خرمشهر را خدا آزاد کرد

"شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید، خرمشهر، شهر خون، آزاد شد.» این جمله ای است که هیچ گاه از تاریخ هشت سال دفاع مقدس پاک نمی شود. عباراتی که بوی حماسه می داد. بوی خون جوانانی که این شهر را پس از ۵۷۸ روز اشغال، از وجود بعثی ها آزاد کردند.

به گزارش خبرنگار ایسکانیوز پس ازگذشت روزهای تاریک وپردود واسارت، درسوم خرداد 1361 شهرازاشغال درآمد وخرمشهرشد شهرنخل های سوخته، نخل های بی سر... اکنون 36سال از روزهای حماسه و خون، خونین شهر می گذرد ،اما یاد آن روزگاران هنوز زنده است. یاد مقاومت مردمی که تا پای جان پیش رفتند اما ذره ای از خاک این مرزو بوم را به دشمن ندادند.

«فتح خرمشهر،اتفاقی عظیم وفراموش نشدنی درتاریخ کشورماست وهیچ گاه نه تنها ازذهن خانواده هایی چون ما که فرزندانشان را دراین حماسه ازدست دادند پاک نخواهد شد بلکه برای ملت ایران نیزفراموش نشدنی نیست.»

این را مادرشهید قاسم ساغرچی می گوید وادامه می دهد: خرمشهر شهری به وسعت تمام ایران و برابر با تمام‌ ارزش‌هایی است که شهیدانمان برای پایداری از آن خون پاک خود را نثارکردند ونوجوان من نیز یکی از همین سرو قامتان بود که برای آزادی خرمشهر مردانه جنگید تا به فیض شهادت رسید.

مادربا دست های چروکیده اش اشک هایش را پاک می کند ومی گوید:هنوز 17 سالش تمام نشده بود که شهید شد.هیچ وقت گمان نمی کردم زود ازکنارم برود.نذرامامزاده قاسم (ع) در یکی از روستاهای همدان بود .بچه دارنمی شدیم وبه نیت آن امامزاده نامش را قاسم گذاشتیم.

مادر درباره چگونگی حضور فرزندش درجبهه هم می گوید: بدون اینکه به من و پدرش بگوید به جبهه رفت انگار آدم این دنیا نبود و راضی به ماندن نبود خیلی سختگیری کردم تا نرود اما یک روز ساکش را بست و رفت...

گریه امانش نمی دهد، با یادآوری خاظرات آخرین مرخصی قاسم می گوید: نیمه های شب بود که احساس کردم کسی صورتم را بوسید بیدار شدم دیدم قاسم است. گفت می روم و زود بر می گردم . رفت. برنگشت.

مادر در ادامه به سجایای اخلاقی فرزندش اشاره کرده و می گوید:«قاسم نمازخوان بود.همیشه با هم به نمازجمعه می رفتیم .یک روز گفت مادرپایت درد می کند نماز جمعه نیا .دلخورشدم گفتم مادراگرخجالت می کشی با من راه بیایی تو تنها برو و من هم تنها می روم. آمد دست وصورتم را بوسید وعذرخواهی کرد.آخرین روزی هم که برای مرخصی آمد با هم رفتیم نماز جمعه دیر شده بود اذان را گفته بودند گفتم قاسم تو برو به نماز برس من با این پا نمی توانم .بغلم کرد تا جلوی درمسجد من را برد.

جمعه به دنیا آمد و روز جمعه هم شهید شد

مادرهم چنین درباره چگونگی شهادت قاسم می گوید: مدتی بود که از قاسم بی خبربودم 2 بچه کوچک داشتم یکی شیرخواره و دیگر مدرسه ای بود .بچه ها را برداشتم وراهی خرمشهر شدم غافل از اینکه همان روز قاسم درخرمشهرشهید شده است من زمانی به تهران رسیدم که 3 روز بود قاسم را به خاک سپرده بودند. روز جمعه به دنیا آمد و روز جمعه هم شهید شد.

شهید قاسم ساغرچی 10 اردیبهشت 1361 درعملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

زهره حاجیان

700

کد خبر: 951474

وب گردی

وب گردی