دل نوشته من/ فریاد بنرها

×حسین حبیب زاده

یکشنبه نوزدهم دی ماه بود، رو به غروب خورشید بودیم. نمی دانم که ساعت چقدر از 6 بعدازظهر رد شده بود. خبر ناراحت کننده ای بود: آیت الله هاشمی رفسنجانی به بیمارستان منتقل شدند. در راه مدام به این فکر می کردم که حتما مشکل کوچکی است و زود هم برطرف می شود. دیگر چیزی خاطرم نمی آید. حدود ساعت 20 بود که به اتفاق خانواده از بیمارستان عازم جماران بودیم. همه داغدار بودیم تا اینکه اولین بنر تسلیت با زیرنویس از سوی مشاوران، مدیران کل، کارکنان و حفاظت مجمع تشخیص مصلحت نظام سمت چپ دیوار منزل آیت الله در جماران نصب شد. مات و مبهوت بودم و باورش برایم سخت بود مردی تا ظهر همان روز در جلسه کمیسیون زیر بنایی مجمع با صلابت و لبخند همیشگی حضور داشت حالا دیگر در کنارمان نیست.

تا صبح چشم بر هم نگذاشتم و مرور می کردم تصویر مردی را که طی 30 سال گذشته برایمان رییس نبود؛ پدر بود. پدری که زندگی اش برایمان سرمشق شکوفا شدن بود.

غبار روی تصاویر کم کم کنار می روند و سناریوی جدید آغاز می شود.

سناریوی اول:

مقابل درب مجمع یک روز پس از فوت حاج آقا؛ هیچ آثاری از ارتحال آیت الله نبود، نه پارچه ای مشکی، نه بنری. بچه های دفتر هم حال روزی بهتر از من نداشتند هنوز مات و مبهوت ، هیچ اقدامی نکرده بودند. گویی که همه منتظرند تا حاج آقا بیاید و مثل هر روز نشاط و انگیزه را با خود به همراه بیاورد.

آری! بار دیگر این بیت شعر به یادم آمد"ما را عبای گرم تو امید می داد در برگ ریزان های فصل پاییز"

اولین عکس حاج آقا برای چاپ بنر آماده شد که با دیدن آن مجدداً بغض هایمان را ترکاند و شروع کردیم به گریه.

خبری از بازگشت حاج آقا نبود و باید مجمع را هم مثل یک ایران عزادار و سیاه پوش می کردیم.

سناریوی دوم:

اولین دسته گل رسید. چه کسی اولین همدردی را با مجمعی ها شریک شده است؟ تسلیت از مردی کهنه کار، مردی که از روزهای اول انقلاب یار و یاور آیت الله بود و در آن روزهای سخت دفاع مقدس مسئول بازسازی خرابی های ناشی از جنگ شد. معاونت اسبق ریاست جمهوری، سردار گمنام بازسازی مناطق جنگ زده ایران و رییس امروز دانشگاه آزاد اسلامی، دکتر حمید میرزاده.

عکس قدیمی بر روی دسته گل بار دیگر همه را به روزهای خوش گذشته برد و در ادامه دومین و سومین بنر نیز نصب شد. از چپ گرفته تا راست، از اصولگرا تا اصطلاح طلب، همه و همه تعریف و تمجید.

سناریوی سوم:

با پایان هیاهوی نصب بنرها و چیدن مقدمات عزاداری صدایی از نقل قول قدیمی ترین یاور آیت الله هاشمی رفسنجانی در گوشم پیچید،حاج خانم مرعشی نقل می کردند که دو روز پیش حاج آقا فرموده بودند که خوابی دیده و خانم مرعشی گفته بودند شیخ اکبر چه خوابی دیدی؟ فرمودند خواب دیده ام رفت و آمد در خانه مان زیاد شده است و کسانی که خیلی وقت به خانمان نمی آمدند، آمد و رفت داشتند. خانم مرعشی می فرمایندانشالله خیر است.

آهی از نهادم بلند شد، حسرتی که شاید دیگر دوایی برای درمانش وجود نداشته باشد.کاش به جای بنرهای امروز ، اینهایی که سنگ دوست داشتنتان را به سینه می زنند قبل از این اتفاق به منزلتان می آمدند تا شاید دیگر شما در این خواب از دیدن آنها بعد مت ها تعجب نمی کردید...!

××سرپرست حبرگزاری ایسکانیوز

100

کد خبر: 723288

وب گردی

وب گردی