کارگردان‌ها باید کتاب من را بکوبند به دیوار!

نویسنده‌ها معمولا روی اقتباس سینمایی اثرشان خیلی حساسیت دارند و حتی دیده شده برخی به دلیل ناراضی بودن از نسخه تصویری کتاب‌شان از سازندگان فیلم شکایت کرده‌اند. اما «جولین بارنز» برنده «بوکر»، برعکس از کارگردان خواسته تا می‌تواند با متن رمانش بی‌رحم باشد.

به گزارش ایسکانیوز به نقل از «گاردین» ، چند روز مانده به اکران نسخه سینمایی «درک یک پایان»، «جولین بارنز» نویسنده انگلیسی این رمان برنده «بوکر» در مصاحبه‌ای شرح داده که چرا از فیلمسازان خواسته نسبت به متن کتابش بی‌رحم باشند.

«درک یک پایان» نوشته «جولین بارنز» رمانی کوتاه و تند و تیز درباره مردی است که داستانش را روایت می‌کند و بعد به آن شک می‌کند. این کتاب که در سال ۲۰۱۱ جایزه «من بوکر» را برای نویسندده‌اش به ارمغان آورد،‌ به دو بخش «شالوده‌سازی» و «شالوده‌شکنی» تقسیم شده و در آن «تونی وبستر» با گذر زمان و مواجه شدن با شواهد جدید و خاطرات پیچیده، مجبور می‌شود ذهنیت خود را تغییر دهد.

«درک یک پایان» شش سال پیش «بارنز» را به جایزه «من بوکر» رساند. در یک بعدازظهر بهاری با این نویسنده در خانه‌اش واقع در شمال لندن ملاقات کردم. او آدم دقیق و متفکری است (که انتظارش را داشتم) و همچنین در معرض قهقهه‌های انفجاری (که پیش‌بینی نکرده بودم.)

وقتی یادش می‌آید چه حسی داشته وقتی فیلمنامه‌ای را که درونش یک خط از دیالوگ اصلی کتابش نوشته شده، برای اولین‌بار می‌خوانده، بلند بلند می‌خندد. از فیلمسازان خواسته تا به متنش خیانت کنند. می‌گوید: «به نظر من نویسنده نباید باری روی شانه‌های کارگردان باشد. آن‌ها که اثر گرامیداشت نمی‌سازند. آن‌ها کاری را در یک قالب هنری می‌سازند که زیبایی‌شناسی و مجموعه قوانین خودش را دارد. بنابراین باید کتاب من را به دیوار بکوبند، پاره‌های آن را بردارند و بعد به شکلی دیگر آن‌ها را کنار هم قرار دهند.»

«بارنز» ادامه می‌دهد: «در حالت عادی، من طرفدار اقتباس‌های غیروفادار هستم، آن‌هایی که مثل وندال‌های خلاق با سبک آزاد و هتاکانه به موضوع می‌پردازند. من آن کاری را دوست دارم که «استنلی کوبریک» با «لولیتا» و «درخشش» انجام داد. حتی از پرداخت‌های خشن و خاص هم خوشم می‌آید؛ اقتباس عجیب «اسپایک جونز» از «جایی که موجودات وحشی هستند» یا برداشت باحال «وس اندرسون» از «آقای فاکس شگفت‌انگیز».

مسلما متن فقط یک اثر چاپی است، چه توسط «جیمز جویس» نوشته شده باشد، چه یک نویسنده استودیویی و مسلما رسانه‌های مختلف به روش خاص خود ارتباط برقرار می‌کنند (فیلم نشان می‌دهد و کتاب تعریف می‌کند). در مورد رمان «بارنز» چه جایگزین دیگری وجود داشت؟ «درک یک پایان» واگویه‌های درونی یک راوی غیرقابل اعتماد را به ما عرضه می‌کند و گذشته را با آینده در هم می‌پیچید. این داستان درباره خطاپذیر بودن ذهن است. به نظر می‌رسد ماده اصلی آشکارا برای خنثی کردن یک اقتباس سینمایی مستقیم طراحی شده است.

«جولین بارنز»

«درک یک پایان» توسط «ریتش باترا» کارگردانی شد و «نیک پاین» متن فیلمنامه آن را نوشت. این اثر کارهای روزمره را با فلش‌بک‌های دهه ۱۹۶۰ «تونی» شخصیتی صلح‌جو و بازنشسته در هم می‌آمیزد. «تیم» که نقش او را در فیلم «جیم برادنبت» بازی می‌کند، روابطش با «ورونیکا» (شارلوت رمپلینگ) را مرور می‌کند. استخوان‌بندی داستان تا حد زیادی دست‌نخورده باقی می‌ماند، اما تغییراتی هم در فیلم صورت گرفته است. فیلم برعکس متن «بارنز» برای یک زندگی نو، امیدی تازه و تولد دوباره روحی سر خم می‌کند.

«درک یک پایان» در یک کلام، پایان محتوم داستان را تغییر می‌دهد. «بارنز» در این‌باره می‌گوید: «بله، تن فیلم مثبت‌تر است. مسلما پایان آن خیلی خوشبینانه‌تر است. به نظر من این به طبیعت سینما در مقابل ادبیات برمی‌گردد. اما دلیل دیگر آن هم ساخته شدن فیلم توسط افرادی بسیار جوان‌تر از من است. «ریتش» بین ۳۰ تا ۴۰ سال سن دارد. «نیک پاین» هم همین‌طور. و جوان‌ها نسبت به پیرها خوش‌بین‌تر هستند.»

کتاب‌ها به یک زبان حرف می‌زنند و فیلم‌ها به زبانی دیگر. رمان ‌شاید اساسا شخصی و درونگراست (رمان توسط یک نفر نوشته می‌شود تا توسط فرد دیگری خوانده شود.) در حالی که سینما حداقل نشان می‌دهد که بی‌طرف و برون‌گراست تا چیزها را همان‌گونه که هستند نشان ‌دهد و مردم را به صورت جمعی مورد خطاب قرار ‌دهد. این طبیعتا نوع قصه‌هایی را که آن‌ها می‌خواهند تعریف کنند، شکل می‌دهد.

«بارنز» می‌گوید: «از دید من داستان‌های حقیقی اغلب دوگانه یا بدبینانه تمام می‌شوند. اما سینما در کل می‌خواهد یک جواب یا پایان شفاف عرضه کند و فیلم‌ها به این موضوع ترسناک اعتقاد دارند: رستگاری. من به رستگاری اعتقادی ندارم و هرگز کتابی نمی‌نویسم که در آن شخصیت بخشوده شود و به رستگاری برسد.»

او ادامه می‌دهد: «ادبیات همیشه هست و رونق دارد چون هیچ فرم هنری دیگری مثل یک رمان نمی‌تواند زندگی درونی، روح، قلب و ذهن را تسخیر کند. اما من کات‌های سینما بین گذشته و حال را دوست دارم. فلش‌بک تصویری خیلی احساسی‌تر و قوی‌تر از یک فلش‌بک نوشتاری است. اما ببینید، ما باید در برابر رمان یک سری ارجحیت‌ها را به فیلم بدهیم. فیلم‌ها صحنه‌های تعقیب ماشین را بهتر نمایش می‌دهند.»

او می‌خندد و اضافه می‌کند: «واقعا باید یک روز صحنه تعقیب و گریز ماشین را بنویسم.»

***

«جیم برادبنت» (بازیگر نقش «تونی») وقتی می‌خواهد در یک اقتباس سینمایی ایفای نقش کند، خواندن رمان منبع برایش خیلی سخت است. او در این‌باره می‌گوید: «این کار گره تمام تحقیقات تو را با یک حرکت باز می‌کند. وقتی «دیکنز» به تو می‌گوید شخصیت داستان چه شکلی است، تو فکر می‌کنی، باشد با این کنار می‌آیم.»

او سال‌ها پیش از ساخت فیلم «نیکلاس نیکلبی» رمان آن را خوانده بود. همین اتفاق سر اقتباس «اطلس ابر» افتاد و بعد وقتی «ونیتی فر» را بازی می‌کرد، این بهانه‌ای شد تا رمان کلاسیکی را که مدت‌ها به سراغش نرفته بود، بخواند.

«ریتش برادبنت» پیش از دریافت متن فیلمنامه، رمان «درک یک پایان» را خواند. از کتاب و همچنین نقش «تونی» خوشش آمد. او با درگیری‌های شخصیت همذات‌پنداری کرد، با آسیب‌پذیر بودن او و با خودفریبی شدیدش. بنابراین نقشش را بر عهده گرفت: «همیشه یک جور حسرت وجود دارد. می‌نشینی و با خودت فکر می‌کنی ای کاش آن‌ها این تکه از متن رمان را نگه دارند.»

«برادبنت» آه می‌کشد و ادامه می‌دهد: «من تمام سعیم را می‌کردم که فیلم را تا حد امکان بدبین نگه دارم. اما باید به خودت یادآوری کنی که این فیلم است، نه کتاب. اگر سعی کنی وفادار باشی، همیشه شکست می‌خوری.»

«جیم برادبنت» و «شارلوت رمپلینگ» در نمایی از فیلم «درک یک پایان»

«پاین» نویسنده فیلمنامه این اثر اقتباسی است و بیشتر برای نمایشنامه «صور فلکی» شهرت دارد. این نمایش دوساعته سال ۲۰۱۲ در «رویال کورت» لندن اجرای خود را آغاز کرد. او توضیح می‌دهد که «درک یک پایان» اولین فیلمنامه او بود و همین او را به بی‌تجربه‌ترین عضو در میان عوامل فیلم تبدیل کرد. او نخستین وفاداری را نسبت به «بارنز» حس می‌کرد و بعد نسبت به تهیه‌کننده‌ها و سرانجام در قبال کارگردان. در این‌باره می‌گوید: «من نسخه پایانی را نوشتم و تکه‌هایی از خودم را در آن دیدم، اما فیلم مسلما فیلم «ریتش» است.»

«ریتش باترا» فیلمسازی هندی است که در عرصه بین‌المللی شناخته می‌شود. او سال ۲۰۱۳ با «ظرف ناهار» به شهرت رسید، عاشقانه‌ای دوست‌داشتنی و زیبا بین یک کارمند و یک زن خانه‌دار غمگین. او می‌گوید: «درک یک پایان» هم مثل «ظرف ناهار» برای من حسی شخصی داشت. این کتاب من را یاد خاطرات سال‌هایی انداخت که در زمان کودکی در یک اتاق با پدربزرگم می‌خوابیدم. شب‌ها می‌نشستم و به حرف‌هایش درباره زندگی‌اش گوش می‌دادم؛ به حسرت‌هایش و این‌که چه کسانی باید سرزنش شوند. این آدم‌ها مرده بودند اما هنوز هم برایش مهم بودند. او هنوز هم درگیر دعواهای قدیمی بود.»

شخصیت «تونی» او را به یاد پدربزرگش می‌انداخت. «باترا» این فیلم را اقتباسی سینمایی از مجموعه‌ای تفاسیر می‌بیند و «پاین» کتاب «بارنز» را تفسیر می‌کند. «باترا» فیلمنامه «پاین» را، بازیگران و کارگردان خود را تفسیر می‌کند.

سازنده فیلم «درک یک پایان» که روز چهاردهم آوریل راهی سینماها می‌شود، می‌گوید: «من همیشه احساس می‌کنم فیلم‌ها پسرخاله‌ کتاب‌ها هستند. خواهرها و برادرها می‌توانند همدیگر را بکُشند، چون همیشه پای یک رقابت وسط است. اما پسرخاله‌ها و دخترخاله‌ها بهتر هستند. این رابطه هماهنگ‌تر است.»

منبع: ایسنا

دریافت کننده: محمد بهتری راد انتشاردهنده:نقاشی

503

کد خبر: 745380

وب گردی

وب گردی