علم یا شبه علم، مسئله این است!

بی‌سوادی مدرن؛ عنوانی که منتقدان شبکه‌های اجتماعی برای تأثیر این شبکه‌ها بر میزان دانش و سواد عمومی در سطح اجتماع به کار می‌برند. پدیده‌ای که خاص ایران نیست و در تمام دنیا و حتی کشورهای توسعه یافته، کم و بیش و در سطوح متفاوت عمومیت دارد و نخبگان جوامع محتلف را به چاره‌اندیشی واداشته است.

به گزارش ایسکانیوز، ماهنامه پیوست در ادامه این گزارش آورده است:

گفته می‌شود در نسل‌های مختلف تأثیر این شبکه‌ها سطوح متفاوتی دارد؛ علت را باید در میزان دسترسی افراد به این شبکه‌ها در سنین شکل‌گیری بنیان‌های شخصیتی و دوران آموزش‌های اولیه افراد جست. طبیعی است این تأثیرات بر نسلی که به دلیل محدودیت‌های تکنولوژیک کمتر به این شبکه‌ها دسترسی داشته یا اصلاً دسترسی نداشته با نسل‌های متأخر تفاوت‌های فاحشی دارد.

گریز از پیشرفت ممکن نیست

گسترش دامنه ی نفوذ رسانه های اجتماعی در زندگی افراد جامعه اجتناب ناپذیر است، چه به لحاظ فردی و چه در بعد جمعی، در نتیجه روزانه تعداد بیشتری از افراد، کسب و کارها، موسسات، تشکل ها و دولت ها به سوی استفاده از رسانه های اجتماعی حرکت می کنند.

بدیهی است هر پدیده ناشی از مدرنیسم کارکردها، مزیت‌ها و مخاطراتی دارد که چنانچه در تداوم آنچه در قدیم وجود داشته قرار نگیرد، تقابل، سرنوشت محتوم دو سوی ماجرا خواهد بود و نتیجه تقابل نیز چیزی جز افزایش مخاطرات نخواهد بود. از این روست که در خصوص شبکه‌های اجتماعی و تأثیرات آنها بر سبک زندگی جوامع و به خصوص جوامع در حال گذاری چون ایران، توجه به تلاش برای پرهیز از این تقابل اهمیت مضاعف پیدا می‌کند.

در کشورهای توسعه یافته، پدیده‌های مدرن ناشی از تحولی در پدیده‌ها و نهادهای قدیمی و گسست از "قدیم" به "جدید" در عین "تداوم" بوده است. شاید به نظر کمی عجیب باشد اگر به دنبال نسبتی میان نخستین نسخه‌های کتاب مقدس در یونان و روم، ماشین چاپ گوتنبرگ و تبلت‌ها و اپلیکیشن‌ها متنوع که امکان دسترسی به شبکه‌های اجتماعی را فراهم می‌کنند باشیم؛ اما بررسی دقیق در تاریخ شکل‌گیری همه اینها، سیر تداومی را آشکار می‌کند که ناشی از تداوم اندیشه و بنیان‌های فکری قوام دهنده آنهاست. روشن است که با تمام این تفاسیر جوامع مدرن نیز مبری از آسیب‌های پدیده‌های جدید بر تمدن خود نیستند؛ اما بنیان‌هایی را در اختیار دارند که غور و تفکر در راه حل کاستن از آسیب‌ها را برایشان فراهم کرده است. در جوامعی مانند ایران که روند این تغییر و تحولات مخدوش است اما، آسیب‌ها حداکثری می‌شوند. در عین حال از آنجایی که روند جهانی شدن ابعاد پدیده‌ها هیچ نقطه کوری در دنیا باقی نمی‌گذارد، چه دل خوشی از این تحولات داشته باشیم یا نه، آنها ما را درمی‌نوردند. پذیرش این تحولات به عنوان آنچه وجود دارد، کلید پرداختن به راه‌حل‌های احتمالی کاستن از آسیب‌های آنهاست. شبکه‌های اجتماعی و تأثیر آنها بر سطح سواد عمومی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

سواد رسانه‌ای، دروازه ورودی

اگر بررسی تأثیر این شبکه‌ها بر سطح و میزان سواد عمومی مد نظر باشد، مفهوم "سواد رسانه‌ای" به عنوان دروازه ورود به به بحث اهمیت می‌یابد.

با افزایش سیطره رسانه ها بر زندگی انسان واژه ای به نام سواد رسانه ای(Media Literacy) شکل گرفت، این واژه را نخستین بار مارشال مک لوهان در کتاب "درک رسانه: گسترش ابعاد وجود انسان" به کار برد. بهره مندی از سواد رسانه ای برای اعضای دهکده جهانی امری ضروری است، چرا که این افراد در مقابل حجم عظیم اطلاعات و پیام های متنوع و مختلف و بعضا متضاد رسانه ها که از آن به اشباع رسانه‌ای(Media Saturated) تعبیر می شود، نیاز به تصمیم گیری مستقل دارند که این امر تنها از طریق داشتن سواد رسانه ای محقق می شود. در واقع افرادی که سواد رسانه ای دارند رسانه و عملکرد آن را می شناسند و می توانند از طریق تفکر و تعمق درباره محتوای رسانه ها قضاوت کنند.

سواد رسانه ای، اطلاع و آگاهی داشتن پیرامون قابلیت ها و امکاناتی که فناوری های نوین در اختیار انسان قرار می دهند، همچنین رسانه، فرایند انتقال پیام و مولفه های اثرگذاری و نیز فرصت ها و تهدیدهای ناشی از تعامل فرد و اجتماع با رسانه ها را شامل می شود. سواد رسانه ای برای فرد و جامعه مشخص می کند که باید در مقابل امواج کدام رسانه و به چه میزان قرار بگیرند و از پیام های دریافتی چگونه و در چه جهتی استفاده کنند. سواد رسانه ای برای فرد مشخص می کند چه اندازه از زمان خود را صرف رسانه های مختلف کند، و درباره رسانه های اجتماعی، سواد رسانه ای به فرد معیاری برای نحوه حضور و فعالیت در رسانه های اجتماعی و سایت های گوناگون را می دهد.

سواد رسانه ای رابطه فرد و جامعه را بر اساس اصل هزینه – فایده تنظیم می کند به معنای اینکه آنچه که از رسانه بدست آورده می شود را در مقابل هزینه و زمانی که طرف بدست آوردن آن شده است قرار داده و استفاده از رسانه ها(اعم از سنتی، نوین، رسانه-های اجتماعی و ...) را برای فرد ساماندهی و هدف‌دار می کند، در این حالت فرد و جامعه تعاملی آگاهانه با رسانه برقرار می کنند.

این سواد رسانه‌ای است که فرد را تبدیل به کنشگری فعال در رابطه با اطلاعاتی که از رسانه‌ها و به خصوص شبکه‌های اجتماعی به دست می‌آورد کرده و آسیب ها را به حداقل می‌رساند. در ایران اما پرداختن به این مقوله به تازگی آغاز شده و آرام آرام پرداختن به آن به واحدهای درسی دانش‌آموزان نیز راه پیدا کرده است.

چندی پیش علی زرافشان، معاون وزیر آموزش و پرورش در یک سخنرانی در نشست تخصصی سواد رسانه‌ای و مسئولیت اجتماعی گفته بود: با تلاش سازمان پژوهش وزارت آموزش و پرورش، برنامه درسی سواد رسانه‌ای به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش رسیده است و این برنامه درسی مبتنی بر الگویی است که می‌کوشد ابتدا با ایجاد پرسش درباره تفکر در ضمن دروس مختلف، آرام آرام توجه دانش‌آموزان را به موضوع رسانه و سواد رسانه‌ای جلب کند علاوه بر آن در پایه دهم کتاب مستقل سواد رسانه‌ای تالیف شده است.

بررسیهای ما نشان می‌دهد در کشورهای دیگر موضوع سواد رسانه‌ای فراتر از آموزش و پرورش است و مسئولیت اصلی برعهده نهادهای اجتماعی است و در واقع رمز افزایش سواد رسانه‌ای، مسئولیت‌پذیری اجتماعی عموم مردم است.

این تلاشی است که گفته می‌شود وزارت آموزش و پرورش برای کاستن از آسیب‌های رسانه‌های نوین و به خصوص شبکه‌های اجتماعی انجام می‌دهند. اما این پایان ماجرا نیست.

کارشناسان چه میگویند؟

مهدی بهلولی یکی از کارشناسان آموزش، در رابطه با اثر شبکه‌های اجتماعی بر سطح سواد عمومی در ایران می‌گوید: در این خصوص ابتدا باید به این نکته توجه داشت که تعریف سواد مهم است. سواد در این پس‌زمینه به معنی پرورش شهروند آشنا به حقوقش در زندگی اجتماعی و توانمند‌سازی او برای انجام وظایف شهروندی است.

او ادامه می‌دهد: وجود و نیاز به رسانه‌های مدرن و به خصوص شبکه‌های اجتماعی در عین حال که اجتناب ناپذیرند اما در هر حال هرچقدر هم توان و نیرو صرف شود، آسیب‌های آن را نمی‌توان به صفر رساند.

بهلولی می‌گوید: منفی نگر نیستم اما در کل شبکه‌های اجتماعی را فید نمی‌دانم؛ به خصوص در ایران که در فراهم کردن بسیاری از بنیان‌های زندگی مدرن اجتماعی همچنان دارای ضعف‌های اسایی هستیم. مهم‌ترین اثر این شبکه‌ها نسبی‌گرا و پست‌مدرن کردن ذهن مخاطبان است. اینکه هر کس به عنوان اینکه نظری دارد، امکان این را پیدا کرده است که به راحتی نظرش را بیان کند و گاه ده‌ها هزار مخاطب پیدا کند، بدون اینکه کمترین دانش و تخصصی درباره آن موضوع داشته باشد. به خصوص در ایران که ما با انحصار رسانه‌های رسمی روبرو هستیم و گاه در برهه‌هایی شکاف دولت و ملت ابعاد وسیعی پیدا می‌کند این مخاطرات نیز بیشتر می‌شود. مهمترین مسئله در این خصوص اعتماد است. وقتی مردم از رسانه‌های رسمی روی برمی‌گردانند(که این خود علل متفاوتی دارد) طبیعی است که این خلاء را رسانه‌های دیگر پر می کنند. ابتدا تنها با چند شبکه ماهواره‌ای روبرو بودیم که چه خوشمان بیاید و چه نه، برخی از آنها استانداردهایی را رعایت می‌کردند. اما امروزه دیگر اوضاع در ایران از دست همه در رفته است و اغلب شهروندان بیشترین حجم اطلاعات را از شبکه‌های اجتماعی دریافت می‌کنند که نظارت و محدود کردن آنها نه از نظر فنی ممکن است و نه حتی چنانچه ممکن باشد ، با محدود کردن آنها مشکل حل می‌شود.

ما باید بپذیریم که گریزی از نقش‌آفرینی شبکه‎‌های اجتماعی نیست. اگر این را بپذیریم آنوقت با ایفای نقش هرچه بیشتر نخبگان و فرهیختگان در این شبکه‌ها شاید تا حدودی بتوانیم آسیب‌ها را کم کنیم و گروه‌های مرجع را در این شبکه‌ها به صورت مجازی شکل دهیم. آنوقت تازه در ابتدای همان وضعیتی خواهیم بود که پیشتر در فضای حقیقی بودیم و در مرحله بعد باید به سمت حل مشکلات کلان اجتماعی که پیشتر با آنها دست و پنجه نرم می‌کردیم برویم. اما در هر حال گریزی از میزان قابل توجهی از جایگزینی شبه علم به جای علم، در سطوح وسیع اجتماعی نیست.

اما در کنار این نگاه بدبینانه نگاه نسبتاً خوشبینانه‌تری هم وجود دارد. هرچند که حتی این نگاه خوشبینانه نیز خالی از بدبینی‌هایی نسبت به نقش شبکه‌های اجتماعی در میزان سطح سواد عمومی نیست. محمد رضانیک‌نژاد، یکی دیگر از کارشناسان آموزش که در مدارس نیز تدریس می‌کند در رابطه با پرسشی در این خصوص می‌گوید: بسیاری از آسیب‌هایی که ما در ایران و از طریق شبکه‌های اجتماعی شاهد هستیم و یکی از نتایج آن هم پایین آمدن سطح سواد عمومی است، در واقع نه ناشی از خود این شبکه‌ها بلکه ناشی از افول نظام آموزشی خودمان است. فرایند رو به انحطاط درونمایه‌های و ساختارهای آموزشی ما بسیار پیشتر از ورود شبکه‌های اجتماعی به ایران آغاز شده بود که ورود این شبکه‌ها آن را تشدید کرده است. ماین روند رو به افول منحصر به سیستم آموزشی در مدارس نیست و کل نظام آموزشی ایران که دستگاه‌های مختلفی در آن نقش بازی می‌کنند، از جمله رادیو و تلویزیون را نیز در بر می‌گیرد. این دوران پیش از ورد اینترنت به ایران آغاز شد. پیشتر نیز با افول نظام آموزشی، برای نمونه درس خواندن دانش آموزان اغلب با انگیزه یادگیری و افزایش سطح سواد و بهتر شدن روش زندگی همراه نبود. گریزان شدن دانش‌آموزان از درس و مدرسه از قدیم هم وجود داشت. لذا اگر ما در این فضا شبکه‌های اجتماعی و حضور پررنگ نسل جوان و دانش‌آموزان در آن را بررسی کنیم شاهدیم که دست کم در این شبکه‌ها مطالبی که مطرح می‌شود خوانده شده و مورد توجه آنها قرار می‌گیرد؛ بر خلاف محتوای کتابهای درسی که معمولاً با اکراه خوانده می‌شوند.

ما شاهد یادگیر غیر رسمی در زیر پوست آموزش رسمی هستیم و این آموزش‌های غیر رسمی از اقبال به مراتب بیشتری برخوردارند.

نیک‌نژاد ادامه می‌دهد: این مسئله به گروه‌های سنی دانش آموزی هم محدود نمی‌شود و روند آموزش عمومی تمام افراد را که از بد تولد تا مرگ جریان دارد را در برمی‌گیرد. از این رو میتوان گفت شبکه‌های اجتماعی در گسترش درگیرکردن افراد در امر آموزش اجتماعی و افزایش سواد عمومی موفق بودند. اما در مورد محتوای آن باید پرسش‌های جدی مطرح کرد. از نظر کیفیت آموزش رسمی ما کیفیت مطلوب را نداشته است؛ این مسئله به امر آموزش در شبکه‌های اجتماعی نیز راه پیدا کرده است. در شبکه‌های اجتماعی شبه علم به راحتی می‌تواند جای علم را بگیرد. این تقابل علم و شبه علم همیشه وجود داشته است. اما شبکه‌های اجتماعی بستر و زمین مناسبی برای رشد شبه علم، در مقابل علم اصیل و ناب فراهم می‌کنند.

دسترسی به علم بیش از هرچیز به مطالعه منابع ناب- به طور عمده کتاب- میسر است. چنانچه نسل‌های پیش را با نسل‌های متأخر مقایسه کنیم به وضوح شاهد سطحی بودن اطلاعات و سواد متأخرین خواهیم بود. اما باز نباید این نکته را فراموش کرد که نسل‌های پییشین به دلیل ضعف نظام آموزشی در ارائه انگیزه‌های لازم برای کسب علم به افراد، از سر استیصال به کتاب روی می‌آوردند، چرا که جایگزینی وجود نداشت؛ برای همین است که با ورود شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های نوین با سرعت هرچه تمام کتاب و کتابخوانی به قهقرا رفت.

نیک‌نژاد در رابطه با مقابله با آثار مخرب شبکه‌های اجتماعی می‌گوید: باید نظام آموزشی در وهله اول دست به اصلاحات بنیادین روی آورد و در وهله دوم با به رسمیت شناختن حق افراد برای بهره‌مندی از رسانه‌های نوین و شبکه‌های اجتماعی به تعامل با جامعه از این طریق بپردازد. یک نمونه جالب کلاسی است که معلم آن با ایجاد گروه‌های تلگرامی دانش آموزان را به صورت غیر مستقیم در امر آموزش یاری می‌کند. نسل کنونی به شدت از آموزش مستقیم و دیکته از بالا گریزان است، و در عین حال مشتاق است که سبک زندگی‌اش به رسمیت شناخته شود. این وظیفه بزرگترهای جامعه، معلمان، پددرو مادرها، فرهیختگان و نخبگان است که به سمت آنان بروند و وارد تعامل با آنها شوند.

در عین حال این را نیز نباید از نظر دور داشت که شبکه‌های اجتماعی از یک سو با دموکراتیک کردن فضای جامعه و از سوی دیگر با تلنگر زدن به ذهن تصمیم‌گیران و سیاست‌گذاران امر آموزش در ایران برای خروج از خمودگی و تصلب نظام آموزشی، می‌توانند نقش مثبتی بازی کنند.

گزارش: شاهین زینعلی

200/202

کد خبر: 713991

وب گردی

وب گردی