شهید رضایی مجد استقلالی بود اما به پرسپولیس رفت!/ شهید مهدی می‌گفت از مارادونا جلوترم چون حب امیرالمؤمنین دارم/ ورزش، جنگ و مذهب سه ضلع زندگی برادرم بود

برادر شهید مهدی رضایی مجد با حضور در خبرگزاری ایسکانیوز، درباره فراز و فرود زندگی ورزشی این شهید بزرگوار صحبت و خاطرات جالبی را از بر تن کردن پیراهن تیم فوتبال پرسپولیس تا حضور در جبهه‌های جنگ توسط برادرش تعریف کرد.

به گزارش خبرنگار گروه ورزشی ایسکانیوز، شهید مهدی رضایی مجد را می‌توان یکی از ویژه‌ترین چهره‌های فوتبالی این سرزمین قلمداد کرد. کاپیتان تیم فوتبال جوانان ایران که به پیراهن پرسپولیس رسید و می‌توانست مانند هم‌دوره‌ای‌هایش امیر قلعه‌نویی، محمد پنجعلی و مجید نامجومطلق به یک اسطوره در فوتبال کشورمان تبدیل شود، هدف والاتری را برگزید و برای دفاع از خاک میهن راهی جبهه‌های جنگ شد. او که روزگاری خود را با ماردونا مقایسه می‌کرد و سودای حضور در فوتبال اروپا را داشت، به مقام والای شهادت نائل آمد تا نامش برای همیشه جاودانه شود. با ورود به هفته دفاع مقدس به سراغ رضا رضایی مجد، برادر این شهید رفتیم که خود از خبرنگاران با سابقه و فعالان رسانه‌ای محسوب می‌شود. وی با حضور در خبرگزاری ایسکانیوز خاطرات جالبی را از زندگی برادر شهیدش تعریف کرد و به زوایایی از زندگی ورزشی او پرداخت که شاید پیش از این کمتر مورد توجه قرار گرفته است. گفت‌وگوی تفصیلی ما با برادر شهید رضایی مجد را در ادامه می‌خوانید:

* وارد هفته دفاع مقدس شده‌ایم و بدون شک شهید مهدی رضایی مجد به دلیل حضور در تیم فوتبال پرسپولیس و تیم فوتبال جوانان ایران، یکی از چهره‌های ویژه جنگ تحمیلی محسوب می‌شود. ابتدا بفرمایید شهید رضایی مجد فوتبال را از کجا آغاز کرد؟

شهید مهدی رضایی مجد کاپیتان وقت تیم فوتبال جوانان جمهوری اسلامی ایران در سال 1361 و 1362 بود. او همچنین در تیم‌های باشگاهی تهران از جمله اکباتان تهران، تهران جوان و در پایان پرسپولیس تهران بازی کرد. شهید رضایی مجد 15 گل ملی دارد که یک گل او مقابل تیم ملی بزرگسالان کره جنوبی در جام پادشاهی بنگلادش به ثمر رسیده است. این بازی با نتیجه 3 بر یک به سود کره جنوبی تمام شد و تک‌گل تیم جوانان ایران را شهید رضایی مجد وارد دروازه حریف کرد. شهید رضایی مجد دو دوره آقای گل جوانان باشگاهی تهران شد. او فوتبال را از نوجوانی در تیم آذر که یک تیم محلی در انتهای خیابان حافظ بود و از زمین خاکی‌های تهران شروع کرد. رشد خوبی داشت و همیشه یک رده بالاتر از سن خودش بازی می‌کرد. او مربیان خوبی از جمله آقای حسن میرزایی در تیم آذر و آقای پناهگر در تهران جوان داشت. وقتی 4 ماه در اردوی آماده‌سازی پرسپولیس شرکت داشت، خود آقای علی پروین سرمربی تیم بود. هم‌دوره‌ای‌های شهید رضایی مجد الان خودشان صاحب تیم‌ها و پست‌های ورزشی هستند. می‌توان از آقای قلعه‌نویی نام برد که خیلی با هم صمیمی بودند و در تیم جوانان با هم حضور داشتند. آقای پنجعلی هم در جبهه هم‌رزمش بود.

* طبیعتا در آن زمان رقبای بزرگی برای حضور در ترکیب اصلی پرسپولیس داشت...

زمانی که او از طرف آقای پروین در سال 1365 به پرسپولیس دعوت شد، تمرین کرد و مورد پسند قرار گرفت، آقای ناصر محمدخانی در قطر بازی می‌کرد. نقل قولی که تعریف می‌کنم از خود شهید است؛ آقای پروین به او گفته بود «برو خدا خدا کن که ناصر محمدخانی برنگردد وگرنه تو باید بروی روی نیمکت بنشینی.» شهید رضایی مجد هم گفته بود «اگر برگردد، خیلی هم خوب است چون می‌توانیم رقبای خوبی برای همدیگر باشیم.» او روحیه خوبی داشت و سه ضلع را در زندگی خود دنبال می‌کرد؛ ورزش، جنگ و مذهب. یعنی ورزشی‌ها را وارد امور جنگ می‌کرد، جنگ را به ورزش می‌برد و مذهبی‌ها را وارد ورزش می‌کرد. در مسجد و محل تیم فوتبال درست کرده و از طرفی در تیم‌های فوتبال، هیئت ایجاد می‌کرد. دوستان ورزشی را به جبهه می‌برد که آقای پنجعلی و آقای قنبرپور از هم‌دوره‌های او بودند. در واقع این سه ضلع را با همدیگر جلو می‌برد. مردم‌داری و اخلاق هم حرف اول او بود. مضاف بر اینکه خودش به شهدا علاقه خاصی داشت. یعنی هم‌زمان که در تیم تهران جوان و اکباتان عضویت داشت، می‌رفت در تیمی به نام شهدای گمنام در دسته 4 تهران بازی می‌کرد. این کار از نظر قانونی مشکلی نداشت و به همین دلیل می‌رفت برای آنها هم بازی می‌کرد و حتی این تیم را به دسته دو رساند. آخرین فوتبال خود را هم در تهران برای همین تیم بازی کرد.

* آخرین باری که در یک بازی فوتبال به میدان رفت را به خاطر دارید؟

او 10 اسفند سال 1365 در عملیات تکمیلی کربلای 5 در شلمچه شهید شد که آن هم داستان خاص خودش را دارد. به یاد دارم زمانی که می‌خواست اعزام شود، اوایل بهمن سال 1365 بود و آخرین بازی را می‌خواست در همین تهران انجام دهد. به من گفت «من را برسان.» بعد هم باید برای اعزام به راه‌آهن می‌رفتیم تا با لشکر حضرت رسول (ص) به جبهه برود. شهید رضایی مجد گفت «بگذار آخرین فوتبالم را در تهران بازی کنم.» من به شوخی به او گفتم «پایت در می‌رود و دیگر نمی‌توانی بروی!» گفت «نه، چون دیگر برنمی‌گردم، بنابراین باید بازی کنم.» ظاهرا به او الهام شده بود که شهید می‌شود. بازی خود را انجام داد و اتفاقا برای تیمش 3، 4 گل هم زد. فکر می‌کنم تیمش در مرحله نیمه‌نهایی بازی داشت. مربی این تیم آقای مهرعلی بود که الان در بحث ورزش کارگری نقش دارد. شهید رضایی مجد را به راه‌آهن رساندم که فاصله زیادی تا محل بازی نداشت. خداحافظی کرد و رفت ولی طریقه رفتنش می‌تواند امروز برای جوانان ما یک الگو باشد.

* شهید رضایی مجد از نظر فوتبالی در حدی بود که امروز بتواند یک اسطوره تلقی شود؟

آن زمان راه تیم ملی از راه استقلال و پرسپولیس می‌گذشت که او به پرسپولیس رسید. حتی آن زمان چند دعوتنامه خارجی داشت. یک پیشنهاد او از فنرباغچه ترکیه و یکی دیگر از محمدان بنگلادش بود. چون در این کشور به میدان رفته بود، بازی او را پسندیده بودند. مربی محمدان تماس گرفته و خواستار جذبش شده بود. یک تیم ژاپنی هم بود که یکی از دوستان شهید رضایی مجد در توکیو، عکس‌های شهید را به مربیان آن تیم نشان داده بود. البته در نهایت قرار بود شهید رضایی مجد به ترکیه برود.

* چرا هیچ‌وقت لژیونر نشد؟

ما یک دایی داشتیم که در دی ماه سال 1365 شهید شد. دایی ما و شهید مهدی با همدیگر از بچگی بزرگ شده بودند. دایی‌مان در خانه ما بزرگ شد و حتی خودم به او «داداش» می‌گفتم. از وقتی به دنیا آمدم او را به عنوان داداش قبول داشتم. شهید مهدی با دایی با هم رابطه خیلی نزدیکی داشتند چون هم سن و سال بودند. همه چیزشان هم مثل بود و فقط قد و قواره شان فرق می‌کرد. دایی ما قد بلندی داشت و شهید مهدی متوسط بود. دایی ما که شهید شد، یک روز دیدم شهید مهدی چمدان سفرش را باز کرد وگفت «دیگر به ترکیه نمی‌روم.» در حالی قبل از آن با ما خداحافظی کرده بود ولی روز هفتم دایی گفت «می‌روم جایگزین محمود در جبهه شوم.» گفتیم «چه شد که تصمیمت را عوض کردی؟» گفت «چون دایی شهید شد، من دیگر نمی‌توانم به ترکیه بروم.» اتفاقا در همان گردان، همان لشکر، همان گروهان، همان دسته و توسط همان تیربارچی که دایی را شهید کرد، شهید شد. البته همان طور که گفتم دایی برای‌مان حکم برادر را داشت. شهادت دایی تحول عظیمی در شهید مهدی ایجاد کرد. همان روزی که گفت «بروم آخرین فوتبالم را بازی کنم» دلیلش همین موضوع بود. از اعزام آخر تا شهادتش فکر می‌کنم 30 روز گذشت. آنجا هم رفته بود در دوکوهه به کمک آقای پنجعلی و چند دوست دیگر مانند آقای مظاهری، لیگ فوتبال راه انداخته بود. گفتم که ورزش را به جبهه هم می‌برد. عکس‌هایش هم هست که خودش و دوستانش در جبهه، لباس ورزشی بر تن دارند. حتی خودش وقتی شهید شد، زیر لباس بسیجی، گرمکن و ساق ورزشی فوتبال بر تن داشت. ساق قرمزرنگ، شلوار آبی سه خط و یک پیرهن سفید زیر لباس بسیجی پوشیده بود. یعنی همیشه ورزش سرلوحه کارش بود. به قول خودش که می‌گفت «ورزش را برای قهرمانی نباید نگاه کرد بلکه ورزش را برای پهلوانی و دستگیری از نیازمندان باید دید.» او خیلی از مرحوم تختی یاد می‌کرد چون در محله ما در خیابان خیام، الگوهایی مثل آقای محمد دادکان و محمدرضا طالقانی حضور داشتند. این افراد در هیئت محل حضور داشتند و الگوی شهید مهدی محسوب می‌شدند.

* هیئت مرحوم مصطفی دادکان، پدر محمد دادکان منظورتان است؟

بله. مرحوم دادکان ارادت خاصی به امام حسین (ع) داشت. این ارادت، ارج و قرب زیادی را دارا بود، به طوری که بعد از نزدیک به نیم قرن که از دنیا رفته، از او به نیکی یاد می‌شود. باید بگویم شهید مهدی رضایی مجد با اینکه جوان بود و در دوره‌ای زندگی می‌کرد که جبهه و لباس خاکی و بسیجی رسم بود ولی جوانی هم می‌کرد و با تیپ روز زمان خود مثل کتانی، شلوار مد روز، فرق وسط و ریش تراشیده در مسجد و مجلس عزاداری حضور پیدا می‌کرد. حتی در جبهه یکی، دو بار به او تذکر دادند که نباید شلوار جین بپوشی اما همیشه خوش‌پوش بود و تظاهر و ریا در وجودش نبود. در واقع خلوص نیت در رفتارش موج می‌زد.

* شهرت او به واسطه حضور در پرسپولیس چه بازتابی میان همسایگان و اطرافیانش داشت؟

بالاخره خداوند متعال در دوره هشت سال دفاع مقدس سعی کرد هر چه خوب است را جمع کند. واقعا کسانی که شهید شدند، همه گل‌های خانواده خود بودند. شهید مهدی رضایی مجد در محله زبانزد بود. به هر حال یک جوان در محله به تیم ملی راه پیدا کرده بود، در پرسپولیس بازی می‌کرد، عکسش چاپ می‌شد و تلویزیون هم نشانش می‌داد. مثل حالا نبود که شبکه‌های مجازی گسترده باشند، کلا دو شبکه و دو روزنامه و مجله بودند. سادگی او به شکلی بود که به همسایه‌ها خدمت می‌کرد. تمام همسایه‌های مسن ما برای خرید و برف پارو کردن پشت بام‌ها روی او حساب می‌کردند! حتی به دبیرستان زهرا ملک‌پور در میدان وحدت اسلامی، کمک کرده و از طرفی همه را به ورزش تشویق می‌کرد. اصلا اجازه نمی‌داد جوان‌ها بیکار بگردند. به هر محله‌ای که می‌رفت، تیم فوتبال درست می‌کرد. از همه مهم‌تر اینکه دست بسیاری از دوستان ورزشی خود را گرفت و به هیئت امام حسین (ع) برد. حالا هم خیلی از آنها می‌گویند که ما به واسطه شهید مهدی با هیئت آشنا شدیم. در مسابقه سال گذشته بین پیشکسوتان استقلال و پرسپولیس یک سری از بچه‌ها می‌گفتند «نماز را در اردو، شهید مهدی به ما یاد داد.» این اتفاقات هم برای آنها درس شد و هم مایه افتخار ماست. شهید مهدی رضایی مجد در بحث ورزشی می‌تواند الگویی برای جوانان ما باشد. جوانی که می‌آید فوتبال بازی می‌کند، فقط نگاه نکند که سوپراستارهای فوتبال ما الان کجا هستند، چقدر درآمد دارند و چه کار می‌کنند، بلکه سلامت نفس یک ورزشکار مهم‌ترین بخش زندگی اوست. حالا اگر این سلامت را در دوره حرفه‌ای خود حفظ کنند، عالی است.

* فکر می‌کنید ورزشکاران امروز به زندگی شهدای ورزشکار توجهی دارند؟

این موارد اگر برجسته و رسانه‌ای شود بهتر است. به نظر من بیشتر باید روی شهدای ورزشکار کار کنند که یکی از آنها شهید مهدی رضایی مجد است ولی ما 5 هزار شهید ورزشکار در کشور داریم. هر فدراسیون، هر تیم ورزشی، هر باشگاه و هر نهاد وابسته به ورزش اگر این موارد را مطرح کنند طبیعتا ما الگوهای خوبی برای جوانان ورزشکارمان داریم. خود این موارد انگیزه‌ای می‌شود که جوانان سلامت خود را حفظ و با بزرگ و معروف شدن، عزت نفس و اخلاق خود را هم حفظ کنند.

* خاطره جالبی از دوران فوتبالی او دارید؟

مسابقات آسیایی نپال بود و ایران بهترین تیم جوانان تاریخ را داشت. تیم‌شان از شهید رضایی مجد، قلعه‌نویی، عاشوری، نامجومطلق، قنبرپور، اسدی (دبیرکل سابق فدراسیون فوتبال)، امید هرندی، جلال بشرزاد، مرفاوی، کامیاب و ... که الان در فوتبال هستند و به عنوان مربی یا مدیر فعالیت می‌کنند، تشکیل شده بود. این تیم خیلی خوب بود و عربستان، کره شمالی و قطر را شکست داد و به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کرد. آنها در نیمه‌نهایی به عراق برخورد کردند. ما با عراق جنگ داشتیم و طبیعتا سیاست‌های کشور این بود که با یکدیگر بازی نکنند. ایرانی‌ها یک کار روحی و روانی و تبلیغاتی برای جمهوری اسلامی انجام دادند. بازی‌ها هنگام ظهر برگزار می‌شد و به پیشنهاد شهید مهدی رضایی مجد یک نماز جماعت در وسط زمین برپا کردند. نپال هم مردم مسلمانی دارد و کار بازیکنان ایران بسیار مورد توجه دوربین‌ها و روزنامه‌های خارجی قرار گرفت. عکس این اتفاق موجود است که آقای مهدی اربابی جلو ایستاده و بقیه هم پشت سر او ایستاده‌اند. تکبیر و اذان را هم شهید مهدی رضایی مجد گفت. ما یک مقاله نوشتیم که «هنوز الله اکبر شهید رضایی مجد کنار زمین فوتبال طنین‌انداز است.» این سه ضلعی که گفتم؛ ورزش، جنگ و مذهب را به نحو احسن پیش برد و توفیق هم داشت و بزرگترین مقامی را که خدا به بنده خود می‌دهد یعنی شهادت نصیبش شد.

* زمانی که شهید مهدی رضایی مجد برای آخرین بار به جبهه رفت، عضو پرسپولیس بود. آیا صحبتی قبل از سفر داشت که اگر بروم تکلیف حضورم در پرسپولیس چه می‌شود؟ مثلا اینکه بروم و من را خط بزنند یا از تیم کنار بگذارند؟ به هر حال رسیدن به پرسپولیس در آن زمان کار خیلی سختی بود. شهید مهدی رضایی مجد نگران از دست رفتن جایگاهش در پرسپولیس نبود؟

این نگرانی در دوستان و همبازیانش بود اما در خودش دیده نمی‌شد. خیلی هم به او تذکر دادند. حتی برادر بزرگترمان گفت «جایگاهی که در پرسپولیس به دست آورده‌ای، کم جایگاهی نیست. معروف شده‌ای و این دیگر آخر کار فوتبالی توست.» اما خودش این جواب را به همه داد و گفت «ما باید فراتر از خودمان فکر کنیم.» آیه تعز من تشاء (هر کسی را بخواهی، عزت می‌دهی) را خواند و گفت «نه، اگر برویم و سلامت برگردیم، دوباره جایگاه‌مان را پس می‌گیریم چون رقابت است دیگر.» اصلا نگرانی نداشت. در وصیت‌نامه‌اش هم که بهمن سال 1365 قبل از آخرین عملیات، نوشت، همه‌اش صحبت از تعالی و رسیدن به معبود و یار امام زمان شدن می‌کرد. فکر می‌کنم دیگر فوتبال حرفه‌ای را برای خودش تمام کرد و راحت با خودش کنار آمد که برود. شاید اگر آن تاریخ هم شهید نمی‌شد، آن‌قدر در جبهه می‌ماند تا به مقام شهادت برسد. باز هم تأکید می‌کنم که به هیچ عنوان نگران جایگاه فوتبالی خود نبود. خودم در آخرین دیدار شاهد بودم که گفت «همه چیز باید قربانی رهبرمان، مملکت‌مان، اسلام و امام حسین (ع) شود.» خیلی هم راحت با رفتن کنار آمد.

* پولی هم از فوتبال درآورد؟

آن زمان فوتبال ما پولی نبود بلکه شامل عشق و غیرت فوتبالی بود. فقط دو، سه تیم خوب در تهران پول می‌دادند، از جمله پرسپولیس که علی آقا پروین، زمین می‌داد! در تاکسیرانی هم آشنا داشت و به بازیکنان می‌گفت بروند تاکسی بگیرند. استقلال هم چون مقداری بودجه دولتی داشت، در حدود صد، صد و پنجاه تومن پول می‌داد که آن هم خرج هزینه‌ها می‌شد. شاید خنده‌دار باشد ولی وقتی شهید مهدی رضایی مجد در تهران جوان بازی می‌کرد، مربی‌شان می‌گفت «من یک حواله دولتی به او دادم، رفت آزاد به مبلغ 20 هزار تومن فروخت ولی آن مبلغ را هم به کارگر ورزشگاه داد. جلوی خودم، شهید مهدی رضایی مجد پول را به کارگر داد و گفت شما زن و بچه داری و به این پول نیازمندتری.» البته شهید رضایی مجد اواخر شاغل شده و در صدا و سیما کار می‌کرد. فردی رسانه‌ای بود و در گروه تولید شبکه دو کار می‌کرد. همان‌طور که گفتم از فوتبال، درآمدی نداشت.

* اگر بخواهیم شهید مهدی رضایی مجد را بیاوریم در فوتبال امروز قرار بدهیم، شما چه سطحی را برای او تصور می‌کنید؟

طبیعتا مثل دوستانی که از آنها اسم بردم الان می‌توانست یکی از سرمربیان باشگاه‌ها در فوتبال ایران باشد. او دوستان زیادی داشت و هر جا می‌رفت، مهر و محبتش به دل همه می‌نشست. فکر می‌کنم اگر امروز در ورزش بود، قطعا به دنبال یادگیری و آموزش و تحرک بیشتر بود. حتی زودتر از چند نفری که به اروپا رفتند و معروف شدند، راهی اروپا می‌شد و به شهرت می‌رسید. زمانی که او به جبهه رفت، خیلی از بازیکنان حرفه‌ای ما مثل ناصر محمدخانی که سرآمد همه بود همراه با حمید درخشان به قطر رفته بودند. معدود بازیکنانی هم داشتیم که از قدیم در آلمان بازی می‌کردند اما اگر شهید رضایی مجد لژیونر می‌شد شاید خودش یه الگو و راهگشا بود. تصورم این است که اگر امروز در فوتبال ایران و در ورزش حرفه‌ای بود، سرمربی می‌شد. اگر هم در بحث مدیریتی ورود می‌کرد طبیعتا چون حزب‌اللهی بود صددرصد مقام بالایی را کسب می‌کرد. در تربیت بدنی اصرار زیادی داشتند که مدیران از میان بچه‌های حزب‌اللهی انتخاب شوند. اگر هم در خارج حساب کنیم، جزو اولین نفراتی می‌شد که لژیونر می‌شوند اما خودش فراتر از این حرف‌ها را انتخاب کرد چون نگاهش دنیایی نبود.

* بعضی از هم‌دوره‌ای‌های شهید رضایی مجد سال به سال پول‌های میلیاردی می‌گیرند و زندگی‌های آنچنانی دارند. به نظر شما امروز کسی هست که کاری مانند شهید رضایی مجد انجام دهد و چنین موقعیتی را فدای اعتقاداتش کند؟

در فوتبال چنین کسی نیست و نباید به دنبالش گشت چون نشان دادند وقتی معروف و ثروتمند می‌شوند اینگونه عمل نمی‌کنند. البته این هم طبیعت روزگار ماست و نباید همه را به گردن افراد بیندازیم اما در رشته‌های دیگر دیده‌ام که به خاطر حفظ ارزش‌های‌شان و نظام‌شان جنگیده‌اند. همین بحث ورزشکاران جوانمرد، موضوع مهمی است. من مسابقات جهانی چند رشته را از نزدیک دیده‌ام. وقتی ورزشکار به خاطر آرمان‌هایش مقابل نمایندگان رژیم صهیونیستی حاضر نمی‌شود، این کار خودش گذشت بزرگی است. وقتی قهرمانی که می‌تواند به مدال طلای جهانی برسد، به خاطر اعتقاداتش مسابقه ندهد، قابل تقدیر است. البته برخی گاهی اوقات زیرآبی می‌روند و کارهای دیگری انجام می‌دهند! نمونه‌هایش هم که امروز مشهود است.

* برخی معتقدند این عده وقتی برمی‌گردند به دنبال پاداش هم هستند...

واقعا فوتبال خیلی پولکی است اما در رشته‌های دیگر کسانی هستند که خیلی زحمت می‌کشند. مربیان قدیمی زندگی خود را برای ورزش گذاشته‌اند و باید از این افراد تجلیل کرد. به هر حال در این دوره و زمانه باید قدر کسانی که مانده‌اند را دانست. این کار وظیفه نهادهای ورزشی است که باید حمایت کنند و این فرهنگ در ورزش ما تولید شود. همه چیز پول نیست. باید تأکید کنم که حرفه‌ای گری هم پول نیست. مثلا من با وحید هاشمیان در بحرین صحبت و از او سؤال کردم «وضعیت در هامبورگ چگونه است؟» گفت «ما برای همه چیز برنامه داریم و به اندازه ظرفیت، تلاش و موفقیت‌مان حقوق می‌گیریم.» یعنی اینگونه نیست که پول کلانی را بگیری و بعد هم هیچ کاری نکنی. مثلا به ارزش‌ها پشت پا بزنی و به بزرگترهای ورزش و پیشکسوتان بی‌احترامی کنی. هاشمیان به عنوان یک جوان ایرانی که در فوتبال اروپا خوش درخشیده، می‌گوید ما به اندازه ظرفیت، موفقیت‌ها و تلاش‌های‌مان پاداش می‌گیریم. این موضوع اگر در فوتبال ما درست شود، بسیاری از مسائل دیگر هم درست خواهد شد.

* با این تفاسیر با منتقدان کارلوس کی‌روش، سرمربی تیم ملی فوتبال که به دستمزد هنگفت او اعتراض دارند، مخالف هستید؟

بعضی پول‌ها، هزینه نیست، دستمزد آقای کی‌روش سرمایه‌گذاری روی فوتبال ماست و نباید بگوییم او دستمزد زیادی می‌گیرد. البته بعضی باشگاه‌ها پول‌ها را هدر می‌دهند. در زمان شهید رضایی مجد، تیم‌های مطرحی در تهران بودند که نابود شده‌اند، در حالی که آنها بازیکن‌ساز بودند. وحدت، دارایی، بانک ملی، آرارات و بوتان با مربیگری حاج‌رضایی تیم‌های بزرگی بودند. مثلا هما تنها تیمی بود که استقلال و پرسپولیس را شکست می‌داد. ملوان هم بود که در رده‌های اول فوتبال ما قرار داشت. برق شیراز، جم آبادان و ... هم بودند که تیم‌های مردمی محسوب می‌شدند. تیمی به نام شاهین بود که در دیدارش با پرسپولیس در ورزشگاه آزادی، صد هزار نفر تماشاگر می‌آمدند. این تیم بازیکنانی مثل کریم باوی و امیر قلعه‌نویی داشت. این تیم‌ها باید دوباره ساخته شوند. به نظرم باید ین پول‌ها را خرج این تیم‌ها کنند. اگر دوستان من را قبول داشته باشند، به عنوان یک کارشناس ورزشی می‌گویم که اگر پایه درست شود، دیگر مشکلات هم حل خواهد شد. طبیعتا وقتی یک جوان با تیمی قرارداد 5 ساله می‌بندد، اگر خوب باشد و به تیم بزرگسالان بیاید دیگر ادعای میلیاردی نخواهد کرد. وقتی خودش ببیند دیگر جوانان هم مثل خودش در حال ساخته شدن هستند، این اتفاق رخ نمی‌دهد. مگر اینکه نخبه باشد، لژیونر شود و پول خوبی بگیرد. در فوتبال ایران نباید دنبال بازیکنی بگردیم که سوپر باشد و پول نگیرد چون نیست.

* پس بازیکنی نیست که اعتقادات محکمی مثل شهید مهدی رضایی مجد داشته باشد؟

بازیکنان ما از لحاظ اعتقادی خوب هستند و در مراسم مختلف شرکت می‌کنند. خودم چند تن از بازیکنان پرسپولیس را در خیلی از مراسم می‌بینم. خیلی از سوپراستارهای فوتبال‌مان را در مراسم نه تنها مذهبی و بلکه کمک به معلولین و بهزیستی و محرومان دیده‌ام. به طور مثال شاهد بسیاری از سازندگی‌های علی دایی در سطح تهران بوده‌ام. در اردبیل هم که کارهای خیر بسیار زیادی انجام داده است. خودم دیدم که در چهارراه گلوبندک یک مسجد ساخته است. شاهد بوده‌ام علی دایی به آدم‌هایی که از او کمک می‌خواهند، می‌گوید «بروید در تولیدی‌های من کار کنید.» ورزشکاران رشته‌های دیگر هم دست به خیر هستند و آدم‌های خوبی در میان آنها وجود دارد.

* هیچ‌گاه در این مدت که شهید مهدی رضایی مجد در میان ما نیست، به این موضوع فکر کرده‌اید و جایی در دل‌تان لرزیده که کاش نرفته بود؟

بله، گاهی اوقات که فوتبال نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که بازیکن میلیاردی‌مان کم‌کاری می‌کند، مثلا در پست هافبک نفوذی که شهید مهدی بازی می‌کرد، در دل‌مان می‌گوییم که «اگر شهید ما الان بود، این توپ را گل می‌کرد یا برمی‌گشت عقب و غیرت به خرج می‌داد.» البته از نظر کلی هیچ‌گاه نمی‌گوییم کاش بود چون خود ما با این مقام و مرتبه شهید رضایی مجد در جامعه شناخته می‌شویم. طبیعتا نمی‌خواهیم از این موقعیت سوءاستفاده کنیم ولی ارزش‌هایش را حفظ می‌کنیم. مثلا حتی از عباس کارگر یاد می‌کنیم. وقتی بازیکن از سمت چپ نمی‌تواند حرکت کند، می‌گوییم «اگر عباس کارگر بود، این توپ را سانتر کرده بود.» اینگونه گاهی اوقات یاد شهید مهدی می‌افتیم.

* زمانی که خبر شهادت شهید مهدی رضایی مجد آمد، واکنش اهالی فوتبال چه بود؟

فوتبالیست‌ها طبیعتا ناراحت بودند. حتی خودشان یک مراسم در مسجد الجواد هفتم تیر به شکل با شکوه و خودجوش برگزار کردند. آقایان علی پروین و پناهگر زحمت کشیدند. خیلی هم مراسم شلوغ شد و در تشییع جنازه او هم چهره‌های زیادی شرکت کردند. در بسیاری از مراسم فوتبالی که الان با هماهنگی‌ها و نامه‌نگاری‌ها و جلسات انجام می‌شود، از شهید مهدی یاد می‌شد. عکس او را می‌بردند و ما را دعوت می‌کردند. مثلا در بازی پرسپولیس مقابل اکباتان که 22 اسفند 95 برگزار شد، ما را مقابل صد هزار تماشاگر به وسط زمین بردند و علی آقا (پروین) آمد گل به گردن پدرم انداخت. بعد به رختکن اکباتان رفتیم و بازیکنان هم‌قسم شدند که اجازه ندهند پرسپولیس پیروز شود. همین هم شد و تا آخرین دقایق 2 بر یک جلو بودند. سرآخر داور یک پنالتی برای پرسپولیس گرفت و بازی 2-2 شد. فوتبالی‌ها از این کارها زیاد برای شهید مهدی انجام دادند. مثلا یک بازی در ورزشگاه راه‌آهن برگزار شد و تیم متحد تهران با ترکیب دوستان شهید مهدی مقابل استقلال با تمام ستارگانش بازی کردند که بازی با تک‌گل محمدحسین ضیایی به سود متحد تمام شد. حتی برادر بزرگ‌مان که فوتبالیست بود هم در آن تیم بازی کرد. هنوز هم که ما برای شهید مهدی مراسم می‌گیریم، فوتبالی‌ها با جان و دل می‌آیند. همین سال گذشته که بازی پیشکسوتان استقلال و پرسپولیس را در سالگرد شهید مهدی ترتیب دادیم، همه فوتبالی‌ها آمدند و اصلا کم نگذاشتند. حتی محمد مایلی‌کهن مصاحبه‌ای انجام داد و گفت چهار ماه در ورزشگاه شهید کشوری (تپه‌های داوودیه) اردو داشتیم و خاطرات جالبی را از شهید مهدی تعریف می‌کرد. امیر قلعه‌نویی می‌گفت که ما در اردوی تیم ملی در خارج از کشور بودیم که شب‌ها می‌دیدیم شهید مهدی نیست. می‌دیدیم رفته و نماز شب می‌خواند. جدیدا هم که در بازی پرسپولیس مقابل نفت که در ورزشگاه تختی برگزار و از شهید مهدی رضایی مجد تجلیل شد، سید جلال حسینی همراه با کاپیتان نفت، پیراهنی با عکس شهید مهدی را بر تن کردند و وارد زمین شدند. فدراسیون فوتبال هم یک هفته را در اسفند ماه به نام شهید رضایی مجد در تقویم فدراسیون فوتبال ثبت کرده که این کار به همت مهدی تاج و محمدرضا ساکت در هیأت رئیسه تصویب شده است. ما هر سال باید به دنبال این موضوع می‌دویدیم ولی حالا در تقویم فدراسیون آمده است. یک مهمانسرا نیز در کمپ تیم‌های ملی در زمان ریاست علی کفاشیان به نام شهید مهدی رضایی مجد نامگذاری شد که یک هتل است و تیم‌های ملی پایه در آن اردو می‌زنند. آقایان علیرضا دبیر و محسن کاوه هم یک آکادمی کشتی منحصر به فرد در خیابان حافظ به اسم او نامگذاری کردند. آنها الان سه، چهار هزار شاگرد دارند. در یک سالی که از راه‌اندازی آن توسط محمدباقر قالیباف گذشته، شاگردان این آکادمی سه، چهار مدال طلای جهانی کسب کرده‌اند. حتی اردوهای تیم‌های خارجی هم آنجا برگزار می‌شود و خودش یک فدراسیون شده که به نظر من اتفاق مهمی است. جوانان ورزشکار به این آکادمی می‌روند و از تجربیات آقای کاوه و پژمان درستکار استفاده می‌کنند. خیلی‌ها نزد ما می‌آیند و ما هم نامه می‌نویسیم تا به این آکادمی بروند.

* شهید مهدی رضایی مجد کشتی‌گیر هم بود؟

شهید مهدی یک دوره در کودکی کشتی می‌گرفت. در محله سنگلج همه کشتی‌گیر بودند و او در همان باشگاه آذر از کشتی به فوتبال رفت. نونهال که بود کشتی هم می‌گرفت ولی بعد به فوتبال گرایش پیدا کرد.

* مسئولان و مدیران هم در این مدت از شهید رضایی مجد یاد کرده‌اند؟

جامعه ورزش شامل ورزشکاران و برخی از مسئولان واقعا سنگ تمام گذاشتند. قدیم‌ها از سازمان تربیت بدنی می‌آمدند و یاد می‌کردند ولی حالا چند سالی است که این اتفاق رخ نمی‌دهد.

* به دوران فوتبالی شهید رضایی مجد برگردیم. چه شد که او راهی پرسپولیس شد؟

شهید مهدی رضایی مجد در پرسپولیس بازی کرد ولی استقلالی بود! در دربی سال 1365 که 3 بر صفر به نفع پرسپولیس تمام شد و شاهرخ بیانی 2 گل زد، اتفاق خیلی جالبی برای ما رخ داد. آن زمان بازی را مستقیم از تلویزیون پخش نمی‌کرد و ما بازی را با تأخیر نگاه می‌کردیم. گل اول را که پرسپولیس زد، ما با شهید مهدی کُری می‌خواندیم. یکی از استادیوم با موتور آمد و گفت «بازی 3-هیچ تمام شد.» شهید مهدی گفت «غیر ممکن است.» گل دوم که پخش شد، بلند شد و از خانه بیرون رفت و اصلا نایستاد بازی را کامل نگاه کند! او یک استقلالی بود ولی به پرسپولیس رفت.

* از استقلال پیشنهاد داشت؟

بله، استقلالی‌ها هم به دنبالش بودند و دوستانش می‌خواستند او را به این تیم ببرند.

* پس به خاطر رسیدن به تیم ملی و حضور علی پروین به پرسپولیس رفت؟

آن زمان تخت علی پروین وسط بود! طبیعتا پرسپولیس بهتر از استقلال بود، هست و خواهد بود! من به عنوان یک آدم بی‌طرف این حرف را می‌زنم! (خنده) من یک بار این حرف را در ورزشگاه آزادی زدم که از رادیو هم پخش شد. برای دربی به عنوان خبرنگار به ورزشگاه رفته بودم و وقتی پرسپولیس گل زد، من خوشحالی کردم! خبرنگار رادیو همان لحظه آمد به صورت زنده مصاحبه کرد و گفت «شما خبرنگارید، پس چرا خوشحالی می‌کنید؟!» گفتم «بله، من به عنوان یک خبرنگار بی‌طرف، طرفدار پرسپولیسم! خیلی هم خوشحالم! (خنده)» به هر حال پرسپولیس مردمی‌تر بود. البته برادر بزرگم در تیم جوانان تاج بازی می‌کرد که زندگی فوتبالی او هم جالب است. یک بار به ولیعهد لایی زد و دو شب در کلانتری خوابید! آن زمان بازی‌های جوانان در زمین استقلال جنوب برگزار می‌شد، حاضران به لایی او خندیده بودند و به همین خاطر دو شب بازداشت شد.

* پس فوتبال برای شهید مهدی رضایی مجد مهم بود و به این موضوع فکر کرد که از پرسپولیس راحت‌تر می‌تواند به تیم ملی برسد؟

فوتبال برایش مهم بود ولی بیشتر این موضوع اهمیت داشت که پرسپولیس، مردمی‌تر است. همیشه از برادر بزرگم می‌پرسید «چگونه لایی زدی؟ چه کسانی خندیدند؟» مدام سؤال می‌پرسید. پرسپولیس را به این دلیل انتخاب کرد که تیمی مردمی‌تر بود. البته استقلال هم مردمی است ولی بودجه خاص دارد. پرسپولیس مدام باید به دنبال بودجه بدود ولی استقلال ردیف بودجه دارد. ما کُری زیادی بر استقلال و پرسپولیس با شهید مهدی داشتیم. یک بار در زمان برگزاری جام جهانی 1986 مکزیک که آرژانتین قهرمان شد و مارادونا تک‌ستاره بازی‌ها بود، شهید مهدی خودش را با مارادونا مقایسه کرد. در یک صحنه مارادونا زمین خورده و جورابش را پایین کشیده بود تا به مصدومیتش رسیدگی کنند، یک دفعه شهید مهدی پاچه شلوارش را بالا داد و گفت «پشت ماهیچه پای مارادونا عین ماهیچه من است!» گفتم «نه بابا! او مارادونا است.» گفت «نه، من از او بهترم.» به او گفتیم «مارادونا کجا و تو کجا.» گفت «من از او جلوترم.» می‌گفتیم «چرا جلوتری؟» می‌گفت «من حب امیرالمؤمنین (ع) دارم و او ندارد.» شهید مهدی، جوان به‌روزی بود ولی با لغاتی حرف می‌زد که نمی‌توانستیم جوابی به او بدهیم. البته درست هم می‌گفت. ما به عنوان شیعه امیرالمؤمنین (ع) طبیعتا جلوتریم و این موضوع طبیعی است. او زندگی ورزشی خوبی داشت و سلامت، سرزنده و پر تحرک بود و اصلا اجازه نمی‌داد ما به عنوان خانواده و دوستانش یک جا برویم پاتوق کنیم. مسافرت‌ها هم حتما باید ورزشی می‌بود. با رفقایش مسابقات ترتیب می‌دادند و از این شهر به آن شهر می‌رفتند. عکس‌هایش هست که برای شهدا بازی می‌کردند.

* کوچه شما هم به نام شهید رضایی مجد نامگذاری شده است. این خواست شما بود یا شهرداری انجام داد؟

همان‌طور که قبلا گفتم او علاقه زیادی به شهدا داشت. جالب اینکه یک بار اسم کوچه ما را عوض کردند و به اشتباه اسم شهید دیگری را زدند. کوچه ما خیلی قدیمی است و قدیمی‌ها خیلی روی کوچه حساسیت داشتند. ما در منطقه یازده بودیم و اسم شهیدی از منطقه 12 را به اشتباه روی کوچه ما زدند. یک سری آمدند اسم شهید را از روی کوچه برداشتند. شهید مهدی با آنها بحث و کاری کرد که دوباره تابلو را روی کوچه گذاشتند. بعدها خود شهرداری آمد و گفت «ما اشتباه کرده بودیم.» تابلو را برداشت و همان کوچه به نام خود شهید مهدی شد. بعدا ما به شهرداری رفتیم و نصف کوچه را به نام همان شهید که توسلی نام داشت، کردیم. گفتیم این اتفاق افتاده و ما می‌خواهیم نیمی از کوچه را به نام شهید توسلی کنیم. می‌خواهم بگویم شهید مهدی تا این اندازه روی شهدا حساس بود. یک سقاخانه هم در کوچه شهید رضایی وجود دارد که محل راز و نیاز خیلی‌هاست. می‌رویم آنجا شمع نذر می‌کنیم و سقاخانه زیبا و باصفایی است.

* صحبت پایانی شما را می‌شنویم...

یاد شهدا که جای خود دارد ولی خواهشم در پایان این است که به نوعی نام شهدا را به جوان‌ها گره بزنید. باید در همه رشته‌ها الگوسازی شود. مثلا خود ما یک ویژه‌نامه شهدای ورزشکار را به استناد 110 شهید در دست تهیه داریم. یک سری از شهدا که ملی‌پوش و مدال‌آور و بعضی دیگر که شاخص استانی بودند را گردآوری کرده‌ایم. جالب است که زندگی شهدا ظرفیت فیلم و سریال دارد. خود ما در حال ساخت فیلم زندگی برادرم هستیم. ابتدا قرار بود مستند ساخته شود اما بعد آمدند ظرفیت‌ها را دیدند. علی انصاریان هم نقش اول فیلم است. داستان این است که شهید مهدی کوچک بوده و در کوچه فوتبال بازی می‌کرده که یک کولی، او را می‌دزدد. بعد پدرم از مغازه در بازار برمی‌گشته و می‌بیند پسرش زیر چادر یک کولی است. ما این داستان را به کولی‌هایی که از ایران خارج می‌شوند، ارتباط دادیم. کمی عشق و عاشقی هم به داستان اضافه کرده‌ایم چون داشته است. هنوز چند خانم ناآشنا هستند که به صورت مداوم سر مزار او حاضر می‌شوند. مادرمان بارها گفته بروید ببینید این خانم‌ها کیستند؟ ما هم می‌گوییم روی‌مان نمی‌شود بپرسیم چرا هر هفته سر مزار شهید مهدی می‌آیید! به هر حال شهید مهدی خوشتیپ بود و خاطرخواهان زیادی داشت!

گفت‌وگو از آرش محمدی و مهدی فیضی‌صفت

604

کد خبر: 840116

وب گردی

وب گردی