نمی دانم چرا به «دورهمی» دعوت نشدم

نویسنده فیلم سینمایی «اکسیدان»، گفت: خاطرات جالبی از مهران مدیری در زمان «ساعت خوش» داشتم که اگر به برنامه دورهمی دعوت می شدم شنیدنش برای مردم جذاب بود.

علی مسعودی یا همان علی مشهدی نویسنده و بازیگر سینما و تلویزیون که کار خود را با نوشتن چند آیتم از برنامه ساعت خوش در سال 1374 آغاز کرد، صبح یکی از روزهای فصل بهار، میهمان خبرگزاری ایسکانیوز شد.

وی متولد 19 مهرماه سال 1351 در مشهد است و در طول این سال ها فیلمنامه سریال هایی مانند «کوچه اقاقیا»، «آشتی کنان»، «یک و نیم هفته»، «سه در چهار» و بخش هایی ازمجموعه «ارث بابام»،«آقا و خانم سنگی» را نوشته است.

علاوه بر سریال های تلویزیونی، نویسندگی فیلم هایی مانند «اکسیدان»، «شکلاتی»، «ثبت با سند برابر است»، «ما خیلی باحالیم» و «ناردون» را هم در کارنامه هنری خود دارد.

این فیلمنامه نویس که در کنار نویسندگی بازیگری و استندآپ کمدی را هم تجربه کرده، با رویی گشاده دعوتمان را برای حضور در خبرگزاری پذیرفت.

مسعودی در این گفت و گو از چگونگی آغاز فعالیت های هنری خود و همچنین خاطرات متفاوتش از نوجوانی برایمان تعریف کرد که در ادامه از نظر شما نیز می گذرد.

** آقای مسعودی شما نویسنده طنزهایی مانند اکسیدان، کوچه اقاقیا، سه در چهار و... بودید که هر کدام در زمان خود خوب درخشیده اند، ایده داستان هایی که می نویسید را از کجا می آورید؟

قرارگاه مسکونی، سه در چهار، سه دنگ سه دنگ، کوچه اقاقیا، یک و نیم هفته، آقا و خانم سنگی و سفر در خانه که به تازگی پخش شد، از جمله سریال هایی است که من نوشته ام.

راستش را که بخواهید نسل ما نسل فرزندان کوچه بود، در زمان کودکی و نوجوانی هم سن های من، به هر خانه ای که وارد می شدی انگار به یک مهدکودک رفته ای! انقدر در آن زمان تعداد فرزندان زیاد بود که خانه ها با مهد کودک هیچ تفاوتی نداشت! بنابراین اتفاقاتی که در آن زمان برایم رخ می داد را در فیلم هایم می آورم، بطور مثال ایده سریال سه دنگ سه دنگ را از یک نانوایی در محلمان گرفتم که اعضای یک خانواده آن را می چرخاندند. پدر شاطر، پسران هم یکی دخل را می گرداند و دیگری نان درست می کرد، حتی بعضی مواقع هم مادر خانواده به کمک مردان خانه می آمد.

از سوی دیگر بخش حوادث روزنامه ها به من ایده های بسیار خوبی می دهد به همین دلیل این بخش از روزنامه را بسیار خوب می خوانم. معتقدم نویسنده ای موفق است که بتواند جامعه خودش را خوب بشناسد.

ایده سریال سه در چهار را هم براساس یکی از سوژه های صفحه حوادث نوشتم که نشان می داد یک قاچاقچی مدت های طولانی به عنوان پیک موتوری رفت و آمد می کند تا یک روز، موتور زمین می خورد و متوجه می شوند که مواد مخدر را در بسته هایی که حمل می کردند، پنهان کرده بودند و در نهایت پلیس توانست یک باند بزرگ را دستگیر کند.

من برای شناخت بیشتر جامعه خود، مدت ها در میان قشرهای مختلف می رفتم تا حرکات و صحبت هایشان را به درستی یاد بگیرم، بطور مثال برای بدست آوردن تجربه بیشتر، بیش از 15 روز به میدان کتاب می رفتم وبا فاصله کوتاهی از کارگران گذر که دور میدان می نشستند، مدل حرکات و صحبت هایشان را زیرنظر می گرفتم وبا دقت یادداشت می کردم.

نسلی هستیم که به دل کوچه می زدیم به همین دلیل می توانم مطالب مختلف را بنویسم، ناگفته نماند که کتابخوان هم نیستم اما صفحه حوادث را هر روز می خوانم تا از اتفاقات روز کشورم مطلع شوم،از صفحه حوادث می توانیم قصه های بسیاری بدست آوریم. به شدت به بخش حوادث روزنامه ها علاقمند هستم.

** چگونه از صفحه حوادث که روایت کننده داستان های تلخ است، به سریال های طنز می رسید؟

نگاه به تلخ ترین موضوعات هم می توان نگاه طنزگونه داشت، بطور مثال فیلم مرد عوضی با بازی پرویز پرستویی که در ژانر طنز ساخته شده بود را من با داستانی کاملا جدی هم دیده ام،به هر موضوعی می توان از زوایه های متفاوت نگاه کرد.

تلخ ترین اتفاقاتی که یک روز پیش می آید، در زمان های آینده می توان از آن به عنوان طنزترین حوادث یاد کرد چرا که در آن لحظه صحنه تلخی محسوب می شد اما پس از گذشت مدت زمانی دیگر خنده دار می شود. بطور مثال هر زمان که پدرم من را کتک می زد، در همان لحظه نمی خندیدم و این اتفاق برایم خوش آیند نبود اما با گذشت مدت زمان بسیاری از این ماجراها، برایم خنده دار است.

**آقای مسعودی حالا که به خاطرات پدرتان اشاره کردید، می خواستم بدانم آیا این خاطرات، واقعی است؟

بله این خاطرات واقعی است، در زمان ما گفت و گوی تمدن ها وجود نداشت، از سوی دیگرتعداد فرزندان آنقدرزیاد بود که پدر خانواده فرصت نمی کرد با همه بصورت ملایم صحبت کند.

پدرم در آن زمان یکی از فرزندان یعنی من که تنها پسر خانواده بودم را کتک می زد تا درس عبرتی برای سایرین شود. در آن زمان آنقدر بد کتک می خوردم که همه محله عبرت می گرفتند.

یک مطلبی را خواندم که می گفت اگر فرزندتان کاری اشتباه انجام داد، او را در آغوش بگیرید و با او حرف بزنید با خودم گفتم اگر پدرم می خواست اینگونه با ما برخورد کند باید مثل یک کانگارو کیسه درست می کرد تا بتواند بچه ها را در آغوش بگیرد!

یک مطلبی را خواندم که می گفت اگر فرزندتان کاری اشتباه انجام داد، او را در آغوش بگیرید و با او حرف بزنید با خودم گفتم اگر پدرم می خواست اینگونه با ما برخورد کند باید مثل یک کانگارو کیسه درست می کرد تا بتواند بچه ها را در آغوش بگیرد

البته ناگفته نماند که شیطنت های من هم بسیار بود. سال سوم دبیرستان که مدرسه می رفتم، آدرس خانه مان را به مدرسه اشتباه گفتم. در آن زمان هر وقت که مدیر و ناظم مدرسه با دانش آموزان به مشکل برمی خوردند، نامه ای را به منزل دانش آموز می فرستادند تا والدینش به مدرسه بیایند. من در آن زمان آدرس یک خانه ای را که می دانستم کسی در آن زندگی نمی کند را به عنوان خانه خودمان به مدرسه دادم، پس از گذشت یک ماه از سال تحصیلی پدرم تعجب کرد که چرا از مدرسه نامه ای برایش فرستاده نشده و واقعا خوشحال بود که در این سال پدرم را نخواسته بودند تا اینکه یک خانواده در خانه آدرس اشتباهی من ساکن شد و مدرسه فهمید که آدرس من اشتباه بوده و در نهایت پدرم متوجه شد که در چند ماهه گذشته گول خورده بود اما در نهایت می توانم بگویم کتک زدن برای پدرم و کتک خوردن برای من عادت شده بود.

خاطره ای دیگری از پدرم به یاد دارم، در زمان های گذشته خانه ها حیات داشتند و پنجره ها به سمت حیاط باز می شد، همیشه از پنجره روی سقف پیکان پدرم می پریدم و از پشت بام فرار می کردم. یک روز که پدرم از شیطنت های من بسیار عصبانی شده بود، دنبال من دوید، من هم مثل همیشه می خواستم از سقف ماشین به پشت بام بروم اما متاسفانه ماشین در حیاط نبود، اولین چیزی که دست پدرم رسید بیل بود که با تمام قدرت به سمت من پرتاب کرد، من جا خالی دادم و بیل به دیوار که برخورد کرد و به سه تکه تبدیل شد. یک لحظه پدرم به خودش آمد و متوجه شد که اگر بیل به من می خورد چه اتفاقی برایم می افتد، پدرم به سمت حرم امام رضا زانو زد و خداروشکر کرد که بیل با من برخورد نکرد.

از دوران نوجوانی به ادبیات علاقه بسیاری داشتم به همین دلیل روزنامه کیهان کودکان را می خریدم و تمام مطالبش را می خواندم. متاسفانه در کشور ما استعدادیابی نمی کنند

** با وجود تمام شیطنت هایی که از دوران کودکی و نوجوانی خود تعریف کرده اید، چطور به سمت نویسندگی رفتید؟

از دوران نوجوانی به ادبیات علاقه بسیاری داشتم به همین دلیل روزنامه کیهان کودکان را می خریدم و تمام مطالبش را می خواندم. متاسفانه در کشور ما استعدادیابی نمی کنند،در سایر کشورها مانند فرانسه یک سری معلم هستند که کارشان استعدادیابی کودکان است و به آنها می گویند که در چه حوزه ای فعالیت کنند تا موفق شوند.

از کودکی به ورزش علاقه بسیاری داشتم، پدرم می ترسید که من را در باشگاه های رزمی ثبت نام کند چرا که فکر می کرد اگر یک ورزش رزمی را یاد بگیرم، دیگر نمی تواند شیطنت های من را کنترل کند. از همان دوران نوجوانی به ادبیات و قصه هم علاقه بسیاری داشتم اما پدرم فکر می کرد باید ریاضی و شیمی بخوانم.

** کار نویسندگی را از چه زمانی و چگونه آغاز کردید؟

زمانی که مجموعه ساعت خوش پخش می شد، از یک قسمت هایی برای خودم آیتم می نوشتم، در آن زمان نزدیک به صد آیتم نوشتم که در هفته نامه سینما یک مصاحبه از ارژنگ امیرفضلی، نصرالله رادش، داوود اسدی و نادرسلیمانی خواندم که خبرنگار از آنها پرسیده بود اگر جوان با استعدادی وجود داشته باشد، آیا به او مجال نوشتن می دهی و پاسخ آنها مثبت بود.

اردیبهشت سال 1374 بود که این مصاحبه را خواندم، روز بعدش به تهران آمدم و چون فکر می کردم تمام برنامه های تلویزیونی در صدا و سیما ضبط می شود با تمام آیتم هایی که نوشتم، به سمت این سازمان رفتم و آنجا بود که متوجه شدم محل فیلمبرداری همه فیلم ها در صدا و سیما نیست!در نهایت بواسطه جستجوهای مختلف بالاخره توانستم که محل ضبط برنامه ساعت خوش را پیدا کنم.

فردای آن روز پیش مهران مدیری رفتم و 20 آیتم از نوشته هایم را به او دادم. روز بعد که به محل فیلمبرداری ساعت خوش رفتم، روی تخته وایت برد 8 آیتم از نوشته هایم را برای ضبط آن روز دیدم و 4 آیتم دیگر هم از صبح ضبط کرده بودند.

** با وجود همکاری قدیمی که با مهران مدیری دارید، چرا در دورهمی دعوت نشدید؟

نمی دانم برای خودم هم سوال بود که مهران مدیری چرا من را به این برنامه دعوت نکرد، می خواهم به مهران مدیری بگویم 260 برنامه اجرا شد پس چرا من به دورهمی دعوت نشدم؟!

با توجه به اینکه خاطرات بسیاری از همکاری با مهران مدیری به یاد دارم، فکر می کنم حضورم در دورهمی جالب می شد.

بطور مثال وقتی من به ساعت خوش رفتم در آن جمع بیشتر از همه افراد با امیر غفارمنش صمیمی شدم، امیر دو تا نصیحت به من کرد؛ یکی از آنها این بود که برای نویسندگی جامعه را خوب بشناس و حوادث روزنامه ها را خوب بخوانم. دیگراینکه وقتی به او گفتم که می خواهم در چند آیتم از مهران مدیری بازی کنم، به من گفت که همیشه در دید مهران مدیری باشم و من این توصیه را تا جایی رعایت کردم که وقتی به هرنقطه ای که نگاه می کرد، من در افقش نگاهش ایستاده بودم، انقدر این کار را تکرار کردم تا در نهایت یک روز خود مدیری تعریف کرد که به هرجایی که نگاه می کنم، این بچه مشهدی آنجا وجود دارد.

بنظرم استانداردترین مدل استندآپ هم از نظر نوع گفتار وهم از نظر متن در کار مهران مدیری وجود دارد. مدیری تیم نویسندگی بسیار قوی، خوش فکر و با ذوقی دارد که متن های جالبی برای او می نویسند. اجرای مهران مدیری بی نظیر است

** نظرتان درباره استندآپ مهران مدیری در برنامه دورهمی چیست؟

بسیار عالی است، بنظرم استانداردترین مدل استندآپ هم از نظر نوع گفتار وهم از نظر متن در کار مهران مدیری وجود دارد. مدیری تیم نویسندگی بسیار قوی، خوش فکر و با ذوقی دارد که متن های جالبی برای او می نویسند. اجرای مهران مدیری بی نظیر است. خود من واقعا بعضی شب ها انقدر به اجرای مدیری می خندیدم که خودم باور نمی کنم.

** چطور شد که کمدی را برای نویسندگی انتخاب کردید؟

از همان اول هم شوخ بودم و می گفتم و می خندیدم و آدم جدی نبودم و نیستم. هنوز کودک درونم را فعال نگه داشتم.

** با توجه به اینکه فعالیت هنری شما از نویسندگی آغاز شد،در حال حاضر اگر بخواهید از میان نویسندگی و بازیگری یکی را انتخاب کنید شما کدام را ترجیح می دهید؟

نویسندگی را بسیار بیشتر از بازیگری دوست دارم. درحال حاضر پیشنهادهای بسیاری برای بازیگری دارم اما ترجیح می دهم که یک دفتر نویسندگی راه بیندازم و چند جوان با استعداد را دور خودم جمع کنم تا با همکاری یکدیگر بتوانیم چند سریال را همزمان پیش ببریم.

نویسندگی را بیشتر از قبل دوست دارم. نویسندگی تخصص اصلی من است و بنظرم از بازیگری بسیار سخت تراست و اگر قرار باشد یکی را انتخاب کنم، بی شک به کار نویسندگی ادامه می دهم چرا که دیگر به دنبال شهرت نیستم، شاید اگر در سن بیست و دو سه سالگی بودم به این شهرت علاقه داشتم. هنگامی که به خندوانه وارد شدم، تجربه های بسیاری داشتم به همین دلیل هرگز به شهرت فکر نمی کردم.

** از جالب ترین خاطراتتان لطفا یک مورد را تعریف کنید.

در دوران جوانی که در مشهد زندگی می کردم وقتی دو نفر بهم خیره می شدند، دعوا سر می گرفت. سه برادر در محله ما زندگی می کردند که در مدت 4 سال حداقل 20 مرتبه به همین مدل باهم دعوا می کردیم. یعنی از دور همدیگر را نگاه می کردیم، هرچه بهم نزدیک می شدیم نگاه ها عصبی تر می شد و ناگهان دعوای شدیدی به راه می افتاد.

** به عنوان سوال آخر، با توجه به اینکه دانشگاه آزاد اسلامی در شهرهای مختلف واحدهای تحصیلی ایجاد کرده است، این دانشگاه چقدر در ارتقای سطح فرهنگ و هنر در جامعه تأثیرگذار بوده است؟

در حال حاضر بهترین بازیگران و عوامل فیلمسازی از فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد اسلامی هستند. بااطمینان می گویم 90 درصد از بهترین فیلمسازان و طراحان صحنه ای که می شناسم، از فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد اسلامی هستند. امیدوارم در آینده تصویربرداری خبرگزاری ایسکانیوز هم به کشف استعدادهای جدید کمک کند.

از: نازنین میرزایی

کد خبر: 947494

وب گردی

وب گردی