علی نصیریان: بازیگری را با همه درد و رنج‌هایش خیلی دوست دارم

بیست و سومین قسمت از برنامه «هزار داستان» به  گفت‌وگو با استاد علی نصیریان و داستان زندگی او از کودکی تا امروز اختصاص داشت.

به گزارش ایسکانیوز، در برنامه هزار داستان شهیدی فرد به بیان سوالاتی درباره زندگی حرفه ای علی نصریان از دوران کودکی تا شروع کارهای هنری اش پرداخت و در ادامه این گفت و گو را می خوانید.

شهیدی فرد: من امشب با افتخار تمام مشرف به حضور استاد علی نصیریان هستم. اسم این برنامه «هزار داستان» و شبیه به «هزاردستان» شماست. با فاصله حدود 40 سال از ساخت این دو اثر. به نظرم از «هزار داستان» حال و احوال خوشی دارید، این به خاطر داستان است یا بخاطر مرحوم علی حاتمی؟

علی نصیریان:هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. یکی از خصوصیاتی که من از علی حاتمی دیدم این بود که علی حاتمی بسیار آدم صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بی ادا بود.

شهیدی‌فرد: این تعلق خاطر از کجا می‌آمد؟

نصیریان: از ریشه‌های زندگی که در آن زمان با زندگی جامعه خیلی عجین بود. محله بود، آدم‌های محله، بازارچه، آدم‌های بازارچه، کاسب‌ها، اشیا و زندگی بود. همه اینها یک تعلق خاطری با ما ایجاد می‌کرد. ما در آن زمان این زیبایی‌ها را درک می‌کردیم و آنها را می‌دیدیم و تعلق خاطری به تمام این زندگی، فضا، معماری ایجاد می‌کرد.

شهیدی‌فرد: شما کودتای ۲۸ مرداد را به یاد دارید؟

نصیریان: بله. خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به همراه مرحوم اسماعیل داورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی‌ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی‌دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما همان‌جا قالب تهی‌کردیم و فکر کردیم الان می زند اما نزد و فقط می‌خواست ما را بترساند.

**برای استقبال آقای مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم

شهیدی‌فرد: خود آقای مصدق را یادتان است؟

نصیریان: وقتی از دادگاه لاهه آمد، ما پیاده به سمت مهرآباد می‌دویدیم تا به استقبال آقای مصدق برویم که نرسیدیم و در کنار خیابان ایستادیم و مرحوم مصدق را دیدیم. بعد از ۲۸مرداد از اواسط دهه ۳۰ جامعه کمی به سمت هنر رفت و شروع کردند به نقد جامعه از زبان هنر. در همین سال‌ها من وارد تئاتر شدم. تئاتر جدید ما از اواسط دهه 30 یعنی از سال 35 به بعد شروع شد و من و کسانی که کلاس های تئاتر رفته بودیم و در هنرستان هنرپیشگی درس خوانده بودیم، جمع شدیم و شروع بکار کردیم یک فرد ارمنی به نام آقای سرکیسیان ما را جمع کرد و به صورت یک ورک شاپ شروع به تمرین و کار کردیم.

شهیدی‌فرد: خانواده‌تان هم اهل تئاتر بودند؟

نصیریان: نه. در کودکی پدرم دست مرا می‌گرفت و به نقالی می‌برد. من تعزیه می‌دیدم. تعزیه یک نوع نمایش بود و نمایش برایم جذاب بود.

شهیدی فرد: بنابراین مجموعه این گرایش‌ها و آدم‌های بدیع و نوآور باعث می‌شوند که آقای نصیریان کارهای تئاتر حرفه‌ای‌شان کارهای بدیع و تازه و متفاوتی است. جریان روشنفکری که از اواخر دهه 30 شکل می‌گیرد و رشد و اوجش در دهه 40 است و یک نکته مهمش دوری از مردم است. چطور این اتفاق می‌افتد؟ یعنی فکر می‌کند که تفاخرش اصلا این است که از زندگی عادی مردم دور است و فکر می‌کند یک جور دیگری باید حرف بزند. چیزی که شما مقاومت کردید در مقابلش.

نصیریان: من کلاس تئاتر جامعه باربد که می‌رفتم یک استادی آمده بود و گلستان سعدی درس می‌داد. در کدام دانشکده تئاتر الان گلستان سعدی می‌خوانند. در کدام دانشکده ما الان بوستان یا فردوسی یا حکیم نظامی می‌خوانند. این کمبود از آنجا شروع شد که ما وارد دوران تجدد شدیم و گفتیم گلستان و امثال آن دیگر قدیمی شده، اما زبانی که الان حرف می‌زنیم، فردوسی به ما داده، یادمان رفته ما ما الان داریم به زبانی حرف می‌زنیم که فردوسی هزار سال پیش به ما داده است. حیف است که این گنجینه‌ها را از دست داده‌ایم.

شهیدی‌فرد: مثلا لاله زار یکی از مراکز فرهنگی هنری همان دهه‌های 30 و 40 است.

نصیریان: بهترین سینماها و تمام تئاترها در خیابان لاله زار بود و فقط چند پارچه فروش در آن خیابان بود و یک مغازه بزرگی مثل شاپینگ سنترهای امروزی به اسم پیرایش و یک کافه لاله زار بود که هنرمندان در آنجا می نشستند و یک قهوه ای می‌خوردند و ۲ تا از بهترین سینماها، رکس و ایران که با استانداردهای بین‌المللی ساخته شده بود روبه‌روی هم بودند و تئاترهایی مثل تهران، باربد، گیتی، شهرزاد و پارس در لاله زار بود و هر کدام کار خودشان را می‌کردند. مثلا جامعه باربد کارهای تاریخی می‌ساخت. تئاتر تهران کمدی های اقتباسی از آثار فرنگی اجرا می‌کردند. یا در تئاتر فردوسی که آقای نوشین پایه‌گذاری کرده بود آقای محتشم و خانم ژاله علو نمایش‌های خیلی سنگین و جالب و زیبایی اجرا می‌کردند. مرکز فرهنگ و هنر آن دوران خیابان لاله زار بود. یک چیزی شبیه براد وی در اندازه کوچک‌تر. موسس جامعه باربد اسماعیل مهرتاش موزیسین بود.

شهیدی‌فرد: شما این شانس را داشتید که با مجموعه‌ای از بهترین و بزرگ‌ترین آدم‌های اهل ادبیات، موسیقی، تئاتر و سینما، شاعران و نمایشنامه‌نویسان کار کنید. مهم است که یک شخص از چه معبری رد می‌شود از کنار چه کسانی، چه می بیند، چه می‌شنود و چه می‌خواند. این روزها خیلی افراد می‌گویند ای کاش من آقای نصیریان بودم و فکر می‌کنند که اگر آدم هیچ چیز نخواند، چندان تئاتر نبیند و چندان فیلم نبیند می‌تواند در 21 سالگی آقای نصیریان شود. در حالی که این خون دل خوردن‌ها و آن آدم‌های مهم درجه یک تاثیرگذار هستند. درست است؟

**هنر زحمت دارد باید برایش سختی کشید

نصیریان: یک هنرمند سوای تخصص خودش باید دارای یک فرهنگ باشد و این فرهنگ تماما آن چیزی نیست که در مدرسه و دانشگاه یاد می‌گیرد. فرهنگ چیزی است که از انسا‌ن‌های فرهیخته‌تر از خودتان از کسانی که استادند، هوشمندتر از شما هستند، کسانی که باسوادتر از شما و مسلط‌تر هستند به ادبیات مملکت خودمان و ادبیات جهانی باید یاد گرفت. در دوره ما افرادی مثل فریدون رهنما، فرخ عفاری، منوچهر انور، خانم خجسته کیا و... بودند که ما پیش آنها می‌رفتیم، نمایشنامه می‌خواندیم، کار می‌کردیم، صحبت می‌کردیم و آنها برای ما از فردوسی و شاهنامه می‌گفتند، از ادبیات خارج، شعر فرنگی و تئاتر آوانگارد و مدرن می‌گفتند. ما از اینها یاد می‌گرفتیم، تلمذ می کردیم. خواندن فردوسی و سعدی را آنها به ما یاد می‌دادند و تذکر می‌دادند.

هنر چیز سهل‌الوصولی نیست و سختی‌های زیادی دارد. برای موسیقی یک ابزار و آلت موسیقی لازم است اما بازیگری هیچ ابزاری ندارد. همه فکر می‌کنند کار ساده‌ای است اما این طور نیست. شما که اینجا نشسته‌ای اجرا می‌کنی کار ساده‌ای است؟ نباید خوانده باشی، نباید شعر و تئاتر و سینما را بشناسی؟ پس عرق ریختن و دنبال کردن می‌خواهد. زحمت دارد آقا، شما فکر می‌کنید که بازیگر راه می‌رود و حرف می‌زند همین راه رفتن، حرف زدن، صدا، جنبش، دست تکان دادن‌ها تمرین و قائده دارد.

شهیدی فرد: جناب استاد نصیریان وجه مشخصه و ممیزه شما سینماست. یعنی مردم عموما شما را با سینما و تلویزیون می شناسند. در نیمه‌های دهه 40 سینمای متفاوت ایران هم آرام آرام جریان خودش را پیدا می‌کند و از اولین شاخصه‌های آن که شما هم در آن حضور دارید فیلم «گاو» است. اینکه چطور سر از سینما در می‌آورید را بفرمایید البته روشن است کسی که در تئاتر کار می‌کند امکان حضورش در سینما خیلی ساده و راحت است.

نصیریان: در دهه ۴۰ اتفاقات خوبی در فرهنگ و خصوصا هنر سینما و تئاتر افتاد. سینمای جدید ما از اواسط دهه ۴۰ با فیلم گلستان و غفاری و... راه افتاد و اینها نمونه‌های متفاوت سینمای رایج ما بودند. در فیلم گاو با خلوص‌نیت تمام گروه رفتیم به روستایی اطراف شهر قزوین رفتیم. ۲ ماه با زحمت و مرارت آنجا زندگی کردیم، با غذای بد و جای بد ساختیم، در تابستان گرم در ده بد آب و هوایی بنام بومیان در وسط بیابان و فیلم گاو را بازی کردیم و تحمل این سختی‌ها دلیلش عشق به سینما بود.

**فیلم «گاو» را بدون دستمزد به خاطر عشق‌مان به سینما بازی کردیم

شهیدی فرد: تقریبا همه شما در آن فیلم حضور اولتان در سینما بود. چطور آن متن را با این همه سختی پذیرفتید؟

نصیریان: به دلیل اینکه متن معنا داشت و حرفی که در فیلم زده می‌شد، بیان آن استحاله‌ای که یک آدم می‌شود، آن وضعی که پیش می‌آید، آن ده، آن فضاحت و گرفتاری‌ها و سختی‌هایی که در آن ده وجود دارد، برای ما جذاب بود. «گاو» فیلمی بود که آقای خمینی از آن تمجید کردند و به فیلمسازان توصیه کردند که فیلم‌هایی مثل آن بسازند و دستور داد که در تلویزیون پخش شود.

شهیدی‌فرد: فیلمبرداری فیلم «گاو» چقدر طول کشید؟

نصیریان: برای فیلم گاو نزدیک ۲ ماه درگیر کار بودیم و در آن زمان صدای سر صحنه نداشتیم و بعد از فیلمبرداری مدتی را هم برای صداگذاری آن وقت گذاشتیم.

شهیدی‌فرد: همه شما به جای خودتان حرف زدید؟

نصریان: بله. اصلا آقای مهرجویی به دوبله اعتقاد نداشت و معتقد بود بازیگر باید جای خودش حرف بزند. بر خلاف علی حاتمی که خیلی به دوبله اعتقاد داشت ولی آقای مهرجویی و آقای تقوایی مطلقا به دوبله معتقد نبودند. دوبلورهای خوبی در آن زمان داشتیم و من به دوبله ایراد نمی‌گیرم. نگاه آقای مهرجویی اینگونه بود. حق است که بگویم آقای مهرجویی برای بازی در فیلم «گاو» برای ما تمرین گذاشت. با وجود اینکه ما کاراکترها را می‌شناختیم و ان را بازی کرده بودیم، تمرین گذاشت و مدیوم سینما را به ما یاد داد. مهرجویی ما را با سینما، لنز، فاصله و جای دوربین، تراولینگ، نور، حرکت دوربین و نوع اکتینگ در تئاتر و مقابل دوربین آشنا کرد و سر هر صحنه کار کرد و با همان متدی که ما در تئاتر با کاراکتر مواجه می‌شدیم، و شخصیت را می فهمیدیم و می‌ساختیم و تصویر می‌کردیم شروع به کار کردیم. از همانجا بود که کارهای سینمایی ما شروع شد.

شهیدی‌فرد: بین این دو جریان تئاتر و سینما، این دو نحوه تماشای جهان و این دو طرز تفکر شما همیشه در این سمت فیلم‌ها و تئاترهای خاص متفاوت، موج نو و همراه با جریانی که نامش جریان روشنفکری است، بودید. هیچ وقت وسوسه نشدید که به سمت سبک دیگر رایج در آن زمان بروید؟

نصیریان: ممکن بود در فیلم‌های تجاری وضع مالی بهتری باشد اما در خودم نمی‌دیدم که آن کارها را انجام دهم و از من بر نمی‌آمد.

شهیدی‌فرد: دستمزدی که سر فیلم «گاو» دریافت کردید به یاد دارید؟

نصیریان: اصلا دستمزدی نگرفتیم. هیچ کدام از ما برای بازی در فیلم «گاو» هیچ دستمزدی نگرفتیم. فقط در آن زمان مهرجویی ۴۰۰۰ تومان از یک جشنواره‌ای برنده شده بود که آن را به من داد. هیچ یک از ما هیچ قراردادی نداشتیم.

شهیدی‌فرد: می‌دانستید که پولی نخواهید گرفت؟

نصیریان: بله. عشقمان بود. ما دلبسته این قصه و کار بودیم و دوست داشتیم یک فیلم سینمایی بازی کنیم و برایمان خیلی ارزشمند بود.

**به دعوت آقای شریعتی به جسینیه ارشاد رفتم و با آقای نجفی آشنا شدم

شهیدی فرد: خیلی مقطع ویژه‌ای است و بسیار سریال ویژه‌ای در تاریخ تلویزیون ایران است. یعنی در سال‌هایی که انقلاب اسلامی پیروز شده و البته ساختارهای حاکمیتی بهم ریخته و به نوعی ساختارهای فرهنگ و هنر هم به ریخته است. طبیعتا آن بخشی از نحوه نگاه تحت تاثیر انقلاب است ولی جریان تولیدش برای من مهم است. یک سریال بزرگ شلوغ پرخرج. راجع به شکل‌گیری این کار بفرمایید.

نصیریان: نجفی یک فرد انقلابی بود و در حسینه ارشاد فعالیت‌های هنری مذهبی داشت. نجفی از شاگردهای دکتر شریعتی بود. یک روز یک نفر از طرف دکتر شریعتی به من تلفن زد و گفت آقای دکتر شریعتی گفته تو و آقای والی امشب بیایید حسینیه ارشاد و نمایشی به نام «ابوذر» که ما داریم اجرا می‌کنیم را ببینید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم تا وسط خیابان شریعتی مردم ایستاده‌اند. به درب کتابخانه رفتیم و گفتیم آقای دکتر شریعتی به ما پیغام داده که بیاییم این نمایش را ببینیم. آن آقا رفت و با آقای دیگری بازگشت که محمدعلی نجفی بود. ما را به داخل بردند و جایی نشاندند. تئاتر را دیدیم بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی یک سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟ و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب‌تر بود. این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی بعد آقای نجفی زنگ زد، خودش را معرفی کرد و گفت می‌خواهم این نقش را بازی کنید. فیلمنامه را خواندم خوشم آمد. قاضی شارع نقش یک واعظ و قاضی شرعی بود سخنور و صاحب نفوذ بود باید مثل یک دریل محکم جدی می‌بود . گفتم این کار با یک رئالیزم ساده در نمی‌آید. این یک آدم سیاسی پر ابهتی است که باید استیلیزه شود و بیاید در استیل یک واعظ مثل آقای فلسفی که تنها یک سخنور نبود بلکه آن را اجرا می‌کرد و کلام را زنده می‌کرد. خیلی هم به من ایراد گرفتند که چرا این گونه حرف زده و دست‌هایش را حرکت می دهد؟ اما نفوذ کرد و مردم هم نقش را قبول کردند.

شهیدی‌فرد: با همه نقش‌ها این‌گونه رفتار کردید؟

نصیریان: هر نقشی را که یک بازیگر قبول می‌کند باید برود سر نیمکت کلاس اول بنشیند و از نو بیاموزد. این طور نیست که من استادم. استادی نداریم. استادی یک کلمه خیلی کلیشه‌ای ظاهری به معنای داشتن تجربه زیاد است ولی تجربه‌ها باید دوباره تکرار شود.

شهیدی‌فرد: آیا جریان تولید سینما و تلویزیون این اجازه را به شما می‌دهد؟ شما سر کار می‌روید و گاهی ناچارید ساعت‌های خیلی طولانی کار کنید.

نصیریان: وضع سینمای ما غلط است. در دنیا این طور نیست. کار صبح ‌ها از یک ساعت مشخصی شروع می‌شود و در ساعت مشخصی هم تمام می‌شود. شب کاری ندارد شب و روز را درست می‌کنند. ما را با بقیه دنیا مقایسه نکنید. شرایط ما بسیار دشوار است و بسیار باعت تحلیل بازیگر می‌شود. من این شرایط را اصلا قبول ندارم کار باید ۸ ساعت باشد و بیشتر از آن اشتباه است. بازیگر را در نهایت خستگی و فرسودگی جلوی دوربین می‌فرستند. با این شرایط ما کار می کنیم یک نوع رنج و درد اضافی داریم اصول کار این نیست.

شهیدی‌فرد: آیا این حرف‌هایی که گاهی درباره ماندگاری و تاثیر نقش در روح و ذهن بازیگر زده می‌شود درست است؟

نصیریان: یک مورد درباره نمایش «اتوبوسی به نام هوس» می‌گویند برای بازیگر زن نمایش قدری مشکل پیش آمده ولی من این چیزها را زیاد باور ندارم. بازیگری یعنی تظاهر به نقش. همه چیز تحت کنترل بازیگر استیک چشم سومی باید داشته باشید. پس این میزانسن‌ها و کیوهایی که می‌دهند چیست؟ جزییاتی و توضیحاتی که سر صحنه داده می‌شود و بازیگر باید در حین بازی حواسش به همه آنها باشد پس چطور ممکن است در نقشش غرق شود؟ ولی بازیگر باید آنقدر ماهرانه تظاهر کند که کنترل‌ها پوشیده شود.

بازیگری را با همه درد و رنج‌هایش خیلی دوست دارم

شهیدی‌فرد: پشیمان نیستید از اینکه این همه عاشق این کار بودید؟

نصیریان: من خیلی بازیگری را دوست دارم، خیلی درد و رنج دارد اما در عین حال خیلی برای من جذاب است. اینکه می‌توانم با نقش بازی کردن درباره انسان فکر کنم و انسان را تجزبه و تحلیل کنم و انسان را مقابل خود انسان‌ها تصویر کند، خیلی جذاب است.

شهیدی‌فرد: بله اینها جذاب است ولی گاهی فکر نمی‌کردید که ای کاش بیشتر کنار همسر و فرزندانم بودم؟

نصیریان: به حد کافی کنار آنها بوده‌ام. حتی پیش آمده که دو سال هم رفتم به آمریکا و کنار آنها بوده‌ام.

شهیدی فرد: الان به سینما راغب‌تر هستید، یا تئاتر یا سریال؟

نصیریان: برایم فرقی نمی‌کند. کار خوب باشد فرقی ندارد که تئارت باشد یا سینما یا تلویزیون.

شهیدی فرد: همسرتان می‌آمدند کارهای تئاتری و سینمایی شما را ببینند؟

نصیریان: تا زمانی که درگیر بیماری نشده بود و می‌توانست خوب راه برود تمام کارهای مرا می‌دید. همسر من یک منتقد تمام عیار است و من هم به حرف‌هایش خیلی خوب گوش می‌دهم. این سریال‌هایی که بازی می‌کنم را با دقت می‌بیند و ضعف و قوت کارها را می‌گوید. سال‌های زیادی است که با من زندگی می کند و در این سال‌ها تمام زیر و بم‌های سینما را خیلی خوب درک کرده و در نتیجه خودش یک منتقد شده است.

شهیدی‌فرد: خودشان هیچ وقت دوست نداشتند که بازی کنند؟

نصیریان: نه. آن اوایل ازدواجمان یک نقش کوتاهی بازی کرد ولی بعد گفت دوست ندارم ادامه بدهم.

شهیدی‌فرد: در سال‌های میانی زندگی که همه جا مورد توجه بودید برای همسرتان دشواری نداشت؟

نصیریان: همسرم خیلی درک خوبی ازر کار من دارد و خیلی خوب با من مدارا کرده است و در تمام این سال‌ها مواقعی بود که بیشتر از خانواده در کنار گروه بودم همسرم تحمل می‌کرد. بسیار زن خوبی است و من بسیار از او راضی هستم. خدت ان‌شاءالله شفایش بدهد. اگر من توفیقاتی داشتم بخشی از آن بخاطر صبر و تحمل همسرم بوده است.

شهیدی‌فرد: آشپزی می‌کنید؟

نصیریان: بله به تازگی یاد گرفته‌ام. چون همسرم توانایی آشپزی ندارد. ایشان می‌نشیند دستور می‌دهد و من انجام می‌دهم. شاگر آشپز هستم. کم کم یاد گرفته‌ام.

اواخر بازی در «سربداران» علی حاتمی «هزاردستان» را پیشنهاد داد

نصیریان در ادامه درباره نحوه پیوستنش به سریال «هزاردستان» توضیح داد: سر سریال «سربداران» در همین شهرک غزالی کار می‌کردم که یک روز علی حاتمی مرا صدا زد و گفت یک کاری دارم و نقشی هست بنام ابولفتح که از سوسیال دموکرات‌های سمت قفقاز است. کمیته مجازاتی وجود دارد و او تحت عنوان صحاف آمده که ترور کند. نقش جالبی است و دلم می‌خواهد شما بازی کنی. گفتم من سر سریال «سربداران» هستم. گفت خب هماهنگ می‌کنیم با آقای نجفی. «سربداران» هم اواخر کار است. پرسیدم چقدر طول می‌کشد. گفت دو ماه و واقعا هم کار من دو ماه طول کشید. مجموعه سریال از قبل از انقلاب شروع شده بود و چندین سال طول کشید چون در اواسط کار متوقف شد.

شهیدی‌فرد: حالتان با آن سریال چگونه است؟

نصیریان: خیلی خوب است. علی حاتمی فیلمنامه کامل با دیالوگ و جزییات کامل نداشت. فقط سیر قصه را داشت. فقط سیناپس بود. سیناپس را برای من توضیح داد. من دیدم این کاراکتر از سوسیال دموکرات‌های خارج از ایران است که نمی‌خواهد بگوید. آمده برای کمیته مجازات ترور کند. پس دو نکته مخفی دارد و تحت عنوان صحاف آمده با تزویر خودش را کس دیگری جلوه می‌دهد. پس ادم تودار و مرموز و در خودی است. زیاد حرف نمی‌زند تا چیزی را بروز ندهد. حتی احساساتش نسبت به زنش و بمیاری‌اش را پنهان کرده است. بر این اساس این ادم را بازی کردم. به حاتمی گفتم که من سرم را برای سریال «سربداران» می‌تراشم گفت اشکالی ندارد کلاه‌گیس می‌گذاریم. رفتیم پیش آقای اسکندری و آقای معیریان. کلاه‌گیس های مختلف را امتحان کردیم هیچ کدام خوب در نمی‌آمد. کلاه را برداشتم و با همان سر تراشیده روی سرم گذاشتم. دیدم نقش ابوالفتح با همان سر تراشیده خوب است. به علی حاتمی گفتم و او هم پذیرفت.بعد ردا را پوشیدم و عینک را زدم و آن وقت معیریان با قلم روی صورتم سایه روشن کار کرد و دیدیم چهره مورد قبول در آمد. بخشی از رفتن ما به سمت و سوی شخصیت از ظاهر شروع می‌شود. گریم و لباس خیلی کمک می‌کند که این آدم چطور آدمی باید بشود و به بازیگر ایده و فکر می‌دهد. در نتیجه این توداری را نقطه عطف و ستون اصلی این شخصیت قرار دادم.

شهیدی‌فرد: نقش ابوالفتح به شما نزدیک است و آن سکانس خداحافظی جیران؟

نصیریان: بله. خیلی زیاد. آن سکانس خیلی برایم حسی بود. زیرا خیلی دلگیر بود. آن دلگیری جدایی، مرگ و جدا شدن از زنی که عاشقانه دوستش داری در من ایجاد شد. الان که صحبتش را می‌کنم اشک در چشم‌هایم جمع می‌شود.

شهیدی‌فرد: دیالوگ‌ها را به یاد دارید؟

نصیریان: خیر.

**علی حاتمی هنرمندی وارسته و رها بود

شهیدی فرد: علی حاتمی نزدیک به کدام یک از شخصیت‌های فیلم‌ها و سریال‌هایش بود؟

نصیریان: من در «دلشدگان» حضور نداشتم اما به آن هنرمندان بیشتر شبیه بود. خیلی آدم هنرمند و وارسته و رهایی بود. ساز زن ضربی‌ها و خواننده‌هایی که در کافه‌های لاله زار و استانبول بودند، اورد و آنها را سیاهی لشگر کرد. هر روز صبح یک ماشین از میدان امام حسین این‌ها را که حدود 70 نفر بودند سوار می‌کرد و می‌آورد سر صحنه فیلمبرداری. با زن و بچه هایشان می‌آمدند و در آن رفت و امد بازار و خیابان به عنوان سیاهی لشکر کار می کردند، مزدشان را می‌گرفتند، ناهارشان را هم می‌خوردند و می رفتند. این کار خیلی قشنگی بود حدود یک سال به اینها روزی رساند در حالی که انها نان شب هم نداشتند.

شهیدی‌فرد: غیر از سلامتی و شفای همسرتان چه می‌خواهید؟

نصیریان: هیچ چیز. فقط می‌خواهم این رابطه انسانی با انسان‌ها و با جامعه و هموطنانم حفظ شود و رابطه خوبی باشد و مردم از ما راضی باشند. ما جز رضایت مردم هیچ توقع دیگری نداریم.

براساس این گزارش، فصل دوم برنامه پرمخاطب هزار داستان همچون سری پیشین آن به تهیه‌کنندگی جواد فرحانی و کارگردانی محمدفواد صفاریان‌پور و با طراح و سوژه‌پردازی مریم نوابی‌نژاد در ماه محرم و صفر هر شب ساعت 23 به مدت۶۰ دقیقه روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و در ساعات ۳ بامداد، ۱۱ صبح، ۱۷ عصر روز بعد بازپخش می‌شود.

502

کد خبر: 846177

وب گردی

وب گردی