مستند هایی که شرح سرگذشتهایی تاریخی اند، فرقی اساسی با مستندهایی دارند که صرفاً زندگینامه ای یا چهرهنگاری اند؛ چراکه در شیوه «بیوگرافیک» سوژه ممکن است فردی هنرمند، سیاستمدار، مذهبی و یا حتی شخصی عادی باشد، تنها بخشی از زندگی خصوصی و همچنین شرح گزیده ای از قابلیتها و استعداد او جلوی دوربین ثبت می شود؛ اما وقتی از مستندی که علاوه بر زندگینامه، تاریخ را نیز شامل می شود سخن می گوییم، آنجا علاوه بر خودِ فرد، جهان پیرامون و تاثیر و تاثرِ متقابل او و دنیای معاصرش بسیار مورد توجه قرار می گیرد.
حتی مستندهای چهرهنگار که قاعدتاً حضورِ خودِ سوژۀ انسانی را جلوی دوربین میطلبد، ممکن است تنها بر ویژگیهای «فردیِ» یک شخص تأکید کند، اما «بیوگرافیهای تاریخی» علاوه بر کالبدشکافی یک فرد، تمامی جوانب زندگی شخصی و اجتماعی او را زیر نظر دارد.
در بیوگرافیهایی که سعی بر شرح کاملِ یک زندگی دارند اگر کاراکتر نمونهشان از جایگاه سیاسی و اجتماعی برخوردار باشد، ناخودآگاه شاکلۀ اثر به سمتوسوی پدیدهای به نام «تاریخ» کشیده میشود و تنها در محدودۀ فرد باقی نمیماند.
از سویی، زاویۀ دید در چنین شیوۀ مستندسازی از اهمیت بالایی برخوردار است؛ اینکه سوژۀ انسانی، غایب است یا حاضر؟ آیا مستندساز برای بازشناخت کاراکتر نمونه اش محتاج به دیدار چهره به چهره با اوست یا فقط با پژوهش و کسب اطلاعات میدانی و کتابخانهای به هدف میرسد؟
حضور یا غیاب کاراکتر نمونه، به شدت در زاویه دید فیلمساز تاثیر می گذارد. در بیوگرافی های تاریخی در بیشتر موارد زمانِ رویداد از دست رفته است و دوربین در حال ثبت ماجرایی زنده نیست؛ در این حالت آنچه اهمیت می یابد نوع، شکل و روش پژوهش است. وقتی شرح زندگی شخصی که در قید حیات نیست موضوع اصلی یک مستند است و از طرفی خود شخص و موضوع به شدت سیاسی و حساسیت برانگیز است؛ یقینا زاویه دید فیلمساز برای بیان بسیار اهمیت خواهد داشت.
مقدمه دیگری که برای تحلیل مستند «اشرف همزاد شاه»، بیانش ضروری به نظر می رسد؛ چالش های داخلی تولید چنین آثاری است. بی شک تولید مستندی درباره دوران پهلوی، آن هم اثری که قابلیت پخش در رسانه های داخلی را داشته باشد، چالش هایی را در پیش خواهد داشت که به نظر در ارزش کیفی محصول نهایی تاثیر خواهد گذاشت.
مستندی درباره دوران پهلوی از یک سو حساسیت سیاسی و مذهبی دارد و از سویی اطلاعات فیلمسازان داخلی به موضوع، محدود بر داشته ها و یافته های پیشین است. به عبارتی فیلمساز، توان یا مجال یا اجازه مصاحبه با خاندان پهلوی را نخواهد داشت. حال با این محدودیت ها باید دید مستند “اشرف همزاد شاه» چگونه به بیانی هنری می رسد.
مستند «اشرف همزاد شاه» یک بیوگرافی تاریخی از یک فرد، یک حکومت و شرح بخشی از تاریخ معاصر ایران است. اما آنچه اینجا علاوه بر بُعد تاریخی بر ساختمانروایی این اثر افزوده شده بُعدی روانکاوانه است که جای بحث دارد. شناخت شخصیت مرموز، پیچیده و تأثیرگذارِ اشرف پهلوی که در دورهای مهم از تاریخ سیاسی اجتماعی ایران حضور داشت، بی شک علاوه بر بازشناخت پیچوخمهای تاریخی زندگیاش نیاز به کشف درونیات خود او نیز دارد؛ اما این نیز چیز تازهای نیست. اغلب آثار بیوگرافیک برای افشای اسرار تاریخی، نیازمند شناخت ابعاد درونی و فردی شخصیت هستند تا با اتکا بر آن در تدوین استدلالهایشان واقع گرایانه جلوه نمایند.
حال باید دید در وهله اول در تشریح چنین شخصیت تاریخی که حساسیتهای زیادی در قبالش آن هم در اثری تولید داخل وجود دارد، مستندساز چگونه با او برخورد نموده و تا چه میزان وفاداریاش را بر مستندات و ارجاعهای معتبر حفظ کرده است؟ و از سویی چه زاویه یا نگاهی جدید که با تاریخ همسو باشد بر اثر افزوده است؟
مستند «اشرف همزاد شاه» اثری مبتنی بر آرشیو، گفتار متن و توضیحاتی پژوهشی، مصاحبه، تحلیل عکسهای خانوادگی اشرف و مواردی دیگر است که با ادغام اینها و شکلدهی یک روایت، با اتکا بر تدوین تولیدشده است.
روایت مستند از تولد تا مرگِ اشرف را شامل میشود و سعی میکند در این میانه به مهمترین چالشها و نقاط اوج و فرود خانوادگی، سیاسی و اجتماعی ورود کند. علاوه بر استفاده از تصاویر آرشیوی برای استناد، یکی از راهکارهای مستندساز برای روانکاوی شخصیت اشرف، تحلیل عکسهای خانوادگی و خصوصی اوست. اینجا کارشناسی که به تحلیل این عکس ها می پردازد، با تأکید بر جنبههای فنی عکس، حالت چهره، زاویه قرار گرفتن دوربین و سوژه، مکان وقوع عکس و خیلی از موارد دیگر، سعی بر شخصیت شناسی اشرف دارد. بهطور مثال حتی دکمه لباس، شکل نشستن، زاویه نگاه و حتی مدل موهای اشرف نیز برای تحلیل کاربرد دارد. اما این روش برخورد با عکسهای قدیمی نتیجه اش تحلیلهایی است که به نظر کارشناس و مستند ساز می خواهند با سویه ای روانکاوانه و زیباشناسانه استدلالهایی در جهت درونیات اشرف استخراج کنند.
بحث زیبایی شناسی یک عکس و تحلیل روانکاوانه، موضوعی متفاوت است که اساساً تلفیق آن دو نمیتواند مرجعی برای قضاوت سوژه باشد. بهطور مثال دریکی از عکسهای قدیمیِ اشرف که او بعد از سوارکاری به درختی تکیه داده، این استنباط بیان میشود که او دچار یاس است.
گفتار متن بیان میدارد که اشرف بعد از رد درخواست زندگی در اروپا توسط پدرش با بازگشت به ایران به سوارکاری روی میآورد و کارشناس هنری مستند، عکس اشرف را اینگونه تحلیل میکند: «سوارکاری که بعد از یک سوارکاری طولانی میآید و خستگی درمیکند و برای رفع خستگی به درون کاخ نمیرود و به درخت تکیه میدهد، یعنی خلوت خود را به مشارکت با دیگران ترجیح میدهد.» این تحلیل از عکسی که ممکن است اشرف فقط برحسب اتفاق در کنار درختی گرفته باشد، آن دلیل قطعی برای اثبات تنهایی یا گوشهگیری و یا عدم مشارکتش نمیتواند باشد. کارشناس با یک فرضِ خودساخته، برای تنهاییِ شاید مختصرِ اشرف حکم صادرمیکند. گزینش این تحلیل و ادغام آن با گفتار متن نشان میدهد که نظر مستندساز نیز با نظر روانکاوانۀ تحلیل گر، همداستان است؛ که البته به نظر میرسد خیلی قطعی و صحیح نیست.
گرچه با وجود آنچه از اشرف میدانیم و آنچه از شرایط خانوادگی اش در خاطراتش آمده، استدلال ها نهایتا نتیجه ای درست دارند. نکته این است که راه صحیحی برای اثبات این یاس و تنهایی اتخاذ نشده است. با این حال این شیوه تحلیل گرچه شاید ازنظر تاریخی به صحت آن نتوان اطمینان یافت؛ اما یکی از روشهای بررسی و شناخت درونیات شخصیتهایی این چنینی است. امروزه تحلیل خاطرات نوشتاری و یا تصویر شخصیت های تاریخی بارها و بارها مورد خوانش قرار می گیرد تا بلکه به این روش بتوان به ابعاد درونی برخی چهره ها دست یافت. بررسی حالات چهره، پوشش و فیگور افراد در عکسها و حتی نقاشی های پرتره و رسیدن به درونیات شخص به واسطه ظواهر تصویر، روحی شاعرانه به این شکلِ تحلیل می دهد که پیش تر نمونههای زیادی از آن دیدهایم. بهطور مثال شخصیت مونالیزا بارها با چنین شیوهای تحلیل شده و تحلیلگران زیادی سعی کردهاند با این روشِ روانکاوانه، درونیات شخص را کشف کنند.
مستند «اشرف همزاد شاه» توانسته سویه روانکاوانه اش را از خلال همین عکسها و تصاویر آرشیوی به کل اثر بسط دهد تا نهایتاً شاهد مستندی نباشیم که فقط سلسله رویدادهای تاریخی را با تکنیکهای متنوعِ تدوین کنار هم چیده باشد.
آن چیزی که از روانکاوی شخصیت اشرف در این اثر به دست میآید میتواند از منظر نظریه «آلفرد آدلر» روانشناس اتریشی نیز بررسی شود. گرچه کارشناسی در مستند “اشرف همزاد شاه» حضور ندارد تا بر اساس نظریه عقده حقارت آدلر، کاراکتر اشرف را بررسی کند اما آنچنان نشانههایی در اثبات وجود این عقده در شخصیت این زن توسط مستندساز ارائهشده که میتوان بهیقین وجود چنین عنصر فردی را در وی دید.
پلان های آغازین مستند «اشرف همزاد شاه» کاملاً اختصاص به شرایط تولد و مناسبات و شیوه رفتاری خانواده با او دارد. مواردی همچون توجه خانواده بر پسر داشتن، دوقلو بودن اشرف و محمدرضاشاه که ولی عهد خواهد بود، بیتوجهی کاملا محسوس پدر بر او و توجه بیشتر بر فرزندان دیگر، عدم فرستادن اشرف توسط پدر برای تحصیل به خارج، ازدواج اجباری اش که حکم پدر بر آن خورده بود و موارد متعدد دیگر، از لابهلای تصاویر آرشیوی و عکسها، عقده ای را در وجود اشرف شکل میدهد که آرامآرام تا پایان مستند رمزگشایی میگردد.
مستندساز با تشریح این عقده در ابتدای اثر، پایانبندی آن را میسازد و بخش اعظمی از نیمه دوم فیلم اختصاص دارد به فساد اخلاقی و روابط خارج از چهارچوب اشرف با افراد متفاوت. یکی از کارشناسان مستند در تشریح دلایل ازدواجهای متعدد اشرف و شکست در همه آنها، علت را به سمت کودکی و ریشههای تحقیر میکشاند. ازدواج اجباری اول، ازدواج عاشقانه دوم و ازدواج سیاسی سوم و شکست در هر سۀ آنها تنها در عدم محبت از سوی خانواده در دوران کودکی بیان می شود. فارغ از ابعاد تاریخی و مستندات و اینکه تا چه میزان تمام این استدلالها صحیح است، خودِ مستند «اشرف همزاد شاه» برای بیان این موضوع موفق عمل میکند. مستندساز در طول اثر هر جا که نیاز باشد با بررسی ابعاد روانکاوانه، ذهن ما را آماده پذیرش عقدهگشاییهای اشرف مینماید.
فیلمساز همه چالشهایی را که میتوانسته شخصیت اشرف را شکل دهد و او را کاراکتری مغرور و البته زیرک و مرموز نشان دهد بر ما آشکار و پنهانیترین اتفاقات خانوادگیاش را تحلیل میکند تا نیمه دوم اثرش را با استدلال پیش ببرد. به عبارتی نیمه اول مستند «اشرف همزاد شاه» مقدمهچینی برای ذکر دلایلِ وجود «عقده حقارت» در اشرف است و نیمه دوم، نمایشِ بازخوردهای این عنصر فردی. و می دانیم که مولفه های عقده حقارت آدلر مواردی از قبیل تکبر، حسادت، ظاهرسازی، خیانت و رشک و... است که در شخصیت اشرف به وفور یافت می شود. و البته به زعم «آدلر» راه فرار از این «عقده حقارت» نیز می تواند سرخوشی های دوران میانسالی اشرف باشد. عقده ای که ناشی از تنهایی های زنی است که تمام عمرش تحت تاثیر این تنهایی قرار داشت. زنی که فقط در شکم مادر، در کنار قل دیگرش تنها نبود و پس از آن آنقدری نیز عمر طولانی داشت که مرگ یک به یک خاندانش را به چشم دید.
در یکی از عکسهای خانوادگی، رضاشاه پدر اشرف، دو فرزندش را در آغوش کشیده و اما اشرف که هنوز کودک است، در گوشۀ قاب بافاصله از آنها به شکلی غمگین حضور دارد. انگار از جمع راندهشده و یا به صورت اتفاقی وارد قاب دوربین عکاس شده است. تحلیلهایی ازایندست آنچنان در نیمه اول مستند فراوان است که ناخودآگاه نیمه دوم اثر، ما بهجای توجه بیشتر بر تاریخ، نگران زنی هستیم که با آن کودکیِ تحقیرشده چه آیندۀ نگرانکنندهای خواهد داشت؟
نکته دیگر در مستند «اشرف همزاد شاه» کارکرد موسیقی و شکل تدوین در قبال محتوای اثر است. به شکل کاملاً واضح در بخشهای ابتدایی، فواصلِ بین تصاویرِ آرشیوی و تحلیل عکسها، با خلا همراه است. سکوت بین پلانها آنچنان نمایان است که فضای اثر را تحت تأثیر قرار میدهد. این سؤال پیش میآید که چرا فواصل خالی، با موسیقی پر نمیشود؟ آیا این تمهیدی عمدی است؟ اگر از عمد نیست.
با دیدن دوباره مستند نیز میتوان بهروشنی این خلا را حس کرد و این سکوت ازنظر تکنیکهایی که به ریتم اثر و ایجاد فضا مربوط است کاملا آزاردهنده و یا حداقل قابل فکر است. این بدان معنا نیست که به هر قیمتی در مستند شاهد کاربرد موسیقی باشیم یا اینکه هر فیلمی چه داستانی و یا مستند حتماً باید با اتکا بر پوشش موسیقایی به ضرباهنگ مدنظر برسد. چهبسا آثاری سینمایی را پیش تر شاهد بودیم که از موسیقی به معنای رایجش بهره ای نبردند و به اصطلاح نیازی به موسیقی نداشتند اما وقتی شکل تدوین بهگونهای است که خلا حاکم میشود و انگار مکثها و ریتم با روشی مخصوص، تمنای وجود موسیقی دارند؛ آنگاه حذف آن، شائبه ایجاد میکند. این فقدان موسیقی در پلانهای ابتدایی مستند «اشرف همزاد شاه» که شرح کودکیِ همراه با تحقیر اشرف در خانواده است، کارکردی مثبت مییابد. «فرم» اثر با این تکنیک شکل میگیرد.
تصاویر حاوی خلا هستند و معنای خلا در کلام یک کارشناس که در پلانهای پایانی اثر وجود دارد ضمانت میشود. کارشناسِ مستند در اواخر فیلم حرف از فضایی خالی در زندگی و کاراکتر اشرف میزند و دلایلی میآورد تا باور کنیم این زن به دلیل همین خلأ در دوران کودکی که از جانب خانواده بر وی تحمیل شد، بخش اعظمی از زندگی اش را با اتکا بر مردان متعدد و ازدواج هایی مکرر پر می کند. بنابراین در مقوله تدوین، مستند «اشرف همزاد شاه» علاوه بر ارائه یک روایت تاریخی از منظر زیباشناسانه نیز قابلبحث است.
نکته دیگر رویکرد بیطرف فیلمساز بر شخصیتی حساسیتبرانگیز همچون اشرف است. زنی که حتی تاریخ نیز برخی از ابهامات زندگی سیاسی و خصوصی اش را پاسخ نداده است. مستندساز هیچ گاه آن رویدادی که تاریخ با شائبه بدان نگریسته را اینجا با قطعیت بیان نمیکند. بهطور مثال ماجرای بازداشت اشرف با مواد مخدر در فرودگاهی خارجی و یا روابط خارج از عرفش با مردان که سالها سر زبانها بوده و حتی افرادی شهادت دادند که او روابطی اینگونه داشته، اینجا در این مستند بدون مقدمه، دلیلی بر اثباتِ بی چون و چرای بیبندوباری اش نیست؛ بلکه مستندساز سعی میکند با قراین و مستندات و حتی جستجو در کاخ تمیشان مازندران، پاسخی منطقی و درست بر آن بیابد. این نگاه بیطرفانه نهتنها در مسائلی چنین خصوصی بلکه در اعمال و اقدامات اشرف نیز وجود دارد.
بی شک زنی همچون اشرف که خواهر دوقلوی شاه ایران بود، دارای قدرت سیاسی و اجتماعی نیز میتوانست باشد اما این بدان معنا نیست که تنها دلیل قدرت این زن، همین عنصرخانوادگی قلمداد گردد. بودند کسانی که در چنین جایگاه خانوادگی حتی نامی از آنها در تاریخ سیاسی ایران باقی نمانده است. اشرف تنها ۲۷ سال داشت که برای مهمترین رویداد سیاسی پس از جنگ جهانی در ایران یعنی عدم تخلیه خاک کشور توسط نظامیان شوروی به آنجا رفت و با استالین دیدار نمود. زنی که بعد از تبعید پدرش رضاخان به آفریقای جنوبی، در کوران جنگ، هفتاد هزار کیلومتر راه را پیمود و حتی از هواپیمای سمپاش نیز برای مسافرت استفاده کرد؛ زنی که دست رد به پیشنهاد ازدواج با پادشاه مصر زد و بلافاصله با کارمند اداره بیمه قاهره ازدواج کرد؛ زنی که انواع و اقسام نهادها و سازمانهای اجتماعی را در ایران بنیان نهاد که مهمترین آن شاید ترویج فرهنگ سواد و مبارزه با بیسوادی بود؛ زنی که تنها به دلیل وجود ساواک و سازمان مخوف اطلاعاتی و نقض حقوق بشر در ایران نتوانست در آخرین لحظات کرسی دبیرکلی سازمان ملل را کسب کند؛ زنی که سپاه دانش را راه انداخت؛ زنی که نقش تعیینکنندهای در کودتای ۲۸مرداد داشت؛ زنی که رئیس کمیسیون سالانه حقوق بشری شد که در هفتادسال اخیر فقط سه زن ریاست آن را به عهده داشتند؛ و...
تمام اینها فارغ از برداشتهای سیاسی و احساسی، متعلق به یک زن است که نمی توان فقط انگیزۀ شخصی یا اقتصادی یا کسب شهرت را دلیل بر وقوع آن دانست. مستند «اشرف همزاد شاه» حتی در بحث وقف دارایی های اشرف توسط خودش بر سازمانی خیریه، قضاوتی سیاسی یا غیرمستند از آن ارائه نمی کند.
مستندساز همه اینها را با گفتار متنی ایستا و بهدور از هیجان بیان میدارد. به نظر حتی میتوان لحن و شکل صدای یکنواخت نریتور را نیز پذیرفت چراکه هرگونه گزینش صدایی پر طمطراق با فراز و فرودهایی تکنیکی میتوانست شائبه یکجانبهگرایی یا احساسی گری را ایجاد نماید. شیوه بیان گفتار متن بهشدت ایستا و یکنواخت است و این شیوه گرچه بر محتوای پیچیده و شخصیت اشرف نزدیک نیست اما در راستای اصالت اثر و بیطرفی آن است.
مستند «اشرف همزاد شاه» گرچه به یقین می توان محدودیهایی در تولیدش متصور شد اما با سادگی و نگاه بی طرفانه اش تاثیر دوچندانی بر درک زشتی ها و زیبایی های سوژه اش گذاشت. مستندی که بازنمایی تاریخی زنی مرموز است که فارغ از نگاه ایدئولوژیک، هم صاحب قدرت بود و هم سیاست. زنی که او را شاهِ در سایه می نامیدند.
رحیم ناظریان