فرآیند مسئولیت گرفتن جوانان در پست های حکومتی دچار مشکل است

دبیر سابق شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی گفت: تشکل های دانشجویی باید برای نظام اسلامی کارگزار تربیت کنند و این مسأله بدی نیست که یک مسئول تشکل، در آینده به یک مسئول در جهموری اسلامی تبدیل شود. بحث اصلی روی فرآیند مسئولیت گرفتن، ورود به دستگاه های قدرت و ورود به دستگاه های تصمیم سازی است.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، میزگرد بررسی علل رکود سیاسی در فضای دانشجویی کشور با حضور محمد امین سلیمی، دبیر سابق شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی، حسین اخگرپور، دبیر سابق اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان و ابوالفضل مظاهری، دبیر اسبق اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل، در خبرگزاری ایسکانیوز واقع در ساختمان رسانه های دانشگاه آزاد اسلامی برگزار شد.

در این بخش، مشروح گفت و گو با محمد امین سلیمی، دبیر سابق شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی، تقدیم حضور می گردد. لازم به ذکر است که شما می توانید متن گفت و گو با حسین اخگرپور، دبیر سابق اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان را از اینجا و متن گفت و گو با ابوالفضل مظاهری، دبیر اسبق اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل را از اینجا مطالعه فرمایید.

*برخی معتقدند که فعالیت های دانشجویی با افول مواجه شده است، علت این امر را چه چیز ارزیابی می کنید؟

برای پاسخ به این سوال، قبل از هر چیز باید خود دانشگاه را مورد بررسی داد. قبل از اینکه به جریان دانشجویی بپردازیم، این سوال مطرح است که دانشگاه قبلا چه بوده؟ دانشجویان قبلا در جامعه چه جایگاهی داشتند و الآن چه جایگاهی دارند؟

این نکته مهمی است که بدانیم تشکل ها، جزئی از فضای دانشگاهی کشور هستند؛ پس تابعی از آن نیز هستند. یعنی هر اتفاقی در دانشگاه می افتد، به تبع آن تشکل های دانشجویی هم متأثر می شوند؛ چون داده تشکل های دانشجویی، همین دانشجویانی هستند که دارند در دانشگاه تحصیل می کنند.

به نظر من فضای دانشگاهی ما در سال های اخیر مبتذل تر شده و سطحش پایین تر آمده است. تعدد واحدهای دانشگاهی، تعدد رشته های مختلف و این همه صندلی خالی، نشان دهنده این است که همه به دانشگاه می آیند؛ پس قطعا موقعیت نخبگانی دانشگاه ها تضعیف می شود. شما می دانید که قبلا حتی نظرات شخصی دانشجویان، در جامعه موثرتر بود؛ در صورتی که الآن این چنین نیست و دانشجو بودن مزیت خاصی محسوب نمی شود. تبعا این مسئله روی تشکل ها هم اثر می گذارد.

در خصوص برنامه ها هم من این را به صورت مطلق قبول ندارم که استقبال از برنامه ها کم شده است. من برنامه هایی را می شناسم که نسبت به سالیان گذشته، استقبال های فراگیرتری از آنها صورت گرفته است.

فارغ از این ها، من می خواهم بگویم تمام این کارهایی که ما داریم انجام می دهیم، کار فوق برنامه است. تمام فعالیت های سیاسی، فعالیت های فرهنگی و فعالیت های انقلابی که انجام می دهیم، فوق برنامه هستند. در صورتی که رسالت اصلی دانشگاه، تولید علم بوده است. سوال من این است که دانشگاه، در رسالت اصلی خودش که برای آن بودجه می گیرید، هیأت علمی جذب می کند و کارمند می گیرد، چه مقدار موفق بوده است؟ می خواهم بگویم، هر میزان که دانشگاه در رسالت اصلی خود موفق بود، در مسائل فوق برنامه نیز با یک درصد پایین تری موفق می شود. پس به عبارتی می توان گفت، این سیستم دانشگاهی ما است که مشکل کارکردی دارد؛ که این مشکل کارکردی، اثر خود را روی همه می گذارد.

به فعالان دانشجویی هم که نگاه می کنیم، می بینیم که سیر دانشگاه، آنها را فعال اجتماعی نکرده، اساتیدشان آنها را فعال انقلابی بار نیاورده، مدارس ما هم دانش آموز انقلابی تحویل دانشگاه ها نداده است؛ این یک امر فردی بوده است. یعنی بچه ها بر اساس علاقه شخصی وارد بسیج و سایر تشکل ها شده اند.

یک نکته دیگر، توسعه رسانه است. توسعه رسانه، به صورت های مختلف روی جنبش دانشجویی اثر می گذارد. یک شکل آن، رسانه زدگی است؛ یعنی تشکل های دانشجویی به دنبال فعالیت هایی می روند که در رسانه، ظهور و بروز بیشتری خواهد داشت. من اسم این را رسانه زدگی می گذارم؛ یعنی تشکل ها به جای این که خودشان اولویت بندی کنند، خود آن ها به رسانه ها موضوع دهند و خودشان یک موضوعی را به سوژه رسانه ها تبدیل کنند، بیشتر اسیر فضاسازی های رسانه ها هستند. یعنی رسانه ها و گروه هایی در کشور وجود دارد که مسائل را به تشخص خود، بزرگ می کنند و جریان دانشجویی هم صرفا به دنبال آن ها می رود.

مسأله دیگر، گسترش رسانه است. وقتی که صداها زیاد می شود، رقیب زیاد شده است؛ یعنی شما می بینید که یک فرد رسانه و یک شخص، صفحه ای در اینستاگرام دارد که آن شخص گاها از یک تشکیلات دانشجویی، نزد افکار عمومی مؤثرتر ظاهر می شود. لذا این تعدد صداها باعث می شود که رقابت سخت تر شود؛ مگر آن که جریان دانشجویی یک حرف خیلی نو و متعالی داشته باشد.

نکته بعدی، حضور گلخانه ای بچه هاست؛ البته در این مورد نسبت به قبل خیلی بهتر شده ایم، اما هنوز هم وجود دارد.

چند سال پیش، یک ادبیاتی در جنبش دانشجویی به وجود آمد که این ادبیات، قرابت زیادی با مردم نداشت. یعنی کف جامعه خیلی متوجه نبودند که شما به دنبال چه چیزی هستید. یک فضای ایدئولوژیکی حاکم شد و تشکل ها به دنبال دعوای سیاسی احزاب رفتند؛ یعنی تشکل ها خودشان شاخه ای از دعوای سیاسی احزاب شدند. بعد از چند انتخابات، متوجه شدند که از مردم فاصله گرفته اند و فهمیدند که باید تغییر رویه داشته باشند و با مردم حرف بزنند. در آن زمان، تشکل ها مشغول دعوا با سیاسیون در سطح بالایی از مسائل نظام بودند و خیلی حرفی برای ارائه در کف دانشگاه ها و جامعه نداشتند.

*در بین صحبت هایتان به حضور گلخانه ای تشکل ها اشاره داشتید؛ منظور شما از حضور گلخانه ای چیست؟

رشد گلخانه ای یعنی شما بیرون نرفته اید و صرفا یک گلخانه برای خودتان درست کرده اید و در آنجا دغدغه های خود را چیده اید. به عنوان مثال، قبلا دغدغه دانشجویان تشکیلاتی ما، مسائل کلان کشور بود و چیزی برای عرضه به کف جامعه نداشتند؛ مثلا در یک نقطه بسیار محروم کشور که حتی آب و گاز و برق هم ندارند، طرح مشکلات فرهنگی یا اردوهای مختلط یا یک بحث تخصصی مثل fatf چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟

*در برهه های مختلف، برخی از تشکل ها دیده شده اند که پیاده نظام احزاب سیاسی در دانشگاه ها بوده اند؛ چرا چنین اتفاقی می افتد و این امر چه آسیب هایی را می تواند به همراه داشته باشد؟

این خیلی مهم است که بدانیم، دانشجو از فضا نیامده است. دانشجو هم آدم است و هر آدمی ممکن است که درگیر زد و بند و سیاسی کاری شود؛ جامعه پزشکان درگیر این هست، جامعه وکلا درگیر این هست، مجموعه های مختلف درگیر این هستند، جامعه دانشجویی هم این طور است.

الآن هم تشکل هایی وجود دارد، چه از راست و چه از چپ، که بازیچه احزاب هستند؛ که من برای این ها از اصطلاح باشگاه سیاسی استفاده می کنم. یعنی یک سری از احزاب سیاسی بیرونی، آنجا باشگاه دارند و در آن زورآزمایی می کنند.

این مسأله در تشکل ها هم به صورت فردی و هم به صورت سازمانی وجود دارد. یعنی ممکن است که یک جا، تشکل ارزشی هم باشد؛ اما یک فردی در آن تشکل، کاسب باشد. به صورت سازمانی هم وجود دارد؛ یعنی ممکن است که یک تشکل، سازمانا کاسب باشد و اصلا مانیفست آن تشکل این است که برود با فلانی ببندد، موقع انتخابات پیگیر لیست فلان جریان شود، مسئول شاخه جوانان فلان کاندیدا شود و در تیمش باشد.

در اینجا رشد حزبی هم مثل شرکت های هرمی است. یعنی آن شخصی که در بالای هرم قرار دارد، رشد می کند و آن هایی که پایین هرم هستند، له می شوند. آن هایی که دارند در پایین تر کار می کنند، صرفا مشکلات و دردسر ها را به جان خریده اند. چراکه اگر درگیری پیش آید آن ها را می برند و اگر کمیته انضباطی حکمی صادر کند، برای آن ها صادر می کند. در شرایطی که عده ای در بالا قرار دارند که آن ها فرمان تمام کارها را داده اند و تمام برنامه ریزی ها توسط آن ها انجام شده است؛ اما بدون هیچ مشکلی رشد می کنند. به عنوان مثال می بینید که به یک باره دبیر انجمن اسلامی فلان جا شد به عضویت در شورای مرکزی فلان حزب در می آید.

*این که تشکل ها فعالیت حزبی داشته باشند از نظر شما دارای ایراد است؟

از نظر من این نشان دهنده ابتذال یک تشکل است.

یک مسأله ای در دانشگاه ها دیده می شود که من خیلی با آن مشکل دارم. به عنوان مثال می بینید که در جایی می گویند 90 تشکل دانشجویی اصلاح طلب به وزیر نامه دادند؛ یا در نقطه مقابل می گویند 90 تشکل دانشجویی اصولگرا، فلان بیانیه را صادر کردند. من متوجه نمی شوم که این اصلاح طلب و اصولگرا در این بین چه می کنند. این ها پسوند احزاب سیاسی هستند؛ در دانشگاه چه کار می کند؟ به نظر من این ابتذال یک تشکل است که شما خود را مسئول و پاسخگو عملکرد یک حزب، درون دانشگاه بدانید.

*اینکه برخی از فعالین تشکیلاتی، بلافاصله بعد از دوران دانشجویی به مناصب سیاسی دست پیدا می کنند را چگونه ارزیابی می کنید؟

تشکل های دانشجویی باید برای نظام اسلامی کارگزار تربیت کنند و این مسأله بدی نیست که یک مسئول تشکل، در آینده به یک مسئول در جهموری اسلامی تبدیل شود. نفس عمل هیچ ایرادی ندارد؛ چراکه اصلا رسالت تشکل دانشجویی همین است که افراد در آنجا کار کنند و تربیت شوند، تا بعدها کادر نظام شوند.

بحث اصلی روی فرآیند است؛ یعنی فرآیند مسئولیت گرفتن، ورود به دستگاه های قدرت و ورود به دستگاه های تصمیم سازی به چه صورتی باشد.

اتفاقا بحث بسیج دانشجویی در دیدار دانشجویی مقابل حضرت آقا، همین بوده است. در خصوص جوان گرایی، به همین فرآیند های غلط جوانگرایی در جمهوری اسلامی اشاره داشتیم؛ که غالبا افراد باید به یک حزب سیاسی وصل شوند تا بتوان برای آن ها کاری انجام داد. جوان هایی که نخواهند دور یک طیف سیاسی جمع شوند و خودشان رشد کنند، راه خیلی سختی را پیش رو دارند.

*برخی معتقدند که نبودن افراد و جریان های ایده آلی که دانشجویان بتوانند گرد آن ها جمع شوند و از آن ها الگو برداری کنند، یکی از چالش های بزرگ جریان های دانشجویی است؛ نظر شما در این رابطه چیست؟

دقیقا این مسأله یکی از اصلی ترین مشکلات پیش روی تشکل های دانشجویی است.

من در عرصه کلان کشور، به جز حضرت آقا کسی را نمی بینم که بچه ها را به آن حواله دهم که بروند و حول آن فرد جمع شوند.

این خلاء افرادی که بتواند از لحاظ فکری و معنوی، تشکل های دانشجویی و تشکل های طلبه را راهنمایی کند، چالش بسیار بزرگی است.

هرچند من فکر می کنم که همان منظومه فکری امام و حضرت آقا، تا سطح زیادی می تواند مشکل را برطرف کند.

البته ما منکر این نیستیم که اساتید خیلی خوبی وجود دارد؛ افرادی که مسلط هستند و می توان از آن ها مشاوره گرفت و با مبانی انقلاب آشنا شد؛ ولی خب آن فراگیری و چهره بودن را ندارند.

اما با این وجود ارتباط ما کم است. یعنی افرادی وجود دارند که قطعا هم سطح شهید بهشتی و شهید مطهری و آقای طالقانی نیستند؛ اما ارتباط ما با همان ها هم کم است.

البته این موضوع دو طرفه است؛ یعنی گاها خود آقایان هم برای فضای دانشجویی وقت نمی گذارند. این گونه نیست که فقط بچه های ما باشند که به سراغ آن ها نمی روند؛ بعضی اوقات بچه های ما سراغشان می روند، ولی آقایان وقت نمی گذارند.

شما می بینید که بهشتی و خود حضرت آقا، در رأس انقلاب قرار داشتند و جزو مسئولین عالی رتبه نظام بودند؛ اما مقید بودند که در دانشگاه ها حضور داشته باشند.

به فرض که جنبش دانشجویی تنبلی می کند و به سراغ آقایان نمی روند؛ خودشان کجا هستند؟

خاطرم هست که برای برنامه 16 آذر خدمت برخی از بزرگواران رفتیم، اما پاسخی دریافت نکردیم.

البته نمی گویم که آن ها در خانه نشسته اند؛ آن ها هم در جبهه هایی که فکر می کنند مهم است مشغول کار هستند. اما این مشکل وجود دارد که ما خیلی به سراغ برخی از آقایان رفتیم و بعضا برای آن ها چند ساعت وقت گذاشتیم و گفتیم که دانشگاه، دارد از دست می رود و بیایید در دانشگاه با دانشجویان ارتباط بگیرید؛ اما توجهی نکردند.

*در مجموع رویکرد جنبش دانشجویی را چگونه ارزیابی می کنید؟

اگر ما کارکرد تشکل های دانشجویی را بعد از جنگ ارزیابی کنیم، به جز برخی موارد خاص، هیچ زمانی نبوده که تشکل های دانشجویی روی سیر صحیحی باشند.

دهه هفتاد و دوره کارگزاران، دوره ای است که همه را بایکوت می کنند. یعنی تیپ کارگزاران و مجموعه آقای هاشمی، یک تیپی است که از نظر آن ها دانشجویان یک مشت مزاحم هستند و حرف نا به جا هم زیاد می زنند؛ پس باید آن ها را ساکت کرد. که واکنش تند حضرت آقا را نیز در پی داشت که گفتند: خدا لعنت کند آن ها را که نمی خواهند دانشگاه سیاسی باشد.

نیمه دوم دهه هفتاد، آن طرف بام است. یعنی همه سیاست زده محض و مشغول کار حزبی هستند؛ مثلا یک عنصر رده چهارم یک تشکل سیاسی در دانشگاه تهران، دارد در یک حزبی کار می کند.

بچه های زیادی در آن دوره قربانی حزب ها شدند. برخی از آن ها از کشور فرار کردند و در رسانه های خارجی مشغول شدند و اصلا معلوم نشد که چه اتفاقی افتاد. این ها به گردن یکی هست؛ آن کسی که آمد دانشگاه ها را این چنین سیاست زده کرد، دانشگاه ها را حزب زده کرد و از آن ها باشگاه احزاب ساخت، باید در قبال کارهایی که انجام داده و بلاهایی که سر بچه های مردم آورده، پاسخگو باشد.

از یک جایی به بعد دوران کم رقیبی و افول تشکل های دانشجویی را شاهد بودیم. دلیلش این بود که وقتی فضا از یک حدی بیشتر رادیکال شود، از آن به بعد دچار افول می شود. یعنی دانشجو با خود می گوید که ما همه کاری را انجام داده ایم؛ مملکت را به هم ریخته ایم، آشوب به پا کرده ایم، در شبکه های خارجی بر ضد نظام تبلیغ کرده ایم، حتی ترور هم انجام داده ایم و غیره، اما نهایت همه این ها چه شد؟ لذا آن فضا با افول شدیدی مواجه می شود.

اوایل دهه هشتاد، بچه ها به فکر عدالت اجتماعی می افتد؛ که این به وجود آمدن گفتمان عدالت اجتماعی هم محصول آن دوره پر تبعیض کارگزارانی است. اینجا برد بچه ها این بود که حرف بچه ها آمد و روی حرف مردم نشست.

این نبوده که حرف مردم چیز دیگری باشد. خواسته مردم هم همین بود؛ حرف بچه های نخبه ای که رسانه داشتند، پیگیر بودند و حاضر بودند هزینه هم بدهند، آمد و روی حرف مردم نشست، که در نهایت آن گفتمان عدالت طلبی شکل گرفت.

مثلا سال 92 حرف دانشجویان نتوانست روی حرف مردم بنشیند و دو طرف حرف یکدیگر را نمی فهمیدند؛ اما نقطه قوت بچه ها در دهه 80 این بود که مردم و دانشجویان حرف یکدیگر را فهمیدند.

اساس مطالبه مردم ناحق نیست. مردم رفاه می خواهند و این مطالبه بدی نیست. ممکن است که در شیوه رسیدن به آن رفاه، برخی مردم را فریب دهند. به عنوان مثال به مردم بگویند که اگر شما رفاه می خواهید باید در مقابل آمریکا کوتاه بیایید. نفس رفاه خواستن چیز بدی نیست، ولی در خصوص این که چگونه رفاه حاصل شود، ممکن است که مردم فریب بخورند.

در این مواقع دانشجویان و تشکل های دانشجویی باید علمداری کنند و برای مردم روشنگری انجام دهند؛ به شکلی که حرفشان روی حرف مردم بنشیند. آن حرفی که صرفا بین دانشجویان بماند و به مردم منتقل نشود، حتی اگر ناب ترین حرف هم باشد، هیچ ارزشی ندارد.

*در پایان، چه مشکلاتی را در جریان های دانشجویی می بینید و برای خروج از آن ها چه راهکارهایی را پیشنهاد می دهید؟

ارتباط تشکل ها با دانشجویان کف دانشگاه ضعیف است؛ یعنی تشکل های ما درد دانشجویان کف دانشگاه را برطرف نمی کند. البته موارد به خصوصی هم وجود دارد. مثلا تشکلی را می شناسم که صندوق گذاشته و به دانشجویان کم بضاعت وام می دهد و یا تشکلی را می شناسم که برای دانشجویان، دوره های آموزشی برگزار می کند؛ اما این ها فراگیر نیست و ما در این حوزه مشکل داریم.

در خصوص ارتباط با سیاسیون، ما یک مانیفست داریم. یعنی به این صورت نیست که ما معتقد باشیم که باید به طور کلی ارتباطمان با سیاسیون قطع شود؛ مهم این است که ما به سراغ سیاسیون برویم و چه کنیم؟ خط و مشی خود را از آن ها بگیریم؟ با آن ها لیست ببندیم؟ آنها به ما بگویند که ما چه را مطالبه کنیم و چه را نکنیم؟

سیاسی بودن تشکل هیچ ایرادی ندارد. مسأله سیاست زده بودن است؛ یعنی شما جلسات و برنامه هایتان را به جای اینکه بر اساس منافع مملکت بچینید، بر اساس منافع سیاسیون بچینید.

ما نیاز به تربیت و آموزش ویژه در تشکل ها داریم. بچه های حزب اللهی باید رسانه فهم تر شوند. نگاه خود را نسبت به مسائل کشور تغییر دهند و بفهمند که مشکلات کشور کجاست.

و در نهایت، نکته اصلی این است که تشکل ها باید به مخاطب های دیگر هم توجه کنند. مخاطب فقط سیاسیون نیستند و باید به مردم و دانشجویان خاکستری کف دانشگاه نیز توجه داشت.

انتهای پیام/

کد خبر: 976078

وب گردی

وب گردی