دلایل روانی ارتکاب جرم چیست؟

پشت هر جرمی انگیزه‌ای وجود دارد. روانشناسی برای وقوع جرم و بزه در جامعه دلایلی را در نظر گرفته است.

به گزارش ایسکانیوز به نقل از روزنامه آرمان ،بهروز بیرشک روانشناس می‌گوید: «در مورد ارتکاب جرم باید شخصیت‌هایی را که دارای برخی ویژگی‌ها هستند مورد توجه قرار داد. ویژگی‌هایی مثل اختلال شخصیت در این‌باره مطرح می‌شود. از سوی دیگر شخصیت‌های تکانشی هستند که زود برانگیخته می‌شوند و دست به عملی می‌زنند که به عنوان جرم از آن یاد می‌شود.»

دلایل روانی ارتکاب جرم چیست؟

در مورد ارتکاب جرم باید شخصیت‌هایی که دارای برخی ویژگی‌ها هستند را مورد توجه قرار داد. ویژگی‌هایی مثل اختلال شخصیتی در این‌باره مطرح می‌شود که این افراد در بروز اعمال مجرمانه و بزهکارانه مستعدتر هستند. دلیل این امر هم در نبود احساسات وجدانی در این افراد است که باعث می‌شود نسبت به اعمال خلافکارانه اقدام کنند. بنابراین افرادی که در این دسته قرار می‌گیرند نسبت به کار خود دچار عذاب وجدان نمی‌شوند. زمانی هم وجود دارد که فرد ممکن است عمل مجرمانه‌ای را انجام دهد و در عین حال به لحاظ شخصیتی نیز سابقه مساله‌ای را نداشته باشد اما در یک زمان خاص در موقعیتی قرار می‌گیرد که درگیر چنین چیزی می‌شود و عمل خلافی را انجام می‌دهد. برای مثال زمانی که ما از پرخاشگری صحبت می‌کنیم، متوجه این خواهیم شد که پرخاشگری می‌تواند به عاملی در بروز جرم منجر شود. باید توجه داشت که پرخاشگری در این مورد یک نوع پرخاشگری وسیع است، یعنی «در قبال رفتاری که با من صورت می‌گیرد حق دارم پرخاشگری کنم تا جلوی چنین رفتاری را بگیرم». شخصیت‌هایی که چنین حالت ایمپالسیوی (کسی که از روى انگیزه آنى و بدون فکر قبلى عمل می‌کند) دارند و زود به هیجان می‌آیند، تحت عنوان شخصیت‌های تکانشی از آنها یاد می‌شود. برای چنین شخصیت‌هایی ممکن است حالت برانگیختگی ایجاد شود و دست به عملی بزنند که به عنوان جرم از آن یاد می‌شود. بعد از گذشت زمان متوجه این امر می‌شوند که کنترلی روی خود نداشته اند و حتی ممکن است خودشان هم از این امر ناراحت شوند. بسیاری از قتل‌های غیرعمد را می‌توان ناشی از این مساله دانست که جرم بزرگی هم به حساب می‌آید. بنابراین اگر بحث را به لحاظ شخصیتی پیش ببریم، افرادی که دچار اختلال شخصیت هستند و همچنین افرادی که شخصیت‌های ضداجتماعی دارند که معیار اخلاقی هم برایشان وجود ندارد، می‌توانند دست به اقداماتی بزنند که هنجار اجتماعی آن را برنمی‌تابد و نسبت به آن جرم‌انگاری می‌شود.

نقش تربیت خانوادگی در بروز یا عدم بروز جرم را چطور ارزیابی می‌کنید؟

خانواده نقش عمده‌ای در مورد این مساله دارد. در بحث قبلی در مورد ویژگی‌های شخصیتی، مطالعات به ما نشان می‌دهند که در چنین حالتی چه باید کرد اما در مورد خانواده و تربیت خانوادگی، بسیاری از مجرمان در خود خانواده دچار مشکلاتی هستند و والدین آنها دارای شخصیت‌های ضداجتماعی هستند که باعث می‌شود نقش خانواده در این موضوع پررنگ شود. ممکن است خود والدین یا یکی از آنها درگیر ناهنجاری‌های اجتماعی بوده باشند که این مساله دارای قبح خاصی برای آنها نیست. به طور کلی تاکید روی جنبه‌های مختلف اخلاق در خانواده، می‌تواند نتایج مثبتی به دنبال داشته باشد. خانواده‌هایی که اخلاق مدار هستند، شیوه‌های پرورش مناسبی در مورد تربیت فرزندان دارند و از فرزندان آنها رفتارهای هنجارمندی مشاهده می‌شود. در این خانواده‌ها کمتر اتفاق می‌افتد که فرزند درگیر مسائل مجرمانه و بزهکارانه شود. در هفته‌های گذشته فردی را در اخبار دیدیم که بارها دستگیر شده بود و به محض آزاد شدن از زندان، دست به اقدامات مجرمانه و بزهکارانه می‌زد. به لحاظ معیارهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی، فرد به مرحله ای رسیده که هیچ اقدامی دارای قبح نیست و رفتن به زندان دیگر مساله مهمی برای او محسوب نمی‌شود.

همان‌طور که اشاره فرمودید افرادی هستند که بارها به زندان رفته اند اما باز هم به تکرار اعمال قبلی می‌پردازند. در روانشناسی چیزی تحت عنوان اعتیاد به جرم وجود دارد؟

در مورد این افراد مساله ای وجود دارد که هیچ نوع معیار اخلاقی را برای خود قائل نیستند و اقدامات خلاف برایشان دارای زشتی و قبح نیست. در نتیجه دستگیر شدن و زندان رفتن برای خود و خانواده‌های آنها مساله حادی به شمار نمی‌آید. باید در مورد افرادی که جوان‌تر هستند، کارهایی انجام داد چون زمانی که با جرم کوچکی به زندان می‌روند، ممکن است با ایجاد روابط با سایر زندانیان، چیزهایی جدیدتر یاد بگیرند و آسیب این مساله به مراتب بیشتر است. براساس آنچه گفته شد، بروز جرم در مورد برخی افراد به جنبه‌های شخصیتی بازمی گردد. بنابراین باید در مورد کسانی که معیاراخلاقی در مورد جرم و زندان ندارند، برخی دوره‌های آموزشی ترتیب داده شود تا زندان راهی برای افزایش این‌گونه اعمال نشود. ممکن است نوعی ولع و کشش به جرم در مورد افرادی که مشکلات اقتصادی دارند یا افرادی که معتاد هستند وجود داشته باشد، اما من نمی‌خواهم از عنوان اعتیاد به جرم برای این افراد استفاده کنم.

بعد از تربیت خانوادگی، از چه افراد یا گروه‌هایی می‌توان نام برد که روی فرد تاثیر می‌گذارند و می‌توانند او را در بروز جرم یا بزه مستعد کنند؟

اول از همه نوع ارتباطات خانوادگی مطرح می‌شود و نقش فرزند پروری در این زمینه از اهمیت زیادی برخوردار است. بعد از خانواده، پس از اینکه بچه‌ها وارد برخی ارتباطات اجتماعی می‌شوند، ممکن است در مدارس با چنین رفتارهایی روبه‌رو شوند. رفته رفته با گسترش گروه دوستان و همسالان، نوع الگوپذیری تفاوت می‌یابد و می‌تواند فرد را در بروز رفتارهای مجرمانه مستعد کند. نقش خانواده در اینجا نیز اهمیت دارد و اگر خانواده شکل درستی نداشته باشد، نمی‌تواند به شناخت دوستان و اطرافیان فرزندش بپردازد، در نتیجه کنترلی در این زمینه صورت نمی‌گیرد. از سوی دیگر عدم توجه خانواده به خود فرزند و نیازهای طبیعی او، می‌تواند فرد را به قول و قرارهایی سوق بدهد که نتایج زیانباری در پی دارد. از این رو، اولویت در توصیه، با خانواده‌هاست و ما همیشه به خانواده گفته ایم که در نوع دوستان و روابطی که فرزندشان برگزیده است بیشتر نظارت داشته باشند و به آنها نزدیک‌تر شوند چون غفلت از این مساله به معنای غفلت از آینده فرزندشان است و می‌تواند نتایج منفی دنباله‌داری به همراه داشته باشد.

آیا بین بیماری‌های روانی و ارتکاب جرم رابطه ای وجود دارد؟

کسانی که بیماری‌های روانی دارند، به ویژه آن دسته از بیماران که دارای اختلالات شدید روانی هستند که ما تحت عنوان سایکو از آن یاد می‌کنیم، بسیار احتمال دارد دست به رفتارهایی بزنند که هنجارهای جامعه را زیر سوال ببرد یا جرم‌های بالاتری را مرتکب شوند. در بسیاری از موارد، معیار و ملاک مشخصی برای افراد دارای بیماری روانی وجود ندارد و ممکن است دچار حالت‌هایی تحت تاثیر بیماری قرار بگیرند و چنین رفتارهایی از خود بروز دهند.

به نظر شما با توجه به شرایط موجود و آنچه گفته شد، بروز جرم در جامعه افزایش پیدا می‌کند یا می‌توان به کاهش آن امیدوار بود؟

آمارها و اخبار نشان می‌دهد میزان خشونت و پرخاشگری در جامعه ما افزایش زیادی داشته است. به طور معمول هر روز خبرهایی در مورد خشونت‌های خانگی مخابره می‌شود. شرایط و موقعیت‌های جامعه به سمتی رفته که سلامت روانی کاهش یافته است. زمانی که قانون مداری در یک جامعه کمرنگ شود، افراد به سمت اقداماتی می‌روند که خلاف هنجار و قانون است. باید کلینیک‌هایی در سطح شهر وجود داشته باشد که تنها به مساله کنترل خشم بپردازند. بنابراین خیلی نمی‌توان در شرایط حاضر به کاهش جرم امیدوار بود.

جامعه‌شناسان معتقدند جرم هیچ‌گاه در یک جامعه صفر نمی‌شود، دیدگاه روانشناسی در این باره چگونه است؟

شما نمی‌توانید هیچ‌گاه این را در نظر بگیرید که میزان جرم در یک جامعه به صفر برسد، چون می‌توان به تعداد همه افراد جامعه که در نوع خود یونیک و ویژه هستند، انتظار بروز رفتاری خلاف هنجار و جرم انگارانه داشت.

704

کد خبر: 711354

وب گردی

وب گردی