نخبگان، تنها با امید به آینده در کشور می مانند

می گویند باید جلوی مهاجرت نخبگان گرفته شود و جلسه می گذارند. اگر نخبه بداند آینده اش تضمین شده است، پس از فارغ التحصیلی شغل دارد و امکانات لازم در اختیارش گذاشته می شود هیچ وقت فکر خارج از کشور رفتن هم به ذهنش خطور نمی کند. نخبگان تنها با امید به آینده در کشور می مانند.

به گزارش خبرنگار دانشگاه ایسکانیوز، فرقی نمی کند که داخل کشور باشند یا ساکن کشورهای اروپایی، بسیاری از افراد هستند که با شنیدن کلمه «فرار مغزها» بلافاصله به یاد کشور ما می افتند. آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد. چندی پیش شایعه شد که صندوق بین المللی پول در گزارشی اعلام کرده است شرایط ایران در زمینه فرار مغزها مطلوب نیست و از وضعیت بدی برخوردار است. به دنبال این موضوع، معاونت علمی و فناوری سایت جمهوری اعلام کرد این گزارش کذب است؛ زیرا صندوق بین المللی پول هیچ گزارشی در سال ۲۰۰۹ در این زمینه منتشر نکرده است و استناد به چنین گزارشی تنها یک حرکت ژورنالیستی است.

از طرفی دیگر گزارش هایی در سال 94 در کمیسیون علمی و فناوری شورای انقلاب فرهنگی و پژوهش‌ها انجام شده و نتایج آن نشان می دهد حدود 1.8 میلیون نفر از ایرانیان تمایل دارند به خارج از کشور مهاجرت کنند؛ حتی 400 نفر آن‌ها نیز اعلام کرده اند که برای این مهاجرت، برنامه ریزی های لازم را انجام داده اند.

شاید پیش خودتان فکر کنید که 1.8 میلیون نفر می خواستند در سال 94 از کشور خارج شوند، در حال حاضر چند نفر در کشور در صورت داشتن شرایط کافی ترجیح می دهند به خارج از کشور مهاجرت کنند؟ چه دلایلی باعث می شود دانشجویان بخواهند در کشوری بیگانه درس بخوانند؟ چرا دانشجویان ما ترجیح دهند به جای اینکه برای رسیدن به دانشگاه های برتر داخل کشور تلاش کنند، پول های نجومی بپردازند و در دانشگاه های خارجی که رتبه علمی چندان بالایی هم ندارند به تحصیل بپردازند؟ حتما از خودتان می پرسید مگر تحصیل در دانشگاه های خارج چقدر پول می خواهد که از آن به عنوان هزینه نجومی یاد کرده ایم؟ فقط کافی است اینجا کلیک کنید و گزارش میدانی ایسکانیوز از یک مرکز اعزام دانشجو را بخوانید، آن وقت شاید تعجب نکنید که ما 591 میلیون تومان را هزینه نجومی بخوانیم!

ظهر یک روز تابستانی؛ حوالی میدان فردوسی

نمی دانم این روزها گذرتان به میدان فردوسی و حوالی آن افتاده است یا نه؛ اما اگر از کنار صرافی هایی که جای قیمت دلار و ارزشان را خالی گذاشته اند بگذرید و وارد خیابان موسوی شوید؛ ساختمان چند طبقه سفید رنگی را می بینید که سردر آن نوشته شده است؛ «سازمان امور دانشجویان». سازمانی که در تابستان کم رفت و آمد تر است، این را من نمی گویم، راننده تاکسی که مقابل این سازمان ایستاده می گوید. چند دقیقه ای از رسیدنم نمی گذرد که از من می پرسد: « تاکسی دربست نمی خواهی؟» پاسخ می دهم: «نه فعلا نمی خواهم جایی بروم.» دستی به محاسن اش می کشد و می گوید: «برو داخل ساختمان و کارت را انجام بده، بعد هرجایی خواستی با قیمت کمتر از اسنپ می روم.» به برگه هایی که در دستم است اشاره می کنم و می گویم: «برای انجام کار تحقیقاتی آمده ام.»

گویی گرمی هوا و نداشتن مسافر حوصله پیرمرد را سر برده، از من می خواهد روی یک پله مقابل سازمان بنشینم، می پرسد: « چه تحقیقی انجام می دهی دخترم؟» درحالی که باگوشه چشم عبور و مرور در ورودی را زیر نظر دارم، می گویم: «می خواهم از دانشجویان بپرسم چرا می خواهند برای تحصیل به خارج از کشور بروند؟» اخمی می کند و با صدای نه چندان آرامی می گوید: «چرا از من نمی پرسی، من فوق دیپلم حسابداری دارم. آن زمان حتی تعداد کمی از افراد دیپلم می‌گرفتند. الان همه لیسانس یا فوق لیسانس دارند؛ اما بیکار هستند یا شغل دیگری دارند. پسر بزرگ من فوق لیسانس عمران است اما در اسنپ کار می کند!»

آب دهانش را قورت می دهد و ادامه می دهد: «تو روخدا شما جواب مرا بده، زمانی که فوق لیسانس بگیری اما نتوانی شغلی مرتبط با رشته تحصیلی ات داشته باشی چه حالی می شوی؟ دل و دماغ کار کردن در شغلی که به آن علاقه مند نیستی را داری دخترم؟ در صورتی که شرایطش را داشته باشی نمی‌خواهی به جایی بروی که همه امکانات برایت فراهم شده باشد؟»

حرف هایش مانند صحبت سایر افرادی است که امروزه از گوشه و کنار جامعه شنیده می شود، کسانی که می گویند «ایران دیگر جای ماندن نیست» لبخند می‌‌زنم و می‌گویم: «من مرتبط با شغلم کار نمی کنم، به رشته ام علاقه مند بودم اما اگر به عقب باز می گشتم، قطعا علاقه اولم یعنی حوزه رسانه را برای ادامه تحصیل انتخاب می کردم. بعد شما که در گذشته از اقشار تحصیل کرده بودید، چرا به خارج از کشور نرفتید؟ حاضرید فرزندتان به خارج از کشور برود، درکشوری بیگانه پروژه داشته باشد در حالی که کشور نیازمند فعالیت جوانانی مانند پسر شماست؟»

می گوید: «در این صورت امثال پسر من می تواند به کشورش خدمت کند اگر هر کسی درجای خودش باشد. وقتی جای پسر من را یک آقازاده گرفته باشد، پسر من جای یک نفر را می گیرد؛ اما در خارج از کشور هر کسی سرجای خودش است، کاش در کشور ما هم شرایط اینطور بود.»

نخبگان تنها با امید به آینده در کشور می مانند

شهرزاد فارغ التحصیل یکی از رشته های فنی مهندسی است، زمانی که می فهمد خبرنگار هستم می گوید اسمم واقعی و رشته تحصیلی ام را ننویس، چند سالی است که می خواهد برای تحصیل خارج از کشور برود؛ اما هر بار چیزی مانعش شده، می گوید: «تصمیم داشتم در خارج از کشور تحصیل کنم اما از زندگی کردن در غربت می ترسیدم. پدرم همیشه موافق رفتن من بود و می گفت که آینده بهتری در انتظارم خواهد بود. چند سالی از فوت پدرم میگذرد، الان منظورش را می فهمم.»

لبخند تلخی می زند و ادامه می دهد: « یکی را به من معرفی کنید که در این روزها بداند سال دیگر چه شرایطی خواهد داشت؟ زمانی که شب می خوابیم و صبح می بینیم قیمت همه چیز چند برابر شده، می توانی برای فردای خودت برنامه داشته باشی؟ می توانی مطمئن باشی زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدیدمرتبط با رشته تحصیلی‌ات کار کنی؟»
به ساعتش نگاهی می اندازد، می گوید: « می گویند باید جلوی مهاجرت نخبگان گرفته شود، جلسه می گذارند، من می گویم اگر نخبه بداند آینده اش تضمین شده است، پس از فارغ التحصیلی شغل دارد، امکانات لازم در اختیارش گذاشته می شود، هیچ وقت ترجیح نمی دهد در کشوری بیگانه تحصیل کند، نخبگان تنها با امید به آینده در کشور می مانند.»

ارزش بیشتری برای شخصیت های علمی کشورمان قائل شویم

نامش حامد است، موهای بافته شده اش توجه هر کسی را جلب می کند مخصوصا دستبندهای رنگی که دور مچ دستش بسته، می‌گوید: «مردم سطحی نگر شده اند، همه شاخ های اینستا را می شناسند؛ اما شخصیت های علمی را نه، از زیر و بم زندگی فلان بازیگر یا خواننده خبر دارند اما دانشمندان و محققان برتر را زمان مرگشان می شناسند.»
عینکش را روی بینی جا به جا می کند و می گوید: « معمولا زمانی که می خواهند یک مراسم پرشور برگزار شود، از ورزشکاران و هنرمندان معروف دعوت می کنند تا پرسنل شرکت در روز کارمند از دست آن ها جایره بگیرند؛ چرا در چنین شرایطی از یک شخصیت علمی دعوت نمی کنند تا هم بیشتر شناخته شود و هم الگویی برای بقیه شود؟»
مکثی می کند و ادامه می دهد: «به نظرم من در کشورمان آنطور که باید به جایگاه علم توجه نمی شود، پژوهشگران و عالمان آن طور که باید شناخته شده نیستند. طبیعی است در چنین شرایطی نخبگان ترجیح می دهد در کشوری تحصیل و زندگی کنند که قدرشان را بدانند.کاش ارزش بیشتری برای شخصیت های علمی کشورمان قائل شویم.»

حامد دور می شود و می رود، مثل شهرزاد که چند دقیقه پیش رفت، به این فکر می کنم کاش با امثال حامدها و شهرزادها بیشتر آشنا شویم، دغدغه هایشان را بشناسیم. کاش نگذاریم حامدها و شهرزادهای کشورمان در غربت تحصیل کنند، در غربت خدمت کنند، در غربت رندگی کنند، کشور به حامدها و شهرزادهایمان نیاز دارد.

انتهای پیام /


انتهای پیام/

کد خبر: 967673

وب گردی

وب گردی