سناریو‌های انتخابات ٩٦ به روایت محمد عطریانفر

عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی می گوید: جریان اصولگرایی امروز در وضعیت متشتت مزمن و تفرقه نگران‌کننده‌ای به سر می‌برد. این تشتت ناشی از فقدان آمادگی وحضور چهره شاخص و برجسته‌ای است که بر روی آن اتفاق نظر داشته باشند. حداقل در این دوره چنین شخصیتی وجود ندارد.

به گزارش ایسکانیوز روزنامه اعتماد نوشت: کم‌کم در سوز سرمای زمستان فضای سیاسی ایران به سمت گرم شدن پیش می‌رود. چه آنکه تا برگزاری انتخابت سال ٩٦ تنها چند ماه بیشتر باقی نمانده است. تکلیف اصلاح‌طلبان که همچون انتخابات ٩٢ کاملا مشخص است. آنها یکپارچه و متفق‌القول از روحانی حمایت خواهند کرد. اما داستان راستان کمی تفاوت دارد. مدیران این جریان همانند چند انتخابات گذشته مدام دم از اتحاد و انسجام انتخاباتی می‌زنند و کمتر از همیشه پارامترهای ائتلافی میان آنها دیده می‌شود. هنوز سازوکاری برای نشست و برخاست مدیران گروه‌های سیاسی این جریان پیدا نشده، اسامی چهره‌های درجه دوم و سوم به عنوان کاندیدای احزاب اصولگرا شنیده می‌شود. همین است که محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی با رصد و آنالیز شرایط فعلی سیاسی ایران بر این اعتقاد است که معرفی این چهره‌هانشان‌دهنده سرگردانی اصولگرایان است. عطریانفر معتقد است اصولگرایان برای بازگشت موفق به عرصه عمومی و سیاسی کشور باید بازگشتی به چهره‌هایی امثال شیخ علی اکبر ناطق نوری داشته باشند و در انتخابات ٩٦ با یک رجل سیاسی جامع‌الاطراف پا به میدان رقابت بگذارند.

ارزیابی شما از وضعیت کنونی جریان اصولگرایی چیست و بر این اساس فکر می‌کنید این جریان چگونه در انتخابات ریاست‌جمهوری ٩٦ بروز و ظهور خواهد داشت؟

جریان اصولگرایی امروز در وضعیت متشتت مزمن و تفرقه نگران‌کننده‌ای به سر می‌برد. این تشتت ناشی از فقدان آمادگی وحضور چهره شاخص و برجسته‌ای است که بر روی آن اتفاق نظر داشته باشند. حداقل در این دوره چنین شخصیتی وجود ندارد. اگر کسی هم، با شأن لازم وجود داشته باشد، آمادگی رقابت در این دوره با آقای روحانی را ندارد و علاقه‌مند نیست به میدان بیاید. در چنین وضعیتی گروه‌های ضعیف‌تر اصولگرا که تمنای رسیدن به قدرت سیاسی و اجرایی کشور را دارند، خود را مطرح می‌کنند. دست بر قضا این تعجیلی که در طرح چهره‌های دست دوم وسوم دارند ناشی از این است که توفیق چندانی نیز برای خود قایل نیستند. لذا به امید آینده این فرصت را برای مطرح کردن شخصیت‌های خود در پیش گرفته‌اند که شاید در ادوار بعد به کارشان بیاید. این دوره انتخاباتی طوری نیست که اصولگرایان بتوانند رقابت تنگاتنگی با آقای روحانی داشته باشند چرا که غالبا روسای جمهور دو دوره‌ای بوده‌اند. در ادواری که رییس‌جمهور مستقر در انتخابات شرکت می‌کند رقابت تنگاتنگی شکل نمی‌گیرد. اگر چه انتخابات ٨٨ یک استثنا بود اما باز نهایتا آقای احمدی‌نژاد به قدرت رسید. به نظر می‌آید سال ٩٦ نیز مشابه گذشته‌های دور رقابت انتخاباتی جدی‌ای شکل نگیرد. فقط شخصیت‌های درجه دوم و سوم از اصولگرایان هستند که خود را مطرح می‌کنند.

برخی احزاب اصولگرا اقدام به معرفی کاندیدای حزبی کرده‌اند. شما این کنش انتخاباتی را به خصوص در مورد حزب موتلفه چطور تفسیر می‌کنید؟

معمولا سرنوشت سیاسی اصولگرایان مطابق با رویکرد عمومی که دارند توسط شخصیت‌های کلیدی آنها رقم می‌خورد. رقابت‌ها به مفهوم امروزین دموکراتیک کمتر درون‌شان جاری و ساری است. در گذشته شخصیت‌های موثری در بین اصولگرایان تعیین‌کننده بودند ولی امروز آنها دچار یک محرومیت اساسی هستند. با رحلت آیت‌الله مهدوی‌کنی و آقای عسگر‌اولادی آنها دو شاخص ومرجع و دو وزنه سنگین را از دست دادند. علاوه بر این شخصیت‌های دیگری که می‌توانستند تعیین‌کننده باشند، امروز به دلیل برخی ارتباطات یکسویه و مشکلات ناشی از محدود نگری از تاثیرگذاری برخوردار نیستند. اعتماد و اعتقاد پیشین نسبت به شخصیت‌هایی مثل آقایان مصباح‌یزدی و شیخ محمد یزدی به دلیل برخی اختلافات کم شده است. وقتی تاثیر بزرگان در جریان سیاسی کم می‌شود، جریانات کوچک‌تر اصولگرایی سعی می‌کنند خودی نشان دهند و کسانی را مطرح کنند. طرح زودهنگام گزینه‌های اصولگرایان بیش از آنکه مبتنی بر یک اراده سیاسی جدی و نقشه راه باشد، در مقام نوعی تجربه اندوزی است. آنها شخصیت‌های خود را مطرح می‌کنند تا ببینند در آینده چه بازتابی پیدا می‌کند تا به نسبت نتیجه‌ای که می‌گیرند بتوانند در گروه بندی‌های خود سهم خواهی کنند. از این جهت طرح این روزهای چهره‌های مختلف از سوی احزاب اصولگرا را خیلی نباید جدی بگیریم. به نظر نمی‌رسد آنها توفیق جامع‌الاطرافی پیدا کنند. این کاندیداها الزاما مورد حمایت دیگر اصولگرایان نیستند. امروز در جریان اصولگرایی جوان تر‌ها به صحنه آمده‌اند. اصولگرایان تندرو شخصیتی چون ناطق نوری را هم به خاطر بی‌اخلاقی‌های سیاسی و شرعی از دست داده‌اند. آقای ناطق نوری به عنوان یک انسان منصف، جوانمرد و واقع‌گرا با چنین پدیده‌هایی افراطی همراهی نمی‌کند. امروز شخص آقای ناطق علاقه ندارد سرنوشت خود را با اصولگرایان پرخاشگر پیوند بزند. طرح چهره‌های متعدد و درجه دوم و سوم آنها ناشی از سرگردانی اصولگرایان است. این اشخاص زودرس سیاسی تاثیرگذاری لازم در جامعه را ندارند و امکان اجماع روی آنها نیست و گفتمان‌شان کارساز و پیش برنده نخواهد بود. از این جهت کنش‌های انتخاباتی ناهنگام امروزاصولگرایان را چندان موثر نمی‌دانم.

آیا عصر شیخوخیت در جریان اصولگرایی تمام شده است؟

شیخوخیت و مرجعیتِ تمام‌کننده، در اصل یک حسن است و عیب نیست. ما نباید تصور کنیم شیخوخیت در برابر دموکراسی است، بلکه می‌تواند در طول آن باشد. کانون‌های حل منازعه و مرجعیتی که می‌توانند در بزنگاه‌ها حرف آخر را بزنند و جهت‌گیری‌ها را روشن کنند، در دموکراسی هم جایگاه و معنا دارند. در گذشته نیز در جریان اصلاحات در عین حال که احزاب و گروه‌ها نقش داشتند و رفتار‌ها دموکراتیک بود اما به هر حال در مقاطعی که دچار اختلاف می‌شدند، رای تعیین‌کننده آقای خاتمی برای همه، «قول فصل» بود. امروز سخن آقایان خاتمی و هاشمی در جریان اصلاحات تعیین‌کننده است و آنها نظر نهایی را می‌دهند. جریان اصولگرایی برخی از مشایخ و بزرگانش را از دست داده است اما عصر شیخوخیت در عرصه سیاست تمام نشدنی نیست. اگر کسی واجد ظرفیت و صلاحیت‌هایی باشد که بتواند گفتمان خود را تبدیل به کاریزما کند و در عمق توده‌های مردمی تاثیر بگذارد، حتما نقش مرجعیت را می‌تواند به‌خوبی ایفا کند.

چنین شخصیت‌هایی در جریان اصولگرایی چه کسانی می‌توانند باشند؟

آقای ناطق‌نوری واجد این صلاحیت است اما او سرنوشت خود را از اصولگرایان افراطی جدا کرده است. به دلیل اینکه ظلم فاحشی در حق او شده و مایل نیست مسیر گذشته را تکرار کند.

اگر فرض بگیریم اصولگرایان بتوانند با کاندیدای واحد وارد انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم بشوند، آیا سرنوشت آقای روحانی و انتخابات تغییری می‌کند؟

معرفی کاندیدای واحد از سوی اصولگرایان نیازمند وحدت کامل بین اصولگرایان است که در شرایط کنونی به نظر نمی‌آید چنین چیزی در واقعیت رخ دهد. اگر چنانچه آنها بتوانند بر روی کسی توافق کنند، مهم این است که آن شخصیت کیست؟ موقعیت شخصی‌اش در جامعه چیست؟ سوابقش کدام است؟ چه گفت‌وگویی را می‌تواند پیش ببرد؟ اگر شخصیتی جامع‌الاطراف واجد سابقه مثبت، مورد شناخت نسبتا گسترده مردمی و حداقل در حوزه نخبگان سیاسی ایران مورد اعتنا باشد و از سوی اصولگرایان پا به عرصه انتخابات بگذارد، می‌تواند رقابت تنگاتنگی شکل بگیرد. در چنین وضعیتی کار برای آقای روحانی از طرفی مشکل و از طرف دیگر جذاب خواهد شد. رقابت وقتی واقع‌گرایانه، جدی و منطقی‌تر می‌شود که توجه و رغبت مردم به انتخابات بیشتر می‌شود. توصیه صمیمانه و برادرانه ما به جریان رقیب این است که روی یک شخصیت موثر، جامع‌الاطراف و واجد صلاحیت و شوون رجل سیاسی و با رعایت فتوت‌نامه‌ها و اخلاق‌نامه‌های سیاسی اجماع کنند. ما از رقابت جدی با اصولگرایان استقبال می‌کنیم. در این صورت طرفداران آقای روحانی باید جدی‌تر بتوانند نامزد خود را ترویج کنند.

پس به صرف وحدت، مشکلات جریان اصولگرایی حل نمی‌شود؟

وحدت یک ساختار و ظرف است. مظروف آن صلاحیت حرفه‌ای، حقوقی، معرفت نسبی جامعه از فرد، محبوبیت و شهرت کافی او است.

جریان اصولگرایی با چه کاندیداها، شعارها و برنامه‌هایی می‌تواند رای آقای روحانی را بشکند و برایش دردسرساز شود؟

شعارهای انتخاباتی به تناسب زمان، موقعیت و عملکرد رقیب شکل می‌گیرد. شعارها نمی‌توانند انتزاعی باشند. اگر رقیب نیرومند، صاحب صلاحیت واجد شهرت و محبوبیت کافی و مورد اجماع از سوی اصولگرایان مطرح شود، شعارهای اصولگرایان بر پایه نقد عملکرد اقتصادی و اجرایی آقای روحانی خواهد بود. آنها می‌توانند فکت‌هایی را در این حوزه پیدا کنند و روی آن مانور دهند. در حوزه‌های دیگر بعید است که بتوانند شعار دندان‌گیری پیدا کنند. در بحث برجام، دیپلماسی خارجی، مسائل فرهنگی، اجتماعی و مناسبات شهروندی جریان اصولگرایی دست بالایی نسبت به آقای روحانی ندارد. اصولگرایان در چنین مقطعی اگر بخواهند سخن گیرا و اثرگذاری داشته باشند، تنها در حوزه نقد عملکرد اقتصادی رییس‌جمهور می‌توانند سخن بگویند که آن هم باید منصفانه سخن بگویند و واقع‌بین باشند و به صرف شعار، دردی از آنها دوا نمی‌شود، چرا که جامعه هوشیار است.

نظرتان در مورد نحوه ارتباط جریان اصولگرایی با پایگاه اجتماعی خودش چیست؟

اصولگرایان هم مثل اصلاح‌طلبان با جامعه گفت‌وگو می‌کنند اما با سنخ و جنسی متفاوت. به این خاطر که اصلاح‌طلبان بارها درگیر با فراز و فرود قدرت سیاسی بالا و پایین رفته‌اند واقعیت جامعه را به‌گونه‌ای درک کرده‌اند که با جامعه مخاطب خود دیالوگ برقرار می‌کنند. گفت‌وگویی دو جانبه دارند؛ سخنی می‌گویند و سخنی می‌شنوند. جریان اصلاح‌طلب هم سخن می‌گوید و هم درد مردم را حس می‌کند و اجازه می‌دهد مخاطب توقعات و انتظاراتش را مطرح کند. اصولگرایان در طول ٢٥ سال گذشته همواره در اوج قدرت بوده‌اند و حتی در دولت اصلاحات نیز در سمت‌های انتصابی حرف آخر را می‌زده و قدرت داشته‌اند. همین امر سبب شده تا گفت‌وگوی اصولگرایان با جامعه آمرانه و یکطرفه باشد؛ فقط سخن می‌گویند؛ منبر می‌روند؛ رهنمود و فرمایش می‌کنند و گوش شنوای چندانی هم ندارند. به همین دلیل است که در جامعه شکست‌خورده هستند. اگر آنها قصد پایداری و ماندگاری در عرصه سیاسی را دارند باید اجازه دهند گفت‌وگوی‌شان با مردم دو جانبه باشد و از متن جامعه پیام‌های معنادار را دریافت کنند. امروز برخی پیام‌ها را از برخی اصولگرایان می‌شنویم که می‌گویند باید مقداری اصلاح‌طلبانه رفتار کرد و نمی‌توان بر سنت‌های رفتاری پیشین باقی ماند. از این حیث اصولگرایان دارای مشکلی اساسی هستند.

چه چهره‌هایی در بین اصولگرایان امروز قایل به گفت‌وگوی دو‌جانبه هستند و سعی می‌کنند اصلاح‌طلبانه رفتار کنند؟

آقایان ولایتی و لاریجانی و برخی دیگر از اصولگرایان معتدل امروز چنین موضعی دارند. چهره‌های معتدل باید وجه غالب جریان اصولگرایی باشند اما متاسفانه چنین نیست. امروز افراط، تندروی، تندخویی، بی‌نزاکتی‌های سیاسی و اخلاقی در جریان اصولگرایی غالب شده است و شخصیت‌هایی مثل آقایان ولایتی و لاریجانی در اقلیت قرار گرفته‌اند. اصولگرایان باید به سمت نیروهای عاقل و منطقی خود پوست‌اندازی کنند. در چنین حالتی رقابتی تنگاتنگی بین اصلاح‌طلبان و اصولگرایان به وجود خواهد آمد. چرا امروز در مجلس و برخی حوزه‌های دیگر می‌بینیم زبان اصلاح‌طلبان با اصولگرایان معتدل همسو است؟ به دلیل اینکه هر دو جریان نسبت به تندروی موضعی متحد دارند. اصلاح‌طلبان به خاطر تلخ و شیرین روزگار موفق شده‌اند تندروی را از حیطه تاثیرگذاری بر گفتمان غالب خود دور کنند.

از جامعه روحانیت به عنوان محوریت جریان اصولگرایی نام برده می‌شود. این تشکل امروز قدرت به وحدت رساندن و نوسازی جریان اصولگرایی را دارد؟

جامعه روحانیت مبارز در مقطعی که حضرت امام در قید حیات بودند، حتی بیش از ١٠ سال در دوره رهبر معظم، تشکل تاثیرگذاری بود؛ سخن آخر را می‌گفت؛ مرجعیت داشت و در منازعات قول فصل و تعیین‌کننده بود. اما روز به روز جامعه روحانیت دچار ضعف و سستی شده؛ ظرفیت‌های موثر و ارزشمند خود را از دست داده و امروز در حدلایه‌های دوم و سوم فروکاهیده شده است. شخصیت‌هایی در شورای مرکزی دارد که فاقد وجاهت نیروهای موسس و بنیانگذاران نخستین جامعه‌اند. در گذشته اگر شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز را نام می‌بردید، اکثریت قاطع نخبگان سیاسی ایران آنها را می‌شناختند. حتی برخی از نیروهای عادی مردمی نیز نسبت به آنها شناخت داشتند. اما امروز در عالی‌ترین و حتی محدودترین حوزه نخبگان کشور که اطلاعات به روز دارند و دقیق هستند، بسیاری از چهره‌های مرکزی جامعه روحانیت مبارز را نمی‌شناسند. جامعه روحانیت امروز جامع‌الاطراف بودن خود را از دست داده و عملا مثل یک حزب سیاسی عمل می‌کند. برخی از بخش‌های اصولگرایی امروز می‌گویند ما یک سهم و جامعه روحانیت مبارز هم یک سهم برای خود داشته باشد. از این جهت اعتبار و وزانت سیاسی جامعه روحانیت کاهش پیدا کرده است و متاسفانه نمی‌تواند نقش پدری و مرجعیت خود را همچون گذشته ایفا کند.

اصلاح‌طلبان چرا یکپارچه از آقای روحانی حمایت می‌کنند؟

فضای سیاسی و حقوقی حاکم بر مناسبات انتخاباتی ایران فرصت حضور یک چهره شاخص اصلاح‌طلب را از آنها دریغ یا منع کرده است. چرا آقای هاشمی ردصلاحیت شد؟ به چه دلیل آقای خاتمی ممنوع‌التصویر است و شخصیت‌های موثر اصلاح‌طلب تایید صلاحیت نمی‌شوند؟ اصلاح‌طلبان عملا از یک حق ملی و شرعی در فضای سیاسی کشور باز داشته شده‌اند. از آنجایی که اصلاح‌طلبان اهل قهر کردن نیستند و همواره به تناسب زمان و اقتضائات روز دست به تصمیم می‌زنند، در چنین شرایطی از افرادی با دیدگاه‌های نزدیک‌تر حمایت می‌کنند. به‌همین جهت بود که از فردی چون آقای روحانی حمایت کردند. اوکه پایگاه اصولگرایی دارد اما چون سخن معنادار، معتدل و عاقلانه مطرح می‌کند، حمایت می‌شود. عملکرد شخص آقای روحانی کاملا اصلاح‌طلبانه بوده است. دلیلی ندارد اصلاح‌طلبان بخواهند غیر از آقای روحانی را به میدان بیاورند. ما هیچ شرطی هم برای آقای روحانی نداریم. آقای روحانی فوق انتظارات اصلاح‌طلبان ظاهر شده است و نقش وجیه اصلاح‌طلبی خود را با وجود محدودیت‌ها و برخی اشکالات به خوبی انجام داده است. در چنین وضعیتی جوانمردانه و منطقی نیست که از حمایت آقای روحانی دست بکشیم.

اصلاحات و اصلاح‌طلبی با روی کار آمدن آقای روحانی گامی به جلو برداشت؟

عملکرد آقای روحانی اصلاح‌طلبانه بوده است. در این سال‌ها موفق شده گفتمان اصلاحات را از حالت مظلومیت مطلق خارج کند. امروز صدای اصلاح‌طلبان بلند است و امیدوار به آینده هستند. در دوره آقای احمدی‌نژاد یاس و نا امیدی بر اصلاح‌طلبان حاکم بود. به همین دلیل گامی به سمت جلو برداشته‌اند. با این‌حال شاید مردم چنین حسی نداشته باشند. مردم مشکلات اقتصادی دارند که ناشی از سیاست‌های غلط دوره آقای احمدی‌نژاد بوده است. آنها وقتی با رای خود تغییری در قدرت به وجود می‌آورند دوست دارند بلافاصله تاثیر آن را در زندگی خود ببینند. لیکن چون در مقام واقع این اتفاق نمی‌افتد باید مردم راتوجیه کرد. وقتی صادقانه با مردم سخن بگوییم آنها نیز می‌پذیرند. طبیعی است که مردم مشابه نخبگان سیاسی حسی ازمصایب پیشین ندارند. اعتراضات‌شان هم مطرح می‌شود. باید توجه داشت اگر مسیر سیاست‌ورزی کشور با سیاست‌های آقای احمدی‌نژاد ادامه پیدا می‌کرد، امروز امرسیاست و فعالیت‌های اقتصادی دولت در حد نفت در برابر غذا بود و وضعیت اقتصادی مردم به مراتب بدتر بود.

برخی چهره‌های اصلاح‌طلب از معرفی کاندیدای پوششی از سوی اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست‌جمهوری آتی مطرح می‌کنند. نظر شما چیست؟ آیا شما به وجود پلن بی (plan B) برای شرایط بحرانی قایل هستید؟

هیچ عقل سلیمی حکم نمی‌کند آقای روحانی به عرصه انتخاباتی آتی نیاید. آقای روحانی نیزقایل به نیامدن نیست و خود را در برابر مردم مسوول می‌داند. طرفداران سیاسی او از اعتدال و توسعه گرفته تا اصلاح‌طلبان موافق نیستند که آقای روحانی نیاید. جامعه مخاطب او نیز معتقد است آقای روحانی باید به صحنه بیاید. حتی نیروهای اصولگرای معقول نیز همین عقیده را دارند. هیچ عقل و منطقی حکم نمی‌کند آقای روحانی صحنه را ترک کند. آقای روحانی اگر مانعی بر سر راه خود نبیند بر او واجب شرعی و سیاسی است که به صحنه بیاید. تنها یکی دو اتفاق ممکن است رخ دهد که اجازه می‌دهد که پلن بی‌ (plan B) هم مطرح شود. اینکه به هر دلیلی که بیان آن چندان ضرورت ندارد، آقای روحانی از ثبت‌نام بازداشته شود. کما اینکه آقای هاشمی را از انتخابات بازداشت. در این امر، اراده‌ای در سال ٩٢ وجود داشت که آن اراده نسبت به ادامه ریاست‌جمهوری آقای روحانی نیز رای همراهی ندارد. اگر این اراده موفق شد آقای روحانی را از حضور در صحنه باز دارد یا اینکه خدای ناخواسته تقدیر، حیات ایشان را به چالش بکشد. باید پلن بی‌ (plan B) را داشته باشیم. از این جهت طرح عنصر جایگزین منطقی و معقول است اما اگر هیچ کدام از این مشکل‌ها رخ ندهد، عنصری که به عنوان محور پلن بی‌ (plan B) مطرح است از عرصه رقابت خارج می‌شود.

چه چهره‌هایی این پتانسیل و ظرفیت را دارند که کاندیدای پوششی باشند؟

مناسب‌ترین فردی که از او سخن رانده شده آقای اسحاق جهانگیری است.

آقای ظریف چطور؟

ایشان تمایل به این کار ندارد و علاقه‌مند به حضور تمام عیار درکار تخصصی و حرفه‌ای خود است. وشخصا علاقه‌ای به رقابت در انتخابات ریاست‌جمهوری ندارد.

عده‌ای معتقدند «برند» آقای روحانی یعنی «برجام» با پیروزی ترامپ و تمدید تحریم‌های داماتو به فرجام خوبی نرسیده و سرخوردگی اجتماعی به وجود آمده است. با این تحلیل موافقید؟

برجام یک تدبیر لحظه‌ای نبود که با تصمیم لحظه‌ای دیگری از بین برود. حوادث پیش برجام، تاریخ ١٠ساله‌ای دارد. از سال٨٢ شروع شده و امروز به نتیجه رسیده است. موضوع داماتو ربطی به برجام ندارد و چالش دوجانبه بین ایران و امریکا بوده است که نسبت تنگاتنگ با برجام ندارد. اگر یخ‌های ما با کشور امریکا آب شد یا جمله معروفی که حضرت امام گفتند اگر امریکا هم آدم شد، ما مشکلی برای ارتباط نداریم، موضوع داماتو حل خواهد شد. برجام آثار مثبتی داشته که قابل مشاهده است. برجام همچنان به عنوان «برند» برای آقای روحانی در انتخابات آتی کار می‌کند و این مخالفین آقای روحانی هستند که برجام را بدون دستاورد معرفی می‌کنند.


300/300

کد خبر: 719558

وب گردی

وب گردی