شب «آموزه های ماهاتما گاندی» در بخارا/ بازخوانی نامه هایی که گاندی به هیتلر نوشت

عصر چهارشنبه، پنجم آبان دویست و شصت و پنجمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا، با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار، سفارت هندوستان، انتشارات گاندی و گروه صنایع دستی پرنیا، میزبان شب «آموزه های مهاتما گاندی» بود.

به گزارش ایسکانیوز بر اساس گزارش رسیده، برگزاری این شب چندین مناسبت داشت، از آن جمله ساخت تمبر نقش برجسته طلا و نقره مزین به پرتره گاندی، و رونمایی از کتاب «اسطوره مهاتما گاندی» گردآوری و ترجمه فرزانه قوجلو که به زندگی نامه و اندیشه های گاندی می پردازد و توسط انتشارات گاندی به زودی روانه بازار نشر خواهد شد.
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست، به شرح عناوینی از شب های بخارا از جمله: «شب دکتر آمبیدکار»، «شب گاندی»، «شب زبان و ادبیات اردو» و «شب راوی شانکار»... با مشارکت سفارت هندوستان، پرداخت و از همکاری ایران و هند در برگزاری این جلسات فرهنگی و هنری ابراز خرسندی نمود.
سپس دکتر سید مصطفی محقق داماد سخنانش را با عنوان برادری انسان ها با هر دین و هر نژاد آغاز کرد و گفت:
"ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود / وین بحث با ثلاثه غساله می رود
شکر شکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله می رود
از خانم ها و آقایانی که دعوت ما را پذیرفتند و تشریف فرما شدند و از جناب آقای دهباشی که به همت و ذوق ایشان این جلسه برقرار شده است، سپاسگزارم. عنوان سخن من این است که «همۀ انسان ها با هم برادرند.» در سال 1956 سازمان فرهنگی یونسکو در هند در نهمین اجلاس خود، نمایندگی یونسکو را مأمور به گردآوری کتابی از بهترین گفتار ها و نوشته های گاندی کرد. مردی که افکارش از مرزهای سرزمینش فراتر رفته و به سراسر دنیا کشیده شده است. این کار بعد از دو سال آماده شد و تصویب ترجمۀ آن به زبان های دیگر دنیا در سال 1968 صورت گرفت. عنوان این کتاب «همۀ مردم برادرند» می باشد که با مقدمه ای از شخصیتی ارزنده -که بعدها رئیس جمهور هند شد- با نام «رادها کریشنان» منتشر شد و با ترجمۀ مرحوم تفضلی در ایران معرفی گردید. در مقدمۀ این کتاب از گاندی قطعه ای نقل شده است که می خوانیم:
"اگر ما به خدا اعتقاد داشته باشیم و این اعتقاد نه فقط در اندیشۀ ما بلکه در سراسر وجودمان باشد، تمام بشریت را بدون هیچگونه امتیاز، نژاد و طبقه و ملیت و مذهب دوست می داریم و برای یگانگی بشریت می کوشیم. تمام اقدامات من از محبت تغییر ناپذیرم به جامعۀ بشری ناشی می شود. میان خویشاوندان و بیگانگان و هم وطنان و خارجیان و سفید ها و رنگین ها و هندو ها و غیر هندی های دیگری که اعتقاد دیگر دارند چه مسلمان ها چه پارسی ها چه مسیحی ها و چه یهودی ها هیچگونه تفاوت امتیازی نمی شناسم. شاید بتوانم بگویم که قلبم از چنین تشخیص ها عاجز و ناتوان بوده است."
ریاست تولیت بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، در ادامۀ سخنانش به آیاتی از قرآن مجید دربارۀ برابری انسان ها اشاره و بیان داشت:
"حضار محترم! اگر قرآن مجید را بخوانید، آیات بسیاری در مورد موضوع برابری انسان ها خواهید یافت. من در کتاب «حقوق بین الملل: رهیافتی اسلامی» این آیات را جمع آوری کردم. در چندین آیه، قرآن، پیامبران را برادر اقوام مخالف خودشان معرفی کرده است. در واقع پیغمبران برادر انسان ها(چه مشرک و چه مؤمن) هستند و هیچ تفاوتی میانشان وجود ندارد و لذا ما معتقدیم که در آموزه های اسلامی دو برادری وجود دارد: یکی برادر دینی و دیگری برادر انسانی. این آموزه های اسلامی است و اختصاص به این ندارد که مؤمن برادر مؤمن است بلکه انسان برادر انسان است و من از نظر فلسفی این اعتقاد را دارم که مقتضای توحید این است که انسان ها همه با هم برادرند. اگر به یگانگی خدا معتقدیم به یکتایی انسان نیز باید معتقد باشیم."
در لحظاتی دیگر، دکتر سائوراب کومار، سفیر هند در ایران، ضمن تشکر از علی دهباشی و صنایع دستی پرنیا و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار در برگزاری این جلسه، در تأیید بیانات سخنران پیشین اظهار داشت:
"گفته ای در زبان سانسکریت هست که در واقع تمام گفته های کتب مقدس مختلف را خلاصه می کند و آن این است: "همۀ انسان ها یک خانواده هستند." اگر آن چیزهایی که آقای دکتر محقق داماد بیان کردند به همۀ ما از کودکی آموزش داده می شد، با این مشکلاتی که امروز در دنیا داریم، روبرو نمی شدیم.
مایل هستم نکاتی را با شما در بارۀ مهاتما گاندی و خدمات انسان دوستانه اش به اشتراک بگذارم. گاندی با وجود اینکه در ساختار مرسوم اجتماعی پر از تبعیض هند که در رسوم این کشور ریشه دارد، بود اما با این ساختارها و آموزه ها به مبارزه پرداخت. او رهبری پویش آزادی هند را عهده دار شد. پیغام حقیقت گویی و عدم خشونت وی جاذبۀ جهانی دارد و از همه چیز مهم تر اینکه حتی در قرن 21 هم کلام و پیغام او معنا دار است. مبارزۀ گاندی علیه نکات منفی ساختار طبقاتی و مذهب گرایی در هند به جایی رسید که او برای ارتقای سطح زندگی فقرا و جهت برابری حقوق انسان ها مبارزه نمود. خدماتش در مسیر اصلاح ساختار اجتماعی هند به اندازۀ گویش استقلال طلبی اش ارزشمند است. روش مورد انتخاب گاندی برای مبارزه با بزرگترین امپراطوری آن زمان تاریخ، روش «عدم خشونت» بود."
وی در ادامه گفت:
"روش نافرمانی مدنی که به وسیلۀ وی انتخاب شد، نهایتا منجر به ترک بریتانیایی ها از هند گردید. در تمام تاریخ هیچ نمونه ای دیگری از استقلال کشور هایی در اندازه و بزرگی هند و انتقال قدرت بدون خشونت و بدون مبارزه و خونریزی وجود ندارد. پیغام گاندی برای بیان حقیقت و عدم خشونت الهام بخش میلیون ها نفر در سراسر جهان و پایه گذار حرکت های ضد استعماری در تمام قاره های زمین شد. ما روز بین المللی عدم خشونت را به یادبود پیغام او جشن می گیریم.
در دنیایی که ما امروز زندگی می کنیم که در آن نوسانات نه تنها چالش های انسانی بلکه چالش هایی همانند ایجاد توسعۀ یکپارچه و بحث آلودگی و بهره کشی بیش از حد منابع زمین و ... است، پیغام گاندی و فلسفۀ او بیشتر از هر روز دیگری معناردار است. برای من لذت بخش است که وقتی به سراسر ایران سفر می کنم و می بینم که مردم ایران نه تنها گاندی را می شناسند بلکه با فلسفۀ او آشنایی دارند. فکر می کنم که جلسۀ امروز نشست مهمی است نه به این دلیل که به گاندی و گذشته ها بپردازیم بلکه به این سبب که کتاب باورهای او را باز کنیم و اهدافش را جستجو نماییم و با توجه به شرایط امروز آن ها را دوباره بخوانیم. مشتاق هستم که دوستی بین ما و مردم ایران ادامه بیاید و بتوانیم با هم تعاملات بیشتری داشته باشیم."
در بخشی دیگر مجری شب های بخارا، با یادی از سخنان «دکتر داریوش شایگان» در شب مهاتما گاندی در سال های گذشته، متن این سخنرانی را قرائت کرد:
"گاندی با اینکه دوران تحصیلاتش را در رشتۀ وکالت در انگلستان به پایان رساند، در عمق وجودش یک هندو بود و فردی وفادار به اصول و مبانی اخلاقی هند. او در فرهنگ کهنی پرورش یافت که اصول اخلاقی حاکم بر آن بر دو اصل استوار بود: یکی نظام طبقاتی، و دیگر چهار مرحلۀ زندگی هر هندو. اصطلاح «وارنا آشراما دارما» بر آمیزش این دو اصل دلالت دارد. اصول کلی اخلاقی در هند بر بخشش، تسلط بر نفس، پاکی درون، فرزانگی، راستی و بالاخص خشونت­ پرهیزی یا «آهیم سا» مبتنی است. ریشه های این خصلت اخیر، یعنی خشونت پرهیزی (آهیم سا)، را که قدمتی دیرپا در هند دارد، می توان در آیین بودا، آیین هندو، و به طرز اغراق‌آمیزی در آیین جِین بازیافت. محیطی که گاندی، کودکی خود را در آن گذراند، جامعه ای بود که بسیاری از اعضایش را پیروان فرقۀ جِین تشکیل می دادند. در حقیقت دو آیین جِین و بودا، در قالب واکنشی در برابر سلطۀ برهمنان شکل گرفت. این دو آیین در سدۀ ششم از میان طبقۀ آریستوکراسی، یعنی سلحشوران، برخاستند، و کیشی غیرمتشرع را اشاعه دادند. مفهوم خشونت پرهیزی در نظام اخلاقی دین جِین، وجهی بسیار افراطی دارد، و علاوه بر بُعد اخلاقی، از لحاظ اونتولوژیک و منطقی هم در این دین بسیار تأثیرگذار بوده است، زیرا همچنانکه پیروان این کیش از منظر اخلاقی به خشونت پرهیزی در برابر موجودات پایبندند، همچنان از لحاظ منطقی نیز به «عدم مطلق بودن احکام» باور دارند. آیین چندگانگی نسبی (آنه کانتاوادا) در واقع انعکاس عدم خشونت در امر قضاوت است. هیچ حکم و قضیه ای مطلق نمی تواند باشد، بلکه احکام صرفاً تحت شرایطی خاص واقعیت دارند. اگر آیین کلاسیک هندو به معادلۀ ذات انسان و ذات الهی که در فرمول «تو همانی» اختصار یافته است، اعتقاد دارد؛ اگر دین بودا هرگونه جوهر هستی را نفی می کند و تنها به صیرورت و استمرار پی درپی لحظات گذرا که به مجرد ظهور، ناپدید می شوند، معتقد است؛ دین جِین هر دو نظریه را می پذیرد ولی هیچ یک را مطلق نمی انگارد و اصل نسبیت را بر آنها جاری می سازد. در واقع منطق جِین منوط به نوعی «آزارپرهیزی ذهنی» است، بدان گونه که فرد پیرو اصول اخلاقی بر حیات تمامی موجودات حرمت می نهد. تردیدی نیست که گاندی از این تعالیم تأثیر پذیرفته و میراث بر کهن ترین اصول اخلاقی هند بوده است، ضمن آنکه به بهاگاوات گیتا نیز علاقۀ بسیاری داشته است. در خانقاه (آشرام) گاندی شب‌ها بهاگاوات گیتا خوانده می‌شد و خود او روزها در آن به تأمل می‌پرداخت. موضوع بهاگاوات گیتا، حماسۀ بزرگ ماهاباراتا است، بدین شرح که: دو قوم «کوروها» و «پاندوها» در میدان کارزار صف آرایی کرده، و سپاهیان را برای نبرد آراسته بودند. «آرجونا» که پهلوان این حماسه، و از طبقۀ «کشاتریاها» یا سلحشوران بود، هنگامیکه خود را ناگزیر از نبرد و در نتیجه کشتار دید، به تردید افتاد و ناتوانی و ضعف بر وجودش مستولی شد، پس گفت: هنگامیکه خویشان خود را که در اینجا قرار یافته اند می بینم دهانم خشک می شود و لرزه بر اندامم می افتد.» در پاسخ، کریشنا که مرشد او بود و در همان ارابه کنار او بود، نکوهش کنان بر او نهیب زد که: «این رفتار تو غیرآریایی (یعنی ناجوانمردانه)، مایۀ رسوایی و مخالف راه بهشت است. ای آرجونا!» کریشنا در اینجا به آرجونا تعلیمات رستگاری و فرزانگی داد و به او آموخت که ذات عالم هرگز از میان نمی رود، نه فاعلی هست و نه منفعلی، و سپس این جملۀ معروف را به زبان آورد که: «هر آنکس که آن را ضارب بپندارد، و هرآنکس که آن را مضروب بیندیشد، هر دو در خطا هستند، چه، آن نه ضارب است و نه مضروب.» در واقع کریشنا، آرجونا را از وظایف طبقاتی اش آگاه ساخت و او را به نبرد موعظه داد، البته به شرط آنکه چشم داشتی به نتیجۀ عملش نداشته باشد، یعنی عملی را پیشه کند ناب و بری از هر نیت خودخواهانه و هرگونه خودنمایی. بدین ترتیب آرجونا باید دو چیز را با یکدیگر تلفیق می کرد: از یک سو جنگیدن که وظیفۀ طبقاتی اش بود، از سوی دیگر گوش جان سپردن به تعالیم کریشنا و ممتاز شدن به مقام تجردِ از کردار و عدم فعالیت که مترادف است با فرزانگی، و چون این مقام بر دلش مستولی شود، دیگر تحت نفوذ تأثرات کردار نخواهد بود. در اینجا بین وظایف کلی اخلاقی که شالوده اش بر خشونت پرهیزی استوار است، و وظیفۀ طبقاتی که برای یک سلحشور چیزی نیست مگر جنگیدن و خون ریختن، تضادی می یابیم. «آهیم­سا» یا خشونت پرهیزی جزء وظایف کلی به شمار می آید در حالیکه از سوی دیگر نظام اخلاقی سلحشوران ایجاب می کند که فرد متعلق به این طبقه، دست به کشتن زند و دشمن را نابود سازد. هرگاه چنین تضادی رخ دهد، وظایف طبقاتی بر تکالیف اخلاقی مقدم است. در بهاگاوات گیتا هم همین موضوع مطرح شده است.
مؤلف کتاب «پنج اقلیم حضور» در ادامۀ دست نوشتۀ خود به تغییر ساختار بها گاوات گیتا توسط گاندی و وارونه ساختن آن اشاره و بیان کرده بود:
"آنچه در رفتار گاندی جالب توجه است این است که او فرزانگی و عمل بی چشم داشت بها گاوات گیتا را می پذیرد و آن را اخذ می کند، ولی از پذیرش اصل سلحشوری و نبرد که از وظایف کشاتریا هاست پرهیز می کند. گاندی به یک اعتبار، اصل بها گاوات گیتا را وارونه می سازد؛ یعنی این بار با وقوع تضاد، تکلیف اخلاقی که در اینجا همان خشونت پرهیزی است بر وظایف طبقاتی تقدم می یابد. بر مبنای آرمان بهاگاوات گیتا، او می توانست دست به خشونت بزند چون بر هر هندویی واجب بود که از سلطۀ انگلیسی ها رها شود و همین تکلیف می توانست توجیه کنندۀ قیام مسلحانۀ هندیان علیه استبداد انگلیس باشد، پس او نیز باید مانند آرجونا دست به سلاح می برد، ولی گاندی چون اساساً به نظام طبقاتی اعتقاد نداشت و آن را یکی از علل عقب ماندگی هند می دانست، این فرایند را وارونه کرد و از جنگی که مطابق بهاگاوات گیتا می توانست موجه و معتبر و مشروع باشد اجتناب ورزید و اصل بزرگ اخلاقی خشونت پرهیزی را سرلوحۀ اعمالش قرار داد. گاندی علیرغم عشقش به بهاگاوات گیتا، برخوردی منحصربه فرد و خاص را اتخاذ می کند و اساس اعمالش را بر اصل خدمت بی‌چشمداشت بنا می نهد. مضافاً بر اینکه او سخت به این اصل معتقد بود که «هدف، وسیله را توجیه نمی کند، هرقدر هم آن هدف مقدس باشد» زیرا بذر خوب، محصول خوب به بار می آورد و بذر بد، محصول نامرغوب. پس بین وسیله و هدف باید تطابق کامل وجود داشته باشد، از این لحاظ رفتار گاندی رفتاری است درست عکس رفتار ماکیاولی. همچنانکه گاندی، مانند پیروان جین، به خشونت پرهیزی در اخلاقیات اعتقاد داشت، در قضاوت هایش هم اهل تسامح بود و نسبت به ادیان دیگر اهل تساهل و سازش. بارها در سرزنش برخی اعمال ناشایست مسیحیان می گفت مسیحیت دین بخشش است، ولی مسیحیان چندان بهره ای از آن ندارند.گاندی به عبارت دیگر، اصل خشونت پرهیزی را در ذهن خود به صورت مدارا و اصل نسبیت نشانده بود. شاید او در تاریخ جدید نخستین فردی باشد که آزادی هند را از راهی به دست آورد که برای بسیاری حتی تصور آن هم مشکل و بعید می نمود. رفتاری که گاندی در پیش گرفت، در قیاس با آنچه اکنون در جهان می‌گذرد به معجزه شباهت دارد.
البته لازم می دانم در اینجا این نکته را هم متذکر شوم که اگر گاندی طی مبارزات بی خشونتش، به جای انگلیسیها با آلمانهای نازی یا استالینیستهای روس روبه رو بود، به احتمال قریب به یقین هرگز توفیق نمی یافت. انگلیسی ها علیرغم خلق وخوی استبدادی و میل جهانگشایی شان به برخی اصول اعتقاد داشتند، و نخستین مریدان غربی گاندی هم انگلیسی بودند. فراموش نکنیم که در محاکمۀ آخر گاندی، هنگامیکه او در پیشگاه دادگاه حاضر شد، قاضی انگلیسی به احترامش از جای برخاست و به او تعظیم کرد و گفت: «ابداً علاقه ­مند نیستم که هیچ­گونه حکمی علیه شما صادر کنم، امّا ناگزیرم.»
در جایی، مائو و گاندی را، با الهام از کتاب کوستلر، «مرتاض و کمیسر» نامیده‌ام. اصل عدم­خشونت گاندی با تفکر هندو پیوندی تنگاتنگ دارد و از این رو جز در خاستگاهش، یعنی هند، نمی‌توانست شکفته شود. وقتی دو سنت بزرگ آسیایی، که یکی مبلغ بی‌عملی (در چین) و دیگری اشاعه دهندۀ عدم خشونت (در هند) است، را در کنار هم می گذاریم، در یک سو گاندی را می یابیم که به اخلاق پرهیز و امتناع وفادار می ماند، و در سوی دیگر مائو قرار دارد که نقش کمیسر را پیدا می کند، یعنی درست عکس تعلیمات لائو تسو عمل می‌کند. فراموش نکنیم که چین تحت سلطۀ تفکر مارکسیسم قرار گرفت،‌ و مائو راهی را اتخاذ کرد که از اساس غیرچینی بود، حال آنکه هند توانست، دست کم در دوران گاندی، سنت عظیم جوکیان و مرتاضان را که بارزترین مظهر آن خودِ مهاتما است حفظ کند. گاندی راه حلی را برگزید که هندیِ نمونه وار بود. بی سبب نیست که هندیان، او را «مهاتما» یعنی روح بزرگ، لقب دادند.
دکتر شایگان در مورد اجرایی بودن ایدئولوژی عدم خشونت گاندی در فرهنگ و قانون کشورهای دنیا بر این عقیده بود که:
"به گمان من مفهوم عدم خشونت در جهان امروز روز به روز اکنونی‌ تر و بیش از پیش مطرح می شود. البته من شخصاً هیچ یقین ندارم که چنین رفتار بزرگ منشانه ای در هر کشور و هر فرهنگی قابل اجرا باشد! مفهوم «آهیم­سا» هندی تر از آن است که بتواند به سهولت به سرزمینی جز هند منتقل شود، چرا که در هندوان پیش زمینۀ کاملاً آماده و مستعدی برای پذیرش ترک و انصراف وجود دارد، ضمن آنکه هدف غایی زندگی برای آنان رسیدن به رهایی است. البته مارتین لوتر کینگ نیز به همین اصل پای بند بود، اما تمام سیاهان امریکا، همچون او هواخواه عدم خشونت نبودند، و در میان آنان افرادی چون پلنگان سیاه و مالکوم ایکس هم وجود داشتند. به عقیده من، خشونت پرهیزی با روحیۀ جنگ آور برخی تمدن‌ها به کلی ناسازگار است. شاید آخرین فردی که در اواخر قرن بیستم اصل گاندی را متحقق ساخت ماندلا باشد. او نیز به مجرد آزادی از حبسی ۲۷ ساله، متوجه شد که خشونت چنان در جامعه‌اش انباشته شده است که اگر درصدد انتقامجویی برآید، وقوع جنگ داخلی قطعی خواهد بود. به همین دلیل به درستی تشخیص داد که تنها راه آشتی است و راه حل دیگری هم وجود ندارد. این نکته ناگفته نماند که گاندی فعالیتهایش را نخست در آفریقای جنوبی آغاز کرد و از این رو آفریقایی‌ها با فعالیت‌های او و ایدۀ خشونت‌پرهیزی اش بیگانه نبودند.
داریوش شایگان / مهر ماه ۱۳۹۳"
در دقایقی دیگر از این شب ، از تمبر نقش برجستۀ پرترۀ گاندی با حضور رحیم پرنیا (مدیر گروه صنایع دستی پرنیا) و رئیس تولیت بنیاد موقوفات دکتر افشار و سفیر هند، پرده برداری شد و نشان گاندی به دکتر محقق داماد و علی دهباشی توسط دکتر سائوراب کومار تقدیم گردید
رحیم پرنیا با ذکر خاطره ای از زندگی خود گفت:
"از آثارم چیزی نمی گویم چرا که معتقدم وقتی اثری خلق می شود دیگر جدا از من است و خود مسیرش را طی می کند. پس می خواهم از زندگی خود بگویم. رشتۀ تحصیلی ام نقاشی است. کاریکاتور کار کرده ام و آخرین آثارم در آفتاب یزد بوده است. یک روز در حیاط مسجد امام اصفهان نشسته بودم و گریه می کردم. همسرم به همراه فرزندم مرا ترک کرده بودند و خبری از آن ها نداشتم. پدرم فوت کرده بود و ورشکست شده بودم. یکی پیدا شد و گفت:"چه شده؟! چرا زار می زنی؟"
وضعیت زندگی ام را برایش گفتم و گلایه کردم که از خدا شاکی ام! از همۀ مردم شاکی ام!
خندید و گفت:"پسر! تو که به هر کسی اشاره می کنی سه انگشت به طرف خودت است، پس حواست باشد هر چه می خواهی از خودت بخواه! در ضمن تو از یک موش کم تری؟ دانشمندان آزمایشی دارند که موش را در راهرو رها می کنند تا پنیر درون اتاق را پیدا کند. موش در اتاق ها جستجو می کند و سر آخر پنیر را می یابد. اما تو مدام به همان اتاقی که پنیری ندارد می روی! البته که تقصیر تو نیست من هم همانند تو آموزشی جهت زندگی خود ندیده بودم. تو را به جایی خواهم برد که آموزش ببینی."
با او رفتم. مؤسسه ای بود که آموزش های بسیاری در آنجا دیدیم. به او گفتم که من در این ظلمت چه کاری می توانم انجام دهم؟ گفت یک شمع روشن هزاران شمع خاموش را می تواند روشن کند و تو بی هیچ توقعی در خدمت انسان ها باش و تنها از خودت انتظار داشته باش آنگاه از وجود خودت همه چیز آغاز خواهد شد. من هم در مؤسسه داوطلبانه ایستادم. در ابتدا کارهایی همچون نظافت را انجام می دادم که باعث شد چیزی در درونم بشکند و آن غرورم بود. اطرافیان من را مسخره می کردند و می گفتند که با این روش به هیچ جا نمی رسی! اینقدر بایست تا زیر پایت علف سبز شود. وقتی با عشق ایستادم واقعا زیر پایم علف سبز شد و زندگی شروع به رشد کرد:
پس ندا آمد که ای در باز شو / بار دیگر زندگی آغاز شو"
مدیر صنایع دستی پرنیا، در مورد آغاز این پروژه تصریح کرد:
"پس از آن شروع کردم به ساخت نقش برجسته های مفاخر ایران، در ابتدا پرترۀ امیرکبیر و کورش را کار کردیم اما ادارۀ استاندارد پروژه را متوقف کرد. اعلام کردند که در قانون استاندارد ایران کار با شمش طلا وجود ندارد! چهار سال در رفت و آمد و جلسه و بحث گذشت. تا قانونی به استاندارد کشور اضافه شد و چهارچوب های قبلی تغییر کرد. پس از آن طرح و ایدۀ تمبرهای نقش برجسته را به شرکت پست دادیم و نقش تمبر برجستۀ امام خمینی (ره) و حافظ و فردوسی را تولید کردیم. وقتی به خارج ایران و مفاخر بشریت رسیدیم، اولین شخص گاندی بود چرا که تفکرات او به من نزدیک است.
در آخر به منظومه ای اشاره دارم که در توصیف اسارت یک کهنه سرباز است:
ای وطن آواره گشتم در رهت / پیر و زار و خسته گشتم در رهت
هر زمان از دور بینم قامتت / اشک بر چشمم، نگاهم بر درت"
سپس از کتاب «اسطورۀ مهاتما گاندی»، ترجمۀ فرزانه قوجلو، با حضور دکتر محقق داماد، سفیر هند در ایران و جلال شمسیان ، مدیر نشر گاندی،رونمایی شد.
در ادامه به تجلیل از زحمات جلال شمسیان مدیر انتشارات گاندی، از طرف سفارت هند هدیه ای به وی اهدا گردید.
در لحظاتی دیگر، سردبیر مجلۀ بخارا، با یادی از مسعود برزین بیان داشت:
"بیش از نیم قرن پیش، مردی با نام استاد مسعود برزین خاطرات مهاتما گاندی را به زبان فارسی با بیانی بسیار شیوا که هنوز هم پس از نیم قرن خواندنی است، ترجمه کردند. امشب او درمیان ما نیست اما یادش را گرامی می داریم چرا که هر جا سخن از هند و فرهنگ ایران است بدون تردید یاد چند نفر بیشتر نمی افتیم: زنده یاد محمود تفضلی، زنده یاد مسعود برزین و زنده یاد دکتر جلالی نائینی."
وی در پایان سخنانش از گلبرگ برزین، فرزند وی، دعوت کرد تا به نمایندگی از مادرش که به دلیل کسالت در جمع حضور نداشت، نشان تقدیر پدر را از سفیر هند دریافت نماید.
در قسمتی دیگر، قلم حافظ ساختۀ بازرگانی گلستانی توسط دکتر محقق داماد به دکتر سائوراب کومار اهدا گردید.
دیگر سخنران این مجلس فرزانه قوجلو، در مورد کتاب رونمایی شدۀ این شب و تفکرات مهاتماگاندی چنین گفت:
"آلبرت اینشتین این طور پیش بینی کرد:« نسل های آینده... به سختی باور خواهند کرد که چنین کسی، به هیئت انسان، بر این کرۀ خاکی قدم گذاشته است.» شنیدن این حرف از زبان انسانی که در تمام طول عمرش کسی را نستود، سزاوار نوشتن ده ها جلد کتاب است. هنوز زندگی گاندی تخیل مردم را در گوشه و کنار این گیتی بر می انگیزد. شاید میراثش رو به افول می‎ نهاد اگر صرفاً بر پایۀ عقاید و اندیشه هایش بنا شده بود. اما آنچه گاندی را متمایز ساخت آن بود که او همواره بر نظریاتش جامۀ عمل می پوشاند. زمانی گفت: « عملِ من، قلمرو من است» و در تمام عمر وحدت بین حرف و عمل گواهی بود بر مدعایش. جست و جوی حقیقت زیرساخت تمام اعمال گاندی بود. او باور داشت که هر فرد « صدایی درونی» دارد که صدای پروردگار است. فقط با گوش دادن به صدای درون می‎ توان به حقیقت دست یافت. او معتقد بود که دانستن حقیقتِ مطلق هرگز ممکن نیست، بلکه مفاهیمِ متفاوتی از حقیقت وجود دارد و هر کس حقیقتی را که خود می‎ بیند به جلو سوق می ‎دهد. در باور گاندی حقیقت مطلق وجود ندارد که هندیان، مسلمانان یا مسیحیان بتوانند به آن توسل جویند، گرچه هر یک بخشی از این حقیقت مطلق اند. با نگاهی به جهان امروز، این باور گاندی بیش از هر وقت دیگر در جان ما حسرت به جای می‎ گذارد. بی تردید آنچه امروز در سراسر جهان و به ویژه در همین همسایگی ما رخ می‎ دهد، نشان دهنده یکی از آموزه‎ های گاندی است که هیچ کس به درستی نشنید و هیچ گاه به کار بسته نشد که اگر می‎ شد قطعاً ما امروز در چنین جهان دهشتناک و درنده‎ خویی زندگی نمی ‎کردیم که دیگر هیچ قبحی در آن وجود ندارد."

وی در ادامه گفت:
"ریشۀ این عقاید زمانی پا گرفت که گاندی، به عنوان وکیلی جوان و ناموفق، سرزمین مادری ‎اش، هند را برای یک سال کار در آفریقای جنوبی ترک کرد. او قریب بیست سال آنجا ماند و طی این دوران بود که دانش سیاسی و فلسفی اش رشد یافت. فعالیت های گاندی به نمایندگی از جانب جمعیت اقلیت و تحت ستم هندیان او را به ابداع شیوه ای یگانه کشاند که مبارزه ای مسالمت آمیز بود و نامش را « ساتیاگراها» نهاد. او این نام را از تلفیق ریشۀ سانسکریت « ساتیا» ( حقیقت) با «گراها» (محکم نگه داشتن) ابداع کرد. گاندی نه به « نافرمانی مدنی» علاقه مند بود که بوی ستیزه جویی می داد، نه «مقاومت انفعالی» را می ‎پسندید که ماهیتی منفی داشت و او آن را به عنوان ابزارِ ضعف تلقی می کرد. برای بیشتر تحلیل گران ساتیاگراها مترادف بود با مقاومت به دور از خشونت. اما مطابق معمول عقاید گاندی مفهومی عمیق تر و هدفی بلند پروازانه تر داشت. ساتیاگراها یعنی نیرو: نیروی عشق و حقیقت. هدف ساتیاگراها تحول و دگرگونی اخلاقی بود، نه انتقام جویی. ساتیاگراها بر مبنای اندیشه ها و تجربه های عملی گاندی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در آفریقای جنوبی شکل گرفت. از آنجا که هندیان و دیگر غیر اروپاییان در آفریقای جنوبی طی دهه های متمادی از نظام آپارتاید رنج می کشیدند، کامیابی های گاندی در آنجا فریبنده می نمود. لیک بودند اندیشمندانی که شیوه‎ های او را حتی در همین نخستین گام‎ ها جهانی و فارغ از مرز ها ارزیابی می ‎کردند. لئو تولستوی،بزرگ ترین نویسندۀ روسیه، به هنگام توصیف نخستین مبارزۀ ساتیاگراها در ستایش خود از گاندی صریح بود:« مهم ترین کاری که تا کنون در جهان انجام شده است.» برای خود گاندی هم مدت زیادی طول نکشید تا چنین بگوید:«به دور از خودخواهی و در نهایت انصاف می گویم که پیامِ من و شیوههایم اساساً برای تمام جهان است.»
حضور مستمر گاندی تا آن سوی قلمرو جنش عدم خشونت کشیده می شود. بسیاری از عقاید معنوی و اجتماعی گاندی را اساساً آرمان گرایانه تلقی کردند و این اندیشه ها کنار گذاشته شدند. اما همین عقاید هر روز بیش از پیش در سراسر جهان طنین می ‎اندازند ،در کشور های غربی شاهدِ حساسیت بیشترِ آن ها نسبت به حکمت و ارزش هایی هستیم که در فرهنگ های غیرغربی تجلی می یابد. گروه‎ های طرف دار محیط زیست و نهاد های فرا ـ ملیتی، تأثیرِ پیشرفتِ بی وقفۀ تکنولوژی و شیوۀ مدرنیزه کردن غربی را به چالش می کشند. امروز دیگر اعتقاد به « وحدت نژاد های گوناگون» شعاری صرف در جوامع چند قومی نیست. رد پای گاندی بر این پیشرفت ها انکار ناپذیر است، گرچه احتمالاً فروتنی همیشگی گاندی او را نسبت به چنین ارزشی بی اعتنا می ساخت. زندگی های بی شماری به واسطۀ شناخت غیر مستقیم از زندگی گاندی دستخوش دگرگونی شده است. گاندی از طریق اندیشه هایش، و بیش از آن، به واسطۀ کردارش همچنان موجب بیداری سرشت بهتر نهفته در بشر است."
مترجم کتاب در خاتمه به بازخوانی گفته های گاندی با ترجمه محمود تفضلی، روی آورد:
"اما برای دریافتن آنچه گاندی می‎ گفت و می‎ کرد شاید بهتر باشد که با یادی از زنده یاد محمود تفضلی برخی از گفته‎های گاندی را بار دیگر از نظر بگذرانیم.
•محبت نیرومند ترین قدرتی است که جهان در اختیار خود دارد و در عین حال ساده ترین نیروبی است که بتوان تصور کرد.
•من با تجربه های تلخ این درس عالی را آموخته ام که خشم خویش را محفوظ نگاه دارم. همان طور که حرارت اگر محفوظ بماند می تواند به نیرو مبدل شود، اگر خشم ما تحت کنترل و تسلط درآید می تواند به قدرتی بدل گردد که دنیا را به تکان آورد.
•این طور نیست که من هرگز به خشم نمی آیم، بلکه اجازه نمی دهم که خشم بر من چیره شود. من خصلت بردباری و دوری از خشم را در خود می پرورانم و روی هم رفته، موفق هم می شوم و معمولاً موقعی که خشم فرا می رسد راه را بر او می بندم. اما این که چگونه می توانم بر خشمم چیره باشم پرسشی بی فایده است، زیرا این عادتی است که هر کس باید در خود بپروراند و از راه تمرین دائمی باید در این راه موفق شود.
•من یک خیال پرداز رؤیایی نیستم و نسبت تقدس را برای خویش نمی‎ پذیرم. من موجودی زمینی و خاکی هستم... من هم می توانم به اندازۀ شما ضعف های بسیار داشته باشم. اما من دنیا را دیده ام. من با دیدگانی باز و گشاده در دنیا زندگی کرده ‎ام. من دشوار ترین آزمایش هایی را که ممکن است سرگذشت آدمی باشد گذرانده ام و برای خود انضباطی آهنین به وجود آورده ام.
•آنچه در مورد یک فرد صادق است دربارۀ یک ملت هم مصداق دارد. بخشایش هر اندازه که باشد زیاد نیست. اما یک فرد ضعیف هرگز نمی تواند بخشایش داشته باشد. بخشایش صفت خاص نیرومندان است.
•تحمل رنج حدودی مشخص دارد. تحمل رنج می تواند خردمندانه یا ابلهانه باشد و موقعی که از حد گذشت نه فقط عادلانه نیست بلکه منتهای جنون خواهد بود.
آری، گاندی نه به یک قوم، ملت و سرزمین و زبان تعلق دارد بلکه مثل تمام اسطوره‎ها به تمام جهان تعلق دارد."
در ادامه، برگ هایی از عکس های خاطرات اسطورۀ کشور هندوستان ورق خورد. تدوین این آلبوم را مریم اسلوبی عهده دار بود.
در این قسمت از برنامه، سکانس هایی از فیلم سینمایی «گاندی» محصول مشترک سینمای هند و انگلستان که جزو لیست فیلم های برتر تاریخ سینمای جهان، به کارگردانی و تهیه کنندگی «ریچارد اتنبرا» است، به نمایش درآمد. فیلم گاندی در سال 98 هشت جایزۀ اسکار را به خود اختصاص داد. تدوین این بخش را مهیار محمدی به عهده داشت.
سپس دکتر منیژه مقصودی، به موضوع تصویر مهاتما گاندی در میان ایرانیان و تحقیقات و پژوهش های آماری خود در مورد این بحث پرداخت و گفت:
"در مقدمه لازم می ‎دانم اشاره ای نمایم به اینکه من انسان شناس هستم با تخصص هایی در رشته خانواده و مطالعات روستایی و دانش بومی. از اینرو در باره گاندی تحقیقی انجام داده ام با تاکید بر روش های مصاحبه که در این جلسه به صورت بسیار فشرده آن را مطرح می کنم.
آنچه که مشخص است این است که همه ما گاندی را می شناسیم و در بارۀ او بسیار شنیده ایم و باز هم دوست داریم که بشنویم. سخنرانی های این مجلس بر آموخته های ما می افزاید، من در این نشست ادبی- فرهنگی در بارۀ تصویر مهاتماگاندی در میان ایرانیان ، مطالبی را ارائه می دهم.
من همانطور که اشاره شد، طرح پژوهشی در باره مهاتماگاندی را انجام می دهم. این طرح پژوهشی متمرکز است بر شناخت و درک ایرانیان از مهاتماگاندی. می خواهم به شناخت ایرانیان از مهاتماگاندی پی ببرم و اینکه ایرانیان چه تصویری از گاندی دارند، چه جنبه هایی از گاندی مورد توجه ایرانیان است، چرا تا بدین حد گاندی در بین ایرانی ها مورد توجه است. در تحقیق با گروه های مختلفی از جمله محققین، دانشجویان، افرادی با تحصیلات متوسط و نیز برخی دیگر گروه ها مصاحبه هایی انجام داده ام که در این جلسه به اختصار به پاره ای از آن اشاره می کنم. با توجه به داده های بدست آمده ، افرادی که تحت مصاحبه قرار گرفته اند به شکل هرمی هستند که در رأس هرم افرادی با تحصیلات بالا و متخصص در فرهنگ هند می باشند، سپس افرادی با تحصیلات بالا و پس از آن دانشجویان قرار دارند و در انتهای هرم که تعداد بیشتری قرار می گیرد، افرادی هستند با تحصیلات متوسط. بدین ترتیب داده های بدست آمده قابل تعمق می باشد.
بر اساس تجزبه و تحلیل های بدست آمده از مصاحبه های انجام شده، چندین نکته کلیدی بدست آمد، از جمله:
گاندی به گونه ای شگفت انگیز در میان ایرانیان چهره ای است شناخته شده. چه در میان قشر تحصیل کرده و چه در میان افرادی با تحصیلات متوسط و نیز در میان جوانان دانشجو. از دانشجویان سوال کردم که آیا گاندی را می شناسید، پاسخ دادند آری. سوال کردم که آیا فیلمی از گاندی دیده اید، در پاسخ گفتند خیر. با تعجب پرسیدم پس گاندی را از کجا می شناسید. گفتند:"مگر حتما باید فیلم یا کتاب خوانده باشیم، گاندی را همه می شناسند، نیازی به دیدن فیلم نیست که او را بشناسیم". از بانویی کهن سوال در وسط مجلسی سوال کردم که آیا گاندی را می شناسید؟ پاسخ دادند : البته ، مگر کسی هست که گاندی را نشناسد؟" بدین ترتیب همه او را می شناسند. این اطلاعات اولیه مرا کاملا شگفت زده کرد که در مقایسه با سیاستمداران بسیاری که کم و بیش در ایران شناخته شده اند، مثلا چرچیل یا آبراهام لینکلن، مردم شناخت بسیار اندکی از آنها دارند در حالیکه مهاتما گاندی را می شناسند. نه تنها شناخت بلکه به نوعی تحسین از او و بالابردن او تا حد پیامبر زمان خود از او نام می برند. این شناخت نه به دلیل مطرح بودن گاندی است، زیرا همان قدر که سایر سیاستمداران در سطح مطبوعات معرفی می شوند، او نیز معرفی شده است، ولی اصولا گرایش روحی، روانی و عاطفی و در نهایت فرهنگی مردم در سطوح مختلف نسبت به گاندی بسیار است.
از گاندی با چنین واژه هایی نام می برند: ناجی هند، پیغمبر زمان خود، قهرمانی بزرگ، پدیده ای استثنایی در حوزه سیاست، اسطوره مقاومت، با هوش، رهبر سیاسی هند."
استاد رشتۀ انسان شناسی دانشگاه تهران در ادامۀ سخنانش با بررسی وجوه چهرۀ شناخته شدۀ پایه گذار فلسفۀ عدم خشونت بیان داشت:
"گاندی از چند جهت شناخته شده است. اولا او را به عنوان رهبر سیاسی و ناجی هندوستان می دانند. از سوی دیگرآنچه که توجه مردم با سطح سواد متوسط را به گاندی جلب می کند، نوع زندگی او، ساده زیستی و ساده گرایی اش می باشد. گاندی را تحسین می کنند به خاطر ساده گرایی او و به دور از تجملات بودن او را می ستایند. گاندی را مردی با پا های برهنه، تکه پارچه ای بر تن و عصایی بر دست و بزی در کنارش تصور می کنند. بیشتر تصور بر این است که او روزه گرفته است و نیز روزه سکوت کرده. کمتر در باره نحوه روزه و روزه سکوت گاندی اطلاعات دارند. به عبارتی همان قدر که روزه در فرهنگ ما ایرانیان جایگاه کلیدی دارند، به مسئله روزه او اشاره می کنندکه شباهت فرهنگی را نشان می دهد. این شناخت از جانب افرادی است با تحصیلات متوسط. یکی از نکات کلیدی در شناخت گاندی در میان قشر تحصیلکرده مسئله فلسفه عدم خشونت گاندی است. قشر تحصیلکرده گاندی را به دلیل فسلفه عدم خشونت او تحسین می کنند. لازم به تاکید است که فلسفه عدم خشونت با درک عمیقی همراه نیست. و بسیاری از آن به عنوان ابزاری در واکنش های فیزیکی و گاه کلامی مطرح می کنند. فسلفه عدم خشونت قابل تعمق است و یکی از مباحث جذب در مورد گاندی است. در فرهنگ ما ایرانی ها ترحم، بخشش و رحم و شفقت وجود دارد و در عین حال نیز انتقام جایگاه خود را در قوانین عرفی، شرعی و مدنی دارد. در حالیکه در فلسفه هندی عدم خشونت در بسیاری از موارد از جمله: واکنش نکردن در مقابل خشونت های فیزیکی، کلامی و در سطع وسیع تری که به گیاه خواری هم منجر می شود مطرح است. بنابراین از این رو فلسفه عدم خشونت اندکی ناشناخته است."
وی در خاتمه با توضیح شباهت فرهنگ ایران و هند تصریح کرد:
"در واقع به دلیل شباهت ها و نزدیکی عمیق فرهنگی که ما ایرانی ها نسبت به فرهنگ هند داریم، گاندی را می شناسیم. تا چه او را نزدیک به خود می دانیم و او را حس می کنیم. شناخت گاندی از دریچه نگاه ایرانی ها، مباحث کلیدی بسیاری را برای ما باز گو می کند. به طور کلی شناخت مردم از گاندی متشکل از لایه های شناختی متعددی می باشد. لایه های اولیه مربوط به اقشاری است که تحصیلات متوسطی دارند و هر چه از این هرم بالاتر می رویم شناخت گاندی عمیق تر می شود. و در میان افراد معدودی است که شیوه مبارزه او را نقد می کنند. بهر روی تصور ایرانی ها از گاندی نکات کلیدی بسیار جذابی را برای ما می گشاید."
آخرین سخنران این شب، مرضیه زمانی بخش هایی از نامه های گاندی به هیتلر در فاصلۀ سال های 1939 تا 1940 را با ترجمۀ خویش، قرائت کرد:
" نخستین نامه گاندی به هیتلر در سال 1939
هند، 23 جولای 1939
دوست عزیز،
دوستانم بر من اصرار کرده اند که محض خاطر بشریت برای تو نامه ای بنویسم. ولی من از انجام این کار ممانعت کرده ام چرا که احساس کرده ام این امکان وجود داشته باشد که هر نامه و سخنی از سوی من گستاخانه و نامربوط باشد. احساسی به من می گوید که نباید درباره این نامه زیاد سبک و سنگین بکنم و تنها می بایست برای هرچه که ممکن است ارزش اش را داشته باشد تلاشم را بکنم.
روشن است که در این برهه از تاریخ تو تنها کسی هستی که می تواند جلوی جنگی را که ممکن است بشریت را به قهقرای وحشی گری و بربریت بکشاند بگیرد. آیا تو حاضری برای چیزی که هرچند بسیار هم برایت با ارزش باشد چنین هزینه ای را بپردازی؟ آیا ممکن است به درخواست مردی که خودخواسته از نبردی که در آن پیروزی چندانی نمی دید، دست کشیده بود، گوش خواهی داد؟ به هر حال، چشم امید دارم که تو مرا به خاطر این نامه مورد عفو قرار بدهی.
من دوست صمیمی تو خواهم ماند،
اِم. کِی. گاندی"
" واردا
24 دسامبر 1940
نامه مهاتما گاندی به هیتلر در سال 1940
دوست عزیز،
اینکه شما را دوست خطاب می کنم، نه از باب ادب و تشریفات که طبیعتم این است. من بری از دشمن هستم. مدت 33 سال است که سودایم کمک طلبیدن از نوع بشر برای برقراری دوستی میان آنان بوده است، دوستی فارق از هر نوع عقیده،رنگ یا نژاد.
امید دارم که تو فرصت و تمایلی داشته باشی تا درک کنی که چه طور بخش عظیمی از انسانیت که بصیرتی برآمده از رسم دوستی در جهان هستی دارد، ناظر بر رفتار و کردار تو است. ما نه شکی بر دلاوری یا ارادتی که به سرزمین پدری خویش داری داریم و نه باوری بر خوی اهریمنی و شیطانی داریم که دشمنانت تو را بدان هیبت وصف می کنند. اما این خطابه های تو و اظهاراتت و نیز دوستان تو و کسانی که ستایشگرانه تو را وصف می کنند شکی باقی نگذاشته اند که آنچه تو می کنی جز شیطان صفتی و پلیدی و زوال کرامت انسانی نیست، به خصوص در نگاه من که باور خویش را بر مدارا و دوستی جهان گسترده ام. و با تحقیر چکسلواکی، تجاوز به خاک لهستان و ویرانی دانمارک بسیار خوب با چشم اندازی که تو به دنیا داری آشنا شده ام، رفتاری یغماگرانه در لباسی از تقوا و فضیلت. اما ما از کودکی آموخته ایم که این اعمالی را که تو آن ها را پرهیزگارانه و پاک قلمداد می کنی، چیزی جز رذالت انسانی ندانیم. و به همین ترتیب است که نمی توانیم موفقیت خویش را در دستان تو آرزو کنیم.
اما، خواسته ما هنوز هم به قوت خود باقی است. اگر در برابر امپریالیسم بریتانیایی ایستادیم و مقاوت کردیم، سرنوشت نازی نیز همان خواهد بود. یک پنجم از نژاد بشر زیر سلطه انگلیس است، آن هم با چه عنوانی که انگلستان می گوید: هیچگونه ملاحظات و شک و شبه ای را تحمل نمی کند. مخالفت ما با این ادعا برای صدمه زدن یا آسیب رساندن به مردم انگلستان نیست. ما برای تغییر و تحول آن ها تلاش می کنیم، نه برای شکست و نابودیشان. خواسته ما انقلابی در صلح و بدون توپ و تفنگ در برابر قوانین بریتانیا است. اما چه ما آن ها را تغییر بدهیم یا نه، هدفمان آن است تا در تلاشی به دور از خشونت و بدون همکاری با آنان اجرای قوانین آن ها را در سرزمین خود ناممکن کنیم. و این روش ما ذاتا غیر قابل دفاع است، زیرا که اصلا جنگ و شکستی در کار نیست که در ادامه اش دفاعی را بطلبد. بر این اساس که هیچ ظالمی نمی تواند بدون اعمال زور و اجبار بر مظلوم یا بدون ذره ای همکاری و تمایل مظلوم به نیات خود رسیده و بر آن ها مسلط شود. شاید که حکمرانانِ ما بر سرزمین و جسم ما حاکم شوند اما نمی توانند روح ما را به زنجیر بکشند. آن ها تنها با تخریب شخصیت، روح و روان تمام-مردان،زنان و کودکان هندوستانی است که می توانند بر این سرزمین مسلط شوند. شاید که همه آن مردمان مظلوم به دنبال قهرمان خود به پا نخیزند و ترس حاکم بر آن ها به بدنه اصلی جنبش و انقلاب آن ها آسیبی وارد کند، اما فعلا مسئله این نیست. اگر در این سرزمین خیل عظیمی از هندوستانی ها-مرد و زن- پیدا شوند که بی هیچ خواسته نادرست و ناخوشایندی آماده شوند تا به جای سر خم کردن در پیش یغماگران، سر خود را در راه وطنشان بدهند، آنگاه راهی برای آزادی از استبداد و خشونت به همگان نشان داده اند و از تو می خواهم که صادقانه باور کنی در کمال ناباوریِ تو چنین جمع عظیمی از مردان و زنان را در سرزمین هندوستان خواهی یافت. آنان بیست سال گذشته را در حال یادگیری چنین تعلیمی بوده اند.
در نیم قرن گذشته در حال یادگیری این آموزه برای بیرون راندن و دور ریختن قواعد و ضوابط بریتانیا بوده ایم. جنبش آزادیخواهانه هیچگاه به قدرت امروز نبوده است. یکی از قدرتمندترین ارگان های سیاسی که منظورم کنگره ملی هندوستان است، در تلاش است تا این ماجرا را به پایان برساند و تا به حال نیز از راه فعالیت های صلح جویانه و به دور از خشونت موفقیت های بسیاری کسب کرده ایم و ما کورمالانه در پی یافتن نوری در تاریکی هستیم، جنگ با یکی از بزرگترین ارگان های خشونت در دنیا که همان بریتانیا است و اینک تو این قدرت را به چالش کشیده ای و حال باید نشست و انتظار کشید که کدامیک نظامی برتر است، بریتانیا یا آلمان. ما و غیر اروپایی ها به خوبی می دانیم که تحت سلطه بریتانیا بودن یعنی چه. اما به هیچ عنوان آرزو نمی کنیم که پایان این قدرت در دستان آلمان نازی و به کمک آن باشد. چرا که ما در مبارزات صلح جویانه خود نیرویی را بازشناخته ایم که اگر نظامی مستحکم به خود بگیرد بدون شک می تواند در برابر بزرگترین اجتماع ظلم و بیداد ایستادگی کند. در تکنیک مبارزه بدون خشونت شکست جایی ندارد. هرچه هست بر دو فعل "جان ببر یا جان بده" استوار است، آن هم بدون هیچ کشتار یا آسیبی و در این راه به هیچ پول یا آنطور که تو خود را مجهز کرده ای نیاز به دخالت هیچ ابزار مسلحانه و علمی نیست. برایم جای بسی تعجب است که تو نمی بینی که این بازی در انحصار هیچکس نیست. اگر بریتانیا هم نباشد، باز هم قدرت دیگری خواهد بود که علیه تو قد علم کرده روی دست تو بلند شود و تو را با سلاح هایی که خود آن ها را علم کرده ای نابود کند. تو هیج میراثی برای مردمانت به جای نخواهی گذاشت که بر آن افتخار کنند. آن ها نمی توانند به این رزم بی رحمانه هر چند هم که زیرکانه و هوشمندانه برنامه ریزی شده باشد افتخاری کنند و بدین سان است که از تو درخواست می کنم به این جنگ پایان بدهی و بدانی که با ارجاع اختلافات خود و بریتانیا به دادگاه بین الملل که متشکل از جمعی برآمده از خواسته دوطرف خواهد بود چیزی را از دست نخواهی داد. حتی اگر هم در جنگ پیروز شوی، باز هم بدین معنا نیست که حق با تو بوده است. تنها بدین معنا خواهد بود که قدرت تخریب تو بیشتر از دیگری است. حال آنکه با واگذاری این اختلاف در دستان دادگاه بین الملل تلاش می شود تا حد امکان به طور انسانی و برابرانه این مسئله مورد سنجش قرار گرفته و برحق بودن هر طرف به درستی مشخص شود.
تو خوب می دانی که مدتی پیش برای اتباع انگلیسی درخواستی دادم تا روش صلح جویانه و ضد جنگ و خشونت مرا پذیرا باشند. من این کار را کردم زیرا که بریتانیا من را بیشتر به چشم یک دوست می دید تا یک آشوبگرِ شورشی. اما برای تو و مردمانت من فردی غریبه هستم. و این جرأت را ندارم که از تو همان درخواستی را که از بریتانیا داشتم طلب کنم. بعلاوه همان فشار و اجباری را که بر بریتانیا وارد کردم نیز نمی توانم بر تو اعمال کنم. اما درخواست حال حاضر من بسیار ساده است، زیرا که درخواستی عملی و کاملا ملموس است. در این دوران که قلب مردمان اروپا در پی صُلح و آرامش است، حتی ما هم مبارزات هرچند صلح جویانه خود را به حالت تعلیق درآورده ایم، آیا این درخواست زیادی است که از تو می خواهم برای صلح قدمی برداری آن هم در دورانی که شاید شخصا برای تو معنای خاصی نداشته باشد اما برای میلیون ها اروپایی که دارم فریاد شیون و ناله اشان را برای صلح می شنوم بسیار ارزشمند است؟ در خلال سفرم به انگلستان که به عنوان نماینده در کنفرانسی شرکت کرده بودم از روم نیز دیدار کردم و در آنجا با آقای موسولینی افتخار ملاقاتی داشتم برای شما و ایشان درخواست کمیته مشترکی صادر کردم. امیدوارم او این درخواستی را که از او و برای تغییراتی بسیار حیاتی مطرح شده است، مورد توجه و تامل قرار بدهد.
من دوست صمیمی شما هستم،
اِم. کِی. گاندی"
در پایان این شب، لوح یادبود سفارت هند به سخنرانان این مجلس اهدا شد. سپس فرزانۀ قوجلو با همراهی جلال شمسیان کتاب «اسطورۀ مهاتما گاندی» را به سفیر هند و سخنرانان این نشست اهداکردند.

503502

کد خبر: 690012

وب گردی

وب گردی