اینجا  آرزوها به فردا گره می خورد/وقتی نوعدوستی بهانه ای برای کمک می شود

وارد خیابان کلاهدوز که می شوید، باید به راهتان ادامه دهید تا به چهار راهی برسید که در ضلع جنوبی آن خیابانی به نام وارسته قرار دارد. درست در میانه این مسیر تابلوی بزرگ موسسه خیریه «سمر» توجه تان را به خود جلب می کند.

الهام صادقی - موسسه ای که از سال 1386 برای کمک به بیماران سرطانی، حمایت روحی و روانی از آنها و تسریع در روند بهبود آنها تاسیس شده است تا مرحمی باشد برای کمک به بیماران در جهت اشاعه نوعدوستی و باری را نیز از دوش این خانواده ها بردارد. باید از حیاط بزرگ و سرسبز آن درست از کنار آلاچیق و نیمکت های چوبی بگذرید تا به در ورودی ساختمان برسید. اینجا شبیه یک خانه برای بیماران است، بنابراین برای داخل شدن هم باید کفش هایتان را در بیاورید.اما داخل که می شوید نخستین چیزی که نظرتان را به خود جلب می کند، گلدان هایی است که در فضای داخلی چیده شده و به نوعی حس آرامش، طراوت و شادابی را به افراد منتقل می کند. بعد از دفتر مددکاری وارد سالن می شوید، فضایی با یک ردیف مبل های سبز رنگ و تلویزیونی که در ساعت های استراحت برای مراجعان فیلم به نمایش می گذارد. اینجاهم پر از گلدان های کوچک و بزرگ است.

در سمت چپ سالن غذا خوری قرار دارد، میز صبحانه حاضر است و مراجعان در حال خوردن صبحانه هستند. نهار را هم همین جا خواهند خورد. کمی جلوتر اتاق استراحت، نمازخانه و فضایی قرار دارد که افراد می توانند در آن نرمش کنند، در مجاورت آن نیز اتاق نورگیر بزرگی قرار دارد، با صندلی هایی که دور یک میز گرد چیده شده است. گلدان های بنفشه آفریقایی و اکواریومی که در کنار اتاق قرار دارد، نخستین چیزی است که در بدو ورود توجه را به خود جلب و حس زندگی همچنین نوعدوستی را به افراد منتقل می کند، اتاقی که بیماران گرد یک میز می نشینند تا در جلسات روان درمانی به صورت گروهی شرکت کنند، البته نباید درباره بیماری خود سخن بگویند. اینجا سمر است موسسه سرو اندیشان راستین که بنیانگذار آن با هدف کمک به بیماران، نوع دوستی و ... می خواهد تجربیاتی که به وی کمک کرده است، با بیماری سرطان مبارزه کند و دوباره سلامت خود را به دست آورد را با کمک سایر خیرین به افرادی که مبتلا به این عارضه شده اند منتقل کند.

شهرزاد آیرم، بنیانگذار این موسسه این گونه روایت خود را آغاز می کند و به ایسکانیوز می گوید: اینکه دی ماه سال 82 بود که نتیجه آزمایش ها و سی تی اسکن نشان داد، مبتلا به انسداد روده و سرطان در این عضو است، بیماری که در لحظه اول برای او نیز مانند بسیاری از افراد ترسناک، معنایی جز درمان ناپذیری و پایان زندگی ندارد. انجام عمل جراحی و شیمی درمانی راهکارهای بود که پزشکان برای مداوای وی در نظر گرفته و آن را اجرا کردند، با این وجود به اعضای خانواده وی اعلام شد که امید زیادی به بهبود بیمار آنها نیست. این در حالی است که امروز با گذشت حدود یک دهه آیروم به زندگی عادی خود ادامه می دهد. وی اکنون 59سال دارد و مدیر عامل موسسه خیریه سمر (سرو مهراندیشان راستین) در شمال شرق تهران است. موسسه ای که وی بعد از بهبود برای کمک به افرادی که مبتلا به بیماری سرطان شده اند، آن را پایه گذاری کرد، تا تجربیات خود از آنچه که به درمان وی کمک کرده است را در اختیار سایر بیماران قرار دهد، خودش معتقد است بهترین کمک به این افراد همصحبتی با فردی است که روزهای سختی را تجربه کرده است که آنها اکنون در آن شرایط قرار دارند تا درد هایشان را به روزهای آرام زندگی گره بزنند و صلح میان درد و ارامش برقرار کنند. به همین منظور با وی به گفت و گو نشستیم تا از آنچه به وی کمک کرد دوره بیماری را پشت سر بگذارد و سلامت خود را دوباره به دست آورد، بگوید.

گام اول؛ می خواهم زندگی کنم

به خاطر دارم بعد از انجام عمل جراحی خانواده ام من را نزد متخصص آنکولوژی بردند. وی ابتدا توضیحاتی درباره بیماری سرطان به من داد، این موضوع باعث شد تا سئوال کنم که آیا من به سرطان مبتلا شده ام؟ البته منتظر بودم که پاسخ پزشک منفی باشد. ولی در کمال تعجب وی گفت که دچار این عارضه شده ام و باید تحت شیمی درمانی قرار بگیرم. لحظه وحشتناک و سختی بود، زیرا در ذهن همه ما سرطان مترادف با درمان ناپذیری و مرگ است. در آن زمان من احساس ترس می کردم، جایی نبود که ترس از مرگ را از من دور کند و سنگینی آن را از دوش من بردارد. می خواستم به جایی برم که این ترس را از ذهن و مغز من بیرون کند. با خودم فکر می کردم این بیماری دشمنی است که وارد بدن من شده است. حال چگونه می توانم از وجود دشمنی که در بدنم رخنه کرده خلاص شوم. شب سختی را پشت سر گذاشتم اما فردای همان روز تصمیم گرفتم زیبایی ها و واقعیت های زندگی را بهتر ببینم. زندگی کنم و به این موضوع فکر نکنم که بیماری که دارم درمان ناپذیر است، بلکه به این نکته بیاندیشم که من باید با آن مبارزه و بر بیماری غلبه کنم.

گام دوم؛ انگشت اتهام را به سوی دیگران نگیرید

فردی که مبتلا به سرطان می شود نخستین سئوالی که از خود می پرسد این است که چرا من؟ اما پاسخی که می دهد جواب درستی نیست زیرا بیشتر ما عادت داریم در مواجه با مشکلات همواره به دنبال مقصری غیر از خود باشیم. تا بگوییم که تقصیر با او بوده است. من هم در بیمارستان از خودم پرسیدم چرا من به این بیماری مبتلا شدم؟ اما جوابی که به خود دادم، این بود؛ زیرا درست زندگی نکرده ام . به همین دلیل وقتی که به خانه بازگشتم تمامی وسایل مانند ظروف را عوض کردم، به عنوان نمونه قابلمه ای که در آن غذا می پختم را عوض کرده و ظرف جدیدی را جایگزین آن کردم. به خود گفتم که روش زندگی و فکر کردن من غلط بوده که به این عارضه دچار شده ام، بنابراین باید آن را اصلاح کنم.

گام سوم؛ ورزش

ورزش و داشتن تحرک فیزیکی نیز از دیگر مواردی بود که به من کمک کرد تا سلامت خود را دوباره بازیابم، زیرا به گفته متخصصان داشتن تحرک فیزیکی موجب تولید هورمون اندروفین در بدن و ایجاد نشاط، تمرکز ذهن همچنین بالا رفتن میزان خلاقیت فکری می ‌شود. در آن روزها هر روز نیم ساعت پیاده روی می کردم البته این کار را همچنان انجام می دهم. در کنار آن انجام ورزش های آرام بخش را نیز در برنامه روزانه خود قرار داده بودم و به آنها توجه ویژه ای داشتم.من به این باور رسیده بودم که هر فرد مبتلا به سرطان ابتدا باید زندگی خود را مرور کند تا متوجه شود که چه رفتارهای نادرستی با خود داشته که منجر به بروز این عارضه در بدش شده است.

گام چهارم؛ مثبت اندیشی و تقویت سیستم ایمنی بدن با تغذیه صحیح

همانطور که می دانیم سرطان بیماری است که سیستم ایمنی بدن را تضعیف می کند، این امر می تواند مشکلات بیشتری برای بیمار ایجاد کند. بنابراین باید به این نکته توجه داشت که چگونه می تواند سیستم ایمنی بدن خود را تقویت کرد. در این شرایط مهمترین نکته ای که نباید فراموش شود توجه به تغذیه سالم، انجام ورزش و داشتن تحرک کافی است همچنین از نظر ذهنی نیز فرد باید به خود کمک کند به عبارتی مثبت اندیش باشد و تنها مشکلات را نبیند. به خاطر دارم؛ فردای روزی که پزشک به من گفت مبتلا به سرطان شده ام با خود تصمیم گرفتم زندگی کنم و به این موضوع فکر نکنم که سرطلن بیماری درمان ناپذیر است، بلکه به این نکته بیاندیشم که باید با این بیماری مبارزه و برآن غلبه کنم. بنابراین به خودم قول دادم اگر در دنیا یک نفر بتواند با سرطان مقابله کرده و بهبود یابد، آن فرد من هستم.

گام پنجم؛ کارهایی که دوست دارم را انجام می دهم

اسفند ماه سال 83 نخستین جلسه شیمی درمانی انجام شد، اما به دلیل اینکه شیمی درمانی با سیستم بدن من سازگاری نداشت و تمام آب بدن من خارج شده بود، دوباره در بیمارستان بستری شدم. وزن من که به 51 کیلو رسیده بود به شدت کاهش یافت و به 20 کیلوگرم رسید. از نوک زبان تا معده ام در اثر این حساسیت زخم شده بود. تعطیلات نوروز را به همین دلیل دربیمارستان گذراندم. زمانی که به خانه بازگشتم تصمیم گرفتم در دوره شیمی درمانی برای خودم ضیافتی تدارک ببینم. به همین دلیل چند دست لباس خانه به رنگ های مختلف خریدم.

روزهایی که برای شیمی درمانی به بیمارستان می رفتم بهترین لباسم را می پوشیدم و سعی می کردم فراموش کنم که دارو به بدن من وارد می شود.علاوه برایم شروع کردم به انجام کارهایی که دوست داشتم، مانند خواندن مجله هایی به آنها علاقمند بودم و در باره موضوعاتی که می پسندیدم بدون توجه به مشکلی که برایم پیش آمده است، با اطرافیانم صحبت می کردم. به این ترتیب بیماری را از یاد بردم، حتی ارتباطم را با افرادی که به من پیام بیماری می دادند و از من به خاطر اینکه بیمار هستم احوالپرسی می کردند قطع کردم.

گام ششم؛ اصلاح برنامه غذایی

گام بعدی اصلاح برنامه غذایی بود. بر این اساس مواد مصرفی در وعده های غذاییم را تغییر دادم. برای صبحانه پنیر کم چرب، گردو، میوه، سیزیجات از جمله سبزی خوردن. مصرف می کردم حتی اگر فرصت داشتم سبزیجات مورد نیاز را خود می کاشتم و آنها را به همراه ساقه مصرف می کردم. میان وعده نیز شامل میوه های فصل می شد. برای نهار هم مرغ یا ماهی آب پز می خوردم تا پروتئین مورد نیاز بدنم تامین شود. نشاسته ای که استفاده می کردم بیشتر مواقع ماکارونی بود، همچنین مصرف سبزیجاتی مانند؛ کدو، هویج، سیر، کلم بروکلی را در برنامه تغذیه ای خود گنجانده بودم، به عبارتی در هر فصل از سال میوه ها و سبزیجات آن فصل را مصرف می کردم. اگر برخی از سبزیجات در اثر پختن ارزش غذایی خود را از دست می داند، آنها را به صورت خام می خوردم، زیرا به ارزش آنچه وارد بدن من می شود، پی ببرده بودم. اینکه هر چیزی که می خوردیم باید به سلامت بدن کمک کند، به عنوان مثال آبی که می نوشیم سمومی را که وارد بدن شده است، خارج می کند، علاوه بر این از مواد غذابی چرب استفاده نکرده و چربی مورد نیاز بدن خود را از طریق گردو تامین می کردم. برای اینکه قند مورد نیاز نیز به بدن من وارد شود از شیرینی های طبیعی مانند عسل و خرما بهره می بردم. صبح ها برای خوردن صبحانه میز را با بهترین ظرف هایم می چیدم و چیدمان آن را به بهترین نحو انجام می دادم. لباس مرتب می پوشیدم و به موزیک گوش می دادم.

گام هفتم؛ خواب مناسب

توجه به داشتن زمان مناسب برای استراحت موضوع دیگری بود که من به آن توجه داشتم. بنابراین روش زندگی ام را در این زمینه تغییر دادم. شب ها ساعت 22 می خوابیدم و پیش از طلوع آفتاب از خواب بیدار می شدم، چون احساس می کردم در این زمان سلول های بدن من شروع به بازسازی می کنند و بیدار شدن پیش از طلوع آفتاب به عبارتی سحر خیزی نیز موجب می شود تا افسرده نباشم. از سوی دیگرهمانطور که پزشکان می گویند، غلظت خونی کورتیزول که هورمون ضد افسردگی و بالا برندۀ قند خون است، صبح ها به بیشترین میزان خود می رسد. اکنون بعد گذشت سال ها و بهبود بیماری همچنان این کار را انجام می دهم تا نشاط و انرژی ام افزایش یابد.

گام هشتم؛استرس را دور بیندازیم

ذهن همه ما در طول زندگی به میزان زیادی در گیر مسائل حاشیه ای است، موضوعاتی که عامل اصلی ایجاد استرس و اضطراب هستند. بر اساس تحقیقات انجام شده در دنیا، استرس، عامل مهمی در پیشرفت سرطان است و بر سیستم دفاعی بدن نیز تاثیر می گذارد. سیستمی که مسئول مراقبت از بدن و مبارزه با بیماری ها است. بنابراین افرادی که دچار سرطان می شوند باید بیاموزند که چگونه می توانند استرس را از خود دور کنند، همچنین برای مدیریت این حس در شرایط مختلف از چه راهکارهایی باید بهره ببرند. به عقیده من رابطه ای میان ذهن و سلول های بدن وجود دارد. زمانی که ما پیام های مثبت را وارد ذهن خود می کنیم، این امر روی سلول ها اثر می گذارد. بنابراین باید روی ذهن خودم کار کنیم تا با دورکردن پیام های منفی به سراغ پیام های مثبت برود، البته این قاعده هم بیماران وهم افراد سالم را در بر می گیرد.

گام نهم؛ اعضای خانواده همکاری کنند

همانطور که پیش تر اشاره کردم، من جلسات شیمی درمانی را برای خود به یک مهمانی تبدیل کرده بودم، در این خصوص اعضای خانواده ام نیز با من همکاری های لازم را داشتند. آنها به هیچ عنوان در باره بیماری که به آن مبتلا شده بودم، با من صحبت نمی کردند، حتی زمانی که شرایط بدی داشتم هم به من می گفتند؛ « مشکلی نداری و باید به زندگی عادی خود ادامه دهی به این ترتیب من از انرژی منفی که اطرافیانم با نگرانی های خود می توانستند به من منتقل کنند، مصون ماندم. بنابراین تغییر شیوه زندگی و در کنار آن همکاری افراد به من کمک زیادی کرد تا بتوانم روزهای سخت را پشت سر بگذارم و بهبود یابم.

700700

کد خبر: 692268

وب گردی

وب گردی