دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی چراغ ایستگاه صلواتی  را تا پایان ماه صفر روشن نگه می دارند /اینجا چراغی روشن است

فعالیت ایستگاه های صلواتی معمولا در دهه اول محرم و نهایتا تا هفتم امام حسین(ع) است و در این ایام به رهگذران و عزاداران چای و گاهی آش یا غذایی پخش می کنند اما در محله دیباجی ایستگاهی وجود دارد که از اول حرم تا آخر ماه صفر فعالیت می کند و گردانندگانش دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد اسلامی هستند.

به گزارش ایسکانیوز 5 نفر بودند و با هم پیمان بستند که دینشان را به محرم ادا کنند. 12 سال پیش قدم های کوچکشان را به عشق امام حسین(ع) برداشتند و شدند رفیق و همقسم و همراه با هم تا ایستگاه صلواتی کوچکی را بنا کنند، روزهایی که با سختی دبه دبه آب می آوردند تا چایی به دست مردم بدهند. سال ها گذشت و با گذشت زمان قدم هایشان هم بزرگ تر شد اما هیچگاه نیتشان را فراموش نکردند و خدا هم به نذرشان برکت داد آنقدر که حالا دیگر 60 شب چراغ ایستگاه صلواتی خاموش نمی شود، از این 5 نفر، تنها یکی نظاره گراست آنهم در عکسی قاب گرفته که رفقا سر در سیاهی ها زدند تا لحظه به لحظه با او بودن را در کنارشان احساس کنند.«میلاد کاویانی» چند سالی است که از دنیا رفته و حضور دنیوی ندارد اما یادش در قلب رفقاست و آنها به نیت امام حسین(ع) و عشق میلاد کار می کنند. آنها هنوز هم 5 نفرند...

آشپزخانه ایستگاه صلواتی

رشته ها را به نیت شفای مریضان می ریزیم

خانه ای قدیمی است و زنگی در گوشه و کنار در نمی بینی که آن را به صدا در بیاوری ما هم به سنت گذشتگان دق الباب کردیم. با چند ضربه آرام، در باز شد و نخستین تصویر، چیزی جز قل قل دیگ های آش نبود و وقتی چشممان به سماور و قوری گل قرمزی در گوشه ای از حیاط افتاد؛ باز هم رسم و رسوم و سنت های فراموش شده برایمان تداعی شد. اینجا خانه «صفیه مطلب نیا» خواهر شهید «علی اصغر مطلب نیا» است که بخشی از محوطه حیاط را برای آشپزی و بخشی دیگر را هم به کپسول های گاز یکی دیگر از هیئت ها اختصاص داده: «به عشق امام حسین (ع) خانه ام را در اختیار قرار دادم تا نذری بپزند، از همسایه ها متوجه شدم که جایی برای آشپزی ندارند و تصمیم گرفتم تا حیاط خانه را در اختیارشان قراردهم. از اینکه در خانه ام به روی امام حسین(ع) و خدمتگزارانش باز است خوشحالم.»

تعداد خانم ها لحظه به لحظه بیشتر می شد، می آمدند، چشمانشان را می بستند و نیت می کردند بعد چند باری دیگ را هم می زدند و زیر ورو می کردند، کارشان که تمام می شد خدا قوتی به آشپزان می گفتند و بی صدا می رفتند. .«بتول صالحی» و«منیره هاشم نژاد» آشپزان دیگ های آش هستند و این شب ها دو دیگ 10 و 15منی روی آتش دارند. پختن آش هم با مراسمی ویژه همراه است، وقتی که رشته ها را می ریزند برای سلامتی بیماران سفارش شده و تمامی بیماران صلوات می دهند و دعا می کنند، زیارت عاشورا می خوانند و امام را واسطه قرار می دهند تا خداوند گره از کار و مشکلات همه باز کند.

در این خانه همیشه باز است

در این خانه به روی مردم باز است و هر فردی که دلش می خواهد کمکی کند و آش را هم بزند به اینجا می آید. «صالحی» درباره سال ها آشپزی و خدمت در دستگاه امام حسین(ع) اینگونه می گوید:« حسین خوانساری، پسرم است، سال اول با دوستانش آش را پخته بودند و از من خواست تا سال بعد آشپزی را بر عهده بگیرم ، من هم با منیره هاشمی نژاد که دوست و همسایه هستیم این نذری را پختیم، هر سال از نذری تعریف کردند و ما هم انرژی گرفتیم این توفیقی است که خدا داده، نیتم شفاعت امام حسین(ع) است و خوشبختی جوانان و فرج امام زمان(عج)»

سال های اول سبزی را دورهم پاک می کردند، اما الان چند سالی است که به خاطر مشغله پیاز داغ و سبزی را آماده تهیه می کنند و دلشان برای آن دورهمی ها تنگ شده و معتقدند که آن زمان که ذره به ذره کارها را خودشان انجام می دادند صفای بیشتری داشته. از این دیگ های نذری هر شب حدود 3000 کاسه آش میان مردم پخش می شود به جز آنهایی که ظرف می آورند و نذری می برند.«صالحی» بهترین پاداش زحماتش را رفتن به کربلا می داند:« از سال اولی که این آش را پختم، بهترین اتفاق زندگی ام این است که هر سال با منیره خانم اربعین ها به کربلا می رویم.»

خداوند همیشه نگهدار ماست

همه روزهایی که آش می پزیم خاطره است به برکت نام امام حسین(ع) خدا را شکرکه هیچ اتفاقی نمی افتد، حتی سال گذشته که آش را می بردند دیگ به سمت پسرم کج شد ، ترسیدم و از هولم، خودم را زیر دیگ انداختم که پسرم فریاد زد یا ابوالفضل! اما هیچ اتفاقی نیفتاد و خدا همیشه نگهدارماست.

به عشق امام حسین از پردیس می آیم و آشپزی می کنم

2 سالی می شود که از این محله به پردیس رفته اما به عشق کار برای امام حسین(ع) خودش را هر روز به اینجا می رساند. نامش «منیره هاشم زاده» است و 3 فرزند دارد و با کمک خانم صالحی از سال اول آشپزی کرده اند:« کار برای امام حسین(ع) عشق است و هنوز هم دوست داریم تا شرایط مهیا شود و همه کارهایی مثل سبزی پاک کردن را خودمان انجام دهیم.» زهرا اصغری دخترش هم که تازه دیپلم گرفته خاطره ای می گوید:« همیشه از کربلا رفتن ترس داشتم ومی ترسیدم که کشته شوم تا یک سال که قسمت شد و همه خانواده خواستند به کربلا بروند؛ چاره ای جز رفتن نداشتم و به سختی کارم درست شد؛ یاد حرف مادرم افتادم که همیشه می گفت "کارت به جایی میرسه که التماس می کنی بری کربلا" رفتم و بهترین خاطره ام شد، نیتم را در کاغذی به رود فرات انداختم و به آرزویم رسیدم.»

به نیت پدر و مادرم می آیم

نخستین سال در خانه مادر خدا بیامرزم این نذری پخته شد و به نیت پدرو مادرم سر این دیگ می آیم. «شهناز کارگری» خودش را خدمتگزار امام حسین معرفی می کند:« مادرم"کتایون شهیدی" دیده بود که بچه ها جایی را برای پختن نذری ندارند و پیشنهاد داده بود که در حیاط خانه اش این نذری را بپزند و پای ثابت همه کارها بود و با عشق به امام حسین(ع) کار می کرد.» بقیه هم از عشق به اباعبدالله گفتند و نخواستند نامی از آنها نوشته شود و خودشان را سربازان گمنام لشگر امام حسین(ع) معرفی کردند. بعضی ها از راه دور می آمدند و وقتی علتش را می پرسیدیم پاسخی جز «عشق به امام» نمی شنیدیم. دور هم دعا کردیم و آش را هم زدیم و منتظر ماندیم تا جا بیفتد...

موقعیت: دیباجی جنوبی، نبش کوچه مهران، ایستگاه صلواتی

باز هوس کربلا کرده دلم

دیباجی جنوبی را بالا و پایین کنی، چند ایستگاه صلواتی می بینی و با بوی اسپند و نوحه ای که فضا را پر کرده در تمامی نواها "باز هوس کربلا کرده دلم" «حاج صادق آهنگران» واضح تر به گوش می رسید. نزدیکی های مسجد شهید شاه آبادی به ایستگاه صلواتی رسیدیم که آش نذری پخش می شود. تا آشپزخانه فاصله ای ندارد، 2 نفر بیرون ایستادند و ماشین ها را هدایت می کنند، بقیه هم چای می ریزند. غروب شده و ساعت نزدیکی های 7 است که صدای نوای زیارت عاشورا فضا را پر می کند. بچه های ایستگاه صلواتی دور هم نشسته و زیارت عاشورا می خوانند و مردم هم در گوشه و کنار همراه آنها زمزمه می کنند، روی پله های ساختمانی که .«حاج آقا برجسته» صاحبخانه اش 60 شب تقبل هزینه های مصرف آب را برای این ایستگاه صلواتی بر عهده گرفته سپید مویی نشسته و به نوای زیارت عاشورا عمیق گوش می دهد:« خانه ام همینجاست آمدم نذری بگیرم، دیشب اینجا خیلی شلوغ بود.» چند نفر دیگر هم ایستادند و به نوای زیارت عاشورا گوش می دهند و نسیم هم بوی اسپند روی آتش را به صورتمان می زند.

زیارتنامه که تمام می شود، از نزدیک با گردانندگان اصلی این ایستگاه آشنا می شویم هرچند افراد زیادی اینجا کمک می کنند.

نام: حسین میرج

شغل: کارمند صدا و سیما

محل تولد: دیباجی

مسئولیت در ایستگاه صلواتی: سرگروه و هماهنگی بین بچه ها

راه مردم را باز می کنیم

از سال 82 ایستگاه صلواتی را راه انداختیم و چون بعد از عاشورا بیشتر ایستگاه ها تعطیل می شود تصمیم گرفتیم که چراغ اینجا را تا پایان ماه صفر روشن نگه داریم. ماشین ها را هدایت می کنیم تا راهبندان نشود و هر سال هم از موانع ترافیکی با گذاشتن کیسه به عنوان سطل زباله استفاده می کنیم و اگر هم زباله ای روی زمین بریزد خودمان بر می داریم وآخر شب در کوچه و خیابان زباله های باقی مانده را جمع می کنیم. چه من حسین میرج یا بقیه بچه ها باشیم و چه نباشیم این بیرق اینجا بنا شده و باقی می ماند. ما در خانوادگی بزرگ شدیم که از وقتی چشم باز کردیم در مسجد و هیئت بودیم و با امام حسین آشنایمان کردند و اولین چیزی که یاد گرفتیم یا حسین بوده و همه خاک پای مهمان های امام حسینیم و به آنها خدمت می کنیم و تا پایان صفر هر شب از ساعت 19:15 تا 19:30 زیارت عاشورا می خوانیم. حسین توری و مسعود غلامی، عباس رستمی، احمد رستمی و... همه در اینجا کار می کنند.علی عبداللهی هرشب یک نیت دارد( با خنده) و دیگ می شوید. تأثیر این خدمتگزاری را در زندگی می بینیم، اینکه در دوره ای که می گویند کار نیست و مشکلات اقتصادی وجود دارد همه ما به کرم امام حسین(ع) راحت نان می خوریم و خدارو شکر.

اینجا ملک شخصی نیست!

خانمی آمد خارج از صف و نوبت آش بگیرد؛ بچه ها ندادند. خواهرم که در صف بوده، علت ناراحتی این خانم را می پرسد: « یه کاسه آش برای مریض خواستم و به من ندادند.» خواهرم موضوع را به من گفت و یک سطل آش برایش ریختم؛ شب خواب دیدم با خواهرم کربلا هستیم و به این نتیجه رسیدم که خیلی آدم ها تأثیر گذار هستند و امام حسین(ع) ما را می بیند و اینجا ملک شخصی نیست و صاحبخانه اباعبدالله (ع) است...

نام: حسین خوانساری

شغل: کارمند

محل تولد: دیباجی

مسئولیت در ایستگاه صلواتی: مسئول خرید

اینجا چراغی روشن است

به گفته دوستانش بیشترین زحمت را می کشد و به اصطلاح پای کار است و خرید را هم انجام می دهد و هر جای کار که لنگ بزند درستش می کند:« بعضی شب ها علاوه بر نذری آشی که داریم، بانی پیدا می شود و شام هم می دهیم و صبح عاشورا و تاسوعا هم صبحانه عدسی دادیم.»

ادامه می دهد:«بگذریم از تعداد اندکی که با رفتارشان ما را می رنجانند که شکر خدا کمند اما دیدگاه و رفتار بیشتر مردم دلگرم کننده است. نمونه آن این بود که سال گذشته در ماه صفر خانمی آمد و گفت همین که این چراغ شب ها در اینجا روشن است و ما چشممان به آن می افتد احساس امنیت می کنیم. این جمله برایم جالب بود که ما انقدر توانستیم در این محله تأثیر گذار باشیم که مردم احساس امنیت می کنند. ایستگاه ما روز به روز رونق بیشتری می گیرد چون بچه ها باهم همدل و همراهند و با خلوص نیت تنها برای امام حسین(ع) کار می کنند. بعضی از هیئت ها چند دستگی دارند چون خلوص نیتشان را از دست می دهند. ما دیدگاهمان وسعت اینجاست اما امیدواریم که هیچ وقت باورهایمان را از دست ندهیم.

نام: مسعود رئیسی

شغل:آزاد

محل تولد: دیباجی

مسئولیت در ایستگاه صلواتی: مسئول هماهنگی کارهای بیرون ایستگاه و طراح

فقط میلاد با راه اندازی ایستگاه صلواتی موافقت کرد

داستان از جایی شروع می شود که یک روز مسعود می آید و پیشنهاد می دهد تا ایستگاه صلواتی بزند و فقط چایی بدهد. روی تصمیمش مصمم بوده آنقدر که به دوستانش می گوید چه بیایند و چه نیایند کار خودش را انجام می دهد. تنها میلاد با او موافقت می کند اما وقتی ایستگاه را می زنند بچه ها کمکش می کنند و هر سال پر رونق تر از سال قبل می شود:«اول ابتدای کوچه مهران ایستگاه را زدیم و بعد 6 سالی می شود که اینجا هستیم. وقتی پیشنهاد دادم اول فقط میلاد موافقت کرد و سماور و باند ها را با هم خریدیم و یادگاری های اوست و با کمک خدا و برکت امام حسین(ع) به اینجا رسیدیم. هم خودمان بانی می شویم و هم مردم کمک می کنند. سال اول فقط تا 10 شب چای می دادیم؛ بعد سال بعد تاسوعا عاشورا یک دیگ آش به سختی پختیم و به مادهایمان زنگ می زدیم و کمک می خواستیم. سبزی و حبوبات را تا صبح پاک می کردیم کردیم و نمیخوابیدیم.ایستگاه پایین آب نداشتیم و دبه دبه از خانه آب آوردیم. یا سماور را در خانه جوش کردیم و به سختی با میلاد تا ایستگاه می آوردیم. مشارکت مردم هم خوب است سال گذشته دوتا خانم آمدند و دستکش و کیسه زباله گرفتند و زباله ها را جمع کردند ما سطل داریم آنها برای هیئت های دیگر را جمع می کردند. وقتی از انگیزه اش می پرسیم تنها یک پاسخ می دهد:« فقط به خاطر امام حسین»

یه نیت شفا، یک دانه برج می خواهم...

ظهر تاسوعا بود و یک نفر بانی شد تا عدس پلو بدهیم، صف طولانی شده بود وحاج خانمی خارج از صف آمد گفت به من یک غذا بدهید، هم من با او برخورد کردم و هم خانمی که در صف بود که چرا نوبت را نوبت را رعایت نمی کند! حاج خانم به ما گفت: «یه غذای کامل نخواستم یه دانه برنج خواستم که برای شفای مریض ببرم.» همه ما شرمنده شدیم، نیت آدم ها فرق می کند.

نام:مهدی خیر آبادی

شغل: آزاد

محل تولد: دیباجی

مسئولیت در ایستگاه صلواتی: مسئول چای و قرائت زیارت عاشورا

به عشق میلاد چای می ریزم

از ابتدای محرم تا پایان ماه صفر چای می ریزد.از ساعت 5 می آید و تا 12 شب می ماند. هر شب حدود 1500 چای برای دوست داران اهل بیت(ع) می ریزد:« شب های اول کمتر و هرچه به شب های خاص نزدیک تر می شویم ریختن چای هم بیشتر می شود و بعضی شب ها تا 3000 چای می دهیم، شب هفتم هم رسم تمام ایستگاه ها و هیئت هاست که به نیت حضرت علی اصغر(ع) در هر فصلی هم که باشیم شیر یا شیر کاکائو می دهند که مسئولیتش بر عهده رضا محسنیان است.»

سال پیش برای نخستین باربرای جمع کردن ایستگاه تعلل می کنند تا به شب آخر صفر می رسند:« آخرای ماه صفر بود تنها ایستاده بودم و با خودم گفتم خدایا اگر کار ما درسته به ما نشان بده که دلم قرص بشه و سال دیگه دوباره بیام. همان لحظه ماشینی ایستاد و خانمی پیاده شد و شروع کرد به گریه کردن، گفت خواهرم سرطان داشته و امام حسین شفایش داده. "وقتی نا امید با خودش می گفته یا امام حسین(ع) دیگه تموم شد؟ هیچکس نیست؟ دیگه سیاهی هام برداشته شده! " چشمش به اینجا می افته که هنوز پا برجا بوده و چایی میخوره. بعد از چند روز نتیجه آزمایشش سلامتیش و نشون میده و هیچ اثری از بیماری نبوده!» وقتی این موضوع را شنیدم و دلم گرم شد و تصمیم گرفتم تا چراغ اینجا را تا آخر صفر روشن نگه دارم. نیتم اول امام حسین و بعدش میلاد است که همیشه چایی می ریخت و با آنکه چهارمین سال است که جسمش در کنارمان نیست اما حضورش را همیشه احساس می کنیم و به عشق میلاد چایی می ریزم و نیت دیگرم پدر و مادرم هستند که می خواهم ثوابم کارم را به روحشان هدیه کنم.

اکرم فراهانی- سرویس اجتماعی

700700

کد خبر: 703687

وب گردی

وب گردی