مردمانی در حسرت سقف

وقتی سخن از محرومیت درایران می‌شود اذهان به سوی بلوچستان، ایلام، کرمان و کردستان می‌رود و باورش کمی سخت است که آن را می‌توان در استانی برخوردار چون فارس هم یافت. محرومیت اینجا جنسش با آنهای دیگر متفاوت است مردمان اینجا هنوز سقفی برای زیستن ندارند.

به گزارش ایسکانیوز به نقل از روزنامه بهار ،شاید اگر شاعر از گور سر در آورد و سفری به برخی نقاط حاشیه‌ای و روستاهای محروم بزند در این شعر تجدید نظر کند که در این خانه «رونق اگر نیست صفا هست». چرا که در آن مناطق نه خانه‌ای وجود دارد، نه رونقی و نه صفایی هر چه هست فقر است و فقر و فقر.باور آن سخت است که هنوز روستاهایی در کشور وجود دارند که در آن چیزی به نام امکانات واژه‌ای بی تعریف است و بی معنی است چرا که مردمان آن هرگز نداشته و قرار هم نیست داشته باشند، امکاناتی که در باره آن سخن می‌رود نه تجملات زندگی که امکانات اولیه مانند مسکن و بهداشت منظور است.


فارس زیبا


استان فارس برای ایرانیان نیاز به معرفی ندارد چرا که معرف به تمام معنای فرهنگ ایران است، از شاهچراغ تا سعدی و حافظ، قله‌های رفیع ادبیات ایران، از تخت جمشید تا ارگ کریم خانی، همگی شاهدی بر وجود تمدنی دیرپا در این استان دارند.
خانه باغ‌های قصر‌الدشت، باغ‌های ارم و خلیلی، دشت‌های سرسبز کام‌فیروز و درودزن و سیوند تا باغ‌های مرکبات داراب، نخلستان‌های جهرم و ... همگی بر وفور نعمت‌های بیشمار در این استان دلالت دارند.اما استان فارس تنها باغ ارم و ارگ کریم‌خانی نیست همه فارس هم شیراز نیست. اگر کمی به جنوب شرق حرکت کنیم و ۹۰ کیلومتر را در جاده جهرم برانیم به شهری کوچک اما با قدمتی به بزرگی تاریخ به نام «خفر» می‌رسیم.این شهر را شهر چهارفصل فارس می‌نامند نه سردی زمستان‌های زاگرس را دارد و نه گرمی تابستان‌های سوزان جنوب را، این شهر را با درختان میوه از جنت آمده بهشت استان فارس نیز می‌نامند. اما مقصد ما این شهر نیست بازهم راه خود را در همان مسیر ادامه می‌دهیم تا به جنوبگان این شهر کوچک برسیم، روستاها از شهر آباد‌ترند بر سر راه سوری برپاست و دیگ‌های پلو در کنار هم نشان از مراسم عروسی دارد و آغاز زندگی دو جوان این آخرین شادی و آبادی مسیر ما است. سه پیچ آن‌طرفتر از مراسم عروسی، اولین نمایش فقر در جاده هویدا می‌شود. کم کم راه سخت می‌شود و پر سنگلاخ. ایستگاه نخست روستایی در همین نزدیکی است؛ قبرستانی قدیمی تابلوی راهنمای روستا می‌شود چرا که بر سنگ‌ قبرها یک فامیلی به چشم می‌خورد سالاری! کمی آن طرف‌تر روستا نیز نمایان می‌شود دهی کوچک با نام امیر سالار!

کپرهای امیرسالار

وارد روستا که می‌شوی در کنار خانه‌های نوساز کپرها به چشم می‌آیند که در نگاه اول به آغل گاو و گوسفند می‌ماند اما بلافاصله یکی از اهالی روستا شما را از گمراهی در می‌آورد «کومه» را محلیان روستا به کَپَر‌هایی می‌گویند که دیوار‌هایی از سنگ داشته و چوب و شاخه درختان و گاه جعبه‌های مقوایی به همراه نایلون سقف آن را می‌پوشانند که در آنها مردم زندگی می‌کنند.
باورش سخت است که در زمان حاضر مردمی یکجانشین در این سکونتگاه‌های اولیه زندگی‌ کنند. ساکن یکی از این کومه‌ها مردی است ۴۵ ساله با نام قدرت الله، از خودش و زندگی‌اش می‌پرسم گاه چوپانی می‌کند و گاه در شهرها و روستاهای اطراف عملگی. زن دارد و فرزند؛ آنها با هم در این کومه زندگی‌ که نه، عمر خود را می‌گذرانند، آنها را هم داغی تابستان، هم زمهریر زمستان و هم باران بهار و پاییز می‌آزارد.
در کومه یخچال، گاز و تلویزیون به چشم می‌خورد، در کنار یکی از دیواره‌های کومه با توری، مسکنی برای چارپایان خود ساخته است. کومه او نه رونق دارد و نه صفا این را خود می‌گوید که سالهاست این چنین زندگی کرده‌است؛ یا با چارپایانش روزگار می‌گذاراند یا به اطراف جهرم می‌رود و عملگی می‌کند تا اندک نانی به کف آرد.
برای انجام امورات بهداشتی خود و خانواده‌اش مجبور است به خانه همسایه مراجعه کند چرا که نه حمام دارد و نه دیگر امکانات رفاهی دیگر هر پنج دقیقه هم سیگاری می‌گیراند.قدرت‌الله قرار است صاحب خانه‌ شود و کمیته امداد به او کمک‌کرده تا سکوی مسکن‌اش را بنیان گذارد اما می‌گوید با داشتن خانه تنها قسمتی از مشکلات ما حل می‌شود برای مشکلات دیگرمان باید چه کنیم؟:« با کوچک‌ترین بیماری تن تمامی اهالی روستا می‌لرزد چرا مرکز بهداشتی و خانه بهداشت نیز در این روستا وجود ندارد و باید به شهر برویم.»


از کومه بی‌رونق او بیرون می‌آیم اطراف خود را نگاه می‌کنم تا چشم کار می‌کند کومه به چشم می‌خورد و مردمانی که در آن زندگی می‌‌کنند گرچه خانه‌هایی نو در آن ساخته شده‌اند ‌و می‌شوند، اما همچنان این کومه‌ها مسکن افرادی است که هنوز در فکر یک سقف‌اند. کمیته امداد امام خمینی(ره) برای چند تن از این کومه نشینان خانه‌هایی ساخته است و برای کودکانشان به صورت هفتگی در مدرسه غذای گرم می‌آورد این را اهالی روستا می‌گویند که تنها آموزش و پرورش و بنیاد مسکن به همراه کمیته امداد به یاری آنها آمده است.
این خانه‌های نو را نیز دانشجویان، کمیته‌امداد و بنیاد مسکن برای اهالی روستا ساخته‌اند، گروه‌هایی از دانشجویان جهاد گر به روستا آمده که علاوه بر خانه سازی تعدادی از آنها که پزشک نیز بوده‌اند مردم را ویزیت کرده و گاه درمان نیز کرده‌اند.

روستاهای دیگر

روستای بعدی نیز در واقع شعبه دوم همین روستا و جدیدتر از آن است چنانکه به آن شهر نو یا امیر سالار جدید می‌گویند آنجا نیز با آنکه در آن کومه‌ای به چشم نمی‌خورد اما هیچ خانه و مرکز بهداشتی در آن وجود ندارد تازه اگر روستای امیر سالار مدرسه داشت این روستا آن را هم ندارد.
زیاد در این روستا نمی‌مانیم چراکه قرار است در کف جاده خاکی برانیم تا به روستای تِغِر برسیم روستایی محروم تر از دو روستای پیشین تنها مدرسه‌ای در آن به چشم می‌خورد و خانه بهداشتی با یک کارشناس بهداشت که آن دو را هم خیرین ساخته‌اند.
این روستا هم آکنده از کومه‌هایی است که مردم در آنها زندگی می‌کنند گرچه تعداد آن از امیر سالار کمتر است اما با خشت و گل اندک و شاخه‌ درختان کنار سقفی بر بالای خود زده‌اند، اگر در دو روستای قبلی کمیته امداد توانسته بود چند خانه برای اینها بسازد اینجا اما دست و بالش بسته است چرا که روستا طرح‌هادی ندارد. مردم این روستا را تنها این کپرها و خانه‌های ابتدایی آزار نمی‌دهد، نبود آب شرب و لوله کشی دیگر آزاری است که مردم این روستا می‌کشند.
آماده رفتن از روستا می‌شویم که یکی از ساکنان در مورد روستایی دیگر به نام سیف‌آباد در امتداد این مسیر و نزدیک میمند می‌گوید که ظاهری شبیه به این‌روستا‌ها دارد و باطنی به مراتب بدتر اگر این دو مدرسه دارد آن این را نیز ندارد و کودکانشان روزانه باید از آنجا ده پانزده کیلومتر را به این سو بپیمایند تا به این روستا آیند از مدرسه آن استفاده کنند مردمان آنها نیز در کومه‌هایی زندگی می‌کنند که نه برق دارد و نه آب و از گزند باد و باران، مار و عقرب در امان نیستند.

دریافت کننده :سولماز ظریفی/ انتشار دهنده : زهره حاجیان

704/700

کد خبر: 746218

وب گردی

وب گردی