اسرائیل؛ از جعل کشور تا تلاش برای تشکیل امپراتوری

از منظر دکترین توسعه طلبی اسرائیل، منویات استعمارگرانه جنبه ایدئولوژیکی دارد و هدف از آن سیطره بر مساحت گسترده ای از سرزمین و تحقق بخشیدن به سلطه امپریالیستی در منطقه است. این ایدئولوژی در جریان تجاوز سه جانبه به مصر نمود یافت و میزان توسعه طلبی اسرائیلی برای مصادره هر چه بیشتر زمین های عربی را نشان داد ؛ به گونه ای که رویای سران صهیونیسم بر اساس وعده ادعایی الهی در مورد «سرزمین اسرائیل بزرگ» را نمایان ساخت.

ایسکانیوز: بر اساس نظریات تئودور هرتسل، یهودی اتریشی و بنیانگذار اندیشه صهیونیسم، متأثر از ناسیونالیسم قرن هجدهمی اروپا، یهود یک ملت واحد است که سرزمین ندارد و باید دولت-کشور خود را تشکیل دهد. اینکه این ایده تا چه میزان پایه و اساس متقن در اندیشه سیاسی و فلسفه تشکیل دولت دارد بحثی جداست؛ اینکه قوم یهود(از آسیا تا آفریقا و اروپا و از اروپا تا استپ‌های روسیه) نیز تا چه میزان تبار و نژاد مشترک دارند که بر آن اساس بخواهند دست به تشکیل دولت-ملتی نژادی متأثر از مکتب ناسیونالیسم نژادی آلمانی بزنند نیز بحثی دیگر است؛ حتی اگر این مسئله بنیادین را نیز در نظر نگیریم که بر اساس کدام حق این به اصطلاح ملت بی سرزمین، سرزمینی دارای تاریخ ، جمعیت و واحد سیاسی را به مثابه سرزمینی بکر اشغال کرده؛ باز اما ناگزیر از طرح این پرسش هستیم که «آیا اندیشه صهیونیسم تنها به دنبال یک سرزمین برای ملت بدون سرزمین بوده یا توسعه طلب است؟» در مسیر پاسخ به این پرسش بررسی تاریخ جعل و توسعه طلبی اسرائیل می‌تواند راهگشا باشد.

از اشغال فلسطین تا ایده نیل تا فرات

زمانی در خلال جنگ جهانی اول و برای درک بهتر اهداف ورود آمریکا به جنگ از سوی شهروندان آمریکایی، روزولت، رئیس جمهور وقت ایالات متحده شعاری مطرح کرد که بر اساس آن «هر آمریکایی باید یک کره زمین در خانه داشته باشد.» از نظر روزولت این به شکل دهی اذهان آمریکایی‌ها و تصویری که می‌بایست از جهان آن روز در ذهنشان نقش می‌بست یاری می‌رساند. امروز نیز تنها نگاهی به نقشه‌ها می‌تواند آنچه را در خاورمیانه و حول و حول رژیم اسرائیل می‌گذرد عیان کند. سیر توسعه طلبی سرزمینی رژیم اسرائیل و اشغال مناطق بیشتری از سرزمین‌های فلسطینیان تنها در عرض چند دهه نشان دهنده اشتهای توسعه طلبانه آن است. اشتهایی که تا رسیدن به هدف اشغال سرزمینی به فاصله میان دو رودخانه حیاتی نیل در مصر و فرات در عراق سیری‌ناپذیر خواهد ماند. منطقه‌ای که از زمان شکل‌گیری رشته "جغرافیای سیاسی" و تکوین تئوری‌های ژئوپلیتیکی همواره اهمیت کلیدی برای کنترل آسیای جنوب غربی داشته و روشن است که تلاش برای دراختیار گرفتن چنین سرزمینی چه استراتژی بلند مدتی در پی خود دارد.

نگاهی به نقشه فوق راهبرد توسعه طلبی اسرائیل و تلاش برای سیطره بر بخش اعظم زمین‌ها را در جهت گسترش مرزهای رژیم صهیونیستی و عدم پایبندی جنبش صهیونیسم به «قطعنامه تقسیم» و سوء استفاده از جنگ برای تصحیح مرزهای جغرافیایی که سازمان ملل در قطعنامه مذکور آنها را اعلام کرد را نشان می‌دهد.

از منظر دکترین توسعه طلبی اسرائیل، منویات استعمارگرانه جنبه ایدئولوژیکی دارد و هدف از آن سیطره بر مساحت گسترده ای از سرزمین و تحقق بخشیدن به سلطه امپریالیستی در منطقه است. این ایدئولوژی در جریان تجاوز سه جانبه به مصر نمود یافت و میزان توسعه طلبی اسرائیلی برای مصادره هر چه بیشتر زمین های عربی را نشان داد ؛ به گونه ای که رویای سران صهیونیسم بر اساس وعده ادعایی الهی در مورد «سرزمین اسرائیل بزرگ» را نمایان ساخت. بن گورین صاحب دکترین مرزهای شکننده اسرائیل است. رژیم اسرائیل از آن تاریخ تاکنون مرزهایی به معنی اصطلاحی آن در قوانین بین المللی تعیین نکرده است. مساحت حداکثری سرزمین اسرائیل شامل مساحت کشیده شده از دریای مدیترانه در غرب تا دریای اردن در شرق و رود لیطانی در شمال است که فلسطین و سرزمین سیناء و شرق اردن و بلندی های جولان و تنگه های تیران و شرم الشیخ و خلیج ایلات را در بر می گیرد. چپگرایان و راستگرایان صهیونیست نگرش یکسانی نسبت به شهرک سازی دارند. اسحاق رابین، که در اسرائیل به عنوان قهرمان صلح شناسانده‌می‌شود و با همین نگاه هم هدف گلوله یک صهیونیست راست‌گرا قرار گرفت، شهرک سازی را یک ضرورت امنیتی می‌دانست.

پیشتر بن گورین، اولین نخست‌وزیر رژیم اسرائیل، این رژیم را یک قدرت حاکم در منطقه قلمداد می کرد که به نیابت از گروه های استعمارگر اروپایی در یک منطقه عقب مانده نمایندگی غرب را داراست و بدون وجود استعمارگری اروپایی امکان برقراری ثبات در آن وجود ندارد. این همان چیزی است که موشه دایان در جریان تخاصم اسرائیل و مصر به صورت شفاف به آن اشاره کرد: «اسرائیل یک ماموریت دارد و آن اینکه به نمایندگی از غرب به مقابله با اقدامات ناسیونالیستی جمال عبدالناصر برخیزد.»

اسرائیل و جهت توسعه طلبی به سمت ایران

گاه‌و‌بیگاه در ایران عده‌ای زمزمه‌هایی مبنی بر عدم سازگاری حمایت ایران از گروه‌های فلسطینی و نیز ایفای نقش کلیدی در محور مقاومت با منافع ملی و استراتژیک ایران شنیده می شود. صرف نظر از وظایف انسانی و دینی ایرانیان در دفاع از ملتی مظلوم که سرزمینشان به اشغال درآمده، پرداختن به اینکه رژیم اسرائیل چه راهبردی در قبال ایران و نفوذ به حوزه پیرامونی کشور دارد می‌تواند ادعای این قشر را به چالش بکشد.

در دوره جنگ سرد به دلیل توازن قوای بین ابر قدرتها ، حریم حضور و نفوذ آنها پیرامون ایران نیز به سختی تغییر می‌کرد و در نتیجه نوعی امنیت ناشی از رقابت دو ابر قدرت بر ایران تحمیل شده بود . ولی با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد این الگو تغییر کرد و شرایط به جهانی به نفع برخی قدرتهای منطقه از جمله اسرائیل رقم خورد و زمینه ساز حضور اسرائیل در مناطق همجوار ایران گردید .

این وضعیت با اشغال افغانستان و عراق به وسیله امریکا در سالهای بعد به دلیل هم جهتی اسرائیل با امریکا و حضور اقتصادی اسرائیل در جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز سبب تشدید حضور فیزیکی اسرائیل در اطراف ایران شد . در واقع اسرائیل با حضور در مناطق همجوار ایران به دنبال سیاست گسترش ارضی ، مشروعیت جهانی و منطقه ای خویش است .

اما اسرائیل چه اهدافی از حضور در مناطق همجوار ایران دنبال می کند؟ به نظر می رسد که هدف اسرائیل از حضور در مناطق همجوار ایران ، فشار و محاصره بر جمهوری اسلامی ایران و دستیابی بر حوزه های نفت و گاز منطقه و انتقال انرژی است . علاوه بر هدف فوق اهداف بلند مدت دیگری نیز دنبال می‌کند که عبارت است از :

تحرکات نهادهای اطلاعاتی و امنیتی مانند موساد در مناطق غربی کشور برای تشویق قوم‌گرایی و ایجاد نا آرامی های قومی در کردستان و خوزستان با هدف مقدمه چینی برای بروز جنگ داخلی به دنبال بمباران هوایی نیروهای اسراییلی یا امریکایی؛ کارشکنی هایی در عراق برای تضعیف روابط ایران با بغداد و ایجاد کشورهای متعارض کوچک در جوار ایران از جمله این اهداف است. به تعبیری رژیم اسرائیل عمق استراتژیک خود را در حوزه پیرامونی ایران تعریف کرده است. عمق استراتژیک هرکشوری بر مبنای نفوذ و حضور تاریخی فرهنگی تعریف می‌شود که معمولا از حوزه پیرامونی امنیتی آن کشور بزرگتر است و میتواند حائل خوبی برای جلوگیری از نفوذ امنیتی کشورهای متخاصم منطقه‌ای باشد. اسرائیل بدون داشتن چنین پشتوانه تاریخی و فرهنگی و حتی زیر سوال بودن مبانی تشکیل آن در سرزمین فلسطین، می‌کوشد از راه همکاری‌های امنیتی و نیز جعل تاریخ به اهداف خود دست پیدا کند. تنها کشوری که در منطقه توان بالقوه و بالفعل ایستادن در برابر آرمان توسعه‌طلبانه رژیم اسرائیل دارد ایران است. ایران کشوری است که حوزه تمدنی‌اش از آسیای میانه و شبه قاره هند تا شمال آفریقا گسترده شده و نیز از حضور تاریخی متقنی در حاشیه جنوبی خلیج فارس و حوزه دریای خزر برخوردار است؛ یعنی همان منطقه‌ای که حدود 70 درصد منابع نفت و گاز جهان را در خود جای داده است. نیاز اسرائیل به انرژی و وابستگی این کشور به منابع انرژی برای نمایش توسعه یافتگی و نمایندگی تمدن غرب در منطقه محرز است.

از سوی دیگر در استراتژی امنیت ملی این رژیم در اختیار داشتن توانایی غیر متعارف(به ویژه اتمی )، سیاستهای تهاجمی به جای تدافعی، انتقال جنگ از قلمروی خودی به خاک دیگران و حمله پیشگیرانه در صدر اصول راهنمای تصمیم گیری سیاست خارجی قرار دارد .

استراتژی حمله پیش دستانه در جنگ 1967 و در عملیات نظامی برای تخریب نیروگاه اتمی اوزیراک در نزدیکی بغداد در 1981 و نیز سیاست ترور شخصیت های و رهبران گروهها و دولتهای مخالف مانند بمباران مقر ساف در تونس در 1985 با هدف ترور عرفات ، کشتن خلیل وزیر ( ابوجهاد ) در آوریل 1988 ، ترور سید عباس موسوی ، رهبر حزب الله در 1992 در راستای اجرای این سیاست بوده است .

اسرائیل و اجرای سیاست نوایرانزدایی در منطقه

در خلال بازی بزگ در قرن نوزدهم میان روسیه و بریتانیا که منجر به تجزیه بخش‌های از سرزمین ایران شد، به خصوص بریتانیایی‌ها و البته روسها در آسیای میانه و قفقاز و بعدها شوری سیاست ایرانزدایی از منطقه را در پیش گرفتند. پاک کردن تاریخ و از میان بردن زمینه‌ها و نشانه‌های حضور فرهنگی-تمدنی ایران در منطقه شالوده این سیاست بود.

شاهدیم که امروزه نیز این سیاست از سوی قدرتهای اروپایی و آمریکا به صورت کج‌دار و مریز همچنان ادامه دارد. سرکوب شیعیان بحرین و عربستان به عنوان وابستگان مذهبی-فرهنگی ایران، تلاش برای جعل عنوان و از میان بردن نام تاریخی خلیج فارس و فشار به کشورهای منطقه برای کاستن از روابط گسترده فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود با ایران نمودهای این سیاست است. به نظر می‌رسد همانطور که رژیم اسرائیل مدعی نمایندگی تمدن غرب در منطقه است، ایرانزدایی از منطقه را نیز در راستای همان سیاست قدرتهای استعمارگر پیشین در چارچوب سیاست خارجی خود قرار داده است. ارزیابی این رژیم این است که اجرای چنین سیاستی موانع توسعه طلبی سرزمینی آن را از بین می‌برد. حمایت همه‌جانبه اسرائیل از تروریست‌های سوری و جنگ عربستان سعودی علیه ملت یمن و حمایت از سرکوب اکثریت جمعیت شیعه و ایرانی تبار بحرین از سوی آل خلیفه نیز در همین راستاست.

800

کد خبر: 789549

وب گردی

وب گردی