و لبخند بر لبهایشان بنشیند و مادر دعایشان کند .

برداشت ۳ : از مسئولان دلگیرند

خانواده نیازمندی که در همسایگی من و شما زندگی می کنند این روزها دلگیرند نه از من و تو و کسانی که همیشه با مهربانی با آنها رفتار کرده اند آنها از نشریات و رسانه ها و نهادهای حمایتی و مسئولانی دلگیر و ناراحت اند که گاهی با چند اتومبیل به در خانه شان آمده اند و با سر و صدای زیاد وارد شده اند و با دیدن خانواده ای به شدت نیازمند تنها چند سی دی به آنها داده اند و دوربین هایشان مرتب از آنها عکس گرفته تا تبلیغ کارشان شود و لابد به بالا دستی هایشان بگویند که ما به این خانواده سر زدیم و دلجویی کردیم و مبلغی به عنوان کمک تقدیمشان کردیم که مادر خانواده و حتی همسایگان شاهد بوده اند که تنها هدیه مردانی که سوار بر اتومبیل هایی با آرم نهادهای حمایتی بودند همان چند حلقه سی دی بود که دردی از مادر و ۴ پسر معلولش دوا نمی کند و...

برداشت ۴: همسایه ها خوبند و مهربان

همسایه های محله شان خوبند و مهربان و می‌دانند در این تورم و گرانی و فشار اقتصادی تهیه غذا برای یک خانواده ۶ نفری چقدر سخت است و شاید همین حس آنها را به فکر کمک کردن می اندازد .

مسجد محله هم دست کمی از همسایگانی که در سکوت کامل و بدون سر و صدا ماهیانه به خانواده کمک می کنند ندارد و کمک می کند و همین کمک های اندک است که روزگار آنها را می گذراند .

خانواده بابایی یک خانه گلنگی دارند که در و دیوارش در حال ریختن بود و هیچ کس حاضر نبود با خانه ای با متراژ ۶۰ متر خانه را بکوبد و چند واحد در بیاورد تا اینکه مردی برای رضای خدا این کار را کرد و از بد رورگار و تنگ بودن دست و بالش نمی تواند سریعتر خانه را آماده کند شهرداری هم هر از گاهی هم سنگی می‌اندازد تا خانه ساخته نشود.

حالا گیریم که خانه ساخته شد مگر از ۶۰ متر کل زیر بنا چند مترش می‌شود آپارتمانی که ۶ نفر در آن زندگی کنند؟۳۵ متر؟ ۴۰ متر؟ شاید کمی کمتر یا بیشتر؟ تازه اگر پسران بیمار و معلول نبودند و هر از گاهی با هم درگیر نمی‌شدند شاید مشکل کمتر می‌شد و ....

برداشت ۵ :خبرنگاران بیایند که چکار کنند؟

انگارهمین یک سال پیش بود که تصمیم به ساخت خانه گرفتند و به کمک همان خیر در خانه ای قدیمی با دو اتاق ساکن شدند و با روندی که پیش می رود معلوم نیست ساخت خانه تا چه زمانی طول بکشد ؟

خانواده بابایی به سختی روزگار می گذرانند سخت است که باز خبرنگاری یا عکاسی را به خانه محقرشان راه بدهند تا گزارش بگیرند ؟ مگر همین برنامه در شهر که مخاطب زیادی هم دارد دو بار نیامد و تصویرنگرفت ؟ مگر خبرنگاران روزنامه ها نیامدند ؟ چیزی که خانواده بابایی را سر پا نگهداشته مهربانی اهالی محله و مسئولان مسجد سید الشهداست که مخفیانه و در سکوت کامل برایشان آذوقه می‌‌برند و مانند دیگران جنجال نمی کنند و برای خودشان تبلیغ نمی کنند ....

همین...

105/602

کد خبر: 684149

وب گردی

وب گردی