دفاع  جانانه/ نکند خانواده شهدا،  جانبازان ،  اسرا و ایثارگران را از یاد ببریم

نامشان که می آید، 8 سال دفاع جانانه در ذهن مان جرقه می زند و صحنه های جانبازی و جانفشانی شان از پیش چشمانمان عبور می کند؛ اما از انصاف به دور است که تنها با شروع هفته دفاع مقدس یادشان کنیم. شهدا ،جانبازان ، اسرا و ایثارگران هر چه داشتند را در طبق اخلاص گذاشتند و از تمامیت ارضی و جان ما دفاع کردند حالا ما بعد از 40 سال برای آنها چه کرده ایم؟

به گزارش ایسکانیوز، زهره حاجیان در این گزارش می نویسد: می آیند و می روند و فراموش می شوند. می آییم و می مانیم و فراموش می شویم .این قانون همه افرادی است که کنار ما زندگی می کنند و ما به دیدنشان عادت کرده ایم این افراد می توانند از بستگان ما باشند، می توانند همسایه ما باشند و در کوچه و محله مان زندگی کنند، می توانند از کسبه و یا حتی از کارگران زحمت کش باشند یا آدمی کاملا معمولی که به گردن همه ما حق دارند .شهدا ، جانبازان ، ایثارگران وخانواده های آنها از کسانی هستند که من و تو و همه ما مدیون شان هستیم .

عکس‌شان را که در ورودی کوچه ها و خیابان ها می بینیم یادمان می افتد که روزی روزگاری در گوشه هایی از مملکت مان صحنه هایی خلق شد و خالقان صحنه ها از همین کوچه و خیابان های اطراف مان بودند و وقتی چند قدم دور می شویم از خاطرمان می روند.

واقعا چه اتفاقی برایمان افتاده که در حالت عادی فراموششان می کنیم و به خودمان اجازه می دهیم که گاهی نادیده‌شان بگیریم.

واقعا چه اتفاقی برایمان افتاده که در حالت عادی فراموششان می کنیم و به خودمان اجازه می دهیم که گاهی نادیده شان بگیریم

آنهایی که از خانواده بزرگ شهدا و جانبازان هستند و خبرنگارانی که حوزه کاری شان درآوردن صفحه شهید و جانباز در مطبوعات است خوب می دانند از چه می گویم؟

اگر به قول مطبوعاتی‌ها شهید‌نویس باشی بهتر می توانی وضعیت کنونی زندگی خانواده شهدا و جانبازان را ترسیم کنی برای این کار باید دلت را قرص کنی تا ظرفیت شنیدن حرف های برخی از فرزندان جانبازان را پیدا کنی وقتی که می گویند: خجالت می کشیم با پدرمان به خیابان برویم.

باید تحمل کنی و با تامل بیشتری به حرف هایشان فکر کنی. وقتی جانبازی در صف های طولانی بانک ترجیح می دهد مردم ندانند که در جبهه ها مجروح شده نیاز به کمی اغماض داریم نه؟

نکند روزی برسد که وقتی پلاکاردی مشکی بر سر در خانه ای نصب شد آهی بکشیم و تاسف بخوریم که چرا در زمان زنده بودنشان حالی از آنها نپرسیدیم؟ نکند روزی برسد که نقش جانفشانی های شهدا و جانبازان عزیزمان کمرنگ شود. نکند به روزمرگی دچار شویم و یادمان نیفتد که کی بودیم، کجا بودیم و چه کردیم؟ و بدانیم اگر امروز در این هوا نفس می کشیم و کار می کنیم رد پای عده ای از جان گذشته نقش بسته است. کسانی که در همین حوالی زندگی می کردند و نفس می کشیدند و رفتند تا ما بمانیم و باعزت زندگی کنیم.

نمی توانم نامش را سختی بگذارم؛ اما گاهی که کم نیست مجبور میشوی برای تهیه گزارشی 1200 کلمه ای که معمولا نیم ساعت یا کمی بیشتر طول می کشد ساعت ها کنار خانواده شهدا بنشینی، به حرف هایشان دل بدهی و حتی مجبور شوی برای تسلی دل مادر شهدا مدت ها نوازششان کنی، پشت شان را بمالی و... خبرنگار که باشی باید به عهدی که با خودت ،با وجدانت و با دلت بسته بودی وفادار بمانی حتی اگر سختی های کار آزارت دهد.

نوشتن کار سختی نیست؛ اما خبرنگار که شوی کارت کمی سخت می شود نمی توانی مانند آدم های دیگر راحت زندگی کنی؛ نمی توانی آرامش داشته باشی؛ مدام باید فکرت مشغول باشد و دلت بلرزد که آیا مطلبت به موقع رسیده یا نه ؟ آیا عکس گزارشت آفیش شده؟ کار پرونده به کجا رسید؟ و...

خبرنگار حوزه های مختلف مشکلات خاص خود را دارند اما اگر دغدغه ات نوشتن از خانواده بزرگ شهدا،جانبازان ، اسرا و ایثارگران باشد اوضاع کمی فرق می کند.

از مادران و پدرانی می گویم که سی و اندی سال از شهادت فرزندشان گذشته و گذشت زمان و کهولت سن دست به دست داده تا گذشته را کمتر به یاد بیاورند اما مگر می شود خاطرات فرزند را از یاد برد؟

مادر شهید که در قید حیات باشد اوضاع کمی بهتر می شود اما وقتی قرار باشد فقط با پدرشهید مصاحبه کنی کمتر به خاطر می آورند و اگر هم حرف بزنند بسیار کلی است.

مادران شهدا را دوست دارم هر چند خاطرات فرزند را به یاد نیاورند ومجبور شوم ساعت ها نازشان را بکشم ،موهای سفیدشان را نوازش کنم،سنجاق زیر چارقد مل مل شان را مرتب کنم ؛پشتشان را بمالم، داروهایشان رابیاورم و ساعت استفاده‌شان را با حروف بزرگ رویشان بنویسم ودفترچه تلفن شان را به ترتیب شماره ازنو بنویسم.

خبرنگاری کارسختی است؛ اما من دوستش دارم.

انتهای پیام/

کد خبر: 970361

وب گردی

وب گردی