واقعیت یا توهم؟ مسأله این است!

نمایش «شلتر» به کارگردانی امین میری به موضوع مهم زنان کارتن‌خواب می‌پردازد اما در نشان دادن این موضوع باید دید واقعیت را نشان می دهد یا توهم؟

کسانی که دست سرنوشت و البته انتخاب‌ها و تصمیماتی که در طول زندگی‌شان گرفته‌اند آنها را با معضلاتی مانند اعتیاد، تجاوز تن‌فروشی و... درگیر کرده است که در نتیجه آن بدل به انسان‌هایی شکست‌خورده و درب و داغان شده‌اند. مادری که به خاطر اعتیاد نمی‌تواند بچه‌اش را ببیند. دختری که خجالت می‌کشد با پدرش چشم در چشم شود و این دست موقعیت‌های تلخ البته که به خودی خود پرداختن بهشان قابل تحسین است. اما به شرطی که کارگردان اثر بتواند این موضوع را به سوژه‌ای نمایشی تبدیل کرده و مخاطب را درگیر تجربه‌ای عاطفی کند تا به واسطه آن با وضعیت این قشر همذات‌پنداری کنند.

نمایش شلتر اما بیشتر به نمایش رادیویی می‌ماند. چه اینکه ما صرفا با مونولوگ‌های شخصیت‌های نمایش روبروییم و از صحنه و نور و موسیقی استفاده چندانی نشده است. در واقع ما با کارگردانی خاصی روبرو نیستیم. مخاطب می‌توانست چشم‌هایش را ببندد و بدون اینکه چیزی را از دست بدهد نمایش را دنبال کند. ضمن اینکه تعدد شخصیت‌های نمایش باعث شده که مخاطب در حجم زیادی از نمایش دچار سرگیجه شود و نتواند قصه شخصیت‌ها را درست و بی‌خلل دنبال کند. در نتیجه متن نمایش نیز به خاطر تکثر و تشتت شخصیتی تا حدی پایمال شده است. بهتر این بود که بجای پرداخت شلوغ به زندگی این همه شخصیت، صرفا روی زندگی چند تا از این شخصیت‌های تمرکز می‌شد.

مشکل دیگر نمایش شلتر به ارجاعات سیاسی آن بازمی‌گردد. کنایه‌های سیاسی کارگردان که از لحظه اول و پخش کلیپ صحبت‌های جهانگیری در مناظرات انتخاباتی آغاز می‌شود و جابجا ادامه می‌یابد به نمایش آسیب زده و این فکر را به ذهن متبادر می‌کند که کارگردان دغدغه اصلیش زنان کارتن خواب نیستند. بلکه این انسان‌های بیچاره ابزار عقده‌گشایی‌های سیاسی سازنده اثر هستند. وگرنه هنرمندی که به واقع درد و مسأله‌ای اجتماعی داشته باشد به جای بیانیه‌های سیاسی دادن به سوژه‌اش فکر می‌‌کند و پرداختن بدون غرض‌ورزی به آن.

از طرفی نشان دادن حجم زیادی از سیاهی و تلخی باعث بازتولید آن می‌شود. آنچه در جامعه از آن با عنوان سیاه‌نمایی یاد می‌شود در واقع به همین موضوع ارتباط دارد. باید در پرداخت به تلخی‌ها حد نگه داشت و مخاطب را ناامید و تلخکام نکرد. این ویژگی در بسیاری از فیلم‌های هالیوود دیده می‌شود. فیلم‌هایی قهرمان‌محور که در آنها شخصیت اصلی به رغم همه سختی‌ها و دردهایی که تحمل می‌کند در نهایت بر مشکلات غلبه پیدا کرده و مخاطب را شاد و سرخوش می‌کند. در نمایش شلتر اما با طیف وسیعی از فلاکت‌ها و بدبختی‌ها روبروییم. اینکه چقدر از این تلخی‌ها در واقعیت هم وجود دارد یا نه محل بحث نیست. بلکه این مهم است که هنرمند چه نسبتی با این تلخی‌ها برقرار می‌کند. آیا مغلوب واقعیت سیاه و تلخی که وجود دارد می‌شود؟ یا بر آن چیره می‌شود. نمونه خوبی که در این بحث می‌توان به آن اشاره کرد فیلم خوشه‌های خشم جان فورد یا بچه‌های آسمان مجید مجیدی است. در هر دوی این فیلم ما با تلخی و غم و اندوه و فقر و بلا روبرو هستیم اما حس کلی‌ای که از آن فیلم‌ها به مخاطب دست می‌دهد شریف و انسانی است.

بدتر از همه اینها یکی از شخصیت‌های نمایش است که دختری مذهبی است و جوری تصویر می‌شود که عقده‌ای و حال بهم زن نشان داده می‌شود. کسی که صیغه این و آن می‌شود و ظاهر مذهبی دارد و مخاطب از او بدش می‌آید. جدای از پرداخت کاریکاتوری و فریبنده‌ای که دارد که تعلقات و گرایشات غیرمذهبی سازنده اثر را نشان می‌دهد. معلوم نیست چنین شخصیتی که وضع مالی خانواده‌اش هم خیلی بد نیست در چه پروسه‌ای به این فلاکت دچار شده است. پس می‌توان چنین نتیجه گرفت که کارگردان نمایش منطق درونی اثر را فدای شعرها و توهمات ذهنی خودش کرده است.

نمایش شلتر موضوع خوبی دارد که به خاطر پرداخت بد و ضعیف و سطحی آسیب جدی دیده است. در نتیجه سوژه به ضد خودش تبدیل شده است. یعنی به جای کمک به زنان کارتن خواب و دردی از آنها دوا کردن به مشکلات‌شان اضافه هم می‌کند. به خاطر تصویر غیرواقعی و دروغینی که از آنها نشان می‌دهد. نمایش شلتر که ادعای مستند بودن دارد نمی‌تواند به ادعای خودش هم پایبند باشد و واقعیت را به نفع سوگیری‌های ایدئولوژیک خودش پایمال می‌کند.

500

کد خبر: 916299

وب گردی

وب گردی