دکتر محمدرضا یزدیان عضو هیئت علمی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم در گفت و گوی تفصیلی با خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز در خصوص جامعه ی دانشگاهی و معضلات روز کشور به ایراد سخن پرداخت.
متن گفتگوی دکتر یزدیان به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
تغییر و تحولات دانشگاه آزاد را چطور ارزیابی میکنید؟
هر سازمان و مجموعهای یک فرصتها و تهدیداتی دارد. دانشگاه آزاد هم از این امر مستنثنی نیست. این مجموعهها را باید کنار همدیگر دید و نگاه تفکیکی و جزیرهای خیلی ما را به جایی نمیرساند. مسائل و مشکلات را باید در یک چارچوب بزرگتر و کلانتر ببینیم و از کلی به جزیی حرکت کنیم تا بهتر به نتیجه برسیم.
این مشکلات کلی که معتقدید باید فراتر از دانشگاه آزاد حل شود چیست؟
آموزش عالی ما چندان متناسب با نیازهای کشور حرکت نمیکند مثل خیلی از بخشها، سازمانها و وزارتخانهها که به صورت جزیرهای عمل میکنند و حرکتشان چندان مرتبط با حرکت کلی کشور و هماهنگ با بخشهای دیگر و هدفگذاریهای کلان آنها منطبق بر نیاز روز جامعه نیست.
حرکت آموزش عالی مهارت محور نیست. ریاستجمهوری هم به این نکته اشاره داشتند که الان فارغالتحصیلان ما، مثلا در مقطع دبیرستان، مهارتهای لازم را کسب نمیکنند بعد در دانشگاه هم سطح مدرک بالاتر میرود، دانشجویان فارغالتحصیل میشوند اما مهارتهای لازم برای پاسخگویی به نیاز جامعه را کسب نمیکنند و این مشکل نیروی انسانی ما است. جوان ما این مهارتها را کجا باید کسب کند؟ مهارتهای مربوط به زندگی فردی، خانوادگی، کارآفرینی و کاریابی، مهارتهای ارتباطی، اینکه با خودش و خالقش، خانوادهاش، بازار کار و در کل با جامعه بتواند ارتباط درست و سالمی برقرار کند. اینها را یاد نمیگیرد. چرا؟ چون سیستم آموزشی ما فاقد برنامهای برای آموزش این مهارتهاست. نه درست تشخیص میدهد و نه در صورت تشخیص، درست آموزش میدهد.
در بحث کارآفرینی و تولید میبینیم نیروی انسانی ما نیروی مولد نیست، بیشتر مصرفکننده بار میآید. یعنی به جای اینکه بتواند کارآفرینی کند، یک کالا یا یک فکر یا یک محصول علمی را تولید کند، مصرف کننده است. درحالیکه ما بیش از مصرف، نیاز به تولید داریم. همه اینها نیاز به فرهنگسازی دارد.
با وجود نهی بزرگان از جمله رهبرانقلاب از مصرفگرایی چرا همچنان مصرف ما بیشتر از تولید است؟
مصرفزدگی و مصرفگرایی چیزی است که از 40 سال قبل، از رژیم گذشته به ارث بردیم و نتوانستیم ساختارش را تغییر دهیم. ما وارث یک دولت و یک سیستم اداری بودیم که با مصرف هماهنگ بوده است نه تولید. یک سیستم تک محصولی که نفت را بفروشیم، ثروتهای ملی را خام بفروشیم، پولش را بگیریم و بعد کالاهای موردنیاز را وارد کنیم و مصرف کنیم. این چیزی است که از رژیم گذشته به ما ارث رسیده و متاسفانه نتوانستیم این ساختار را بعد از 4 دهه تغییر دهیم.
ابتدای انقلاب، 4 سال دانشگاهها را تعطیل کردیم. من آن موقع دانشجو بودم. انقلاب فرهنگی شد، البته این کار لازم بود چون گروهکها در دانشگاهها نفوذ کرده بودند. به هرحال یک تغییر و تحولاتی ایجاد شد اما نتوانستیم آن را به صورت بنیادین در جامعه نهادینه کنیم و به تمام سازمانها، بخشها و وزارتخانهها تسری دهیم. میبینید که الان هم بعد از 4 دهه، معاون رییسجمهور لزوم تحول اداری را مطرح میکند. درواقع سیستم اداری ما یک سیستم پاسخگو به شکلی که رضایت مردم را به دنبال داشته باشد نیست. یک سیستم تولیدکننده نارضایتی است.
نیروی انسانی کشور ما در بزنگاههای مختلف نشان داده استعداد و توان بالای تولید در زمینههای مختلف را داراست. دلیل عدم استفاده کامل از این ظرفیت چیست؟
بچههای ما استعداد خوبی دارند اما ما یک مشکل بزرگ دیگری داریم. از نظر من به عنوان یک فیزیولوژیست این مشکل مرتبط است با جوامعی که سطح استرس و هیجانات آنها بالاست و رسانهها نیز به آن دامن میزنند. این جوامع معمولا به حاشیه رانده میشوند یعنی از متن مسائل جدی دور میشوند و به اصطلاح جای متن و حاشیه عوض میشود. میبینید که در بخشهای مختلف حاشیهها پررنگتر از متن مسائل است. مثلا فوتبال ما خیلی پرحاشیه است. اقتصاد پر حاشیه است یعنی به جای پرداختن به مسائل جدی و اساسی مثل بهینهسازی تولید و مصرف، در حاشیه حرکت میکنیم.
سیاست ما پر حاشیه است مثلا و متاسفانه هنوز روسایجمهور ما بعد از 2 سال، 4 سال، 6 سال انتخاب شدن، هنوز در فصای تبلیغاتی و انتخاباتی سیر میکنند. نوع رویکردها و صحبتهایشان با مردم حاکی از این است که هنوز از فضای تبلیغاتی انتخاباتی خارج نشدهاند در حالیکه هیچ جای دنیا چنین چیزی مرسوم نیست. معمولا وقتی انتخابات تمام میشود افراد از این فضا خارج شده و به کار و به مسائل جدی میپردازند. این خارج نشدن از فضای مقطعی و هیجانی انتخابات از ویژگیهای یک جامعه پر استرس است. باید ببینیم چرا اینقدر سطح استرس ما بالاست؟ چرا مسئولین ما اینقدر استرس دارند که هنوز در حال و هوای هیجانی و فضاهای انتخاباتی هستند و نمیتوانند به مسائل جدی بپردازند؟
حتی فرهنگ ما هم پر از حاشیه است. سبک زندگی، ازدواج، خانوادهداری، همه پر از حاشیه است و این یعنی برای یکدیگر منبع استرس شدهایم و تلاشی هم برای پایین آوردن آن نمیکنیم.
منبع تزریق این استرس چیست و کجاست؟
یکی از منابع تزریق این استرس بلاتکلیفی است. اگر ما تکلیفمان را با خودمان بدانیم آرامش پیدا میکنیم. به عنوان مثال چندوقت بود که در مسائل اقتصادی تمام نگاه ما به این بود که مثلا آقای ترامپ بالاخره از برجام خارج میشود یا نمیشود؟ من به این صورت مسئله نقد دارم. ما نمیبایست مسائل مملکت را گره بزنیم به تصمیم یک آدمی در آن طرف مرز که میخواهد در برجام بماند یا نماند!؟ برنامهریزی ما باید آنقدر دقیق و درست باشد که نیازی به آن تصمیم نداشته باشیم. برفرض من میخواهم یک معامله کوچک انجام بدهم جالب است که طرف معامله میگوید "صبر کن ببینیم بعد از 22 اردیبهشت چه میشود!"
این ویژگی یک جامعه مستقل نیست. ما ادعای استقلال میکنیم ولی در عمل، نگاهمان به چیست؟ بعد از 4 دهه نتوانستهایم وابستگی به ارزی مثل دلار را کم و یا قطع کنیم و تصمیمات خود را به آدمی آنطرف مرزها گره نزنیم. استقلال یک مولفههایی دارد. وقتی دم از استقلال میزنیم بایستی مولفهها را هم داشته باشیم. ما باید نگاه به درون داشته باشیم. البته تعامل با خارج باید بسیار قوی باشد ولی به صورت مستقل و با نگاه به توانمندیهای داخلی.
به گفته برخی مسئولین مشکل اصلی کشور ما تحریمها بوده ما را ناگزیر از وابسته شدن به تصمیمات کشورهای تحریمکننده کرده است. چگونه میتوان از این سد رد شد؟
آنطور که کارشناسان میگویند دو کشور هستند که اگر به فرض مرزهایشان را هم کاملا ببندند باز هم میتوانند بطور مستقل و بدون نیاز به خارج زندگی کنند. یکی از این کشورها ایران است. ایران مملکتی است که در قرون و اعصار مختلف این وضعیت را تجربه کرده است. در دوره صفویه نه نفت داشتیم و نه گاز ولی صنعت نساجی داشتیم. با همین اقتصاد کشاورزی اما با مدیریت درونگرا ابرقدرت منطقه بودیم. تازه ما مدیریت آنها را هم قبول نداریم. میگوییم آنها طاغوت بودند. حالا که ما طاغوت نیستیم و یاقوت هستیم چرا حداقل مثل آنها نیستیم؟
امام خمینی(ره) میفرمود کشاورزی محور استقلال است ولی ما مسئولینی داریم که وقتی عملکردشان را بررسی میکنید میبینید به کشاورزی اعتقاد ندارند. الان سه هفته است در کشور بارندگی میشود ولی هنوز مسئول مربوطه دم از خشکسالی میزند. باران آمده، سیل زندگی و دام و رمه مردم را برده ولی ما عرضه نداریم جمعش کنیم. عرضه نداریم این منابع آب را مدیریت کنیم بعد میگوییم خشکسالی است. خشکسالی که در ایران مسئله جدیدی نیست.
پس به نظر شما مشکل اصلی مربوط به منابع نیست بلکه مربوط به مدیریت آن منابع است.
بله، به عنوان مثال وقتی نتوانستیم منابع آب را مدیریت کنیم دریاچه ارومیه طی عملکرد 5- 4 دولت به تدریج خشک میشود، بعد میخواهیم از آن استفاده سیاسی کنیم و همه تقصیرها را بیندازیم گردن یک دولت که قبولش نداریم. بله، آن دولت هم به سهم خودش مقصر بوده اما چرا سیاسی برخورد میکنیم؟ بیایید با واقعیت درست روبرو شویم. تمام دولتها در خشک شدن دریاچه ارومیه مقصر هستند، هرکدام به سهم خودشان.
یکبار سال 67 جهت نمونهبرداری برای سردشت به آنجا رفتم. آب آبیرنگ زیبای دریاچه موج میزد. چند سال پیش که رفتم تا چشم کار میکرد خشکی بود. از مردم منطقه درباره علتش سوال کردم. گفتند حدود 20 سد روی دریاچه ارومیه زده شده است. به تدریج از دولت سازندگی شروع شده تا دولتهای بعدی و حق آبه ارومیه را گرفتند.
حالا سوال این است که با آن حقآبه چه کردند؟ باغات سیب و میوه را گسترش دادند. تولید میوه چند برابر شده اما زمانی که این میوهها میرسد زیر درخت میرسد و میگندد. حق آبه دریاچه را گرفتیم و به زمینهای کشاورزی دادیم اما برای محصولاتش و صدور آنها فکری نکردیم. این چه مدیریتی است؟ آیا منابع ایراد دارد یا این مدیریت؟
منابع که وجود دارد. این مملکت از زمان داریوش و کوروش کبیر هم همینطوری بوده است. چطور آنها زندگی کردند و نصف دنیا را با همین اقتصاد کشاورزی اداره کردند؟ درواقع آنها مدیرانی قوی بودند. چندین ملت را با همین وضع و در همین سرزمین نیمه خشک اداره میکردند.
آیا این مشکلات در حوزه مدیریت منابع انسانی هم وجود دارد؟
منابع انسانی ما هم به همین صورت است. امام فرمود دانشگاه کارخانه انسانسازی است. این کارخانه انسانسازی باید چکار کند تا آدمها را بسازد؟ باید به آنها مهارت یاد بدهد. مهارت ارتباط با خود، با خدای خود، با خانواده، با بزرگتر و استاد، با جامعه، با محیط کسب و کار. آیا آموزش و پرورش این کار را کرده است؟ محصولی که تحویل دانشگاه میدهد تا چه حد مهارت دارد؟ بارها شده به دانشجویانم میگویم اصلا آموزشهای قبلی را فراموش کنید چون آنها توهم بوده است!
دانشجو را در آزمایشگاه امتحان میکنم. درباره قلب از آنها سوال میکنم. میگویم شما از دوره مدرسه تا هنگام ورود به دانشگاه، درباره قلب خیلی چیزها خواندهاید. بوسیله این مولاژ قلب و قلب یک حیوان چیزهایی را که یادگرفتهاید توضیح بدهید. خدا شاهد است 10 دقیقه هاج و واج قلب را میچرخانند و فقط نگاه میکنند. این یعنی دانشآموز مهارتی درباره آن یاد نگرفته است.
آموزش ما آزمون محور است، مهارت محور نیست. دانشآموز را برای آزمون و کنکور آماده میکنیم درحالیکه قرار نبوده این هدف آموزش ما باشد. قرار بوده به دانش آموز مهارت یاد بدهیم. ما احساس مسولیت میکنیم و تلاش میکنیم در دانشگاه برخی از مهارتها را به دانشجویان آموزش دهیم ولی یک نفر و دو نفر و چند نفر کافی نیست. تا سیستماتیک نباشد فایده ندارد.
ما به وجود افرادی مانند ابوریحان بیرونی، ابن سینا و رازی افتخار میکنیم اما در این دوره هزاران ابن سینا و هزاران ابوریحان میخواهیم. یکدانهاش دردی از ما دوا نمیکند. اگر این توانمندی را نداشته باشیم که در دانشگاههایمان هزاران نفر مثل شهید چمران تربیت کنیم، هزاران نفر مثل ابن سینا در پزشکی و در فلسفه و غیره تربیت کنیم نمیتوانیم در دنیا پیشرفت کنیم. در سیستم موجود توان تربیت و معرفی همان یک دانشمند را هم نداریم که در تراز ابوعلی سینا برای امروز باشد. این به معنای عقیم بودن سیستم آموزشی ماست.
ولی مسئولین مختلف از جمله مسئولین آموزشی قولهایی برای ایجاد تحول در نظام آموزشی دادهاند.
شعار بس است. با شعار کار پیش نمیرود. افراد اهل کار و عمل میخواهیم تا مرد و مردانه پای حرفی که میزنند بایستند و به آن عمل کنند. متاسفانه چنین مدیران و مسئولینی کم داریم. حرفها براساس خوشآمد یک عده گفته میشود و بیشتر جنبههای سیاسی را درنظر میگیرند نها آها اااااشتلتلتناراو بعد در عمل به دنبال منافع خودشان هستند. ما آدمهایی میخواهیم که به منافع نظام و کشور و به منافع مردم فکر کنند.
ما در این مسیر هنوز به یکسری مسائل اساسی نرسیدهایم. به عنوان مثال عدالت را که جزو اصول دین ماست رها کردیم. وقتی شما اصل دین را رها میکنید در فرعیاتش هم اصلا موفق نمیشوید. عدالت آموزشی، عدالت فرهنگی و عدالت در مقابل قانون. عدالت خیلی سادهتر از این حرفهاست و به نفع همه هم هست. باید تعریف ما از نفع و ضرر هم درست بشود. نفع انسان به این نیست که شبه ثروتمند شود. نفع آدمها در این است که با کار و تلاش و کوشش، طی یک فرآیند درست ثروتمند شوند نه یک شبه. پس اگر برنامهریزی کردید برای جلوگیری از ثروتهای بادآورده، این روند اشتباه کند شده و درست میشود.
شما عدالت مالیاتی را درنظر بگیرید. الان مالیات مرا با مالیات یک آدم مولتی میلیاردر مقایسه کنید. ببینید منِ معلم با 5- 4 میلیون حقوق بیشتر مالیات میدهم یا او؟ سوال بنده به عنوان یک استاد دانشگاه این است که عدالت مالیاتی کجاست؟ عدالت روشن است از من عادلانه مالیات بگیرید و از صاحبان ثروتهای بادآورده که یک شبه به خاطر جابجایی قیمت ارز صاحب ثروتهای میلیاردی میشوند هم مالیات بگیرید. اگر از آنها مالیات بگیرید کنترل میشوند. در ملاقاتی که با آقای لاریجانی داشتیم همین را به ایشان گفتم. شما حقوق ما را با حقوق استاد دانشگاه دولتی مقایسه کنید. قابل مقایسه نیست. ما همان کار را انجام می دهیم حتی یک مقداری سنگینتر اما حقوقمان نصف اوست. او یک سری مزایا دارد که با آنها دریافتیاش دو برابر من میشود. البته مال او هم چیزی نیست و او هم در خط فقر یا زیر خط فقر است.
خط فقر شما به عنوان یک استاد کجاست؟
شما خط فقر را برای یک استاد باید طور دیگری تعریف کنید. خط فقر من این نیست که مثلا به نان شبم محتاج نباشم. من اگر نتوانم سالی 5 – 4 مقاله تولید کنم، نتوانم دو تا کنگره داخلی و خارجی بروم یا دو تا سفر علمی داشته باشم، دچار فقر هستم. فقر من اینطوری تعریف میشود. ممکن است نان شبم را داشته باشم ولی وقتی نگرش درستی نسبت به استاد و سطح فقر او وجود نداشته باشد کم کم به سمت فقر مطلق و محتاج شدن به نان شب هم میرود.
ابتدا بایستی نگرشها و رویکردها اصلاح شود. تفکرها اصلاح شود. اگر فکر اصلاح شد، عمل هم اصلاح میشود. مشکل ما این است که مسئولین و مدیران ما در سطوح مختلفِ خرد و کلان نگرشهای اشتباهی دارند. عدالت را به نفع طبقات خاصی معنا میکنند و همینطور فقر و ثروت را.
غیر از عدم کسب مهارت، عدم تناسب رشتههای دانشگاهی با نیاز جامعه را هم جزو مشکلات نظام آموزش عالی ذکر کردید. بیشتر توضیح دهید.
ما نیازسنجی نمیکنیم. مثلا به چه تعداد فارغالتحصیل علوم سیاسی نیاز داریم؟ چه تعداد فارغالتحصیل روانشناسی نیاز داریم؟ یا چه تعداد فارغالتحصیل پزشکی؟ باید بگویم سیستم آموزش پزشکی ما در حال حرکت به سمتی است که ممکن است ناچار شویم از پزشک هندی و بنگلادشی و پاکستانی استفاده کنیم. یک مدتی تربیت پزشک خیلی خوب بود. زمانی در دانشگاه آزاد قم 100 دانشجوی پزشکی میگرفتیم اما الان شده 25 نفر!
شاید اشباع شدهایم؟
اگر اشباع بود که حرفی نداشتم. بحث این است که شاید سیستم پزشکی ما نمیخواهد برای خودش رقیب اضافه کند. در علوم سیاسی چنین وضعیتی نیست چون نظامی وجود ندارد و مرتب دانشجو میگیرد و فارغالتحصیل بیرون میدهد. اما در پزشکی، نظام پزشکی داریم. مینشینند و برای اینکه بازار کار خودشان را حفظ کنند این تصمیمات را میگیرند. من این خطر را دوباره گوشزد میکنم که ممکن است طی 10 سال آینده مجددا برگردیم به شرایطی که پزشک خارجی را با آن آثار و تبعات فرهنگی به مملکت برگردانیم.
در واحد دانشگاه آزاد قم ظرفیت پذیرش دانشجو کاهش پیدا کرده درحالیکه پتانسیل تربیت پزشکی ما بیشتر شده است. اساتید خوبی داریم. دانشجوهای ما معمولا در امتحانات جامع علوم پایه میدرخشند و رتبههای خوبی میآوردند. ورودیهای خوب و مستعدی داریم که میتوانیم از این دانشجوها دو برابر ظرفیت بگیریم.
آیا این ظرفیت از دید مدیران دانشگاه آزاد پنهان مانده یا عوامل دیگری مانع از توسعه واحد مربوطه گردیده است؟
دانشگاه آزاد نقشی در تعیین ظرفیت ندارد و وزارت بهداشت تصمیم میگیرد. ممکن است ما نیاز بیشتری داشته باشیم. بطور خاص دانشگاه آزاد قم ظرفیتی بیش از 80 – 90 دانشجو دارد اما به این پتانسیل توجهی نمیشود. بعد از 30 سال آموزش پزشکی عمومی هنوز در بحث تربیت نیروهای متخصص در سطوح بالاتر وارد نشدهایم و 30 سال است در آموزش پزشکی عمومی درجا میزنیم. یعنی این ظرفیت را برای ما ایجاد نکردهاند و همیشه ممانعت میکنند از اینکه پیشرفت کنیم درحالیکه توانمندی ورود به آموزش رشتههای علوم پایه مثل آناتومی، فیزیولوژی، تشریح و .. را داریم که دانشجو تربیت کنیم.
اگر این کارها را انجام دهیم پزشکی عمومی ما هم تقویت خواهد شد. الان 30 سال است 4 تا رشته داریم: پزشکی عمومی، پرستاری، مامایی و علوم آزمایشگاهی. درحالیکه میتوانستیم رشتههایی مانند رادیولوژی، شنواییسنجی، هوشبری و مانند اینها را هم بگیریم. یا مثلا هنوز اجازه ندادهاند برای رشته پرستاری و مامایی ارشد بگیریم درحالیکه ظرفیت آن وجود دارد.
اگر ما به خاطر خدا حرکت میکردیم مثل اول انقلاب پیشرفت میکردیم. ما آن زمان جهاد سازندگی را داشتیم. جوانها -هرچند ناشیانه و بدون مهارت کافی – اما چون به خاطر خدا حرکت میکردند سریع نتیجه میگرفتند و صاحب مهارت میشدند. البته الان هم خوشبختانه به واسطه اردوهای جهادی جای امیدواری است.
راهکار نجات از وضع موجود را در چه میدانید؟
باید برگردیم به آن فرهنگ اول انقلاب. رهبری بارها به مسئولین فرمودند مسئولین دهه اول انقلاب سادهزیست بودند و اهل کار بودند. الان تجملگرا شدهاند و به دنبال اشرافیگری هستند. رهبری یک کلمه عجیبی را هم به کار بردند که اگر مسئولین ما به آن سمت حرکت کرده باشند وای به حال ما.
مسئولین اول انقلاب اینطوری نبودند. شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی که میگفت تشنه خدمتیم نه تشنه قدرت. الان وارونه شده و مسئولینی داریم که تشنه قدرت هستند نه تشنه خدمت. ما باید به آن فرهنگ برگردیم. اگر برگشتیم میتوانیم به تدوام انقلاب و نظام برخواسته از انقلاب امیدوار باشیم. اگر برنگردیم سیر قهقهرایی خواهیم داشت. خداوند هم با ما عقد اخوت نبسته که ما را در هر شرایطی حمایت میکند. اگر ما اراده کنیم وضعیت فعلی را اصلاح کنیم خداوند هم قطعا اراده میکند ما را حمایت کند وگرنه با ما تعارف ندارد. «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبدیلًا» و«لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَحْوِیلاً» سنت خداوند نه تبدیلپذیر است و نه تحویلپذیر.
باتوجه به شهریهای بودن سیستم دانشگاه آزاد که ظرفیت مدرکدهی بالایی را ایجاد کرده آیا این دانشگاه میتواند تغییری در فرهنگ مدرکگرایی جامعه ایجاد کند؟
ببینید مدرک گرایی یک بلیه عمومی است و مربوط به دانشگاه دولتی و آزاد نیست. مربوط به شهریه هم نیست. من اینجا به سهم خودم وقتی سر کلاس میروم به دانشجوها میگویم شما با هر انگیزه و هدفی که آمدهاید -چشم و همچشمی بوده یا غیره- مهم نیست. فعلا 4 سال در دانشگاه هستید. قبل و بعدش را کار نداشته باشید. این 4 سال را دریابید. درستان را بخوانید و چیزی را که قرار است به شما یاد داده شود خوب یاد بگیرید. اگر مهارت و سواد کافی داشتید پس از فارغالتحصیلی قطعا بیکار نمیمانید و الان فارغ التحصیلان ما همینطور هستند. کاری به واحدهای دیگر ندارم ولی در واحد قم تقریبا فارغالتحصیلان ما بیکار نمیمانند چون مهارت کافی را اینجا کسب میکنند و اگر اهل کار باشند در بازار کار جذب میشوند. اینطور نیست که دانشجو چون شهریه داده ما در هر شرایطی باها او کنار بیاییم. درواقع شهریه دانشجو را از مهارت و نمرهاش تفکیک کردیم. خدا را شکر در این واحد با وجود یکسری کمبودها و نقصها استاندارهای آموزشی را حفظ کردیم.
خبرنگار: حمیده سعیدمحمدی